یکی از مشکلات اساسی ما مشاورها دعواهای تمام نشدنی‌مان با کارفرماها برای اثبات خودمان است! از آن‌جایی که اصولا گرفتن پروژه در ایران بیش‌تر یا به دلیل قیمت پایین‌تر است یا ارتباط بالاتر (!)، وقتی پروژه شروع می‌شود تازه باید ثابت کنی که: “باور بفرمایید من این کاره‌ام!” خانم کریستین شون‌میکر در این‌جا ۱۴ روش را برای وادار کردن کارفرما به آن “باور فرمودن” ارایه کرده‌اند:

۱- خودتان را خوب و قوی معرفی کنید: اهمیت جلسات آغازین پروژه را دست کم نگیرید. خودتان را به‌خوبی با رعایت درست زبان بدن و پررنگ‌ کردن تجربیات قبلی و مرتبط‌تان پرزنت‌ کنید.

۲- اعتماد به‌نفس داشته باشید: اعتماد به‌نفس داشتن جذاب است و یکی از راه‌های آسان کسب اعتبار محسوب می‌شود. البته لطفا اعتماد به‌نفس متوهمانه نداشته باشید!

۳- درست و متناسب لباس بپوشید: وقتی به سر وضع‌تان نرسید، کارفرما احتمالا فکر می‌کند: “این آدم وقتی به همچین چیزهای جزیی توجه نمی‌کنه، حتما تو کارش هم به جزییات توجه نداره.”

۴- روراست باشید: دروغ گفتن هیچ مشکلی را حل نمی‌کند. اگر واقعا جواب سؤالی را نمی‌دانید، صادقانه بگویید نمی‌دانم یا حداقل به کارفرما نشان دهید که با چه منطقی دنبال پیدا کردن جواب هستید.

۵- ارتباط برقرار کنید: کار اصلی مشاوران حل مسئله است و درست ارتباط برقرار کردن با آدم‌ها اولین گام در فرایند حل مسئله.

۶- سازگار عمل کنید: وقتی کیفیت خروجی‌های کار شما همیشه در یک سطح قابل قبول باشد، کارفرماها هم به شما اطمینان پیدا می‌کند.

۷- برای اعضای تیم کارفرما و نظرات‌شان اعتبار قائل باشید: این‌طوری کارفرما اطمینان می‌کند که شما یک شریک قوی هستید و نه یک آدم بیرونی!

۸- وقت‌شناس باشید: موقعی که به وقت کارفرما احترام بگذارید، آن‌ها هم به وقت شما احترام خواهند گذشت.

۹- علاقه‌مند باشید: جلسات مشترک زمان چند ـ وظیفه‌ای بودن نیست. از لپ‌تاپ و موبایل تا زمانی که واقعا نیازی بهشان ندارید استفاده نکنید. نوت‌برداری کنید، سؤال بپرسید و در گفت‌وگوها مشارکت فعال داشته باشید.

۱۰- قابل اعتماد باشید: نشان دهید که کارفرما می‌تواند روی شما حساب کند.

۱۱- دانش‌تان را نشان بدهید: “من قبلا فلان‌جا همین کار را کردم و موفق هم شدم” یا “می‌دونم فلان شرکت چطوری این مشکل را حل کرده.”

۱۲- درک‌تان را از مسئله نشان دهید: نتایج بحث‌ها، توافقات و اطلاعات گنگ را با کارفرما مرور و مسائل را حل کنید. هر دو طرف دقیقا باید بدانند که قرار است چه کاری انجام شود و چه خروجی‌هایی تحویل داده شود.

۱۳- سوتی ندهید! شاید اشتباهات کوچکی مثل اشتباهات تایپی، ارسال اشتباهی ای‌میل یا فایل ضمیمه‌ی آن به نظر مهم نیایند؛ اما می‌توانند به کارفرما این پیام را بدهند که شما به جزییات توجه نمی‌کنید.

۱۴- همیشه به‌ترین کاری را که می‌توانید انجام دهید. اگر برای همه‌ی پروژه‌ها ـ بزرگ یا کوچک ـ زمان بگذارید و تلاش خوبی بکنید، به‌زودی برای خودتان اسم و رسم و اعتبار در خوری را در کار مشاوره کسب خواهید کرد.

