دیریست از خود، از خدا، از خلق دورم با این همه در عین بیتابی صبورم پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی سرشاخههای پیچ در پیچِ غرورم هر سوی، سرگردان و حیران در هوایت نیلوفرانه پیچکی بیتاب نورم بادا بیفتد سایهی برگی به پایت باری، به روزی روزگاری در عبورم از روی یکرنگی شب و روزم […]
هوای ناحیهی ما همیشه بارانی است …
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است هوای ناحیهی ما همیشه بارانی است دلم میان دو دریای سرخ مانده سیاه همیشه برزخ دل، تنگهی پریشانی است مهار عقدهی آتشفشان خاموشم گدازههای دلم، دردهای پنهانی است صفات بغض مرا فرصت بروز دهید درون سینهی من، انفجار، زندانی است تو فیض یک اقیانوس آب آرامی سخاوتی! که دلم، خواهشی […]
لینکهای هفته (۵۹۶)
در این روزهای سخت که حال خودمان، حال کشورمان و حال اینترنت خوب نیست، هوای یکدیگر را بیشتر داشته باشیم … فعلا پست لینکهای هفته با روال نامنظم منتشر خواهد شد. پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب میشوند) را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال […]
لینکهای هفته (۵۷۳)
بهقول یکی از دوستان، دو هفتهای است که «جلسهزی» هستم و خلاصه اینکه باز هفتهای این مثنوی تأخیر شد؛ اما فکر میکنم که با فهرست جذابی آمدم. 🙂 ویدئوی منتخب این هفته، ویدئویی است زیرنویسشده توسط دوستان عزیزم در سایت اینوتاکس است با عنوان: «ساخت کمینه محصول پذیرفتنی.» پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید […]
پیروزِ بیامان بازی زندگی!
آدمی گاهی به نقطهای میرسد که دیگر درد ندارد، اندوه ندارد هول ندارد، هراس ندارد. (نمیدانم تجربه کردهاید یا نه…) وقتی آدمی به این نقطه میرسد دست از دار و ندارِ دنیا میشوید رُخ به رُخِ دوزخِ بیدلیل میایستد، میگوید: از این همه سایهْ سارِ خُنَک من هم سهمی دارم، من هم انسانم مرا نه […]
شک به باور …
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید من برق چشم ملتهبت را رقم زدم تا کور سوی اخترکان بشکند […]
گزارهها (۲۹۱)
زیبایی نهفته و نادیدهی بیابانها: جایی در گسترهی وسیع آنها، چاه آبی پنهان شده است … آنتوآن دوسنت اگزوپری
پیش از رسیدنِ دلِ کالی که داشتم …
ای برتر از خیال محالی که داشتم بالاتر از توهم بالی که داشتم طوفان رسید و برگ و برم را به باد داد پیش از رسیدنِ دل کالی که داشتم این کوره رودهای گل آلود از کجاست؟ کو چشمهی عمیق و زلالی که داشتم؟ حال غزال بود و مجال غزل مرا آن حال کو؟ کجاست […]
که یوسف تا ابد در گوشهی زندان نخواهد ماند …
نفس در تنگنای سینه جاویدان نخواهد ماند که یوسف تا ابد در گوشهی زندان نخواهد ماند چنان در ظلمت شبهای خود حبس نفس کردیم که غیر از حبسیه از نسل ما دیوان نخواهد ماند مگر پیکی به بوی پیرهن یاری دهد ما را و گر نه از بلا آثاری از کنعان نخواهد ماند «اگر غم […]
غرقه در خیالِ انتظار …
میوه در گیاه رشد میکند و شعر در شاعر این دو همدیگر را کامل میکنند معمولا شعر برای من با ترانهای از راه میرسد و غالبا غمگین چرا که شاعران ذات اندوهگین جهاناند تنها شاعراناند که از ماقبل تاریخ چیزهایی را به یاد میآورند هنوز در انبوهی درختان رفتار مرموز پرندهای دیده میشود که آدمی […]
