من از اندوهِ آدمی آموختهام
که امید
عینِ عبادت است!
سید علی صالحی
«”غیرممکن” تنها یک کلمه است که افراد ضعیف از آن استفاده میکنند تا بهسادگی از کنار اتفاقهایی که در دنیا برایشان رخ میدهد، بگذرند. بدون آنکه شجاعت استفاده از تواناییای که میتوانند شرایط را تغییر دهند را داشته باشند. “غیرممکن” یک عمل نیست؛ بلکه یک نظر است.”غیرممکن” یک صحبت نیست و یک چالش است. “غیرممکن” پتانسیل است. “غیرممکن” موقتی است. “غیرممکن” هیچی نیست!” (دنی آلوس؛ دربارهی مأموریت غیرممکن امشب بارسا. اینجا)
غیرممکن معجزه نیست. آیا امشب باز هم این را خواهیم دید؟
«”غیرممکن” تنها یک کلمه است که افراد ضعیف از آن استفاده میکنند تا بهسادگی از کنار اتفاقهایی که در دنیا برایشان رخ میدهد، بگذرند. بدون آنکه شجاعت استفاده از تواناییای که میتوانند شرایط را تغییر دهند را داشته باشند. “غیرممکن” یک عمل نیست؛ بلکه یک نظر است.”غیرممکن” یک صحبت نیست و یک چالش است. “غیرممکن” پتانسیل است. “غیرممکن” موقتی است.
نویسنده: نادیا گودمن / مترجم: علی نعمتی شهاب
بهعنوان یک کارآفرین، غذاهای زیادی برای میل کردن در بشقاب روی میزتان قرار دارند. متمرکز ماندن زیر فشار دائمی درخواستهای کارکنان و مشتریان، نامههای الکترونیک و تماسهای تلفنی که همه بهدنبال پاسخی از جانب شما هستند، بسیار مشکل است. در میان این همه عوامل منحرفکنندهی حواس، درک محدودیتهای ذهنیتان و کار کردن روی آنها میتوانید تمرکز و بهرهوری شما را افزایش دهد.
مغزهای ما بهخوبی برای حواسپرتی تنظیم شدهاند. بههمین دلیل است که محیط دیجیتال امروزی باعث شده تا تمرکز بسیار سختتر شود. دیوید راک بنیانگذار مشترک “مؤسسه رهبری مبتنی بر علم عصبشناسی” و نویسنده کتاب “مغز شما در کار” میگوید: “حواسپرتی نشاندهندهی این است که چیزی تغییر کرده است. حواسپرتی یک اخطار است که میگوید «توجهات را همین الان جمع کن؛ این میتواند خطرناک باشد.»” این واکنش مغز، خودکار و عملا غیرقابل توقف است.
در حالی که چند وظیفهای بودن یک مهارت ضروری است؛ دارای یک جنبهی منفی نیز است. راک میگوید: “این کار میتواند هوشمندی ما را کاهش دهد و بهزبان بهتر، IQ ما را کم کند. ما اشتباه میکنیم، نشانههای ظریف را تشخیص نمیدهیم، زمانی که نباید، فرمان را رها میکنیم یا حرف اشتباهی میزنیم.”
شرایط وقتی بدتر میشود که بدانیم حواسپرتی باعث ایجاد احساس خوبی هم در ما میشود. راک میگوید: “مغز شما در زمان چند وظیفهای بودن، کلید پاداشدهی مغزتان را روشن میکند” که بدین معناست: زمانی که کارهای زیادی را همزمان انجام میدهید، احساس بسیار خوبی در مورد تواناییهای خودتان دارید.
سرانجام اینکه هدف اصلی، تمرکز مستمر نیست؛ بلکه دستیابی به یک زمان کوتاه بدون حواسپرتی در هر روز است. راک میگوید: “بیست دقیقه تمرکز عمیق در هر روز میتواند تحولآفرین باشد.”
این سه ترفند را برای متمرکز شدن و بهرهوری بالاتر امتحان کنید:
۱٫ کارهای خلاقانه را اول انجام دهید: معمولا ما کارهای بینیاز از تفکر را اول انجام میدهیم و بعد بهسراغ کارهای سخت میرویم. این کار انرژی شما را تحلیل میبرد و تمرکزتان را کاهش میدهد. راک میگوید: “یک ساعت بعد از آغاز کار، شما ظرفیت کمتری نسبت به زمان آغاز کارتان دارید. هر تصمیمی که ما میگیریم، ذهنمان را خستهتر میکند.” برای اثربخشی در تمرکز، ترتیب کارها را برعکس کنید: صبحها پیش از هر چیز، کارهای نیازمند خلاقیت یا توجه زیاد را انجام دهید و کارهای آسانتر ـ مانند پاک کردن ایمیلها یا زمانبندی جلسات ـ را برای زمان دیگری در روز بگذارید.