دوست داشتم!
۰

یکی از مشکلات اساسی ما مشاورها دعواهای تمام نشدنی‌مان با کارفرماها برای اثبات خودمان است! از آن‌جایی که اصولا گرفتن پروژه در ایران بیش‌تر یا به دلیل قیمت پایین‌تر است یا ارتباط بالاتر (!)، وقتی پروژه شروع می‌شود تازه باید ثابت کنی که: “باور بفرمایید من این کاره‌ام!” خانم کریستین شون‌میکر در این‌جا ۱۴ روش را برای وادار کردن کارفرما

ترس احساس آشنایی در زندگی ما آدم‌ها است. برخی ذاتا شجاع هستند و برخی دیگر، شجاع نیستند. اما خوب، هر کسی در زندگی‌اش ترس‌های مختلفی را تجربه می‌کند.

ترس خوب است یا بد؟ خوب قاعدتا نباید خیلی خوب باشد؛ مگر این‌که برای آدم انگیزه ایجاد کند در جهت مثبت. در واقع ترس، هشداری است در مورد وجود یک نقطه‌ ضعف یا اشکال در جایی از زندگی ما. و ترسیدن، این‌طوری به ما کمک می‌کند برای شناختن به‌تر مشکلات‌مان و تلاش برای حل آن‌ها.

ترس بد است؟ بله. چرا؟ ترس، معمولا با استرس همراه است و بلایی که استرس بر سر آدم می‌آورد را همه می‌دانیم! اما آیا بد بودن ترس به‌همین مسئله محدود است؟ خیر. درک لوزولت این‌جا به سه خطری که ترس برای سازمان‌ شما و زندگی شما ایجاد می‌کند، پرداخته است. نگاهی بیاندازیم به این سه خطر:

۱٫ ما می‌ترسیم که دیگران ما را دوست‌نداشته باشند: بنابراین از هر گونه مواجهه و تعارضی با دیگران خودداری می‌کنیم. هر جایی که باید صدای‌مان دربیاید، سکوت می‌کنیم! این طوری هم بر مشکلات و فعالیت‌های غیراثربخش در سازمان و زندگی اطراف‌مان مهر تأیید می‌‌زنیم و هم باعث می‌شویم که مدیران سازمان یا اطرافیان‌مان نفهمند که مشکل کجاست. ما می‌ترسیم که اگر چیزی بگوییم، دیگران از ما ناراحت شوند و در نتیجه …

۲٫ ما می‌ترسیم که ایده‌های‌مان احمقانه باشند: هر ایده‌ی بکر و جدیدی در ابتدا این طور به نظر می‌رسد. داستان‌های اختراعات را که شنیده‌اید؟ با این طور فکر کردن که باید بنشینیم یک جا و هیچ تکانی نخوریم. این شیوه‌ی تفکر، مهم‌ترین مانع موفقیت است. لطفا ریسک‌پذیر باشد؛ چه در زندگی شخصی‌تان و چه در زندگی سازمانی‌تان. هر وقت به این مشکل برخوردید، به این جمله‌ی ساموئل بکت نمایشنامه‌نویس معروف فکر کنید: “تلاش کردی و شکست خوردی؟ اشکالی ندارد. باز هم تلاش کن و شکست بخور ـ اما به‌تر!”

۳٫ ما می‌ترسیم که چیزی را (مثلا شغل‌مان را) از دست بدهیم: و در نتیجه در برابر اشتباهات و کارهای غیراثربخش همکاران و زیردستان و بالادستان‌‌مان سکوت می‌کنیم.

بیایید دیگر نترسیم و سکوت هم نکنیم!

