بایگانی ماهانه: شهریور ۱۳۹۸

5 پست

لینک‌های هفته (۴۴۷)

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. لینک‌‌های منتخب لزوما مربوط به هفته‌ای که گذشت، نیستند. ممکن است بعضی هفته‌ها تعداد مطالب جذاب بیش‌تر از ظرفیت انتشار در پست لینک‌های هفته باشند. این لینک‌ها به‌تدریج در پست‌های بعدی منتشر می‌شوند.
  4. تلاش می‌کنم تا حد امکان لینک برخی مطالب به‌زبان انگلیسی را هم در دسته‌بندی‌های مطالب ارائه کنم.
  5. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!

زندگی، سلامت و اندیشه:

برای روزهای پس از شکست (امیر مهرانی؛ مربی)

احساس مسؤولیت‌مان را کم کنیم! (سواد زندگی) (نکته‌ی جالبی بود!)

می‌نویسیم تا از مرگ فرار کنیم (رضا قربانی؛ مدیر رسانه) (درباره‌ی ارتباط وبلاگ‌نویسی و تحولات زندگی)

موفقیت با پیروزی چه فرقی دارد؟ (آی‌چیزها)

پاسخ به سوال «چرا این شغل را دوست دارید»

Still stressed after a long break? You might not be taking the right type of rest (Fast Company)

مدیریت و کار حرفه‌ای:

رهبری سازمان با فروتنی (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی) (مرز بین فروتنی با خودنمایی و بیش‌نمایی کجاست؟ این مطلب خواندنی استاد کمالیان روی یکی از بزرگ‌ترین مسائل و دغده‌های ذهنی این روزهای من دست گذاشته و البته تحلیل جالب و راه‌گشایی هم دارد.)

آنچه از خانه پوشالی آموختم: صداقت بی‌رحمانه (صدرا علی‌آبادی)

۵ نکته مهم درباره خداحافظی «جک ما» از ریاست علی‌بابا (یک پزشک)

فرهنگ استارت‌آپی چیست و آیا منحصر به استارت‌آپ‌هاست؟

مدیریت جلسات عمومی با کارکنان (دنیای اقتصاد)

Ask yourself these 5 questions before sharing personal issues with your boss (Fast Company)

تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

استیصال مدیران در برابر احتمالات بی‌پایان آینده

تمرکز بر سودآورترین مشتریان اشتباه است

بهترین کتاب‌های بازاریابی به پیشنهاد سِت گودین (ترجمان)

قابلیت شناختی و موانع پیاده‌سازی استراتژی (سید حسین جلالی)

بازاریابی شبکه‌های اجتماعی: آشنایی با ریشه‌ها، تاریخچه و کارکردهای آن (ایران‌مدیر)

Running a company is a permanent juggling act (Economist)

اقتصاد، توسعه، مدیریت مالی و سرمایه‌گذاری:

تقدیرگرایی و محافظه‌کاری (بررسی خلقیات اقتصادی ایرانیان در زمانه مشروطه) (دکتر سمیه توحیدلو)

تحصیلات نیم میلیون مدیر (گزارش بسیار جالبی است در مورد تحصیلات مدیران دولتی.)

درس‌های مسکو برای تهران (امیر علی‌زاده درباره‌ی این نوشته که چرا روسیه می‌تواند در برابر تحریم‌ها خیلی بهتر از ما تاب بیاورد؟)

اثر جنگ تجاری چین و آمریکا بر ایران

دخل‌وخرج خانوار در سال ۹۷ و شکاف ثروت در ایران در  دهه‌ی ۹۰ شمسی 

فناوری، ارتباطات و رسانه:

دوست داشتم!
۵

که ناله‌های غریبانه، بی‌تو بی‌اثرند …

لبان‌مان همه خشکند و چشم‌ها چه ترند!
درون سینه‌ی من شعرها چه شعله‌ورند!

نیامد آن‌که سبویی عطش بنوشدمان
هزار سال گذشته است و چشم‌ها به درند

چه رفته بر سر آن دست‌های آب‌آور؟
که خیمه‌های عطش‌سوز، تشنه‌ی خبرند …

شبی بیا به تسلای این عزا خانه
که ناله‌های غریبانه بی‌تو بی‌اثرند

تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی
مفصلی تو و این بیت‌ها چه مختصرند!

سعید بیابانکی

عاشورای حسینی (ع) بر عاشقان آن رساترین فریاد تاریخ، تسلیت و تعزیت باد. التماس دعا.