۲- زمانتان را سنجیده تخصیص دهید: با مطالعهی هزاران فرد مختلف، راک متوجه شده که ما دقیقا تنها شش ساعت در یک هفته تمرکز کامل داریم. او میگوید: “شما باید در مورد کارهایی که در این ساعات محدود انجام میدهید، بسیار سختگیر باشید.”
اغلب افراد در ساعات ابتدایی صبح یا ساعات انتهایی شب بهتر تمرکز میکنند و مطالعات راک نشان میدهد که ۹۰ درصد افراد خارج از محل کارشان بهتر فکر میکنند. بنابراین دریابید که کجا و چه زمانی بهتر میتوانید تمرکز کنید و سپس سختترین وظایفتان را برای آن زمانها نگاه دارید.
۳- مغزتان را همانند عضلاتتان پرورش دهید: زمانی که چندوظیفهای بودن هنجار قابل قبولی است؛ مغزتان بهسرعت خودش را با شرایط تطبیق میدهد. شما با تبدیل شدن حواسپرتی به یک عادت قابلیت تمرکز را از دست میدهید. راک میگوید: “ما مغزمان را برای تمرکز نداشتن تربیت میکنیم.”
تمرکز را با حذف کلیه عوامل منحرفکننده حواس و توجه کامل به یک فعالیت مشخص تمرین کنید. با زمان محدودی ـ مثلا ۵ دقیقه در روز ـ شروع کنید و تلاش کنید این زمان را بهصورت مداوم افزایش دهید. در زمان تمرین، اگر متوجه شدید تمرکز ذهنیتان از بین رفته است، تنها به همان فعالیتی که دارید انجام میدهید بپردازید. راک میگوید: “این کار مثل متناسب کردن اندامها است. شما باید روی عضلهای که میخواهید بسازید، تمرکز کنید.”
نویسنده: نادیا گودمن / مترجم: علی نعمتی شهاب بهعنوان یک کارآفرین، غذاهای زیادی برای میل کردن در بشقاب روی میزتان قرار دارند. متمرکز ماندن زیر فشار دائمی درخواستهای کارکنان و مشتریان، نامههای الکترونیک و تماسهای تلفنی که همه بهدنبال پاسخی از جانب شما هستند، بسیار مشکل است. در میان این همه عوامل منحرفکنندهی حواس، درک محدودیتهای ذهنیتان و کار کردن
۱- رییس برنامهریزی تولید:
۲- مهندس تولید:
لازم به ذکر است محل کار در شهرک صنعتی شمسآباد (نزدیک به فرودگاه امام) است و ترجیحاً دوستانی که در جنوب، جنوب شرقی و مرکز تهران ساکن هستند نسبت به ارسال رزومه اقدام فرمایند. ارسال رزومه به m.ali.entezari@gmail.com
یک شرکت تولیدی با سابقه جهت تکمیل کادر خود در محل کارخانه (شهرک صنعتی شمسآباد) در نظر دارد در دو موقعیت کاری زیر و با شرایط ذکر شده به جذب نیرو اقدام نماید: ۱- رییس برنامهریزی تولید: لیسانس مهندسی صنایع (همهی گرایشها) ۳ سال سابقه کار و حداقل یک سال سابقهی کار مرتبط آشنا به مباحث برنامهریزی تولید آشنا با
همهی ما لحظاتی را در زندگی تجربه کردهایم که در آن نامشخص نبودن آینده، آنچنان بر دوشمان سنگینی میکند که گویی زندگی متوقف میشود. لحظاتی که در آن، تمام وجودمان از ترس از آینده، یخ میزند و درماندهی “حکمتهای فراوان زندگی” میشویم:
۱- این روزهای بد، تمامی ندارند؟ آیا آینده هم برای من، چیزی جز دریغ و درد و اشک و آه همراه ندارد؟
۲- آیا آینده، آنی میشود که من میخواهم بشود؟
۳- من امیدی واهی به روزهای زیبای آینده دارم. میدانم که نمیشود!
