گوگل ریدر را که می‌شناسید؟ سرویس فوق‌العاده گوگل برای خواندن خوراک‌ سایت‌ها و وبلاگ‌ها که این روزها با ویژگی‌های اجتماعی‌اش ـ به خصوص قابلیت‌های به دوست‌یابی، اشتراک‌گذاری نوشته‌ها و کامنت‌گذاری ـ حسابی علاوه بر کارکردهای معمول‌اش حسابی دارد جای شبکه‌های اجتماعی فیلتر شده در ایران ـ به‌ویژه فیس‌بوک ـ را می‌گیرد. در مورد این سرویس نکات جالبی به نظرم می‌آید که بعدا در مورد آن‌ها بیش‌تر خواهم نوشت.

اما موضوع این پست همان سؤالی است که عنوان آن است. این سؤال مدت‌ها است برای من به‌عنوان یکی از عشاق و معتادان این سرویس فوق‌العاده گوگل مطرح است که بر چه اساسی فیدهایی که در صفحه اول نمایش داده می‌شوند توسط گوگل ریدر برگزیده می‌شوند؛ چون دقیقا با یک تولرانس کم همان وبلاگ‌ها و سایت‌هایی را که من می‌خواهم حتما از به‌روز بودن‌شان با خبر باشم همیشه درصفحه اول‌ام دیده می‌شوند. برای پیدا کردن پاسخ این سؤال اول وب فارسی و انگلیسی را گشتم و جواب‌ام را نیافتم. بنابراین آستین‌های‌ام را بالا زدم و در یک دوره زمانی چند ماهه رفتار گودرم را زیر نظر گرفتم تا ببینم چه اتفاقی دارد می‌افتد. خوب حالا نتایج مطالعات (!) خودم را در این‌جا منتشر می‌کنم.

به نظر می‌رسد گودر براساس سه معیار فیدهای صفحه اول را انتخاب می‌کند:

۱- فرکانس مطالعه یک فید توسط شما: طبیعی است که وقتی شما به وبلاگ یا سایتی علاقه دارید بیش‌تر به آن فید مراجعه می‌کنید. بنابراین هر چقدر تعداد مراجعات شما به یک فید در یک بازه زمانی (احتمالا ماهانه؛ حدس‌ام این است که شاید دقیق نباشد) بیش‌تر باشد، احتمال راه یافتن آن فید به صفحه اول بیش‌تر است.

۲- زمان اضافه شدن یک فید به گودر شما: وقتی یک فید جدید را به گودرتان وارد می‌کنید؛ فرض بر این گذاشته می‌شود که شما آن فید را دوست دارید. بنابراین تا حدود یک هفته (این یکی را مطمئن‌ام!) به‌روز شدن آن فید در صفحه اول نمایش داده می‌شود و اگر شما در آن یک هفته به آن فید التفات بفرمایید، گودر آن فید را در دسته فیدهای شماره یک (فیدهای مورد علاقه شما) طبقه‌بندی می‌کند.

۳- فرکانس به‌روز شدن فید: هر چقدر فید با فاصله زمانی کم‌تری (یا به عبارت به‌تر سرعت بیش‌تری) آپدیت شود، گودر فرض را بر اهمیت بیش‌تر آن فید می‌گذارد و آن را در صفحه اول نمایش می‌دهد. البته این در صفحه اول ماندن در صورت تداوم می‌یابد که آن فید پرآپدیت (!) برای شما هم به همان اندازه‌ای که گودر فکر می‌کند، مهم باشد!

خوب دانستن این الگوریتم به چه دردی می‌خورد؟ متأسفانه گوگل این امکان را به کاربران نداده که خودشان فیدهایی را که می‌خواهند در صفحه اصلی نمایش داده شوند، انتخاب کنند. بنابراین یک راه خوب برای از دست ندادن به‌روز شدن وبلاگ‌ها و سایت‌های مورد علاقه‌مان ـ مخصوصا وقتی گودر شلوغی داریم که صدها فید را در بر می‌گیرد ـ تغییر فرکانس مراجعه‌مان به فید آن‌ها است.

