برای به دست آوردن چیزی که تا حالا نداشتهای، باید کسی شوی که تا حالا نبودهای!
گابریل گارسیا مارکز
برای به دست آوردن چیزی که تا حالا نداشتهای، باید کسی شوی که تا حالا نبودهای!
گابریل گارسیا مارکز
بالاخره سال ۸۸ هم تمام شد! و حالا سالی جدید را پیش رو داریم؛ سالی که امیدوارم برای همه ما سرشار از موفقیت، شادی و سلامت باشد. از لحظه تحویل سال انرژی و شادی فوقالعادهای را در خودم احساس میکنم که مدتها بود از آن بیبهره بودم! مخصوصا اینکه فال اول سالام هم بسیار خوب آمد!!!
یکی از دغدغههای اساسی برای هر کسی که میخواهد در یک رشته خاص کار کند و درس بخواند (و در واقع متخصص شود) این است که چگونه اطلاعات خود را به روز نگاه دارد: اینکه چگونه با تحولات روز پیش برویم، بدانیم موضوعات روز رشته تحصیلی یا کاری ما چیست، چه موضوعات جدیدی مطرح شدهاند، موضوعات قبلی چه بودهاند و چه تغییراتی در طول زمان داشتهاند، اینکه چه تئوریها و ابزارهای حل مسئلهای وجود دارند و … همه و همه برای رشد تحصیلی و شغلی ما اهمیت دارند. کمترین سود ناشی از این کار، این است که شما می توانید خودتان را در محل کارتان یا در میان همکلاسیها و اساتید، فردی مطلع و قابل اطمینان معرفی کنید؛ فردی که آنچه را باید، میداند و همواره به دنبال یاد گرفتن چیزهای جدید است. اگر چنین آدمی باشید؛ مطمئن باشید که همیشه از نظر حرفهای در موقعیت خوبی قرار خواهید داشت (وقتی دنبال کار بگردید میفهمید چه میگویم.) احساس رضایت شخصی از یاد گرفتن و توسعه دانش و مهارتهای انسان هم که جای خود را دارد.
خوب حالا چطور به روز بمانیم؟ من تلاش میکنم از این پس هر از چند گاهی در مورد تجربیات خودم بنویسم. طبعا تجربیات من خاص رشتههای مهندسی صنایع و مدیریت است؛ هر چند سعی میکنم طوری بنویسم که تا حد امکان برای دیگران هم مفید باشند. برای شروع این نکات کلی را داشته باشید تا بعدا دقیقتر صحبت کنیم:
۱٫ از دمدستترین امکان ممکن شروع کنیم: اینترنت! اینترنت مهمترین و بهترین منبع اطلاعاتی برای به روز ماندن است. چیزی که مهم است استفاده اثربخش از این منبع عظیم اطلاعاتی است. چند پیشنهاد در این زمینه:
– سایتهای اصلی مرتبط با رشته تحصیلی و تخصصتان (سایت دانشکدههای معتبر خارجی، سایتهای مربوط به ژورنالها و مجلات تخصصی، سایتهای شرکتهای مشاورهای معتبر و …) را بشناسید و هر چند وقت یک بار سری به آنها بزنید و در آنها بگردید.
– خیلی از این سایتها خبرنامههایی (Newsletter) دارند که آخرین تحولات مربوط به آن رشته تخصصی را به صورت روزانه، ماهانه و … در اختیار شما قرار میدهند. در این خبرنامهها عضو شوید و هر چند وقت یک بار (که البته نباید فاصله طولانی باشد) نگاهی به ایمیلهای دریافتیتان از آن سایت بیاندازید تا ببینید چه اتفاقات جدیدی افتاده است.
– خیلی از آدمهای باتجربه و حتی آکادمیک وبلاگها یا سایتهای فعالی دارند که در آنها تجربیات و دیدگاههای خودشان را در مورد رشته تخصصی شان بیان میکنند. آنها را بشناسید و با استفاده از گودر، نوشتههایشان را دنبال کنید!
– سایتهای ارایهکننده کتابهای رایگان برای دانلود از بهترین منابع اطلاعاتی هستند. حالا لازم نیست که همه کتابها را دانلود کنید؛ همین که سایت مربوطه را نگاه کنید تا ببینید چه عناوین کتابهایی وجود دارند خودش هم آگاهیبخش است و هم انگیزشبخش (که بدانیم همی که چه نادانیم!)
۲- برنامه دروس دانشکدههای مختلف خارجی و حتی داخلی (بهویژه پاورپوینتهای درسیشان) منبع آموزشی بسیار عالی هستند. از گوگل برای یافتن آنها غافل نشوید!