این روزها زندگی فردی و اجتماعی اغلب ما در حلقهای از مشکلات و ناکامیها و غمها و دردها گیر افتاده است؛ حلقهای که بهنظر بیپایان میرسد. امروز، آینده از همیشه نامشخصتر و از آن بدتر، دردناکتر بهنظر میرسد. امید، گمشدهی بزرگ این روزگار است. اما از آن بدتر، داشتن این احساس است که آینده در دستان من نیست: دنیا با من سر سازگاری نداشته و ندارد و من، تسلیمِ محضِ عواملی هستم که روی آنها کوچکترین تأثیری ندارم! زندگی طرحی است تکراری از رخدادهای بیرون از اختیار من که در آن، خوبیها و زیباییها “اتفاق”اند” و بدیها و زشتیها “الگوهای ثابت زندگی.”
شاید. در روزهای بد زندگی، عمیقا این گزارهها را تجربه کردهام. بهعنوان فردی که ناامیدی را تا جایی نزدیک به آخرش رفته است، از تجربیات خودم بهیاد میآوردم که در آن روزها، نااطمینانی از آیندهای خوش و زیبا، بیشتر از غم و درد دیروز و امروز آن روزهایم آزارم میداد. هر چند که بالاخره راه فرار از این چرخهی ظاهرا بیپایان ناامیدی را بهسبک خودم پیدا کرد: کنترل کن نه فرار!
همین اواخر نوشتهی لورنا ناپ را در همین مورد خواندم. لورنا در نوشتهاش به دورهای از اتفاقات بد پیاپی در زندگیاش اشاره میکند. اتفاقاتی که هر کدامشان برای بهزانو درآوردن یک انسان معمولی کفایت میکنند: شکست در عشق، بیکار شدن و از همه بدتر، مبتلا شدن پدرش به بیماری سرطان …
لورنا اما از راههایی میگوید که برای فرار از حسهای دردناک زندگیاش آموخته و خودش هم تأثیر آنها را عمیقا تجربه کرده است. راههایی ساده اما اثرگذار. بهنظرم رسید در این جو ناامیدی و نااطمینانی که این روزها گریبانگیر زندگی تکتک ماست، مرور این تجربیات میتواند راهگشا باشد. بنابراین خلاصهای از ۵ راه لورنا برای مدیریت نااطمینانیهای آینده را با هم در ادامهی پست میخوانیم:
۱- بهیاد بیاوریم آیندهی قابل پیشبینی کسلکننده است: همانطور که از اتفاقات خوب ناگهانی سرشار از لذتی فراموشنشدنی میشویم، اتفاقات بد احتمالی هم بخشی از زندگی هستند. خیلی وقتها آینده، نتیجهی تصمیمات امروز خود ماست. ما هم که تلاش میکنیم بهترین تصمیم را برای آینده براساس اطلاعات امروز بگیریم. بسیار خوب پس چرا در امروز که منتظر آیندهایم، در انتظار آن اتفاقات خوب نباشیم؟ غصهی گذشته کم نیست که خودمان را گرفتار دردِ غمِ آینده کنیم؟ هیجانِ رسیدنِ آینده، لذت بیشتری دارد!
۲- بپذیریم که اغلب اوقات،ترسهای ما بیمورد هستند: مغزهای ما برای تمرکز بر جنبهی منفی ماجرا سیمکشی شدهاند. اما مشکل اینجا است که وقتی اینگونه نگاه بکنیم، تنها برای رخ ندادن ترسهایمان و اتفاقات بد احتمالی تلاش میکنیم و نه برای اتفاقات خوبی که وابسته به تلاش خود ما هستند! نگرانی در مورد آینده، جلوی تلاش برای عملکردهای عالی را میگیرد (بهترین مثالش برای ما ایرانیها نگرانی برای کنکور است! یادتان هست؟)
۳- دامنهی پذیرش ابهاممان را افزایش دهیم: تغییر، دردناک است. اما … روی دیگر تغییر، احتمالات مثبت ماجرا است. لورنا به زمانی فکر میکند که گرفتار آیندهی مبهم و دردناک آینده بود. لورنا میتوانست اینگونه هم اوضاع را بررسی بکند: “اگر در عشق با این آدم شکست بخورم، ممکن است خیلی زود با یک محبوب جدید و سازگارتر با خواستههایم روبرو شوم!” (که آن محبوب هم پیدا شد!) یا “اگر بیکار بشوم، از دست شغلی پراسترس و تماموقتم راحت میشوم. شغلی دوستنداشتنی که تنها جنبهی مثبتاش درآمدش است. بنابراین میتوانم مشغول به کاری بشوم که دوستاش دارم!” (که این هم اتفاق افتاد!) (تجربهی خود منِ مترجم هم میگوید که خیلی وقتها ریسک رها کردن گذشته و حال نامطلوب، در ذهن ماست. چون فکر میکنیم آینده، همان گذشته است و حتا بدتر. من از رها کردن گذشته ضرری نکردم؛ شما هم امتحانش کنید!)