دوست داشتم!
۱

ترس احساس آشنایی در زندگی ما آدم‌ها است. برخی ذاتا شجاع هستند و برخی دیگر، شجاع نیستند. اما خوب، هر کسی در زندگی‌اش ترس‌های مختلفی را تجربه می‌کند. ترس خوب است یا بد؟ خوب قاعدتا نباید خیلی خوب باشد؛ مگر این‌که برای آدم انگیزه ایجاد کند در جهت مثبت. در واقع ترس، هشداری است در مورد وجود یک نقطه‌ ضعف

گذشته را آدم نمی‌تواند به‌طور ارادی فراموش کند …

سیمون دوبوار

دوست داشتم!
۰

گذشته را آدم نمی‌تواند به‌طور ارادی فراموش کند … سیمون دوبوار دوست داشتم!۰

این شماره، ده ماهگی انتشار این مجموعه پست‌ها است. حقیقتا در دو سه هفته‌ی اخیر که به دلیل مشغله‌ها‌ی کاری و برخی اتفاقات حاشیه‌ای این پست خاص هفتگی با تأخیر منتشر شد و همین طور در گفتگوهای رودررو و ای‌میلی که با برخی از دوستان داشتم، از میزان محبوبیت “مجموعه‌ی لینک‌های هفته” در میان خوانندگان ثابت گزاره‌ها شگفت‌زده شده‌ام! ممنون‌ام از محبت همه‌ی دوستان.

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید!
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

مدیریت:

امید را سکه سکه به قلکت بیانداز و از نیروی تازه‌کار مهره سوخته نسازیم! (امیر مهرانی)

هزینه‌ی بی‌هدف برای گزارش ممنوع (مهدی عرب عامری در مورد خاص مدیریت پروژه نوشته؛ ولی کلا چرا ما برای تهیه‌ی اطلاعات غیرکاربردی زمان و هزینه صرف می‌کنیم!؟ خطاب‌ام مخصوصا به کارفرماهای محترم است که از ما انتظار دارند همیشه گزارش‌های شونصد صفحه‌ای تحویل‌شان بدهیم و هر چی هم می‌گوییم که یک پرزنت شاید کفایت و کیفیت بیش‌تری داشته باشد، قبول نمی‌کنند!)

وسوسه‌‌هایی برای رشوه (این روزها سالم ماندن در کار اقتصادی با بخش دولتی بسیار سخت است. درک می‌کنم دغدغه‌های آقای مجید آواژ عزیز را.)

نخستین ویدئو کنفرانس بین‌المللی بازاریابی در جهان و “نبوغ بازاریابی” (گزارش خواندنی از سخنرانی استاد پرویز درگی) و نخستین ویدئو کنفرانس بین‌المللی بازاریابی با سخنرانی پرویز درگی، دکتر آرش شاهین، دکتر نیکزاد منطقی، دکتر محمد فاریابی، میشل نرای (ادامه‌ی گزارش اولی )

ریسک مثبت (Baseline) (توجه کنید که اصولا تعریف علمی ریسک، رخ‌دادهای پیش‌بینی نشده با تأثیر مثبت و منفی است!)

۱۱ پارادوکس رهبری (محمد سالاری)

معرفی کتاب: تجارت به شیوه‌ی بیل گیتس (از وبلاگ مهران (!؟) که این هفته کشف‌‌اش کردم و در حوزه‌ی ژورنالیسم به‌ویژه از نوع آن‌لاین‌اش می‌نویسد.)

۴۶۸- عادت می‌کنیم (وبلاگ خاطرات یک مدیر)

ساخت یک گزارش پویا در اکسل ۲۰۱۰ (چون به درد مدیرا و مشاورا می‌خوره این‌جا اومده! ;))

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

چرا نباید از تلفن همراهتان بترسید و به انتخاب «فست کپمانی»: شهرزاد رفعتی یکی از خلاق‌ترین‌های دنیای تجارت (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

آلودگی اطلاعات در سازمان و شیوه های مقابله با آن (۱ از ۲) و آلودگی اطلاعات در سازمان و شیوه های مقابله با آن (۲ از ۲) (خواندنی، مهم و مفید؛ اما به نظرم کمی بیش از اندازه با شرح و تفصیل و طولانی. حاصل زحمت محسن پاک‌نیت عزیز در مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی.)

