نیایش (۲۰)
خدایا با قدرت و توان من، نشدنی است؛ نه برای تو!
خدایا با قدرت و توان من، نشدنی است؛ نه برای تو!
هوشمندی یعنی نادیده گرفتن وقتی که نیاز به معجزه در اوج قرار دارد …
سال بلو
وقتی کسی “من” را میبیند یا وقتی اسم “من” شنیده یا خوانده میشود، آن کسی که در ذهن دیگران میآید، “منِ” واقعی نیست. این “من” تنها تصویری است از وجود واقعی من که در ذهن دیگران ایجاد شده است. همان “هر کسی از ظن خود شد یار من” مولانا.
همهی ما دوست داریم این تصویر، زیبا و پرنقش و نگار باشد. دوست داریم که شیشهی این قاب عکسِ ذهنی، تمیز و بدون خش باشد. دوست داریم که با زیبایی تصویرِ ذهنی، در قلب دیگران ماندگار شویم. برای همین است که همیشه همراه با انجام کارهای خوب و نیک برای خودمان و دیگران و نمایش نقاط قوتمان، سعی میکنیم تا کارهای بد و نقاط ضعفمان را از دیگران بپوشانیم. خیلی وقتها هم ماجرا دروغ گفتن نیست؛ تنها همهی راست را نمیگوییم!
در مقدمهی کتاب زندگینامهی رسمی استیو جابز، والتر ایساکسون مینویسد که در تمامی دورهی تألیف کتاب جابز و همسرش لورن بر این نکته تأکید داشتهاند که در کنار کارهای بزرگ جابز نباید نقاط تاریک و اشتباهات جابز فراموش شود. جابز معتقد بود که باید تصویر ماندگار او، تصویر یک انسانِ معمولی باشد: انسانی خاکستری با همان نقاط قوت و ضعفی که دیگران دارند. این نکته را که خواندم، چند روزی ذهنم به این مشغول بود که چرا جابز تا این حد بر این موضوع تأکید کرده بود. و دست آخر فهمیدم:
در یک نگاه کلان، ارزش هر کاری نسبی است و در قیاس با سایر کارها سنجیده میشود (بحثم فلسفی و اخلاقی نیست.) از هر کار بزرگی، همیشه کارهای بزرگتری وجود دارند و برعکس؛ زشتتر از هر کار زشتی هم حتما وجود دارد. خوبی در برابر بدی است که معنادار است و زیبایی کارهای بزرگ و و موفقیتآمیز، در کنار اشتباهات و شکستها است که آشکار میشود. جابز همین را میخواست نشان دهد: اینکه چگونه یک آدم معمولی با وجود تمام محدودیتها و ضعفهایش، میتواند تبدیل به انسانی خارقالعاده و موفق شود.
البته خوب این نکته به آن معنا هم نیست که پردهپوشی لازم نیست و باید یک تصویر کاملا واقعی از خودمان در ذهن دیگران بسازیم. حتما یک نقطهی بهینه در این تصویرسازی برای هر انسان وجود دارد؛ نقطهای که آدم لازم نباشد در آن با تأسف به قول ابوالفضل بیهقی در دل بگوید: و من این همه نیستم!
باز هم تأخیر که حتمن علتش را میدانید: لطف حضرات در قطع کردن دسترسی به تمامی سرویسهای اینترنتی از جمله همین گودر بیخاصیتی که تنها کاری که میشود با آن کرد، مرور همین فیدهای لینکهای هفته است!
پیش از شروع:
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
مدیریت انرژی کاری (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربرد آن در مدیریت)
نکتهای در مورد ۳۶۰ درجه (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربرد آن در مدیریت)
آخرش همهمون معمولی میشیم (توصیه میکنم بخوانید و سکوت …)
سلامتی شما به خوشبینیتان بستگی دارد
مدیریت و کارآفرینی:
خلاقیت با طعم سالسا (عاااالی! بهترین مطلب هفته برای من!) (زینب جم؛ وبلاگ همینا)
آروزهای بزرگ (این هم یک مطلب عاالی از امیر مهرانی؛ The Coach)
بیخیال شرکت زدن بشوید (نقدی دقیق بر مهمترین علت کارآفرینی در ایران!) (یادداشتهای یک مدیر که چند هفتهای نبودند و خوشحالم دوباره نوشتن را از سر گرفتند.)