۴- شکرگذاری را تمرین کنیم: همیشه در بدترین روزهای زندگی هم میتوانیم چیزی پیدا کنیم که از دیدناش و تجربه کردناش لذت ببریم: لورنا درخت کریسمسی را بهیاد میآورد که با مادرش تزیین کرده بودند. او از طبیعت زیبای شهر محل زندگیاش لذت میبرد و چیزهایی شبیه اینها. (برای خود مترجم هم گاهی اوقات گوش کردن یک موسیقی زیبا یا خوردن یک لیوان قهوه معجزه میکند!) لورنا حتا میگوید شکرگذار این است که خانوادهای دارد و دوستانی که میتواند دردهایاش را با آنها تقسیم کند …
۵- بپذیریم که واقعیت، همین امروز است. همین لحظه: لورنا بهیاد میآورد که برای درمان پدرش هر کاری که از دستش برآمد انجام داد. اما … پدر لورنا در نهایت درگذشت (اینجای متن اصلی اینقدر دردناک است که گریه کردم! ـ مترجم) او میگوید که بزرگترین درس زندگیاش را همینجا گرفت: او با تمرکز بر آینده و اینکه برای درمان پدرش چه میتواند بکند، لذتِ بودن در روزهای آخر با پدرش را از دست داد. او با نگرانی برای از دست دادن عشقش، دست به کارهایی زد که باعث شدند فرایند جدایی سریعتر جلو برود. او نمیخواست غرق شود؛ اما غافل از این بود که در مرداب تفکرات خودش گیر کرده و با دست و پا زدن، هر لحظه بیشتر به فرو رفتنی بازگشتناپذیر نزدیک میشود … شاید بد نباشد در چنین روزهایی بهیاد بیاوریم پدری را که در روزهای آخر زندگیاش کاشف شد!
برایتان آیندهای زیبا و دوستداشتنی همانطور که امروز رؤیایش را میبینید آرزو میکنم. 🙂
همهی ما لحظاتی را در زندگی تجربه کردهایم که در آن نامشخص نبودن آینده، آنچنان بر دوشمان سنگینی میکند که گویی زندگی متوقف میشود. لحظاتی که در آن، تمام وجودمان از ترس از آینده، یخ میزند و درماندهی “حکمتهای فراوان زندگی” میشویم: ۱- این روزهای بد، تمامی ندارند؟ آیا آینده هم برای من، چیزی جز دریغ و درد و اشک و
خب با تأخیری نزدیک به یک روز، پست لینکهای هفته منتشر میشود. 🙂
پیش از شروع:
جامعهشناسی، سلامت و روانشناسی و کار حرفهای:
استعداد شناختنی است یا ساختنی؟ (الهام اعتدالی؛ تجربهها و ترجمهها) (عالیییییی!)
نکتهی کارجویانی (شیث) (حتما بخوانید!)
عادت (محسن صحراگرد؛ تجربه) (عااااالی!)
رقابت میکنم پس هستم (امیر مهرانی؛ The Coach)
سه ویژگی یک ارتباط درست (محمد سالاری)
دیکته و انشاء (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)
نردبان: ۱۴ عادت بد در محیط کار که می تواند باعث اخراج شما شود – نارنجی
خبرآنلاین – دستتان را مشت کنید تا حافظه بهتری داشته باشید!
مدیریت، کارآفرینی و تحلیل کسب و کار:
نگاه بنیانگذار دانشکده اقتصاد دانشگاهشریف به انحلال آن: مشایخی: حیرتزدهام؛ نخبگان میروند (با تأسف …) و در ادامه اخلال در کار دانشکده مدیریت و اقتصاد (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار)
هدف پروژه (نادر خرمیراد) (عااااااااااالی!)
