برای لذت بردن از خاک، بسا مشتی از آن و برای آرمیدن در زیر آن، چیزی حتی کمتر از یک مشت کفایت میکند.
یوهان ولفگانگ فون گوته
برای لذت بردن از خاک، بسا مشتی از آن و برای آرمیدن در زیر آن، چیزی حتی کمتر از یک مشت کفایت میکند.
یوهان ولفگانگ فون گوته
برای لذت بردن از خاک، بسا مشتی از آن و برای آرمیدن در زیر آن، چیزی حتی کمتر از یک مشت کفایت میکند. یوهان ولفگانگ فون گوته دوست داشتم!۳
اینجا، ولی هنوز از انبوهِ وهمِ خویش
چشم مرا به حیرت میکاوی
و در کویرِ دورِ نگاهم
طرحی بهجز گریز نمییابی …
زندهیاد منوچهر آتشی
اینجا، ولی هنوز از انبوهِ وهمِ خویش چشم مرا به حیرت میکاوی و در کویرِ دورِ نگاهم طرحی بهجز گریز نمییابی … زندهیاد منوچهر آتشی دوست داشتم!۵
بدی، همواره سادهترین کاری است که میتوان انجام داد!
ژوزه ساراماگو؛ کوری
بدی، همواره سادهترین کاری است که میتوان انجام داد! ژوزه ساراماگو؛ کوری دوست داشتم!۷
از هر جا آغاز کنی،
زودتر است و
به هر جا فرود آیی
دیر …
حسین منزوی
از هر جا آغاز کنی، زودتر است و به هر جا فرود آیی دیر … حسین منزوی دوست داشتم!۱۱
وقتی بیش از حد در گوشهی خیابان منتظر کسی بایستی، ممکن است دیگر بهخاطر نیاوری که قرار است چه کسی بیاید، و اصلا برای چه باید بیاید!
ماسیمو بونتمپلی
وقتی بیش از حد در گوشهی خیابان منتظر کسی بایستی، ممکن است دیگر بهخاطر نیاوری که قرار است چه کسی بیاید، و اصلا برای چه باید بیاید! ماسیمو بونتمپلی دوست داشتم!۷
دلم نخواست بگویم
هرگز
مرگ از طنین هرگز
میزاید
اما همیشه
از ریشهی همیشه میآید
رفتن
همیشه رفتن
حتی همیشه در نرسیدن
رفتن!
پ.ن. بهاحترام دوم اردیبهشت و ۵۵ سالگی قیصر امینپور.
هرگز دلم نخواست بگویم هرگز مرگ از طنین هرگز میزاید اما همیشه از ریشهی همیشه میآید رفتن همیشه رفتن حتی همیشه در نرسیدن رفتن! پ.ن. بهاحترام دوم اردیبهشت و ۵۵ سالگی قیصر امینپور. دوست داشتم!۱۳
اینگونه دوست دارم دنبال دوست گشتن
نه هیچ جایگاهی نه هیچ جایِ پایی
من لحظهلحظه خود را گم کردهام در این راه
آیینهام کجایی؟ آیینهام کجایی؟
محمد علی بهمنی
اینگونه دوست دارم دنبال دوست گشتن نه هیچ جایگاهی نه هیچ جایِ پایی من لحظهلحظه خود را گم کردهام در این راه آیینهام کجایی؟ آیینهام کجایی؟ محمد علی بهمنی دوست داشتم!۳
حالا سالهاست که مرا
به جای خالی تو عادت دادهاند … لیالی!
باز هم بگویم میان من و این بغضِ بیقرار
جای تو خالی؟
سید علی صالحی
حالا سالهاست که مرا به جای خالی تو عادت دادهاند … لیالی! باز هم بگویم میان من و این بغضِ بیقرار جای تو خالی؟ سید علی صالحی دوست داشتم!۳
بیبرگ بودم
درختان از بهار باز آمدند
گفتم:
ای دل
راهی نیست
باید خویش را
بر دستان و آسمان
آویخت.
از صدای تو
از خواب برخاستم
گفتم:
چه کسی است
که آینه را به میل خویش
صیقل میدهد
که من صورتم را در آینهی
صورت تو ببینم …
احمد رضا احمدی
بیبرگ بودم درختان از بهار باز آمدند گفتم: ای دل راهی نیست باید خویش را بر دستان و آسمان آویخت. از صدای تو از خواب برخاستم گفتم: چه کسی است که آینه را به میل خویش صیقل میدهد که من صورتم را در آینهی صورت تو ببینم … احمد رضا احمدی دوست داشتم!۰
همیشه راه دل از تن جداست در سفر جان
دلات مراست ـ تو خود گفتهای ـ اگر بدنات نیست
چه غم! نداشته باشم تو را که در نظر من
سعادتی به جهان مثل دوستداشتنات نیست
من و تو هر دو جدا از همیم و هر دو بر آنیم
که یار غیر توام نه؛ که یار غیر منات نیست
همیشههای مشامام شمیم زلف تو دارد
تو با منی و نیازی به بوی پیرهنات نیست …
حسین منزوی
همیشه راه دل از تن جداست در سفر جان دلات مراست ـ تو خود گفتهای ـ اگر بدنات نیست چه غم! نداشته باشم تو را که در نظر من سعادتی به جهان مثل دوستداشتنات نیست من و تو هر دو جدا از همیم و هر دو بر آنیم که یار غیر توام نه؛ که یار غیر منات نیست همیشههای مشامام