آینده فناوری اطلاعات در دست زنان/ آمارهای جدید استفاده زنان از موبایل (خبر مهم، جالب و خوب!)

اطلاعات پرواز گوگل (جستجوی اطلاعات پروازها حتا پروازهای داخلی ایران در گوگل!) (وبلاگ مانی)

فیس بوک ۷۰۰ میلیونی می‌شود! (وبلاگینا)

۱۵۰ دوست سهم هر کاربر در دنیای مجازی (حداکثر تعداد دوست قابل مدیریت در شبکه‌های اجتماعی!)

متن کامل قانون تشکیل وزارت امور زیربنایی (کسی می‌فهمه دارند چه بلایی سر صنعت ICT ایران میارن!!!)

اپل صاحب سودآورترین کارمندان دنیا (از لحاظ نوع آمار!)

ویندوز ۸ : فرزند ویندوز ۷ و Windows Phone 7 (مهرداد نایب؛ ویزویز)

چطور اینترنت در حال نابود کردن سیاره ماست ( اینفوگرافیک ) (علی اسماعیل‌زاده؛ بهترین ارتباط)

تکامل تهدیدهای IT در سه ماهه نخست ۲۰۱۱

۱۹ میلیارد دلاری مایکروسافت برای خرید بخش موبایل نوکیا! (نههههههه! یکی جحل.جلوی این استیو بالمر چلمنگ را بگیره!)

سه مدل نت‌بوک به شهروندان کره‌شمالی از سوی دولت این کشور! (این خبر شخصا برای‌ام جالب بود!)

اقتصاد:

مهندسی مالی چیست؟ (حامد قدوسی)

احیای مجدد سیاست صنعتی (علی سرزعیم)

انقلاب اینترنت سریع‌تر و قوی‌تر از انقلاب صنعتی (این مطلب در زمینه‌ی تأثیرات اقتصادی اینترنت بسیار خواندنی است.)

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

او رؤیایی دارد (این چیزی که حامد قدوسی عزیز نوشته پارادوکسی است که هر مشاور و منتوری که آدم‌ها از او می‌خواهند تا در انتخاب کردن کمک‌شان کند، با آن روبرو است؛ مثل من که از این کارها زیاد می‌کنم!)

شماره هفتاد و چهار / بعضی‌ها نمی‌تونن… (یک قطعه از یک رمان جالب که توصیف همه‌ی ماهاست!)

پایان‌نامه‌ی بی‌کیفیت (این نکاتی که محمد رضا فرهادی‌پور گفته اشکال همه‌ی ماست؛ به‌ویژه ما مشاورانی که برای نوشتن انواع و اقسام گزارش‌ها داریم حقوق می‌گیریم؛ ولی نه زبان فارسی را درست و حسابی بلدیم، نه ورد و اکسل و پاورپوینت بلدیم، نه اصول علمی نوشتن گزارش و درست کردن پرزنت و … را و …)

شایعات نگاه ما به افراد را تغییر می دهند

پ.ن. از معرفی سایت‌های مفیدی که من نمی‌شناسم‌شان، استقبال می‌شود!

دوست داشتم!
۰

این شماره، ده ماهگی انتشار این مجموعه پست‌ها است. حقیقتا در دو سه هفته‌ی اخیر که به دلیل مشغله‌ها‌ی کاری و برخی اتفاقات حاشیه‌ای این پست خاص هفتگی با تأخیر منتشر شد و همین طور در گفتگوهای رودررو و ای‌میلی که با برخی از دوستان داشتم، از میزان محبوبیت “مجموعه‌ی لینک‌های هفته” در میان خوانندگان ثابت گزاره‌ها شگفت‌زده شده‌ام! ممنون‌ام

بزرگ‌ترین اشتباه، آگاه نبودن از اشتباهات خود است.