مدیریت در وضعیت آخر (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
آینده روشنتر است! (مهدی عبدی؛ هدهدان) و مشاوره مدیریت٬ قربانی توسعه در ایران (مسیح کریمیان) (باز هم در پاسخ به نقدهای آقای آواژ در مورد مشاورهی مدیریت در ایران)
ده اصل کلیدی در تجربهی کاربری (اسما کروبی؛ ۵۲ هفته با UX) (اصول بسیار مهمی برای طراحی هر محصول یا خدمت!)
رهبر تبلیغاتی بازار (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)
برندهای مختلف چگونه فناوری تشخیص چهره را برای نوع متفاوتی از بازاریابی به کار میبرند (احمد شریفپور؛ یک پزشک)
استفاده از اختصار در مدیریت پروژه (نادر خرمیراد)
تسهیل فضای کسب و کار در دستور کار سازمان توسعه تجارت و استقلال ارزی بخش صنعت، معدن و تجارت هدف اصلی در سال ۹۲
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
آسیبپذیری وال استریت در برابر هکرها (حجت قندی؛ اقتصادانه)
سیستم جدید پرداخت موبایلی بر مبنای Qrکدارایه میشود
نتفلیکس، بزرگتر از شبکه HBO (دکتر علیرضا مجیدی؛ یک پزشک)
اولین تلفن هوشمند مخصوص نابینایان؛ ساخت هند (دکتر علیرضا مجیدی؛ یک پزشک)
Itu: امسال ۲٫۷ میلیارد نفر در جهان به اینترنت متصل میشوند
فروش جهانی رایانههای شخصی به بدترین وضعیت از سال ۱۹۹۴ رسید و گزارش گارتنر از رشد جهانی خرید تلفن و تبلت
نرمافزارهای منبع باز، دنیا را میبلعند
ویندوز سهم خود از بازار جهانی تبلت را به ۷.۵ درصد رساند – زومیت
خبرآنلاین – سایتهایی که به خاموشی اینترنت پیوستند را ببینید
IBM بخشی از کسبوکار خود در بخش سرورها را به لنوو میفروشد – زومیت
فناوری همراه:
تبلیغات موبایل به اندازه تبلیغات تلویزیونی اهمیت مییابند (وبلاگینا)
۲۵میلیاردمین نرمافزار اپل دانلود شد
بازار ۵/۹ میلیارد دلاری خدمات ارزش افزوده در هند
رسانههای اجتماعی:
جمعیت فیسبوک از میلیارد گذشت
صنعت فاوا در ایران:
رگولاتوری برای مکالمات تلفن همراه نرخ پایه تعیین می کند
وزارت صنعت فعالان حوزه IT را ملزم به عضویت در نظام صنفی رایانهای کرد
دولت یازدهم اجرای نقشه راه ارتباطات را کلید میزند
حل مشکلات شرکتهای ICT در بخشنامه ۳/۱۴ جدید درآمد بیمه
مصوبه جدید برای شبکه ملی اطلاعات
اطلاع از حرکت اتوبوسهای تهران با پیامک!
شمارههایی که تماس با آنها رایگان است
برگزاری اولین دوره آموزشی مجازی در پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات
اقتصاد:
خبرآنلاین – گزارشی درباره ساختار بودجه در ایران/ بودجه سال جاری چگونه خرج خواهد شد (عااااااااااااالی! تشریح بودجهی مملکت بهزبان ساده. حتما بخونید.)