پی‌نوشت ـ بعد از نوشتن این پست از طریق کامنت یک دوست ناشناس فهمیدم که اتفاقا گوگل این امکان را فراهم کرده که فیدهای صفحه اول را انتخاب کنیم. اگر وارد صفحه تنظیمات گودر شوید و در همان تب اول ـ یعنی Preferences ـ در قسمت Start Page می‌توانید تعیین کنید که کدام پوشه (یعنی همان پوشه‌هایی که فیدهای‌تان را در آن دسته‌بندی کرده‌اید) به‌عنوان صفحه اول نمایش داده شود. اگر Home را انتخاب کنید، این پست هم‌چنان معنادار است؛ ولی می‌توانید فیدهای مورد نظرتان را در یک پوشه خاص جمع کنید و آن را به‌عنوان صفحه اول برگزینید! من که خودم Home را تغییر نمی‌دهم!

دوست داشتم!
۱

گوگل ریدر را که می‌شناسید؟ سرویس فوق‌العاده گوگل برای خواندن خوراک‌ سایت‌ها و وبلاگ‌ها که این روزها با ویژگی‌های اجتماعی‌اش ـ به خصوص قابلیت‌های به دوست‌یابی، اشتراک‌گذاری نوشته‌ها و کامنت‌گذاری ـ حسابی علاوه بر کارکردهای معمول‌اش حسابی دارد جای شبکه‌های اجتماعی فیلتر شده در ایران ـ به‌ویژه فیس‌بوک ـ را می‌گیرد. در مورد این سرویس نکات جالبی به نظرم می‌آید که

مطلب‌ام به‌عنوان نویسنده مهمان وبلاگ امیر مهرانی عزیز درباره شرکت اینفوسیس هند.

پی‌نوشت: مدتی است که نوشتن در زمینه مشاوره فناوری اطلاعات با رویکرد مدیریتی به دغدغه‌ام تبدیل شده است. از آن‌جایی که وبلاگ‌ها و سایت‌های زیادی در این زمینه در دنیای وب فارسی زبان در حال فعالیت نیستند، سعی می‌کنم از این پس بیش‌تر در این حوزه‌ها بنویسم.
دوست داشتم!
۰

مطلب‌ام به‌عنوان نویسنده مهمان وبلاگ امیر مهرانی عزیز درباره شرکت اینفوسیس هند. پی‌نوشت: مدتی است که نوشتن در زمینه مشاوره فناوری اطلاعات با رویکرد مدیریتی به دغدغه‌ام تبدیل شده است. از آن‌جایی که وبلاگ‌ها و سایت‌های زیادی در این زمینه در دنیای وب فارسی زبان در حال فعالیت نیستند، سعی می‌کنم از این پس بیش‌تر در این حوزه‌ها بنویسم. دوست

الان داشتم این پست را می‌خواندم که در مورد پیمایشی (همان Survey) است که توسط مؤسسه معظم فارستر بر روی پروژه‌های بهبود فرایند انجام شده است. نویسنده می گوید که در تحقیقات‌شان به این نتیجه رسیده‌اند که این پروژه‌ها به سه شکل انجام می‌شوند: ۱- تیم بهبود فرایند از تیم IT جدا (و در پاره‌ای موارد مستقل) است؛ ۲- مسئولیت اصلی با تیم IT است؛ ۳- مسئولیت اصلی با تیم بهبود فرایند است. بعد سؤال کرده کدام بهتر است؟

تجربه ما در پروژه‌های معماری سازمانی نشان‌دهنده آن است که به دو شکل می‌توان فرایندها را بهبود داد: ۱- با استفاده از مفاهیم و ابزارهای معمول بهبود فرایند (مثلا حذف فعالیت‌های تکراری یا غیرضروری، ادغام فعالیت‌های مشابه و …)؛ ۲- با استفاده از قابلیت‌های فناوری اطلاعات یا به به‌ عبارتی IT Capabilities (مثلا خودکار کردن برخی فعالیت‌ها مثل تولید گزارش‌ها، در دسترس قرار دادن کلیه اطلاعات لازم برای تصمیم‌گیری و …) اما نکته اساسی این‌جا است که این دو گونه فعالیت از هم منفک نیستند و هر دو تیم فرایندی و IT باید در کنار یکدیگر کار بهبود فرایندها را انجام بدهند؛ یعنی فرایند در عین حال از هر دو زاویه دید بهبود فرایند و قابلیت‌های IT بهبود داده شود.