سه گروه از کارکنان که بدون درنگ اخراجشان کنید (یادداشتهای یک مدیر) (عاااالی!)
یکپارچگی رویکرد و عمل در منابع انسانی (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
تغییر در بازار عرضه نیروی انسانی (تحلیل جالب شهرام کریمی در مورد آیندهی بازار کار در ایران در یادداشتهای صنایعی)
پرسیدن در مصاحبه های استخدامی (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربرد آن در مدیریت)
در ادامهی پروندهی ویژهی هفتهی قبل: قیمتگذاری نرمافزار- جمع بندی (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) و استراتژیهای قیمتگذاری نرمافزار (مجید آواژ؛ روزنوشتهای بهساد)
تیم کوک کیست؟ (مقالهی جالبی از مجلهی شبکه در مورد تیم کوک؛ جانشین استیو جابز افسانهای در اپل)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
آینده اینترنت بدون وب (محسن عظیمی؛ نویسندهی مهمان یک پزشک)
ویندوز: فاجعه یا شاهکار؟ (وبشهر)
ده دلیل برای برتری کروم بر فایرفاکس (وبشهر)
میانگین حجم صفحات وب ۱ مگابایت است (وبلاگینا)
برترینهای دنیای دیجیتال در سال ۲۰۱۱ (مجلهی اینترنتی گویا آیتی) (البته برترین سایتهای اینترنتی عنوان بهتری است!)
گوگل ۳٫۷ میلیون ابزار اندرویدی در کریسمس فعال کرد، اما هنوز اپل جلوتر است (زومیت)
سامسونگ هنوز در بازار تلفن حکمرانی می کند ولی رشد اپل بیشتر است (زومیت)
محبوبترین برند اینترنتی به نام گوگل رقم خورد (شاخص ارزیابی، میزان بازدید از وبسایت!)
اوراکل پیشتاز بازار ۱۸٫۲ میلیارد دلاری نرم افزارهای مدیریت ارتباط با مشتری
کاربران اینترنت ۳۵ میلیارد دلار صرف خریدهای کریسمس کردند
رشد ۲٫۳ درصدی شبکه جهانی اینترنت در سه ماهه سوم سال ۲۰۱۱ (شاخص ارزیابی، تعداد دامنههای ثبت شده است.)
دستگاههای دولتی مکلف به ثبت معاملات خود در پایگاه اطلاعات قراردادها شدند (خبر خیلی مهم)
دومین جشنواره ملی فاوا همزمان با هفته ارتباطات برگزار میشود
رسانههای اجتماعی:
یوتیوب؛ درآمد میلیاردی، بازدیدهای یک تریلیونی
محبوبترین فعالیت آنلاین جهان: گشت و گذار در شبکههای اجتماعی
مایکروسافت در حال کار بر روی شبکه اجتماعی مخصوص دانشآموزان است (زومیت) (البته در متن خبر نوشته شده دانشجویان!)
اقتصاد:
استونی چگونه معجزه اقتصادی خلق کرد (بهترین مطلب اقتصادی هفته برای من. واقعن معجزه کردند …)
شفافیت در ایران و در جوامع توسعه یافته (حرف خیلی حساب حجت قندی در اقتصادانه)
بهره دستوری بانکی و نرخ ارز و طلا (معمولا یکی از دمدستیترین راهکارهای پیشنهادی برای کاهش نقدینگی و تورم در ایران، افزایش نرخ سود بانکی دانسته میشود. حامد قدوسی در یک لیوان چای داغش نقد جالب و جانانهای دارد به این تحلیلها.)
یک سالگی طرح هدفمندی یارانهها (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)
ما ایرانیها همه اکونومیست کامل هستیم! (کافه اقتصاد)
ترکیه و تله درآمد متوسط (صادق الحسینی در کاتالاکسی نکتهی جالب و عجیبی در مورد اقتصاد ترکیه نوشته.)
