خوانندگان قدیمیتر گزارهها مجموعه پستهای “مشاهدهگر” را به خاطر دارند. در این پستها تصویری را با هم میدیدیم و سعی میکردیم روایتمان را از این تصویر بنویسیم. بعد از مدتها تعطیلی، تصمیم گرفتم این پستها را دوباره شروع کنم و بدین ترتیب از این پس هر هفته، یکشنبهها صبح را با “مشاهدهگر” آغاز میکنیم و البته در این شروع دوباره، کاریکاتور در میان پستها نقش عمدهای خواهد داشت. بنابراین این شما و این هم اولین مشاهدهگر سری جدید:
AUTHOR
علی نعمتی شهاب
2447 پستمطالب مرتبط
باز میخواهم تو را پیدا کنم با تو شاید خویش را معنا کنم من کیام؟ گر خودشناسی داشتم کی ز خود بودن هراسی […]
بهاشتراک بگذارید
- برای اشتراکگذاری روی Telegram کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن در توییتر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاشتن فیسبوک خود کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن روی لینکداین کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای چاپ کردن کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای رایانامه کردن این به دوستان کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- کلیک نمایید تا روی Pocket اشتراک گذاشته شود (در پنجرۀ تازه باز میشود)
نویسنده: دیوید سیلورمن / ترجمه: علی نعمتی شهاب “آدمها فکر میکنند اولین پیشنویس اتفاق بزرگی است و بازنگری، آن را پاکیزه میسازد. […]
بهاشتراک بگذارید
- برای اشتراکگذاری روی Telegram کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن در توییتر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاشتن فیسبوک خود کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن روی لینکداین کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای چاپ کردن کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای رایانامه کردن این به دوستان کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- کلیک نمایید تا روی Pocket اشتراک گذاشته شود (در پنجرۀ تازه باز میشود)
… از آن بهبعد “سوپر ماریو” شد بازی محبوبم. گروهی که بودیم بهش قارچ میگفتیم. تنها که شدم ماریو صدایش کردم. آن […]
بهاشتراک بگذارید
- برای اشتراکگذاری روی Telegram کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن در توییتر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاشتن فیسبوک خود کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن روی لینکداین کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای چاپ کردن کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای رایانامه کردن این به دوستان کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- کلیک نمایید تا روی Pocket اشتراک گذاشته شود (در پنجرۀ تازه باز میشود)
عادتها شامل افکار و کارهایی هستند که بدون انرژی و تمرکز خیلی بالا در ذهن و زندگی ما جریان دارند. نکتهی کلیدی […]
بهاشتراک بگذارید
- برای اشتراکگذاری روی Telegram کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن در توییتر کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای اشتراکگذاشتن فیسبوک خود کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای به اشتراک گذاشتن روی لینکداین کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای چاپ کردن کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- برای رایانامه کردن این به دوستان کلیک کنید (در پنجرۀ تازه باز میشود)
- کلیک نمایید تا روی Pocket اشتراک گذاشته شود (در پنجرۀ تازه باز میشود)
۱۳ دیدگاه برای “مشاهدهگر (۲۸)”
شرطی شدن ، روزمرگی ،عدم شناخت توانایی های خود و انفعال
چه تفسیرهای جالبی!
عادت…
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید/قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید…بهار
با اینکه آزادی ولی در بندی …
که گر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم؟
من معمولا نظر نمینویسم ولی:
همیشه یادمان باشد؛ تیره روزی هایی را که به سختی آنها را شکست دادیم. مانند پادتن های بدن که وقتی بیماری را شکست میدهند ، ان را به خاطر می سپارند تا در مواجه بعدی بازهم پیروز باشند.
وقتی شکست هایمان را به خاطر بسپاریم ، مطمئنا در مشکل و جنگی دیگر ، قدرتمندتر ظاهر می شویم و دشمنی که میشناسیم را بهتر شکست خواهیم داد!
گاهی باید تمام گذشته ها را ریخت و رفت …
این تصویر نشانگر گذشته هاییست که نمی توان فراموش کرد ، باری که هموراه بر دوش می ماند.
سلام
فکر میکنم نشانه تفکری است که دوست دارد نشان دهد از قفس خود بیرون آمده، اما قفس را همیشه با خود حمل میکند تا هر جا مورد تهدید واقع شد، داخل آن برود.
داخل آن برود تا خود را در مقابل مسئولیتی که داشته، یا کاری که کرده، یا هر چیزی که هنوز هم مثل زمانیکه در قفس بود، آن را تهدید میداند، از خودش محافظت کند.
به قول آقای مهرانی تغییر از زمانی شروع میشود که ما واقعاً تغییر را شروع کنیم. (نقل به مضمون)، یعنی آن قفس را بگذاریم و رو به جلو برویم.
نگاه دیگری هم میتوان داشت:
این موجود، نمیخواهد از قفسش جدا شود، اما جایی هم که بوده دیگر جای خوبی نبوده، حالا ناچار ر پی یک جابجایی کوچک است، میرود جایی بهتر، بساطش را پهن کند و دوباره در قفس عزیزش ساکن شود. درست مثل سیزده به در ها که آدم دائم جابجا میشود:-)
سربلند باشید
من یاد لاکپشت میوفتم که وزن سنگین خونه اش رو همیشه تحمل میکنه مبادا یه وقت بدونه خونه بمونه، کلا اهل ریسک نیست این موجود
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم!:)
قفس به دوش
شایدم بشه گفت خانه به دوش اگه مثل حلزون این قفس رو خانه خودش بدونه
با سلام به نظر من نماد موجودی است که گرچه به صورت ظاهری آزاد است اما اسیر گذشته اش است وهنوز از قفس گذشته هایش بیرون نیامده ایت