دوست داشتم!
۴

من زنده‌ام هنوز و «وبلاگی» فکر می‌کنم*

«وبلاگ‌ستان فارسی» زمانی تنها جایی بود که می‌شد در وب فارسی در آن چرخ زد. دارم در مورد روزهای اینترنتِ هفته‌ای دو ساعت در دانشگاه و اینترنت ِدایال‌آپ خانه با آن ملودی نوستالژیک‌ش حرف می‌زنم! آن روزها گوگل هم تازه اختراع شده بود و وب‌سایت‌های فارسی چندانی هم وجود نداشت. هنوز رسانه‌های اصلی کشور و حتی دنیا از جنس رسانه‌های چاپی بودند و رسانه‌های آنلاین عملا تنها میان‌بری بودند برای دسترسی به اطلاعات وقتی به مطبوعات دسترسی نداشتی. و من همان روزها بود که با وبلاگ آشنا شدم: سال اول دانشگاه یعنی سال ۱۳۸۱ که احتمالا وبلاگ‌ستان فارسی هنوز در روزهای خردسالی به‌سر می‌برد.

وبلاگ پدیده‌ای شورانگیز و شگفت‌انگیز بود: جایی که می‌توانستی در آن «سردبیر:خودم» باشی! این «دنیای قشنگ نو» آن روزها مایه‌ی دل‌خوشی اصلی ما در چیزی بود که این روزها به آن فضای مجازی گفته می‌شود. آن روزها هیچ شبکه‌ی اجتماعی وجود نداشت و باید با چرخ زدن در سایت‌های وبلاگ‌نویسی دنبال علاقه‌های‌مان می‌گشتیم. روزهایی که حتی «آر.اس.اس فید» هم اختراع نشده بود و حتی بعد از کشف یک وبلاگ، باید هر روز به آن مراجعه می‌کردیم تا اگر پست جدیدی منتشر شده بود آن را بخوانیم! آن روزها وبلاگ نوشتن شاید به مدیریت کانال‌های تلگرامی و صفحات اینستاگرامی در امروز شبیه بود؛ با تمام مختصات آن! احتمالا مهم‌ترین شباهت هم کاربرد قانون پارتو در این ساحت زندگی‌مان بود و هست: تپلید محتوای اصیل توسط جمعی حدود ۲۰ درصد از وبلاگ‌نویسان و اشتغال ۸۰ درصد باقی‌مانده به امر شریف کپی‌پیست!

و این‌گونه بود که من هم به جرگه‌ی وبلاگ‌نویس‌ها پیوستم. نمی‌توانم بگویم سابقه‌ی نویسندگی داشتم؛ اما حداقل از دوران دبیرستان به این طرف به نویسندگی و روزنامه‌نگاری علاقه داشتم. و وبلاگ همان‌جایی بود که می‌شد در آن «مشقِ نوشتن» انجام داد؛ بی آن‌که مجبور باشی به تأیید و تفسیر دیگری تن بدهی.

بعد از جرقه‌ی اولیه، وبلاگ نوشتن برای من کم‌کم تبدیل به بخشی از زندگی‌ام شد؛ چرا که فهمیدم نوشتن تا چه اندازه لذت‌بخش و آرامش‌بخش است. واقعیت این است که من برخی از سخت‌ترین روزهای زندگی‌ام را با «گزاره‌ها» از سر گذراندم و واقعا نمی‌دانم اگر این‌جا نبود، کجا می‌توانستم در مورد دردها و دغدغه‌های‌م در زندگی به‌راحتی بنویسم. و البته وبلاگ نوشتن برای من، بخشی از استراتژی یادگیری و خلق و تثبیت برند شخصی از طریق یاد دادن و ساده‌سازی موضوعات تخصصی در حوزه‌ی «مدیریت و کار حرفه‌ای» بوده است.

حالا من بیش از ۱۵ سال است که کمابیش وبلاگ می‌نویسم. هویت وبلاگی من در تمامی این سال‌ها با همین برند «گزاره‌ها» ثابت بوده؛ هر چند حوزه‌ی نوشتن‌م تغییر کرده است. گزاره‌ها با نوشتن درباره‌ی دغدغه‌های شخصی روی پرشین‌بلاگ آغاز و بعد به بلاگفا منتقل شد و سرانجام به وردپرس و در نهایت به دامنه‌ی شخصی رسید (متأسفانه آرشیو گزاره‌ها روی پرشین‌بلاگ و بلاگفا پاک شده است.)