جنسیت – فقر و انرژی (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)
نرخ استهلاک آثار هنری (حجت قندی؛ اقتصادانه)
یک اشتباه در اکسل و رکود اقتصادی (لذت یادگیری اقتصاد)
ظرفیت مالی دولت در ایران (اندیشکدهی اقتصاد)
خبرآنلاین – برنده نوبل اقتصاد:زودتر در مورد کاهش بدهیهای دولتی تصمیمگیری کنید
چهار راهبرد برای توسعه بانکداری الکترونیک از زبان وزیر اقتصاد – ایستنا
خبرآنلاین – آزادسازی نرخ بلیت هواپیما منتظر تأیید مجلس و ابلاغ دولت/ورود ۳ فروند هواپیمای BAE
اقتصاد آنلاین – ابهام و انحراف در بودجه ۹۲ عامدانه است
اقتصاد آنلاین – ۲۵ درصد شاغلان در پایتخت هستند
اقتصاد آنلاین – سرمایهگذاری ۵ هزار میلیاردی در معادن کشور
اقتصاد آنلاین – سهم ۸۹ درصدی دریا از تجارت خارجی ایران
بخش ویژه ـ اقتصاد نفت:
اگر دوست دارید از وضعیت فعلی اقتصاد نفت در ایران باخبر شوید؛ خواندن این مطالب توصیه میشود:
خبرآنلاین – اکبر ترکان: نفت نیازمند حسابرسی است/بابت تأخیر پروژه ها از مردم عذرخواهی کنید
خبرآنلاین – نژادحسینیان: امور بینالملل نفت، ۲۰ سال غلط اداره شد/فروش مذاکرهای نفت بیمعنی است
خبرآنلاین – رستم قاسمی: وزارت نفت قانون برنامه پنجم در نفت را تغییر داد
خبرآنلاین – بودجه نفت دو برابر شد/ تحویل۱۰میلیارد دلار نفت به پیمانکاران به جای پول
خب با تأخیری نزدیک به یک روز، پست لینکهای هفته منتشر میشود. 🙂 پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت
باز هم شش اردیبهشت و یک قدم نزدیکتر شدن به نقطهی پایان. امروز ۲۹ ساله شدم و به آستانهی نیمهی راه زندگی رسیدم. و این روزها برخلاف سال پیش همین روزها ـ که دلخسته بودم از بدترین و وحشتناکترین سال زندگیام ـ شادم و بیش از هر زمانی از زندگی لذت میبرم. 🙂
*****
خوانده بودم و شنیده بودم که بعد از یک سختی بزرگ، آرامشی و شادی بزرگتری در پیش است. اما آنقدر درگیر جدال با “سبکی تحملناپذیر هستی” شده بودم که باورم و یقینم را به بزرگترین عامل دوام آوردن در روزهای سخت زندگی از دست داده بودم: وجود نازنین “امید” را میگویم!
اما در این یک سال آنچنان زندگیام متحول شد که امروز خودم هم متحیر گوشهای ایستادهام و دارم به جریان اتفاقات عجیب و لذتبخش بزرگ و کوچکی مینگرم که یکی پس از دیگری مرا در مسیر زندگیام شگفتزده میکنند. اتفاقاتی که اغلب هم غافلگیرکنندهاند!
*****
سال ۹۱ برای من سال “شدن”ها و “رسیدنها” بود. سال شکستن فاصلهها. سال لبخندها. سال کشف دوبارهی امید و زندگی. سال دلخوشیها. و مهمتر از همه سال کارهای بزرگ. برداشت بذرهایی که در سالهای قبلتر کاشته بودم. و البته سال درسهای بزرگ. درسهایی که برای تمام زندگی همراهم خواهند بود:
۱- رها کن: همیشه بستگیها و وابستگیها یکی از بزرگترین عوامل احساس درد و رنج و غم درونی است. اما … سال گذشته فهمیدم که همین دردهای بهظاهر جانکاه هم، تنها و تنها با رها کردن گذشته و آغاز از همین لحظه برای نگاه به فردا تمام میشوند. اینکه در گذشته چیزی نبوده و نشده و اینکه کسی در زندگی من مهم بوده اما من برایش مهم نبودهام، هیچ کدام دلیلی بر این نیست که من با افسوسِ آن “نشدن”ها، لذت زیبایی امروز و رؤیای فردا را از خودم دریغ کنم. سخت است؛ اما ممکن و پاداشش، آرامشی است که این روزها بزرگترین لذت زندگی من است.