نابرابری در آمریکا: نظمهای آماری (این هم خیلی جالبه!) (کافه اقتصاد)
گزارش تفحص از برنامه چهارم قرائت شد/اهدافی که محقق شد:رشد بیکاری و کاهش رشد اقتصادی
مرکز آمار نرخ تورم رسمی سالهای قبل را تغییر داد!!! (برای اینکه تورم امسال کمتر بشه …)
“یکی از مهمترین جنبههای زندگی هر کسی این است که شانس نقش بسیار مهمی در تعیین مسیر او دارد. برای من شگفتآور است که شانس چه نقش بزرگی میتواند در زندگی آدمها داشته باشد … من آدم بااستعدادی هستم؛ اما خوششانسیام را نادیده نمیگیرم. فکر میکنم دلیلی دارد که شانس به خیلیها رو نمیکند؛ آنها زمینه را برای شانس آوردن فراهم نمیکنند!“
“آدم چه میتواند بخواهد بیشتر از خود کار، که فوقالعاده است، که درآمد خوبی دارد و لذتبخش است و بیمهی پزشکی درجه یکی هم از اتحادیه میگیرد. یعنی خدای من آدم دیگر چی میخواهد؟”
(سیدنی لومت فقید و بزرگ به نقل از یادنامهاش در مجلهی فیلم؛ شمارهی ۴۲۹؛ مرداد ۱۳۹۰)
عکس از اینجا
اینگونه دوست دارم دنبال دوست گشتن
نه هیچ جایگاهی نه هیچ جایِ پایی
من لحظهلحظه خود را گم کردهام در این راه
آیینهام کجایی؟ آیینهام کجایی؟
محمد علی بهمنی
“برای موفقیتهای ناپولی حد و مرزی وجود ندارد. ما تمام تلاشمان را در سری آ، لیگ قهرمانان اروپا و کوپا ایتالیا انجام خواهیم داد.” (ادینسون کاوانی؛ اینجا)
وقتی راهِ رفتن مشخص است؛ موفقیت یعنی هر چقدر بیشتر جلو رفتن در مسیرِ پیش رو!
روزتان را با دانههایی که کاشتهاید بسنجید؛ نه خرمنی که درو کردهاید.
رابرت لوئیس استیونسون
کسانی که من را از نظر کاری از نزدیک میشناسند، میدانند که چقدر در برابر کلاسهای آموزشی ضمن خدمت (;)) آلرژی دارم! همیشه این برایم مهم بوده که در این کلاسها قرار است دقیقن شرکتکنندهها چه چیز را یاد بگیرند؟ نوع نگاه؟ فلسفهی وجودی؟ روش انجام کارها؟ مهارت؟ یا چیزهای دیگر؟ آیا واقعن شرکتکننده در این کلاسها، چیز جدید و متفاوتی یاد میگیرد یا یک مشت بدیهیات و مبانی و اصولی را که در هر کتابی میشود یافت؟ (حالا گذشتم از جفنگیاتی که در خیلی از این مثلا کلاسها و کارگاههای آموزشی به خورد ملت از همه جا بیخبر داده میشود و خیلیهایشان از نظر علمی هم کاملا غلط هستند!) نکتهی بعدی تجربهای است که از شرکت در کلاس آموزشی بهدست میآید. آشنایی شرکتکنندهها با موضوع، تجربیات آنها و البته مدل فکر کردنشان همه و همه در کیفیت دورهی آموزشی تأثیرگذارند.
امسال تجربهی شرکت در سه کارگاه آموزشی بسیار مفید را داشتم: کارگاه کشف تواناییهای امیر مهرانی، کارگاه آموزشی مهارتهای مشاورهی مدیریت و کارگاه تحلیل کسب و کار با رویکرد فناوری اطلاعات. شرکت در این کلاسها به من کمک کرد تا بتوانم کمی فرضیاتم را در مورد دستآوردهای کلاسهای آموزشی به آزمون بگذارم که در مورد هر کدام هم تجربیاتم را نوشتم. شرکت در این کلاسها به من نشان داد یک کلاسِ درست طراحی شده که در آن استاد هم دانش و مهارت و علاقهی کافی را داشته باشد، چقدر میتواند مفید باشد.