بگذریم. نکته اصلی که در نوشته مذکور وجود داشت جایی بود که نویسنده به مفهوم بامزه راکی (RACI) در تصمیم‌گیری اشاره می‌کند و منظورش این است که وقتی مشخص شد کدام یک از سه حالت فوق کارامدتر است؛ باید مشخص شود ذی‌نفعان تصمیمات گرفته شده در پروژه بهبود فرایند چه کسانی هستند؟ او ذی‌نفعان تصمیمات را در ۴ دسته تقسیم‌بندی می‌کند:

۱- R (نماد Responsible): چه کسی مسئول تصمیم‌گیری است؟ (در این مثال تیم بهبود فرایند)

۲- A (نماد Accountable): چه کسی باید در مورد تصمیم‌های گرفته شده پاسخ‌گو باشد؟ (در این مثال مدیر واحد سازمانی مرتبط با فرایند)

۳- C (نماد  Contributing): چه کسانی باید در فرایند تصمیم‌گیری مشارکت کنند؟ (در این مثال کارکنانی که در انجام فرایند کنونی درگیرند و باید فرایند بهبود یافته را هم انجام دهند)

۴- I (نماد Informed): چه کسانی باید از تصمیم‌های گرفته شده مطلع شوند؟ (در این مثال واحدهای سازمانی که ورودی فرایند بهبود یافته را تأمین می‌کنند یا از خروجی آن استفاده می‌کنند)

خوب راکی تصمیم‌گیری شما چیست!؟

دوست داشتم!
۰

الان داشتم این پست را می‌خواندم که در مورد پیمایشی (همان Survey) است که توسط مؤسسه معظم فارستر بر روی پروژه‌های بهبود فرایند انجام شده است. نویسنده می گوید که در تحقیقات‌شان به این نتیجه رسیده‌اند که این پروژه‌ها به سه شکل انجام می‌شوند: ۱- تیم بهبود فرایند از تیم IT جدا (و در پاره‌ای موارد مستقل) است؛ ۲- مسئولیت

خیلی از ما شاید در ذهن‌مان دنبال یک فرصت خوب بگردیم برای کارآفرینی و راه‌انداختن کسب و کار خودمان. اغلب، انگیزه لازم برای این کار در ذهن ما وجود دارد؛ اما نمی‌دانیم باید چه کار کنیم و از کجا شروع کنیم. اگر به زندگی آدم‌های موفق دنیای کسب و کار هم نگاه کنید می‌بینید که تفاوت این آدم‌ها با دیگران تنها در تشخیص درست و به موقع نیاز انسان‌ها به یک محصول یا خدمت خاص بوده است. در واقع تفاوت این آدم‌ها با دیگران چیزی نبوده جز داشتن “ایده‌”‌های جالب، جذاب و کاربردی برای پاسخ‌گویی به “نیاز” دیگران که البته اجرای درست و به موقع آن ایده، باعث موفقیت‌شان شده است (اصلا در صفحات اول هر کتاب بازاریابی می‌خوانیم که بازاریابی معنایی جز تشخیص درست نیاز دیگران و پاسخ‌گویی به آن‌ها ندارد!) خوب حالا وقتی ایده نداریم چه بکنیم؟

امروز یکی از دوستان میلی فرستاده بود که پاسخ این سؤال را در خود داشت. در این سایت، در هر دقیقه به طور متوسط۱۰-۱۲ ایده جدید برای شروع یک کسب و کار (و البته عمدتا ایده‌های مربوط به کسب و کارهای اینترنتی) معرفی می‌شوند؛ ایده‌هایی که هر یک در جای خود جذاب و قابل تأمل هستند. نکته جالب سبک نمایش این سایت است؛ هر ایده چند ثانیه‌ای روی صفحه نمایش است و بعد ناپدید می‌شود! تا لحظه نگارش این مطلب تعداد ایده‌های معرفی شده در این سایت به عدد عجیب “۷۵۴۳۷۱” رسیده است!