۲- آرزو بهدوش باش: در یک سال گذشته به بسیاری از آرزوهای بزرگ و کوچکم رسیدهام. آرزوهایی که زمانی برایم دستنیافتنی مینمودند. آرزوهایی که فکر میکردم حتی اگر یکی از آنها هم در زندگیام تحقق پیدا کند، من خوشبختترین آدم روی زمین خواهم بود! اما در همین یک سال، لذت رسیدن به بسیاری از آنها را تجربه کردم و فهمیدم که یکی از رازهای زندگی، لذت بردن از انتظار برای تحقق آرزوها در هر لحظهی زندگی است. بنابراین آرزوهایم را گوشهی صندوقچهی دلم چیدهام و هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم، سرشار از شوری درونیام: غافلگیریِ بزرگِ امروز چه خواهد بود؟
۳- چشمانداز زندگی من، رؤیاهای بزرگم هستند: درس قبلی و البته همنشینی با بزرگترهایی بزرگاندیش و جوانانی با رؤیاهایی نزدیک به “تلنگر زدن به کهکشان” استیو جابز، چشمانداز زندگی مرا تا آسمان رؤیاها بالا برد. حالا دیگر آینده را نه در سطح توان امروز خودم و شرایط دنیای اطرافم، که در رؤیاهای بزرگم جستجو میکنم. 🙂
۴- زندگی یعنی تجربهای که من برای خودم میسازم: امروز عمیقا باور دارم که سکان قایق کوچک زندگی من در اقیانوس پرتلاطم زندگی بهدست خودم است. زندگی چیزی نیست جز مجموعهای از انتخابها و تجربیات انسان در هر لحظه و مهم این است که در تکتک دقایق زندگی، هر لحظه از مسیر زندگیام تا آن لحظه رضایت مطلق داشته باشم: اینکه من زندگیام را با انتخابهایم ـ درست یا نادرست ـ ساختهام!
اوه! چه زندگی شگفتانگیزی!
*****
در طول این یک سال، بیش از هر چیز از محبت و لطف دوستان بسیاری برخوردار بودهام: پیش و بیش از همه، باید از دوست و برادرم، علیرضا معتمدی تشکر کنم که به همکاری با ایشان مفتخرم. و البته: شهرام کریمی برای دلگرمیها و راهنماییهایش، وفا کمالیان برای لطف بیپایان و کمکهای بیدریغش و از میلاد اسلامیزاد برای همرؤیا بودنش با من. و البته: آقای مهندس نقیزاده مدیرعامل محترم شرکت ارکان ارزش، دوستانم در پروژههای کلاس پرنده و جمعههای خلاق بهویژه رضا بهرامینژاد عزیز، علی بدیعی، احسان اردستانی، محسن امین، نیام یراقی و تکتک دوستان و همکارانم در دنیای واقعی و مجازی. و البته شما خوانندگان همراه گزارهها که لطف شما بزرگترین سرمایهی گزارهها و من است.
و البته یک تشکر ویژه از خانوادهی مهربانم و بهویژه مادر عزیزم برای محبتهایشان و وجود عزیزشان که بزرگترین انگیزهی من برای نفس کشیدن در این دنیای خاکی هستند؛ و بهویژه کوچولوی نازنین و تازهوارد خانوادهی ما که تماشای لبخندهای زیبایش بزرگترین لذت این روزهای من است. 🙂
امسال هم یادداشتم را با شعری بهپایان میرسانم. تکمصراعی از زندهیاد منوچهر آتشی که این روزها بیش از هر زمان دیگری وصف حال من است:
میروم در آرزوی کیمیا هنوز!
باز هم شش اردیبهشت و یک قدم نزدیکتر شدن به نقطهی پایان. امروز ۲۹ ساله شدم و به آستانهی نیمهی راه زندگی رسیدم. و این روزها برخلاف سال پیش همین روزها ـ که دلخسته بودم از بدترین و وحشتناکترین سال زندگیام ـ شادم و بیش از هر زمانی از زندگی لذت میبرم. 🙂 ***** خوانده بودم و شنیده بودم که
یک بار تا آستانهی مرگ پیش رفته بود؛ اما باز پا به زمین فوتبال گذاشت. با این حال مدتی بعد دوباره در سختترین موقعیت زندگی یک انسان قرار گرفت: احتمال مرگ ناشی از بیماری لاعلاج سرطان! اما جنگید و پیروز شد و باز هم بازگشت. این جملات درخشان اریک آبیدال عزیز ـ که خود نمایندهای است از فرهنگِ زیبایِ امید در باشگاه بارسلونا ـ را بخوانید تا انرژی بگیرید برای مبارزه با زندگی برای دستیابی به نشدنیترین و دورترین آرزوها:
ـ هیچ وقت شد که امیدت رااز دست بدهی و به مرگ فکر کنی؟
ـ نه. هیچ وقت. من خیلی به خدا اعتقاد دارم و وقتی کسی به خدا ایمان داشته باشد، میداند که کیست که درمورد همه چیز تصمیمگیری میکند.