توماس کارلایل

دوست داشتم!
۱

بزرگ‌ترین اشتباه، آگاه نبودن از اشتباهات خود است. توماس کارلایل دوست داشتم!۱

چند سالی است که جذابیت‌های داخل زمین و حواشی اطراف فوتبال، باعث علاقه‌مندی و حضور ثروت‌مندان در فوتبال شده است. اگر روزی رومن آبراموویچ با خرید تیم چلسی به‌یکباره تمامی فوتبال جزیره را در شوکی بزرگ فرو برد، امروز حضور خانواده‌های ثروت‌مند عربستانی و اماراتی و … در فوتبال اروپا تعجبی را برنمی‌انگیزد. در همین ایران خودمان تیمی مثل استیل آذین، مثلا نمادی است از حضور بخش خصوصی در فوتبال!

این حضرات ثروت‌مند، از آن‌جایی که اغلب تنها از حواشی فوتبال سر در می‌آورند، معمولا فکر می‌کنند که فوتبال تشکیل شده است از تعدادی ستاره که در زمین دنبال توپ می‌دوند. بنابراین با حرص تمام به‌دنبال جمع کردن ستاره‌های گران‌قیمت و آن‌چنانی می‌روند و وقتی نتیجه‌ نگرفتند هم تمامی کاسه کوزه‌ها را بر سر مربی بخت برگشته‌ی تیم‌شان خراب می‌کنند و دوباره روز از نو، روزی از نو!

به چند مثال توجه کنید:

  1. فلورنتینو پرز در ابتدای راه ساختن پروژه‌ی کهکشانی‌های یک، کلود ماکه‌له‌له را به این بهانه که شیک بازی نمی‌کند فروخت! و خوب، همه یادشان هست که بعد از چندین سال ناموفق، وقتی مجبور شد از رئال برود خودش اعتراف کرد که بزرگ‌ترین اشتباه‌اش فروختن ماکه‌له‌له بود: رئال مادرید دیگر هیچ هافبک دفاعی نداشت!
  2. منچستر سیتی چند سالی است به لطف سرمایه‌های شیخ منصور و دار و دسته (!) دارد خریدهای آن‌چنانی می‌کند. نتیجه؟ حذف از جام یوفا در برابر دینامو کیفی که یک دهم من سیتی هم پول و سرمایه و ستاره ندارد!
  3. استیل آذینِ امسال هم که دیگر اظهر من الشمس است!

چه اتفاقی در این تیم‌ها می‌افتد؟ چه درسی می‌توانیم از این وضعیت بگیریم؟ به نظرم یک نکته‌ی مهم در این تیم‌ها نادیده گرفته می‌شود که خیلی وقت‌ها سازمان‌ها و تیم‌های درون آن‌ها (مثلا تیم‌های پروژه) آن را نادیده می‌گیرند: اگر همه‌ی اعضای یک تیم ستاره باشند (یا بدتر، توهم خود ـ ستاره‌بینی داشته باشند!) گروهی از کارها روی زمین می‌مانند که ممکن است در ظاهر به چشم نیایند؛ اما اتفاقا انجام نشدن همین کارها است که باعث شکست تیم می‌شود. مثال: رئال مادریدِ بدون ماکه‌له‌له در قیاس با رئال مادرید مورینیو که چهار تا هافبک دفاعی قلدر دارد! یا استیل آذینِ این فصل که با یک دفاع میانی به نام کاظم برجلو فصل را آغاز کرد و با مصدومیت او، علی کریمی را در دفاع وسط به‌کار گرفت!

ترکیب آدم‌های معمولی با ستاره‌ها باعث می‌شود که هم تیم به موفقیت برسد و هم آن آدم‌های معمولی رشد کنند و در حد خودشان ستاره شوند. چیزی که در بارسلونای این سال‌ها می‌بینیم و قبل‌تر درباره‌اش در سبک ره‌بری در بارسلونا نوشته‌ام.