۳- خیلی از کتابهای درسی معتبر (منظورم Text Bookها است) روی سایت ناشرشان، بخش خاصی دارند که در آن، پاورپوینتهای تدریس کتاب (که تقریبا تمام نکات اصلی کتاب را در بر میگیرند) و کیسهای اضافه بر کتاب را به صورت رایگان قابل دانلود هستند. این یکی واقعا امکان بینظیری است؛ چون خیلی وقتها شما به کتاب منتشر شده در سال ۲۰۱۰ دسترسی ندارید؛ ولی میتوانید پاورپوینتهای آن را مطالعه کنید و به روز شوید! (حتی وبلاگهایی وجود دارند که کارشان این است که پاورپوینتهای کتابها ـ و مخصوصا آنهایی که روی اینترنت به صورت رایگان قابل دسترسی نیست ـ را برای دانلود ارایه میکنند.)
۴- آدمهای مهم رشتهتان را در داخل و خارج بشناسید: اساتید دانشگاه، نویسندگان کتابهای مرتبط، حتی مدیران و مشاوران برتر و … این جوری هر جایی که اسم طرف به گوشتان بخورد حساس میشوید که ببینید چه چیز جدیدی میتوانید یاد بگیرید.
۵- این یکی برای من ذاتا یک تفریح است؛ تفریحی که البته بسیار هم مفید است: تفریح کتاببینی! تقریبا سعی میکنم هر ماه سری به کتابفروشیهای انقلاب بزنم و کتاب های تازه منتشر شده را ببینم و ورق بزنم. خیلی وقتها مدتها دنبال مطلب یا کتاب خاصی بودهام و در این سر زدنها در به شکلی اتفاقی آن را پیدا کردهام. در مورد رشته مدیریت و همچنین رشتههای اقتصاد و علوم اجتماعی، کتابفروشی انتشارات آگاه روبروی در اصلی دانشگاه تهران با آن کتابفروشان خوشبرخورد و مطلعاش کاملا توصیه میشود (این برای من خیلی مهم است که اگر خودشان کتابی را نداشته باشند راهنماییتان میکنند که از کجا کتاب را تهیه کنید.)
۶- مجلات و کنفرانسهای داخلی را خیلی نباید جدی گرفت؛ ولی خوب بعضیهایشان مفید هستند و میشود به آنها اعتماد کرد. سایتهای داخلی مفیدی هم هستند که میشود از آنها استفاده کرد. (در مورد رشته مدیریت بعدا به مجلهها و سایتهای داخلی مفید از نظر خودم اشاره میکنم.)
۷- خود کاری که انجام میدهیم؛ هر چند خیلی از اوقات به این نکته ساده و بدیهی توجه نمیکنیم!
۸- شبکه همکاران و دوستان: سعی کنید با آدمهای بهروز در ارتباط باشید تا هم بتوانید کلید واژههای لازم برای جستجوی مطالب مورد نیازتان (از طریق راههای ۱ تا ۶) را از آنها به دست بیاورید و هم خود اطلاعات تازه را!
راههای دیگری هم هست که بعدا در موردشان صحبت خواهیم کرد. یادتان باشد: “اینکه بدانید چه نوع اطلاعاتی را از کدام منبع اطلاعاتی میتوانید پیدا کنید، مهمترین موضوع در بهروز بودن و ماندن است.”
۱٫ دیدن یک فیلم ملودارم از ابراهیم حاتمیکیا به اندازه کافی عجیب و غریب است؛ چه برسد به اینکه بستر داستان، یک مجادله ضد اطلاعاتی باشد!
۲٫ دقت در جزئیات. هیچ وقت تا به حال ندیده بودم حاتمیکیا در فیلمهایاش تا این حد به جزئیات دفت کرده باشد؛ جزئیاتی که هر کدامشان برای به یاد ماندنی کردن فیلم کافی هستند:
– اسم مأمور اطلاعاتی: شهاب ۸ (شهاب هستم بالاخره!!!)
– عوض شدن عنوان نامهها: از هو القادر تا هو القاضی و تا هو الحبیب …
– عوض شدن تصویر پسزمینه لپتاپ شهاب ۸: از تصویر قبرستان تا تصویر صفحه شطرنج (این یکی وقتی آمد که عنوان گزارش هو القاضی بود. من از خیلیها پرسیدم به این نکته دقت نکرده بودند. از همه شاهکارتر بود!) و تا تصویر خود ارغوان.
