لبانمان همه خشکند و چشمها چه ترند!
درون سینهی من شعرها چه شعلهورند!
نیامد آنکه سبویی عطش بنوشدمان
هزار سال گذشته است و چشمها به درند
چه رفته بر سر آن دستهای آبآور؟
که خیمههای عطشسوز، تشنهی خبرند …
شبی بیا به تسلای این عزا خانه
که نالههای غریبانه بیتو بیاثرند
تو در میان غزلهای ما نمیگنجی
مفصلی تو و این بیتها چه مختصرند!
سعید بیابانکی
عاشورای حسینی (ع) بر عاشقان آن رساترین فریاد تاریخ، تسلیت و تعزیت باد. التماس دعا.