خوب نتیجه می‌گیریم که برای کارآفرینی ایده‌‌ها بسیارند، منتها کسانی موفق‌اند که بتوانند آن معنای اصیل بازاریابی را به واقعیت تبدیل کنند!  من هم بروم دنبال کارآفرینی خودم! 🙂

دوست داشتم!
۰

خیلی از ما شاید در ذهن‌مان دنبال یک فرصت خوب بگردیم برای کارآفرینی و راه‌انداختن کسب و کار خودمان. اغلب، انگیزه لازم برای این کار در ذهن ما وجود دارد؛ اما نمی‌دانیم باید چه کار کنیم و از کجا شروع کنیم. اگر به زندگی آدم‌های موفق دنیای کسب و کار هم نگاه کنید می‌بینید که تفاوت این آدم‌ها با دیگران

نشسته‌ام و دارم فهرست مقالات کنفرانس بین‌المللی فناوری اطلاعات را می‌‌بینم و افسوس می‌خورم به حال جامعه علمی این کشور. متأسفانه باید این کلیشه را تکرار کرد که ما مدام از تولید علم و پیشرفت علمی سخن می‌گوییم و وقتی پای عمل می‌رسد …

در فهرست مقالات این کنفرانس نکات جالب و در عین حال تأسف‌برانگیزی به چشم می‌خورد:

۱٫ وفور تحقیقات غیرکاربردی و بدون ارزش افزوده و بعضا غلط (نمونه: “راهکارهای اصلاح الگوی مصرف در استفاده از اینترنت در سطح ملی” یا “تحلیل صنعت نرم‌افزارهای متن‌باز در ایران با استفاده از مدل پنج نیروی پورتر”)

۲٫ ترکیب‌های عجیب و غریب مدل‌ها  و تئوری‌ها که نتیجه‌ای جز پیچیدگی بی‌ثمر ندارند (نمونه: “ارائه چهارچوب تلفیقی BSC و EFQM جهت ارزیابی دانش سازمانی”)

۳٫ ارایه کارهای پیش پا افتاده و بسیار مقدماتی به‌عنوان مقاله و تحقیق (طراحی پورتال تدارکات الکترونیکی بر اساس زبان مدل‌سازی یکپارچه)

و بسیاری موارد دیگر از این دست.

در سال‌های اخیر تلاش کرده‌ام همیشه کنفرانس‌های علمی مرتبط با حوزه کاری و درسی‌ام ـ فناوری اطلاعات و مدیریت ـ را دنبال کنم (البته به دلیل اشکالاتی مثل موارد سه گانه مذکور هیچ وقت هم در این کنفرانس‌ها شرکت نمی‌کنم که وقت و پول و عمرم را تلف کنم!) و متأسفانه تا به امروز مقاله قابل توجهی را هم در این کنفرانس‌ها ندیده‌ام که واقعا چیزی را به دانش و تجربه من اضافه کند.

هدف از برگزاری این کنفرانس‌ها چیست؟ تشویق پژوهش؟ به اشتراک‌گذاری دانش؟ نمایش پیشرفت علمی کشور؟ آشنایی مدیران با تحولات روز؟ ارتقای رتبه علمی پژوهش‌گران د انشگاهی؟ یا صرف مقاله دادن و کنفرانس برگزار کردن؟ متأسفانه کنفرانس‌های ما قرار است ترکیبی از همه این هدف‌ها را کنار هم ارایه بدهند و خوب نتیجه‌اش هم معلوم است. چیزی که من از بررسی‌های‌ام روی کنفرانس‌های بین‌المللی غیرایرانی متوجه شده‌ام این است که کنفرانس علمی فقط هدف‌اش به اشتراک‌گذاری دانش میان پژوهش‌گران است و بس.

کنفرانس‌علمی جای یاد گرفتن و آشنا شدن مدیران با مفاهیم علمی نیست و جای کلاس درس را نمی‌گیرد. کنفرانس علمی جای آدم‌های ضعیفی نیست که از عهده انجام دادن کوچک‌ترین کار عملی و حتی نظری بر نمی‌آیند و به دلیل ساختار بیمار کنفرانس‌های علمی ایرانی، ده‌ها مقاله را در رزومه‌شان ردیف می‌کنند و ادعای پژوهش‌گر بودن را دارند. کنفرانس علمی جای کپی پیست کردن‌ و به هم چسباندن چند تا مقاله و حداکثر مباحث چند تا کتاب کنار هم نیست (چیزی که متأسفانه شاید حدود ۹۰ درصد مقالات را در بر بگیرد.) کنفرانس علمی جای ارایه مطالب و مدل‌های عجیب و غریب و غلط نیست! (یکی از دوستان که الان دارد در خارج از کشور دکترای فناوری اطلاعات می‌خواند به من می‌گفت که الان متوجه شده است که مدل پایان‌نامه‌ کارشناسی ارشدش در ایران که براساس‌اش یک مقاله هم در یکی از کنفرانس‌های بین‌المللی ایرانی ارایه داده، کاملا غلط است!)  و بسیاری موارد دیگر …