– دقت در روابط میان دانشجویان: دانشجویان حاتمیکیا همانی هستند که باید باشند؛ بدون به یادآوری آن کلیشههای همیشگی؛
– بازی محمد اینانلو در نقش رئیس دانشگاه (لازم به یادآوری است که اینانلو نماد چییست؟)
۳٫ آرمانگرایی: مگر میشود فیلمی از حاتمیکیا ببینیم و آرمانگرایی هم در آن نباشد؟ دیدن اعتراض دانشجویان به تخریب جنگلهای “سبز” (هر چند فیلم ۵ سال پیش ساخته شده) در جای خودش بسیار دیدنی و جذاب بود!
۴٫ شخصیتپردازی فوقالعاده: ورود تکتک شخصیتهای اصلی به داستان در تعامل با شخصیت اصلی فیلم است. اینکه حاتمیکیا اینقدر در دادن اطلاعات در مورد شخصیتها امساک میکند و ما هر شخصیت را با تنها یک تصویر ـ تصویری که در همان لحظه ورود شخصیت به فیلم برایمان ساخته میشود ـ میشناسیم؛ به نظرم باعث دوستداشتنیتر شدن شخصیتها شده است: تصویر ما از هر شخصیت در همان اولین نگاه، یک مابهازای واقعی را در دنیای اطرافمان به یاد میآورد و همین است که باعث میشود با وجود اطلاعات کمی که فیلم در مورد آنها به ما میدهد، به طور کامل با آنها همذاتپنداری داشته باشیم. شخصیتهای فیلم به خاطر معمولی بودنشان دوستداشتنی هستند. یک استثنا در این زمینه خود شهاب ۸ است؛ جالب است که تا آخر فیلم هم هنوز هیچ چیز در مورد شهاب ۸ نمیدانیم و در عین حال او، محبوبترین شخصیت فیلم برای من است. چرا؟ چون “شجاعت تغییر” داشت! (هر چند اینجا محتوای تغییر هم مهم است!)
۵٫ و اما مهمترین جاذبه فیلم: غوغای عشق! شهاب ۸ نماد آن آدمهای خشنی است که از زندگی، هیچ نفهمیدهاند. شهاب ۸ با کشف عشق است که تازه میفهمد زندگیاش را واقعا باخته است … حرفهای محسن در مورد دامی که عشق به ارغوان مینهد، تصویرهایی که حاتمیکیا از عجز و لابه شهاب ۸ به درگاه خداوند وقتی که میفهمد عاشق شده نشانمان میدهد، حرفهای پدر ارغوان وقتی از دخترش حرف مِیزند؛ همه تصاویری دلنشین را جلوی چشم ما میگذارند: اینکه عشق راز هستی و تنها راه نجات است!
۶٫ از نقطه نظر فنی این، بهترین فیلم حاتمیکیا است؛ حتی بهتر از فیلمهایی که بعد از آن ساخته است. کارگردانی دقیق و حساب شده خود حاتمیکیا و از آن بهتر، تصویربرداری عالی و تدوین فوقالعادهای که ریتمی بسیار مناسب به فیلم میدهد.تدوین فیلم به نظر من یک نمونه مثالزدنی است.
۷٫ بازی بازیگران فیلم هم بسیار عالی است: حمید فرخنژاد مثل همیشه باورپذیر و دوستداشتنی است، خزر معصومی در اولین تجربه بازیگریاش عالی است و کوروش تهامی هم بسیار بهتر از سایر نقشآفرینیهایی است که من از او دیدهام.
۸٫ در تمام مدت فیلم داشتم به این فکر میکردم که چرا حاتمیکیا باید چنین فیلمی را بسازد!؟ و البته به هیچ نتیجهای هم نرسیدم.
۹٫ به رنگ ارغوان هنوز تر و تازه است؛ انگار نه انگار که ۵ سال پیش ساخته شده. علتاش مشخص است: “رنگ عشق” هیچ گاه کهنه نمیشود. این، یکی از ماندگارترین آثار ابراهیم حاتمیکیا است؛ محبوبترین فیلمساز ایرانی من!
امشب سوار تاکسی شدیم که راننده بانمک و جالبی داشت. کلی برای من و دوستان دیگرم معما طرح کرد و سر کارمان گذاشت! (البته ما هم چند نفری یک معما برایاش تعریف کردیم و همگی به همراه آقای راننده حلاش کردیم!) یک جای صحبتهای این راننده باصفا برای من بسیار جالب بود. به ما گفت این عدد را بخوانید: ۰۰۱ ۰۰۰ ۰۰۰ ۹۰۰٫ خواندن این عدد در ظرف چند ثانیه، کار سختی است و ممکن است آدم اشتباه بکند. آقای راننده وقتی دید که ما به شک افتادیم که درست خواندهایم یا نه، به ما گفت: “حواست باشه جوون، چیزی که خوندن این عدد را سخت میکنه صفرهای زیادشه. زندگی هم همینه. تمام مشکلات و اشتباهات آدما توی همون نقطههای کوچولو و به ظاهر بیارزش مثل عدد صفر اتفاق میافتند.”