مدتی است دغدغهی این را دارم که خودم هم وارد وادی برگزاری کلاسهای آموزشی شوم و چیزهایی که را که یاد گرفتهام و از آن مهمتر، کشف کردهام را به دیگران یاد بدهم. البته احتمالا وجود گزارهها و نوشتههایم در اینجا هم در این زمینه اثرگذار بوده است. ضمن اینکه دوست عزیزی امکانات آموزشی لازم را هم در این زمینه فراهم آوردهاند. خودم یک فهرست از موضوعات احتمالی این کلاسها را نوشتهام. اما بد ندیدم که قبل از اینکه آن فهرست را به نظرسنجی بگذارم، اول از شما خوانندگان محترم و همراه گزارهها بخواهم که در این زمینه نظرتان را برایام بنویسید. سؤال من این است: با توجه به موضوعات اصلی و تم نوشتههای گزارهها و البته با توجه به نیازها و علایقتان، به نظرتان چه موضوعاتی از میان نوشتههای اینجا میتوانند به یک دوره یا کارگاه آموزشی گسترش پیدا کنند؟
منتظر نظرات شما هستم. 🙂
نام شرکتی را در یک نشریهی تخصصی مدیریت میبینم که مدعی داشتن سابقه و تخصص در یکی از حوزههای اصلی فعالیت شرکت ماست. بهعنوان یک رقیب بالقوه به سایتش سر میزنم تا ببینم اوضاع از چه قرار است. اما هر چه میگردم در سایت جز آگهیهای متعدد برگزاری کلاسها و کارگاههای آموزشی جناب آقای مدیرعامل شرکت چیزی پیدا نمیکنم. آقای مدیرعامل تقریبا حوزهای نیست که در آن توان تدریس نداشته باشد؛ از استراتژی گرفته تا فرایند و از بازاریابی گرفته تا مدیریت منابع انسانی و رفتار سازمانی! نگاهی به رزومهی او میاندازم؛ دو سه سالی از من بزرگتر است و دانشجوی دکترای گرایشی ناشناخته از مدیریت در یک دانشگاه ناشناختهتر است! در عجبم که واقعا سطح توان آدمی تا به کجاست؟
******
همهی ما آدمهایی شبیه این آقای مدیرعامل را زیاد دیدهایم. آدمهایی که در بسیاری حوزهها متخصصاند و در هر زمینهای صاحبنظر و دارای حق اظهارفضل. خب شاید هم حق دارند. در زیر این آسمان آنقدر موضوع جذاب وجود دارد که آدم میتواند به همهشان هم علاقه داشته باشد و اگر کمی تواناییهای غیرمعمول هم داشته باشد (مثلا بهرهی هوشی بالا یا حافظهی بسیار خوب)، آنوقت حتما توان و صلاحیت ورود به همهی حوزهها را هم دارد! به این ترتیب مثلا من هر روز در حوزهی خاصی کارشناس و متخصص میشوم؛ یک روز کارشناس فرایندهای کسب و کار هستم و فردا متخصص منابع انسانی. امروز مهندس ناظر فونداسیون پروژهی ساختمانی هستم و فردا مهندس طراح سازهی فلان پالایشگاه. امروز کارشناس ابزار دقیق هستم و فردا مهندس نصب دکلهای مخابراتی. و یا حتا امروز مدیر مالی و اداری هستم و فردا استاد حقوق فلان دانشگاه! 😉
شرایط نامتعادل بازار کار و امنیت شغلی پایین هم البته عوامل تأثیرگذاری هستند. در هر حال من باید کار کنم و درآمد کسب کنم؛ هر جایی که بشود و با انجام هر کاری که میتوانم. کیفیت انجام کار هم البته مهم است؛ اما من که دارم تلاش خودم را میکنم. ما مکلف به وظیفهایم نه به نتیجه!
******
امروز علوم مختلف بشری تا آنجا گسترده و پیچیده شدهاند که حتا آشنایی مختصر با همهی آنها هم ممکن نیست. اگر در قدیم عنوان “حکیم” شایستهی بزرگانی مثل ابنسینا بود که در تمامی علوم دوران خودشان، متخصص بودند؛ پیدا کردن “حکیم” جزو محالات روزگار ماست.
