ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابق و حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند! دوست دارید در مورد من و موضوعات وبلاگام بیشتر بدانید؟ پس لطفا تشریف ببرید اینجا.
ـ من «تحلیلگر کسبوکار / وبلاگنویس / مشاهدهگرِ دنیای کسبوکار، فناوری دیجیتال و رسانه / عاشق فوتبال و ادبیات / کتابخوان و دانشآموز مدرسهی زندگی» هستم (هر چند این آخری یعنی دانشآموزْ ماندن همیشگی را بیشتر از هر چیزی دوست دارم.) هدف از راهاندازی «گزارهها» این بوده که دانش و تجربیات و مطالعاتم در حوزههای مشاورهی مدیریت، تحلیل و توسعهی کسبوکار و موضوعات وابسته از جمله مدیریت آیتی و در اختیار جامعهی بزرگ مخاطبانم بگذارم. ضمنا در اینجا دربارهی موضوعات دیگری چون: توسعهی مهارتهای شغلی و حرفهای و موضوعات و دغدغههای شخصی من در مورد زندگی و دنیا هم چیزهایی میخوانید. اگر فکر میکنید میتوانم کمکتان کنم، برای اطلاع از داستان زندگی حرفهای، تخصص و سوابق و کمکهای احتمالی من و شیوهی ارتباطگیری، میتوانید برگهی دربارهی نویسندهی گزارهها و درخواست مشاوره و همکاری را مشاهده فرمایید.
ـ در نهایت اینکه هیچ انتظاری ندارم که شما با من کاملا موافق باشید. نوشتههای «گزارهها» زاویهی دید من را به مسائل نشان میدهند و همانطور که نام اینجا نشان میدهد «گزاره» هستند، یعنی میتوانند درست باشند یا نه. ناگفته نماند که منطق گزارهای من کاملا فازی است: من جز خدا هیچ چیز را مطلق نمیدانم؛ به ویژه وقتی بحث برداشت انسانی مطرح است.
کاملا با شما موافقم
یک سئوال سالهاست ذهن من را قلقلک می دهد و آن این است که آیا فرهنگ ذاتی ایرانیها طی این ۴۰ سال، ۶۰ سال،۱۰۰ سال،۲۰۰ سال و… تغییر کرده و یا فقط ظواهر فرهنگی تغییر کرده است. چقدر رفتار ما در موضوعات مختلف به هم شبیه است.چقدر خود ایرانیها خودشان را میشناسند و آیا جز نکوهش معضلات ذاتی هیچوقت در مورد آن اندیشیده ایم و یا حتی به سهم خود قدمی برداشته ایم یا نه.
آیا دلیلی برای نخبه کشی ایرانیان زمان امیرکبیر و یا مصدق و یا حتی دوران معاصر یافته ایم و… جناب نعمتی هر نوع تغییر مستلزم شناخت است.امروز تصمیم گیرندگان و یا تصمیم سازان چقدر از پیرامون خود،زمان و مکان،گذشته و… آگاهی و شناخت دارند؟ و بسیار است از این دست سئوالات و می توان این سئوالات را بصورت کوانتومی نیز پرسید ولی آخر آن درگیری در یک دور باطل دور و تسلسل است و بس.
مسلم جان تشکر میکنم بابت کامنت بسیار عالی و بهجای شما
مجید جان. حکومت و دولت یعنی من و تو
ما تو کشور کمونیستی زندگی نمی کنیم
این افرادی که خونه هاشون خراب شده همشون به همین دولت رای دادن. به خاطر رایانه ای که میگیرن.
یا پولی که از کمیته امداد میگیرن.
برو ببین تو عراق چقدر طلا واسه ساخت حرماین و اون از ایران فرستادن
این پول و طلاها رو مردم دادن نه دولت
فقر فرهنگی ما باعث این اتفاقات میشه
یک هفته قبل از این زلزله یک محقق ایرانی که با دلیل و مدرک زلزله بم رو پیش بینی کرده بود
خودشو به آب و آتیش زدکه به این مردم بگه اینجا چند روز دیگه زلزله میاد
نه مردم منطقه و نه دولت هیچ کاری نکردن.
اساتید دانشگاه های ایران قبول نکرن یک ایرانی بتونه زلزله رو پیش بینی کنه
دولت آمریکا تو یک هفته کارای اقامت اونو انجام دادن و بردنش.