این را هم بگویم که تابستان امسال من در یک کنفرانس علمی داخلی با یک مقاله شرکت کردم که البته به مرحله ارایه شفاهی نرسید و تنها در کتاب کنفرانس چاپ شد. دیدن مقاله چاپ شده آدم حسابی کیف دارد؛ هر چند که الان به این فکر می‌کنم که کیفیت واقعی آن مقاله از نظر علمی شاید فرقی با مقالات این کنفرانس بین‌المللی نداشت و کاش، صبر می‌کردم و در این کنفرانس شرکت‌ می‌کردم!!!

از شوخی گذشته اگر واقعا می‌خواهید پژوهش جدی بکنید، ژورنال‌ها و کنفرانس‌های داخلی را بی‌خیال شوید. با این وضعیت تأسف‌بار تنها راه سنجش عیار واقعی یک پژوهش‌گر تلاش برای چاپ مقاله در یک ژورنال معتبر است (البته نه لزوما ISI‌های مورد تأیید وزارت علوم ایران که هر روز بیش‌تر از دیروز اعتبار خودشان و فرایند داوری‌شان معلوم می‌شود!) البته اگر هدف واقعی‌تان کار علمی است و نه صرف مقاله دادن، لذت بردن از چاپ آن و صد البته پز دادن!

دوست داشتم!
۲

نشسته‌ام و دارم فهرست مقالات کنفرانس بین‌المللی فناوری اطلاعات را می‌‌بینم و افسوس می‌خورم به حال جامعه علمی این کشور. متأسفانه باید این کلیشه را تکرار کرد که ما مدام از تولید علم و پیشرفت علمی سخن می‌گوییم و وقتی پای عمل می‌رسد … در فهرست مقالات این کنفرانس نکات جالب و در عین حال تأسف‌برانگیزی به چشم می‌خورد: ۱٫ وفور

این روزها جو گوگل Buzz خیلی از ما را گرفته است و البته خوب، اغلب‌مان هم از آن خیلی خوش‌مان نیامده است. این نوشته، نگاهی دارد به ۵ اشتباه در طراحی گوگل باز:

گوگل باز: انقلاب، تحول یا سقوط؟ بسیاری از شما از من نظرم در این مورد را خواسته اید. بنابراین در این یادداشت به بررسی آن براساس ۵ اصل خودم برای نسل بعدی طراحی محصولات و سرویس‌ها می‌پردازم ـ اصول “طراحی برای معنا.”

مفهوم بقراطی: این سؤال اساسی‌ترین پرسشی است که هر طراح محصول یا سرویس نسل بعد باید از خود بپرسد: “بقراط چه می‌کند؟” هدف او این بود که پزشکان “اول؛ ضرر نزنند” ـ و در قرن ۲۱‌ام، ما تازه به سختی دریافته‌ایم که محصولات و سرویس‌های زهرآلود و مضر اقتصاد می‌توانند چه بکنند. آیا بقراط محصول شما را تأیید می‌کند یا رد؟ او احتمالا Buzz را رد می‌کرد؛ زیرا دارای مشکلاتی در زمینه حریم خصوصی کاربران است. استفاده ناآگاهانه از آن همان و فاش شدن آدرس ای‌میل شما ـ و البته دنبال‌کنندگان (Follower) شما ـ همان. این به خاطر آن است که شما مجبورید از تنظیمات پیش‌فرض عمومی بودن (Public) فرار کنید؛ به جای این‌که [داوطلبانه] در آن‌ مشارکت کنید! این برای همه خبر بدی است؛ اما خبر بدتری است برای یک مدافع آزادی بیان چینی [و ایضا ایرانی!]. بدون جلوگیری از ضرر رساندن، هیچ محصول یا سرویسی نمی‌تواند ایجاد ارزش اقتصادی قابل اطمینان را به حداکثر برساند.