در طول این ۱۵ سال احتمالا دوره‌ی دو ساله‌ی گودر (از ۸۸ تا ۹۰) بهترین دوران وبلاگ‌‌نویسی من بوده است. زمانی که به‌لطف شبکه‌ی اجتماعی متصل به فیدخوان گوگل، شبکه‌ای بزرگ از افراد حرفه‌ای در نوشتن و خواندن و متخصصان حوزه‌های مختلف علوم انسانی ـ که می‌توان مدیریت را هم زیرمجموعه‌ای از آن دانست ـ ایجاد شد (و هم‌چنان بخش عمده‌ای از ارتباطات حرفه‌ای جدی من پس از گذشت ۸ سال، همان ارتباطات گودری است!) گودر کمک کرد تا وبلاگ نسبتا تخصصی مانند وبلاگ من هم در معرض دید بسیاری از افراد حرفه‌ای قرار بگیرد و همین عزیزان بعد از گذر سال‌ها از مرگ گودر، هم‌چنان مخاطبان اصلی گزاره‌ها هستند و لطف‌شان برای من باعث خوش‌حالی و افتخار همیشگی بوده است. همین‌جا پیشنهاد می‌کنم که اگر علاقه‌مند هستید جزئیات داستان گزاره‌ها و تجربیات و دستاوردهای آن برای‌م را بدانید، می‌توانید ۱۰۰۰مین پست گزاره‌ها را مطالعه کنید و هم‌چنین این گفت‌وگوی من را با دوست خوبم احسان تاجیک در پادکست ارزشمند سفر محتوا گوش کنید.

گزاره‌ها در سال‌های اخیر بیش‌تر به‌دلیل تنبلی و کم‌حوصلگی ناشی از بالا رفتن سن (!) و کم‌تر از آن به‌دلیل مهاجرت مخاطبان به شبکه‌های اجتماعی کم‌رنگ‌تر شده است. با این حال در این روزها که گزینه‌های مصرف محتوا آن‌چنان به‌صورت انفجاری توسعه پیدا کرده‌‌اند که شاید دیگر وبلاگ برای بسیاری از ما محلی از اعراب نداشته باشد، من هم‌چنان خوش‌حال‌م که با افتخار بگویم «وبلاگ‌نویس» (یا به‌‌قول معروف‌تر «بلاگر») هستم. چرا؟

تجربه‌ی وبلاگ‌نویسی برای من تبدیل به‌ سبکی شخصی برای نگریستن به دنیا، تحلیل موضوعات و پرورش ایده‌ها شد که هم‌چنان بخشی از ذهنِ من را در زندگی روزمره و کاری به‌خود اختصاص داده است. «جستجوگری» و این‌که همیشه «چرا»یی وجود دارد که پاسخ آن می‌تواند در گوشه‌ای از تجربیات زندگی روزمره نهفته باشد، دستاورد بسیار مهمی دیگری بود که من از وبلاگ‌نویسی به‌دست آورده‌ام. و همین شده که با یادآوری همین دستاوردها در این چند وقت اخیر تلاش کرده‌ام تا دوباره با بازیابی همان انگیزه‌های قبلی وبلاگ‌‌نویسی را از سر بگیرم؛ همان انگیزه‌ای که باعث شد ۴ سال پیاپی تقریبا هر روز در گزاره‌ها بنویسم: ایجاد یک انگیزه‌ی بیرونی برای متعهد شدن به یاد گرفتن و یاد دادن! و خلاصه‌اش می‌شود همانی که در عنوان این نوشته آورده‌ام!

بهانه‌ی این پست، کمپین دوستان خوب‌م در سایت ویرگول به‌مناسبت روز وبلاگ‌ستان فارسی بود که فردا یعنی ۱۶ شهریور ماه است. دوستانی که هم‌چنان دل در گرو وبلاگ‌نویسی به‌عنوان سبکی خاص و شخصی از نوشتن است که هم‌چنان می‌تواند و باید زنده باشد. من، تنفس در اتمسفر وبلاگ‌ستان فارسی را از همان روزهای ابتدایی تا دوران اوج‌ش یکی از متمایزترین و زیباترین دوره‌های زندگی‌ام می‌دانم. و به‌ویژه در این چند سال اخیر که وبلاگ‌ها هر روز قافیه را بیش‌تر و بیش‌تر به شبکه‌های اجتماعی موبایلی باخته‌اند در طول هفته و هنگام مطالعه‌ی مقالات و نوشته‌ها برای پست لینک‌های هفته بیش از هر زمانی دل‌م برای آن روزهای زیبای وبلاگ‌ستان فارسی تنگ می‌شود. امیدوارم که این کمپین، دعوتی به بازگشت باشد برای همه‌ی ما که روزی وبلاگ‌نویسی و وبلاگ‌خوانی بخش مهمی از زندگی ذهنی ـ و حتی واقعی‌مان! ـ را تشکیل می‌داد.