دوست داشتم!
۰

چند سالی است که جذابیت‌های داخل زمین و حواشی اطراف فوتبال، باعث علاقه‌مندی و حضور ثروت‌مندان در فوتبال شده است. اگر روزی رومن آبراموویچ با خرید تیم چلسی به‌یکباره تمامی فوتبال جزیره را در شوکی بزرگ فرو برد، امروز حضور خانواده‌های ثروت‌مند عربستانی و اماراتی و … در فوتبال اروپا تعجبی را برنمی‌انگیزد. در همین ایران خودمان تیمی مثل استیل

“یک شعار (Motto) عبارتی است که به صورت رسمی انگیزه‌ی عمومی یا نیت (هدف) زیربنایی یک سازمان را بیان می‌کند.” (ویکی‌پدیا)

“یک شعار تبلیغاتی (Slogan) عبارتی است کوتاه و به‌یادماندنی که به‌عنوان نماد یک محصول یا شرکت در تبلیغات به‌کار می‌رود.” (تعریف این‌ سایت)

شعارهای تبلیغاتی شرکت‌ها، عموما اصلی‌ترین فلسفه‌ی وجودی آن شرکت را بیان می‌کنند. در واقع به نظر می‌رسد که یک شعار تبلیغاتی، جوهره‌ی رسالت (Mission) یک شرکت را بازتاب می‌دهد و در نتیجه با مقایسه‌ی شعارهای تبلیغاتی شرکت‌های فعال در یک صنعت، به‌نوعی می‌توان مقایسه‌ای هم داشت بین نوع نگاه شرکت‌های فعال در آن صنعت به حوزه‌ی فعالیت خود!

مرور شعارهای تبلیغاتی شرکت‌های معروف فناوری ـ که احتمالا در جذاب‌ترین صنعت دنیا فعالیت می‌کنند ـ می‌تواند علاوه بر پوشش نکته‌ی مذکور، به صورت کلی هم جالب باشد:

به این شعارها دقت کنید. خود شما به‌عنوان فردی که دارد خروجی کارش را به دیگران می‌فروشد می‌توانید از این شعارها ـ که نشان‌دهنده‌ی مزیت‌های رقابتی شرکت‌های بزرگ جهانی هستند ـ ایده بگیرید برای به‌تر کردن کار خودتان و کشف ویژگی‌هایی که یک فرد برتر می‌تواند داشته باشد. شاید هم، این‌ها تنها ایده‌هایی باشند تا شما شعار تبلیغاتی خودتان را کشف کنید! در دنیای مشاوره‌ی مدیریت هم که بسیاری از این شعارها جزو اصول محسوب می‌شوند؛ نه مزیت‌ها! 🙂

دوست داشتم!
۱۳

“یک شعار (Motto) عبارتی است که به صورت رسمی انگیزه‌ی عمومی یا نیت (هدف) زیربنایی یک سازمان را بیان می‌کند.” (ویکی‌پدیا) “یک شعار تبلیغاتی (Slogan) عبارتی است کوتاه و به‌یادماندنی که به‌عنوان نماد یک محصول یا شرکت در تبلیغات به‌کار می‌رود.” (تعریف این‌ سایت) شعارهای تبلیغاتی شرکت‌ها، عموما اصلی‌ترین فلسفه‌ی وجودی آن شرکت را بیان می‌کنند. در واقع به نظر

۱- جمعه به‌ دعوت امیر مهرانی عزیز در کارگاه شناخت توانایی‌ها و نقاط قوت شرکت کردم. خوش حال‌ام که بالاخره امیر را بعد از مدت‌ها که قرار بود هم‌دیگر را ببینیم و نمی‌شد، دیدم و یک روز خوب را با هم گذراندیم. کارگاه امیر (فارغ از بحث دوستی‌مان!) جذاب و کاملا مفید بود. من فقط توصیه می‌کنم که در دفعات بعدی برگزاری این کارگاه، حتما در آن شرکت کنید و به یک نکته‌ی مهم که در این کارگاه یاد گرفتم هم اشاره می‌کنم: “خیلی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم که کاری را درست انجام نمی‌دهیم، چون دانش و اطلاعات کافی در مورد روش درست انجام آن کار نداریم. اما واقعیت این است که در اغلب موارد، مشکل نداشتن اطلاعات نیست: ما استعدادی در آن کار نداریم!