ساده‌سازی کنید؛ اعتماد نکنید: آیا Buzz ای‌میل شما یا دنبال‌کنندگان شما را افشا کرده است؟ آن هم در شرایطی خاص؟ گوگل به سختی برای حل این مشکل تلاش می‌کند، اما حل آن هنوز وابسته به افراد است که از دستورالعمل‌های مشخص شده پیروی کنند. در دنیای واقعی هیچ کاربری دستورالعمل‌ها را دنبال نمی‌کند. اگر محصول یا سرویس‌تان پیچیده باشد، احتمالا شکست خواهید خورد. هیچ‌کس دوست ندارد یک ساعت وقت برای این صرف کند که آیا یک سرویس برای او ضرر و زیان به همراه دارد یا خیر ـ یا آن را به شکلی تغییر دهد که ضرر نرساند.

ساخته شدن برای شکست خوردن و نه ویژگی‌ها: محصولات و سرویس‌های نسل بعد برای شکست سریع و ارزان ساخته‌ می‌شوند ـ به جای این‌که ویژگی‌های بسیار زیادی را ارایه کنند. جنبه دیگر بسته‌بندی ویژگی‌ها در کنار هم این است که موقعیت شکست دلپذیر از بین می‌رود؛ زیرا وابستگی متقابل میان اجزا پیچیده شده و از کنترل خارج می‌شود. به همین دلیل است که مایکروسافت محصولات نامطبوع را تولید می‌کند: در هم تنیدن ویندوز، آفیس و سایر برنامه‌ها در یک کوه عظیم هزینه‌های بهبود را به شدت افزایش می‌دهد. یک بار گوگل اعلام کرده بود که ما محصولات‌مان را مانند مایکروسافت به هم وابسته نمی‌کنیم؛ زیرا این روش شیطانی است (شعار معروف گوگل را به خاطر دارید: Don’t be eveil!) اما Buzz به شدت با جی‌میل در هم تنیده شده است و اولین چیزی است که شما زیر قسمت Inbox جی‌میل‌تان می‌بینید. Buzz بهبود جی‌میل را بسیار پرهزینه ساخته است و بالعکس. بهتر است که هر کدام یک سرویس جداگانه باشند.

هدف و مقصود نه محصول: جنبه دیگر “ضرر نرسان” ارایه فایده ۱۰، ۱۰۰ یا هزار برابر در یک حوزه یا فعالیت خاص است. با این حال هنوز وقتی من روی Buzz کلیک می‌کنم آن با یک لیست عظیم از اطلاعات پدیدار می‌شود. Buzz محصولات بسیار زیادی را یکپارچه می‌کند؛ اما به جای ساده‌سازی آن‌ها، تنها همه چیز را به هم می‌چسباند. مطمئن نیستم که این ویژگی چه سودی برای‌ام دارد. تا حدودی به نظر می رسد که Buzz محصول یک استعداد مهندسی خام باشد که بدون هدفی در ذهن طراحی شده است. “چون می‌توانیم” به معنای این‌ نیست که: “خوب پس مهم است!”

گشاده‌دست باشید؛ طمع‌ورزی نکنید: Buzz “خوپسند” است. بنابراین من می‌توانم هر چیزی را که جای دیگری ـ مثل توئیتر ـ منتشر شده در آن بخوانم؛ اما من هم می‌توانم جای دیگری بنویسم. این “استراتژی” تعبیه شده در این محصول است: هدف تنها این است که گروهی از محصولات رقیب را به صورت مواد اولیه درآورده شوند و بین آن‌ها لوله‌کشی شود! این ایده به شدت متعلق به قرن بیستم و در نتیجه آسیب‌رسان است. محصولات و سرویس‌های گشاده‌دست چیزی را هم پس می‌دهند؛ آن‌ها یک اکوسیستم پیشرویی را ایجاد می‌کنند که در آن هر کس می‌تواند برنده باشد. در مثال ما یک سرویس سخاوتمند می‌تواند در همه پلت‌فرم‌ها بنویسد و مطالب آن‌ها را نیز بخواند. با این روش لازم نیست شما توئیتر و Buzz را هم‌زمان باز نگه دارید؛ انگیزه‌ها برای بهترین ـ و نه لزوما بزرگ‌ترین ـ پلت‌فرم برای موفقیت باقی می‌مانند. با روشی که فعلا Buzz با آن سازمان‌دهی شده است؛ یک نتیجه مایکروسافتی بعید به نظر نمی‌رسد: Buzz به دلیل اندازه‌اش اما به هزینه قربانی کردن یک صنعت نو، پیشرو و چالاک موفق خواهد شد.

