کسی به آلاچیقم آمد
گفت چه داری که چنین آرامی و آسوده؟
گفتم: نداشتن!
هیوا مسیح
کسی به آلاچیقم آمد
گفت چه داری که چنین آرامی و آسوده؟
گفتم: نداشتن!
هیوا مسیح
میلان کوندرا برای من یعنی تمام ادبیات. از روزی که خیلی اتفاقی رمان هویتاش به دستام رسید و خواندماش تا روزهایی که […]
با تیشه بیشه را نمیتوان از ریشه کند حتی فرهاد هم اگر باشی ـ به شیرینکاری یا بیگاری ـ تنها میتوانی قلبی […]
ای روزهای خوب که در راهید! ای جادههای گمشده در مه! ای روزهای سختِ ادامه! از پشت لحظهها به درآیید! ای روز […]
از حافظ گفتن کار من نیست. حافظ در تاریخ ادبیات ما یک «راز بزرگ» است. پارادوکس واقعی محبوبیت حافظ در همین «رازگونهگی» […]