۲- دوستان و بزرگ‌واران دیگری را هم در این کارگاه زیارت کردم؛ از جمله چند نفر از خوانندگان عزیز گزاره‌ها که کامنت‌های خوبی هم در مورد این‌جا به من دادند. سعی می‌کنم نکاتی که دوستان فرمودند را رعایت کنم و مجددا این‌جا ازشان تشکر می‌کنم. همین طور تشکر ویژه‌ای دارم از خانم مفاخری و آقای شاکری مدیران مجموعه‌ی مدیران ایران بابت زحمات‌شان در برگزاری این کارگاه.

۳- دیشب فینال لیگ قهرمانان اروپا برگزار شد و بارسای شگفت‌انگیز ما در زیباترین فینال لیگ قهرمانانی که من یادم می‌آید، منچستر یونایتدِ سر الکس ـ افسانه‌ی فوتبالی من ـ را نابود کرد و قهرمان شد. مبارکا باشد … اما دو نکته در این بین برای من خیلی جالب بود: یکی این‌که این‌جا در مورد تیم رؤیایی بارسای یوهان کرویف که اولین بار قهرمان اروپا شد خواندم که چرا این‌قدر در تاریخ بارسا این تیم مهم است. نویسنده برگشته بود به زمانی که کرویف هنوز بازی‌کن بود و به خوزه نونس رئیس وقت بارسا توصیه کرده بود کمپ لاماسیا را برای پرورش جوانان کاتالونیا تأسیس کند. این استراتژی، در طول سال‌های بعد در بارسا اجرا شد و این‌طوری ستاره‌های تیم رؤیایی بارسای کرویف مثل خود پپ گواردیولا از دل این سیستم درآمدند. در این مقاله‌ی جالب جایی نقل قولی از مایکل لادروپ یکی از ستارگان تیم رؤیایی بارسا نکته‌ی جالبی گفته: “قهرمانی سال ۹۲ نقطه‌ی اوج موفقیت سیستم پایه‌گذاری شده در بارسا و سبک هلندی توتال فوتبال این تیم بود. این قهرمانی باعث تغییر همیشگی تاریخ یک باشگاه برای همیشه شد: بارسا دیگر یک قدرت برتر اروپایی محسوب می‌شد.” و امروز، این بارسای شگفت‌انگیز هم نشانه‌ی دیگری است از این‌که انتخاب درست استراتژی و از آن مهم‌تر اجرای آن چه نقشی در موفقیت سازمان دارد. در کنار آن، من همیشه در نوشته‌های‌‌ام بر جذابیت پنهان داشتن توان گذاشتن تأثیری بزرگ و متفاوت تأکید می‌کنم. این هم مثالی دیگر از این‌که این‌طوری، نه تنها خودتان لذت‌اش را می‌برید؛ بلکه در تاریخ هم ماندگار می‌شوید!

۴- و نکته‌ی دوم: تصویر بازوبند کاپیتانی بر بازوی اریک آبیدال و بالا بردن جام قهرمانی لیگ قهرمانان، تصویری بسیار شگفت‌انگیز و فراموش‌نشدنی است. اریک آبیدال نماد بزرگی برای تلاش برای شکست دادن شکست‌ها و دست‌یابی به موفقیت است. مبارزه‌ی او با آن تومور کبدی و موفقیت‌اش در بازگشتن به زندگی عادی بعد از یک مشکل بسیار بزرگ، واقعا ستودنی است. اما من کلاه را به احترام تیمی بزرگ از سر بر می‌دارم که باز هم درس بزرگ دیگری را در زندگی به ما داد: “یکی از مهم‌ترین وظایف اعضای هر تیم، کمک کردن به هم‌دیگر برای غلبه بر بحران‌های زندگی شخصی است.

دوست داشتم!
۳

۱- جمعه به‌ دعوت امیر مهرانی عزیز در کارگاه شناخت توانایی‌ها و نقاط قوت شرکت کردم. خوش حال‌ام که بالاخره امیر را بعد از مدت‌ها که قرار بود هم‌دیگر را ببینیم و نمی‌شد، دیدم و یک روز خوب را با هم گذراندیم. کارگاه امیر (فارغ از بحث دوستی‌مان!) جذاب و کاملا مفید بود. من فقط توصیه می‌کنم که در دفعات بعدی