تاکسیسواری آموزندهای بود!
خیلی از وقتها از اشتباهاتام به خاطر آثار منفیشان ناراحت نمیشوم؛ بلکه برای این ناراحت میشوم که میبینم تا نقطه ایدهآل زندگیام چقدر فاصله دارم …
دیشب “” اثر بزرگ را دیدم. فیلمی دیگر در ستایش زندگی که این بار هم به سبک خاص استاد، یکی دیگر از مهمترین پرسشهای فلسفی بشر در طول تاریخاش را مطرح میکند: به راستی زندگی ما حقیقت است یا مجاز؟ من واقعیام یا کس دیگری واقعیت است و من سایه او هستم؟ اینها سؤالاتی است که “زندگی دو گانه ورونیک” قصد مطرح کردن آنها را دارد و طبق معمول سایر آثار کیشلوفسکی پیدا کردن جواباش به عهده من و شمای بیننده است.
از لحاظ بصری، این یکی از بهترین فیلمهایی است که من تاکنونن دیدهام. قاببندیهای کیشلوفسکی در این فیلم حیرتانگیز است؛ قاببندیهایی که بیش از هرچیز اولین فیلم سه گانه رنگها و بهترین آنها ـ یعنی آبی ـ را به یاد میآورند و به اعتقاد من در بسیاری جاها چشمنوازتر هستند: قابهایی که اغلب با نور سبزی کمرنگ رنگآمیزی شدهاند و در آنها زاویه دید دوربین به شکلی بسیار عجیب و غیرمعمول یک نقاشی رنگارنگ را به سبک خاص کیشلوفسکی نمایش میدهد.
بازی ایرنه ژاکوب ـ همان دخترک فیلم قرمز ـ در اینجا هم بسیار چشمگیر است؛ بهویژه در یک سوم ابتدایی فیلم که ما داریم زندگی ورونیکا ـ همزاد سرخوش لهستانی ورونیک فرانسوی ـ را میبینیم. بازی ژاکوب به خوبی حس حیرانی و سرگشتگی کاراکتر فیلم را به نمایش میگذارد؛ اینکه به راستی کدام یک از این دو حقیقی است: ورونیکا یا ورونیک؟
اگر این فیلم را دیدید حتما از موسیقی طبق معمول استثنایی زیبگنیو پرایسنر ـ آهنگساز همیشگی فیلمهای کیشلوفسکی ـ غافل نشوید که مثل سه گانه رنگها، اینجا هم موسیقی جزیی از فیلم است.
در تمام مدت تماشای فیلم این شعر فروغ در ذهنام تکرار میشد که:
«ای بسا من گفتهام با خود
زندگی آیا درون سایههامان رنگ میگیرد؟
یا که ما خود سایههای سایههای خویشتن هستیم؟»
به نظرم این شعر به زیباترین شکل ممکن خلاصه این شاهکار کیشلوفسکی را بیان میکنند.
یکی دو روز پیش من مطلبی نوشتم تحت عنوان: “تخصص شما چیست؟” بازخورد این نوشته برای خودم بسیار جالب بود و به شکل بامزهای از عصر ایران و پارسینه سر درآورد! (هر چند هر دو سایت اسم وبلاگ مرا به اشتباه “گذارهها” ثبت کردهاند!) به دلیل همین بازخورد مثبت، تصمیم گرفتم نکتهای دیگر را به آن یادداشت اضافه کنم. ماهنامه گزیده مدیریت ـ که مقالات هاروارد بیزینس ریویو را با تأخیری چند ماهه منتشر میکند ـ برای علاقهمندان پیگیر رشته مدیریت در ایران شناخته شده است (هر چند مطالعه این نشریه به دلیل انتشار مقالات مختلفی در حوزههای عمومی مانند: بهداشت کار، مدیریت بر خود و … به همه کسانی که به نوعی در سازمانهای مختلف شاغل هستند توصیه میشود.) در شماره ۷۵ گزیده مدیریت مقاله جالبی تحت عنوان “متخصص شدن” چاپ شده است. نویسنده این مقاله معتقد است تخصص واقعی باید از پس ۳ آزمون بربیاید:
۱- تخصص باید منجر به عملکرد همواره برتری نسبت به همتایان متخصص شود؛ ۲- نتایج عینی و ملموس ایجاد کند؛ ۳- قابل تکرار و اندازهگیری در آزمایشگاه باشد.
شاخصهای جالب و خوبی است. نظر شما چیست؟