از دوستان ویرگول برای زنده کردن آن حس فراموش‌نشدنی و نوستالژیک سپاس‌گزارم. و همین‌جا از شما خوانندگان محترم گزاره‌ها و این نوشته دعوت می‌کنم که شما هم در این جشن بزرگ وبلاگ‌نویسان وب فارسی شریک شوید و از تجربیات‌تان در وبلاگ‌نویسی برای‌مان بنویسید (و لطفا لینک مطالب‌تان را پای همین نوشته برای‌م بگذارید.)

به‌امید آن‌که دوباره روزی که دور نباشد، نوشته‌های‌مان را از دل تلگرام و اینستاگرام و حتی توییتر بیرون بکشیم و برای «ثبت بر جریده‌ی عالم» وب فارسی، آن‌ها را در وبلاگ‌های‌مان منتشر کنیم. و آدمی همواره به امید زنده است …

* عنوان پست برگرفته از کتابی است از استاد «محمدعلی بهمنی» با عنوان «من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم.»

دوست داشتم!
۷

لینک‌های هفته (۴۴۶)

مدتی این مثنوی تعطیل شد! 🙁 امیدوارم که از این به‌بعد باز به‌صورت مرتب در گزاره‌ها بتوانم بنویسم.

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. لینک‌‌های منتخب لزوما مربوط به هفته‌ای که گذشت، نیستند. ممکن است بعضی هفته‌ها تعداد مطالب جذاب بیش‌تر از ظرفیت انتشار در پست لینک‌های هفته باشند. این لینک‌ها به‌تدریج در پست‌های بعدی منتشر می‌شوند.
  4. تلاش می‌کنم تا حد امکان لینک برخی مطالب به‌زبان انگلیسی را هم در دسته‌بندی‌های مطالب ارائه کنم.
  5. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!

زندگی، سلامت و اندیشه:

تاب‌آوری؛ مهارتی حیاتی برای روزهای دشوار (شبکه)

اگر می‌توانید صادقانه به این ۷ پرسش «آری» بگویید؛ هوش هیجانی شما بالاتر از آن چیزی است که فکر می‌کنید (یک پزشک)

پرسش‌های درونی چطور آینده‌مان را تحت تاثیر قرار می‌دهند؟ (دیجیاتو)

۱۷ ویژگی آدم‌های تودل‌برو (فرادید)

بشر در بن‌‌بست نبوغ؛ چرا دیگر باهوش‌‌تر نمی‌‌شویم؟ (زومیت)

This is what I learned about resilience when I was diagnosed with a chronic illness

مدیریت و کار حرفه‌ای:

قسمت شانزدهم | مصاحبه با شهاب جوانمردی، مدیرعامل شرکت فناپ (این مصاحبه را حتما بشنوید!)

تغییرهای PMBOK نسخه هفتم (نادر خرمی راد بعد از مدت‌ها در وبلاگ‌ش از این نوشته که یکی از اعضای تیم بازنویسی نسخه‌ی هفتم پمباک است. افتخاری است دوستی با ایشان.)

گام اول، گفت‌وگو با مدیر است (چه کنیم وقتی در یک شغل ناخواسته گیر کرده‌ایم؟)

شیوه‌های رهبری آمرانه و تحول‌گرا؛ کدام یک کارها را به سرانجام می‌رساند؟ (ایران‌مدیر)

بازسازی فرآیند استخدام از پله اول

۸ Habits of Highly Empathetic Leaders

تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

رقیب شما دشمن شما نیست

ساده‌سازی قیمت یا ساده‌سازی محصول؟

متدولوژی‌های چابک و متدولوژی استارت‌آپ ناب: تقابل یا تعامل (شبکه)

چرخش ایده‌محوری در فاز شناخت مشتریان چیست؟ (شبکه)

فدراسیونی برای آینده (بازار ورزش به تحلیل راهبردی فدراسیون فوتبال پرتغال پرداخته. خواندنی و دارای درس‌های کسب‌وکاری.)

Is Sales a Dying Profession?

اقتصاد، توسعه، مدیریت مالی و سرمایه‌گذاری:

پیش‌گوی شهر اوماها الهام‌بخش سرمایه‌گذاران (درباره‌ی وارن بافت)

چرا رونق قیمتی مسکن خیر نداشت؟ (از دکتر تیمور رحمانی)

دو دهه از دست‌رفته ژاپن؛ واقعیت یا افسانه؟ (نکته‌ی بسیار جالبی در مورد کافی نبودن شاخص GDP در دنیای امروز دارد.)

نامعادله اقتصاد ایران (خلاصه‌ای از مصاحبه‌ای با دکتر مسعود نیلی)

رئیس بانک مرکزی بریتانیا: ارز دیجیتال جای دلار را می‌گیرد! (ارز دیجیتال)

فناوری، ارتباطات و رسانه:

دوست داشتم!
۳