محصولات و سرویس‌های آینده نباید تنها برای مصرف کردن طراحی شوند؛ بلکه باید “برای معنا طراحی شوند”: آن‌ها باید به منافع اقتصادی بادوام، مشترک و بامعنا بیانجامند ـ در غیر این صورت ما سفر خودمان را به یک آینده بی‌آینده ادامه می‌دهیم. این تصویر بزرگی است که نوآوران رادیکال آینده باید دوباره آن را ترسیم کنند. من فکر می‌کنم گوگل Buzz واقعا بسیار عالی است؛ با این حال هنوز یک سرویس بامعنا نیست. Buzz هنوز در سایه تصویر بزرگ دیروز زندگی می‌کند؛ به جای این‌که آن را دوباره ترسیم کند. چالش اساسی امروز این است: ترسیم دوباره تصویر بزرگ موفقیت با حرکت از این تصور که “بزرگ بهتر است.”

منبع

دوست داشتم!
۰

این روزها جو گوگل Buzz خیلی از ما را گرفته است و البته خوب، اغلب‌مان هم از آن خیلی خوش‌مان نیامده است. این نوشته، نگاهی دارد به ۵ اشتباه در طراحی گوگل باز: گوگل باز: انقلاب، تحول یا سقوط؟ بسیاری از شما از من نظرم در این مورد را خواسته اید. بنابراین در این یادداشت به بررسی آن براساس ۵

این مقاله بیزینس‌ویک در مورد آغاز جنگ میان گوگل و اپل در بازار محاسبات سیار (Mobile Computing) ـ چیزی که به نظر نویسنده آینده دنیای تلفن همراه را شکل می‌دهد و البته تمام شرکت‌های معروف حاضر در این عرصه مثل نوکیا، سامسونگ و ال جی را از بازار خارج خواهد کرد ـ به خودی خود بسیار جالب است؛ اما این عکس که این‌جا می‌بینید هم جذابیت خاص خودش را دارد؛ مقایسه‌ای میان گوگل و اپل:

سه چیز در این مقایسه برای من جالب است: شعار (Motto)  این دو شرکت مخصوصا شعار اپل (متفاوت بیاندیشید)، سبک کاری (یا همان Work ethic) این دو که چقدر گوگل کارمندگرا است و اپل دیکتاتوری (!) و نهایتا شیوه تصمیم‌گیری عقلانی گوگل در برابر شیوه تصمیم‌گیری متمرکز اپل.

نویسنده مقاله‌‌ای که در اول این پست به آن اشاره کردم، جایی از مقاله‌اش می‌گوید که هر دو شرکت دارای ره‌برانی بسیار محبوب در داخل و خارج شرکت هستند: لاری پیج و سرگئی برین در گوگل و استیو جابز در اپل. به نظر می‌رسد یک جورهایی کاریزمای این ره‌بران در شرکت‌شان بسیار تأثیرگذار است. این را بگذارید کنار این‌که مزیت رقابتی و عامل متمایزکننده این دو شرکت از سایرین، شور عظیم خلاقیت درون آن‌ها است که کاملا به روحیه و تفکر خلاق ره‌بران شرکت بر می‌گردد: نتیجه ره‌بری درست و روحیه خلاق ره‌بران می‌شود همین خروجی جذاب و خیلی اوقات عجیب و غریب گوگل و اپل!