تقسیم علوم و تخصصی شدن کارها تا جایی پیش رفته که به اعتقاد برخی، جهان در حال بازگشت به عصر پیش از آدام اسمیت است؛ عصری که در آن هر کس تنها میتواند در یک حوزهی بسیار محدود متخصص باشد. این ایده را توماس مالون و همکارانش در تحقیقی مطرح کردهاند که نتایج آن در مقالهای با عنوان “فراتخصصگرایی” در شمارهی ۱۲۳ ماهنامهی گزیدهی مدیریت (آبان ۱۳۹۰) به چاپ رسیده است.+ به عقیدهی آنها، این یک تغییر پارادایم در شیوهی کار کردن بشر است؛ یک موج عظیم که همه را با خود میبرد. آنها میگویند که ابتدا کارفرمایان با درک مزایای ناشی از این تغییر پارادایم، به آن تن خواهند داد و بعد از آنها کارکنان هم بهاجبار با آن همراه خواهند شد.
******
امیر مهرانی عزیز اینجا از مزایای متخصص نبودن گفته است. من کاملا با نکاتی که امیر نوشته موافقم. اما میخواهم روی یک نکتهی نوشتهی امیر دست بگذارم؛ جایی که دربارهی نوآوری و استخراج الگو با دید بینرشتهای نوشته است. در واقع میتوان اینطور به ماجرا نگاه کرد که وقتی یک اقیانوس وسیع اما کمعمق باشی، بهصورت بالقوه یک متخصص حل مسئلهی بینظیر هم هستی؛ چرا که در مواجهه با هر مسئله، میتوانی تعداد زیادی ایدههای متفاوت و متنوع حل مسئله داشته باشی. اصلا پایهی تکنیک حل مسئلهی TRIZ همین است: اینکه ممکن است جواب یک مسئله در فضای حل مسئلهای نباشد که یک متخصص دنبال آن میگردد. یک مثال کلاسیکش این است که مهندسان طراح خودرو برای کاهش زمان عمل ترمزها تمام راهحلهای مکانیکی را امتحان کردند؛ ولی بعدها فهمیدند که در واقع راهحل این مسئله، استفاده از مدارهای الکترونیکی است!
اما اگر کمی دقت کنید همین هم خودش نوعی تخصص است: تخصص تحلیل سیستم و حل مسئله. در واقع داشتن نگاه فراتخصصی و استخراج راهحل و الگو از حوزههای مختلف هم خودش نیازمند نوعی تخصص است. بنابراین اگر متخصص یک حوزهی مشخص نیستید و اگر دوست ندارید خودتان را به یک حوزهی کاری یا علمی محدود کنید، روی کسب دانش و مهارت تحلیل سیستم و حل مسئله تمرکز کنید. در واقع بسیاری از افراد موفق که در حوزههای مختلف کاری و علمی به چهرههای برجسته تبدیل شدند، این موفقیتها را بهواسطهی دانش و توان حل مسئلهشان کسب کردند. فرایند و ابزارهای تحلیل و حل مسئله شاید در نگاه اول، ساده باشند و در تمام حوزهها قابل کاربرد؛ اما بهکارگیری بهموقع و در جای درستشان خودش یک تخصص است. اما همین تخصص حل مسئله هم یک پیشنیاز دارد!
مدتی قبل حامد قدوسی هم در یک لیوان چای داغش در همین مورد نوشته بود +. حامد هم در مورد دانشمندانی نوشته بود که در شاخههای مختلف یک علم منشأ تأثیر شدهاند. حامد نوشته بود که عامل موفقیت این دانشمندان فهم عمیق مبانی رشتهی علمی خودشان بوده است.
******
از کنار هم گذاشتن پاراگرافهای پراکندهی بالا و با ترکیب نتایج تحقیق پروفسور مالون و نوشتههای امیر و حامد میخواهم به این نتیجه برسم: انتخاب با شماست که یک برکهی عمیق باشید یا یک اقیانوس کمعمق. اما اگر انتخابتان دومی است، فراموش نکنید که هر اقیانوس نامی دارد! بنابراین اگر قرار است یک اقیانوس یک سانتیمتری باشید، نام آن را پیدا کنید: قرار است در کدام رشتهی علمی یا کدام شاخهی کاری اقیانوس کم عمق باشید؟
در دنیای پیچیدهی امروز، متأسفانه هیچ گریزی از متخصص بودن نیست: حتا اگر نخواستید دریاچهی کمعمقی در یک رشته یا حوزهی خاص باشید، آخرین راهِ پیشِ روی شما تبدیل شدن به یک متخصص حل مسئله است!