«هنوز میگویم انگلیس قویترین است. در انگلیس اگر بازیکنی را بخواهید او را راحت میخرید و او مشتاق به حضور در لیگ برتر است. تا زمانی که این اتفاق میافتد انگلیس قویترین لیگ اروپا است. انگلیس بهترین است چون این جا چیزهای بیشتری نسبت به بقیه لیگها داریم. اینجا بحث نحوهی تجربه کردن فوتبال هم مطرح میشود. عمیقا بر این باور هستم و بازیکنان هم همین را میگویند.» (آرسن ونگر؛ اینجا)
قبلا اینجا در مورد “مدل کیفیت زندگی کاری” برایتان نوشتهام. مدلی که در آن پست تشریح کردم، مدل مؤسسهی والت برای رتبهبندی “بهترین شرکتهای مشاوره برای کار کردن” بود. هر ساله مؤسسات متعددی به انتشار چنین رتبهبندیهایی میپردازند و شرکتهای بزرگ و سرشناس هم هر کاری میکنند تا در این رتبهبندی جایگاه بالاتری کسب کنند تا بتوانند استعدادهای بهتر و بیشتری را در مقایسه با رقبا جذب کنند. اگر کمی دقت کنید، شاخصهای چنین مدلهایی در تلاشاند تا میزان “احساس خوب” یا “کیفیت تجربیات کارکنان” را در محیط کاریشان تبدیل به معیاری قابل اندازهگیری و قابل مقایسه با دیگر شرکتها تبدیل کنند. این ماجرا یک درس بسیار بزرگ را به مدیران سازمانها یادآوری میکند که که استاد ونگر هم دقیقن به آن اشاره کرده است: “احساس تجربیات خوب کارکنان در سازمان در دنیای شدیدا رقابتی امروز برای جذب نیروی انسانی باکیفیت، تبدیل به یک مزیت رقابتی برای سازمانها شده است.”
حالا بیایید از زاویهی دید فردی به ماجرا نگاه کنیم. بهنظرم اینطوری ماجرا جالبتر هم میشود. “تجربیات خوب سازمانی!” این دقیقن یکی از کلیدیتری معیارهای انتخاب سازمان محل کار و شغل است؛ چیزی که ما آن را معمولا جزو آخرین معیارهای ما برای انتخاب است. معمولا معیارهایی مثل حقوق بیشتر، مثل پست و جایگاهمان در سازمان و چیزهایی از این قبیل اولویت دارند. اگر چه این معیارها هم بسیار مهماند؛ اما آن چیزی که در پایان برایمان میماند، “تجربه”های خوب و بد و زیبا و نازیبای ما از سازمان است. ارمغان ما از زندگی در سازمانها همین تجربههاست … هر جایی که هستید کمی به تجربههای سازمانیتان فکر کنید: اگر شاغل هستید به این فکر کنید که در سازمان محل کار کنونیتان ـ و احتمالا محل کارهای قبلیتان ـ چه چیزهایی را تجربه کردهاید و این تجربیات آیا همانی بودهاند که برای احساس لذت و شادی و البته پیشرفت و رشد حرفهایتان به آنها نیاز داشتهاید؟ و چه شاغل هستید و چه نه، به این فکر کنید که دوست دارید در زندگی شغلیتان چه چیزهایی را تجربه کنید. با دیگران در این مورد حرف بزنید و بخوانید و ببینید و یاد بگیرید. بعدها در زمان تغییر شغل یا سازمانتان به این ایدههای “تجربیات مطلوب” خیلی نیاز خواهید داشت.
من تعدادی از تجربیات و ایدهآلهای تجربیام از کار کردن در سازمانها را یادداشت کردهام که برای طولانی نشدن این پست، نوشتن آنها را به روز شنبهی آینده و پستی که در قالب مجموعه پستهای کار حرفهای گزارهها منتشر خواهد شد، موکول میکنم. منتظر باشید. 🙂
بله. تجربهی کاربری سازمان. همینطوره. من همین تجربه را خودم داشتهام.
چیزی که دوست دارم بگویم تجربه کاربر. این تجربه کاربر در زمینه منابع انسانی زمانی پیچیده میشود که با آدمهایی مواجه میشویم که حاضرند پول کمتری بگیریند اما در محیطی خاص کار کنند. وقتی از بیرون هم به آن محیط نگاه میکنیم اصلا ارزش توجه ندارند. اما شیمی فرد و محیط چنان است که طرف ترجیح میدهد در آنجا کار کند و پول کمتر هم بگیرد.