به نظرم شعار این دو شرکت بسیار معنادار هستند: شعار گوگل (چون شیطان نباش یا چیزی شبیه این) مرزهای انتهایی خلاقیت را نشان می‌دهد ـ خلاقیت تا جایی که به کسی یا سازمانی ضرر بزند ـ و شعار اپل (متفاوت بیاندیش) هم که اصلا اساس خلاقیت است …

نیروی پیش‌روی اقتصاد سرمایه‌داری همین خلاقیت و نوآوری است که در درون ساختار آن نهادینه شده است و آن هم به ذات تنوع‌جو و بیزار از یک‌نواختی انسان بر می‌گردد. خلاقیت همان‌ عاملی است که تقریبا همه ما در زندگی شخصی و شغلی‌مان فراموش کرده‌ایم؛ چرا که خلاقیت نیازمند محیط رقابتی است و سخن گفتن از محیط رقابتی در ایران امروز شاید به یک شوخی بیش‌تر شبیه باشد!

دوست داشتم!
۱

این مقاله بیزینس‌ویک در مورد آغاز جنگ میان گوگل و اپل در بازار محاسبات سیار (Mobile Computing) ـ چیزی که به نظر نویسنده آینده دنیای تلفن همراه را شکل می‌دهد و البته تمام شرکت‌های معروف حاضر در این عرصه مثل نوکیا، سامسونگ و ال جی را از بازار خارج خواهد کرد ـ به خودی خود بسیار جالب است؛ اما این

این گوگل، شاه‌کار و بی‌نظیر است!
داستان تولد مرورگر محبوب این روزهای خیلی از ما؛ کروم عزیز در قالب یک کمیک بوک:
دانلود از این‌جا.
به شدت توصیه می‌شود که دانلود کنید و بخوانید تا با فرایند نوآوری و تحقیق در یک شرکت معظم جهانی از پیدا شدن ایده تا تولید و عرضه محصول آشنا شوید. ویوا گوگل عزیز!


دوست داشتم!
۰

این گوگل، شاه‌کار و بی‌نظیر است! داستان تولد مرورگر محبوب این روزهای خیلی از ما؛ کروم عزیز در قالب یک کمیک بوک: دانلود از این‌جا. به شدت توصیه می‌شود که دانلود کنید و بخوانید تا با فرایند نوآوری و تحقیق در یک شرکت معظم جهانی از پیدا شدن ایده تا تولید و عرضه محصول آشنا شوید. ویوا گوگل عزیز! دوست

این گوگل هر روز یک شاهکار جدید برای متعجب شدن و هیجان‌زده شدن ما رو می‌کند! امروز بعد از مدت‌ها به صفحه iGoogleام نگاه جدی انداختم دیدم یک نوشته آن بالا گوشه چپ دارد راجع به یک ویژگی‌ جدید: Google Showcase و واقعا باز هم شاهکاری جدید …

Google Showcase از همان علاقه همیشگی آدم‌ها به زندگی سلبریتی‌ها استفاده کرده است و این‌بار شما می‌توانید در صفحه اصلی آن در این آدرس، صفحه iGoogle برخی از آدم‌های معروف را ببینید: بازی‌گران، بیزینس‌من‌‌ها، دانشمندان و حتی آدم‌های سیاسی: از ال گور گرفته تا دمی مور (فیلم که یادتان هست!) و از ملکه رانیا (ملکه اردن) تا وینت سرف پدر www.

روی هر اسم که کلیک کنید عکسی از صفحه iGoogle آن فرد را می‌بینید. در زیر این عکس امکان انتخاب تم‌ و گجت‌های مورد استفاده آن آدم وجود دارد. در سمت راست صفحه هم عکسی از فرد مورد نظرتان را همراه با توضیحاتی در مورد او می‌بینید؛ همراه با کلیدی که اگر روی آن کلیک کنید می‌توانید iGoogleی که دارید می‌بینید را کلا به‌عنوان یک تب (Tab) جدید به iGoogle خودتان اضافه کنید!

من امیدوارم این صفحه هر روز گسترش بیابد. شخصا خیلی دوست دارم صفحه iGoogle بنیان‌گذاران گوگل ـ لاری پیج و سرگی برین ـ را ببینم!

دوست داشتم!
۰

این گوگل هر روز یک شاهکار جدید برای متعجب شدن و هیجان‌زده شدن ما رو می‌کند! امروز بعد از مدت‌ها به صفحه iGoogleام نگاه جدی انداختم دیدم یک نوشته آن بالا گوشه چپ دارد راجع به یک ویژگی‌ جدید: Google Showcase و واقعا باز هم شاهکاری جدید … Google Showcase از همان علاقه همیشگی آدم‌ها به زندگی سلبریتی‌ها استفاده کرده