ما که نباید به فکر خودمان باشیم.تا برادران فلسطینی و لبنانی و نیکاراگوئه و پیکاراگوئه موندن احتیاجی نیست به فکر مملکت باشیم.تو مملکتی که رئیس جمهورش با سیب زمینی رای میخره بایدم موقع حوادث طبیعی اینجوری بیشه.راستی کشورایی که ما توش فرودگاه ساختیم کدوم هاست .بنده خدا آخه واسه سفرهای استانی و شهرستانی و خارجی و … احتیاج به باند داره دیگه ! حالا هر باندی باشه فرقی نمی کنه
خدا کنه امام زمان زودتر بیاد، هرچند بعید نیست اینا به خاطر حفظ قدرت جلو امام زمان هم بایستند.
الهم عجل لولیک الفرج :’(
خدا کنه امام زمان زودتر بیاد، هرچند بعید نیست اینا به خاطر حفظ قدرت جلو امام زمان هم بایستند.
الهم عجل لولیک الفرج :'(
شما دزدی و کلاه براری رو ندیدی ولی یه اشتباه تایپی چشمت رو گرفته؟ واقعا متاسفم …
بیخود به خودتون فشار نیارید
این نوای طرب انگیز که در جان گذرد***رقص مرگ است در این خانه که بر دف کوبد
(خداییش شعر داشتی چاکریییییم شاعر خودمم:-))
سلام…دوستان اخه ماشالله به شما میگن تحصیل کرده…بلاخره تو این چند ساله تحصیل شما باید بایه بی سواد در مورد اینکه چطوری با دیگران حرف بزنید یا بحث بکنید فرق داشته باشید دیگه…یعنی چی که مثلا میگی ما داریم به عقب برمیگردیم؟…یکم به دو رو برت نگاه کن بعد بگو…منی که حداقلش ۲۰تا کشور خارجی رو رفتم اینو نمیگم… مشکل میدونید چیه؟
اینکه ما میگیم همه باید کار بکنن ولی من هیچ وظیفه ای ندارم….دوست عزیز من تو و تک تک ما اگر وظیفمون درست انجام بدیم باهم میشیم یک کشور
کسانی که گناه میکنند زلزله می اید
امیر کبیر مردی لایق و کاردان بود و مثل اون اگه یک نفر توی راس این مملکت وجود داشته باشه خیلی از
مشکلاتی رو که الان داریم نداشتیم ولی سردمداران این مملکت فکر پرکردن جیب خودشون و حفظ قدرت
هستن نه فکر مملکت داری!خلاصه اینکه ای هموطن با دست روی دست گذاشتن هیچ چیز درست
نمیشه باید کاری کرد!
سلام . اینکه در کشور ما مدیریت نیست و یا اینکه مدیریت درست نیست شکی در آن نیست و اینکه مشکل اعم از گرونی و … هست باز هم شکی در آن نیست ولی اینکه دوست عزیزمان می فرمایند که ما در دزدی و کلاه برداری پیشتازیم جای کمی تامل داره
وقتی ما که هموطنیم خودمون رو با این القاب خطاب کنیم مطمئنا هیچ وقت مدیریت و گرونی و امثالهم درست نخواهد شد
و این رو خوبه یادمون باشه که من و شما هستیم که ما ی این جامعه رو تشکیل میدهیم ما هر چه هم که باشیم ایرانی هستیم
جسارتاً “ضـمـیـنـه” یعنی چی؟
negaranieman zende mandane man shode ta nejat ma
aaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa.che bahale yani ma hanoz hamonjori mese ghadim zendegi mikonim:D be in migan esallat …khodaei hal mikoni:D
نمیدونم شماها چی مگید ولی در جامعه ای مثل جامعه ما که … مسئول مستقیم تمام اتفاقات بد حکومته
در سال ۱۲۶۴ قمری، نخستین برنامهی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند.
بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند، امیر بیدرنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله میکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند . روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده میشود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمیگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز . چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مردهاند.
حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده میشود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمیگردد
میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور میکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هایهای میگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند . امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این میگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند
منبع : محمود حکیمی – داستانهایی از زندگی امیرکبیر. دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ سی و هفتم، ۱۳۸۴
منبع :موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
اقای مودب
ایطوری که می فرمایید نیست . شما زیاد بدبین نباش
اگه وام بلا عوض هم بدن باز هم بعضیا مقاوم سازی نمی کنن چون فرهنگ سازی نشده و اهمیت آن را نمی دانند .
البته ۲۰۱۲ منهای ۱۹۶۲ می شود بعبارتی پنجاه سال !
دمت گرم!!!!!!!واقعا که ما تو دزدی و کلاه برداری پیشتازیم…………….
راستش من اصلا این ادبیات خشمگینانه را نمیفهمم. اگر هم با نظر همدیگر مخالفیم؛ میتوانیم مهربانتر گفتگو کنیم.
” اونهایی هم که نمی تونن، پس نمی دن کسی هم کاری باهاشون نداره ” !!!
فیلم هندی زیاد میبینی ؟
اگه وضعشون بد نبود تو گل زندگی نمیکردن دکتر
پروفسور تو یه چیزی شنیدی که روستایی ها با شیر و ماست زندگی می کنند.
یه بار می رفتی به این روستا ها سرمی زدی می دیدی مردم وضعشون بد نیست.
البته توشون آدم فقیر هم هست ولی همشون فقیر نیستن.
این وام ها هم قسط هاش خیلی کمه اکثرا می تونن بدن
اونهایی هم که نمی تونن، پس نمی دن کسی هم کاری باهاشون نداره
کلی از همین روستایی ها وا گرفتن و پس ندادن هیچ اتفاقی هم نیافتاده.
همین جوری که الآن وام می گیرن اون موقع می گرفتن.
ببین گوگولی بناهارو با خشت میسازن چون پول مصالح و آهن رو ندارن
اونا هم اگه مثل شماها اختلاص میکردنو پول مردمو بالا میکشیدن الان زنده بودن
آخه نابغه این مردم روستایی که با شیر و ماست زندگی میکنن چجوری وامو پس بدن ؟!!!
چقدر خائنی تو
مردم بدبختو به این دولت میفروشی ؟
دوستانی که میگین تو این ۴۰ سال هیچ پیشرفتی نکردیم …. این چه حرفی میزنید ؟
هر کشوری تو هر ضمینه ای پیشرفت کرده ما هم تو این ۴۰ سال در ضمینه ی دزدی و کلاه برداری ، حق همدیگر رو خوردن , کلاه برداری های کلان خیلی پیشرفت کردیم کلا تو این ۴۰ سال زرنگ تر شدیم
دوستان عزیز
تکتک ما از زوایای دید متفاوتی به ماجرا نگاه کردیم. همانطور که شما گفتهاید سکونی که من در نوشتهام به آن نظر داشتم، تنها در مورد مدیریت نبود. نگاهم به خود آدمها هم بود که چقدر کوتاهمدتاند و در فکر کردن، ساکن …
من خودم ۱۵ روز توی مناطق زلزله زده بودم. همه ی مشکل از مدیریت نیست، بار ها به مردم این منطقه گفته بودن که بیاید وام بگرید خونه هاتون رو مقاوم کنید مردم قبول نکردن، حالا همون وام رو می گیرن خونه های خراب شده رو دوباره می سازن، اگر قبلا این کار رو کرده بودن به این بدبختی دچار نمی شدن.
سکون !؟
ما داریم به عقب برمیگردیم …
دوست عزیز وقتی زلزله میاد بناهای غیرمقاوم تخریب و تبدیل به آوار میشن.
نمی دانم چطور ذهن شما از مقایسه آوارهای امروز و گذشته اینچنین دچار شگفتی شده. اگر میگویی چرا بناها هنوز مقاوم نشده باید بگم که هنوز در بسیاری از روستاها بناهای خشت و گلی وجود داره و از بیست سال پیش هم کسی با این مصالح خانه نمیسازه و جایگزین شن کامل این خانهها به زمان طولانی تری احتیاج داره.
بله یعنی ۴۰ سال گذشت و ما درجا زدیم و باز ۴۰ سال اینده هم همینطور در جا خواهیم زد …! خدااااا یا کمک! :((
متأسفانه انگار همهچیز در کشورمان به حالت سکون در آمده است…
و در این ۴۰ سال، همان بناها، همان خشت و همان “مرگ”.