ـ دو ماجرا پیش روست: یکی خواست خود من است و دیگری آن چیزی است که خدا میخواهد. من به این فکر میکردم که با این بیماری بجنگم تا به بهترین نحو ممکن به این ماجرا خاتمه دهم: با بازگشتم به زمین چمن … تا بعد از آن ببینیم که چه میشود.
ـ برای کسانی که شرایط سختی مثل من را تجربه میکنند باید بگویم که شجاع باشید و بجنگید. از نبرد دست نکشید؛ چون همیشه امید وجود دارد. خدا و کمک او را فراموش نکنید و دعا کنید. از کمک سایرین هم بهره بگیرید؛ چون بدون دیگران ما نمیتوانیم هیچ کاری انجام دهیم.
یک بار تا آستانهی مرگ پیش رفته بود؛ اما باز پا به زمین فوتبال گذاشت. با این حال مدتی بعد دوباره در سختترین موقعیت زندگی یک انسان قرار گرفت: احتمال مرگ ناشی از بیماری لاعلاج سرطان! اما جنگید و پیروز شد و باز هم بازگشت. این جملات درخشان اریک آبیدال عزیز ـ که خود نمایندهای است از فرهنگِ زیبایِ امید
بهمن فرمانآرا از آن آدمهایی است که در هر مصاحبهاش باید منتظر کلی غافلگیری باشی. یکی از ویژگیهای مهم آقای فرمانآرا، توجهاش به دنیای حرفهایگری و فروش هنر و رد گزارههایی شبیه “هنر برای هنر” است. فرمانآرا برای سالها فروش را در سینمای حرفهای جهان تجربه کرده و بههمین دلیل، حرفهایاش در اینباره شنیدنی است.
هفتهی پیش در گفتگوی مفصل استاد با روزنامهی شرق، ایشان به دو اصل بسیار کلیدی برای موفقیت در دنیای کسب و کار اشاره کرده بودند:
۱٫ نظم، زیربنای فرصتسازی است: هنگام تحصیل هم در دانشگاه به این دلیل که کنار هالیوود بودیم، اول از همه انضباط را یاد میدادند. به این خاطر که میگفتند شما اگر بهترین فیلمنامه جهان را نوشتید ولی اگر چهار روز بعد از تاریخ مقرر تحویل دهید باز هم نمره مردودی میگیرید، چون دیگر فایدهای ندارد. برای اینکه میگفتند اگر انضباط نداشته باشید کسی در سینمای آمریکا شما را نمیپذیرد. چون اینجا همهچیز حرفهای است، بنابراین در دانشگاه نظم و انضباط در عالم سینما را یاد گرفتم و پدرم هم به ما قانون را یاد داد. ما در خانه همیشه قانون داشتیم؛ یعنی باید فلان ساعت و پیش از پدرم در خانه میبودیم.
۲٫ شما ایدهی محصول / خدمتتان را میفروشید و نه خودش را: فروش اگر از ابتدا فکر بازگشت سود و سرمایه نباشید و از سرمایهی بانک ملی هم در فیلمتان استفاده کنید باز هم تمام میشود. به هر جهت من از ابتدا به سینما به عنوان یک حرفه نگاه میکردم … من در فیلمهایم سرمایهگذاری نمیکنم. دلیلش هم این است، اگر شما موضوع فیلمتان را نتوانید به دو نفر بفروشید، خود فیلم را هم نمیتوانید به بقیه بفروشید.
توصیه میکنم بقیهی بخشهای این مصاحبهی جذاب و بانمک را هم از دست ندهید!
بهمن فرمانآرا از آن آدمهایی است که در هر مصاحبهاش باید منتظر کلی غافلگیری باشی. یکی از ویژگیهای مهم آقای فرمانآرا، توجهاش به دنیای حرفهایگری و فروش هنر و رد گزارههایی شبیه “هنر برای هنر” است. فرمانآرا برای سالها فروش را در سینمای حرفهای جهان تجربه کرده و بههمین دلیل، حرفهایاش در اینباره شنیدنی است. هفتهی پیش در گفتگوی مفصل استاد
نوشتن درسهای توسعهی کسب و کارهای کوچک را سال گذشته آغاز کردم؛ اما از درس یازدهم بهبعد بهدلیل شلوغ شدن و البته تنبلی این درسها ادامه نیافت. از این هفته ادامهی این درسها را پی میگیریم. برنامهی آموزشی مطابق همان سرفصلهایی که سال گذشته نوشته بودم ادامه مییابد. بنابراین این شما و این هم درس دوازدهم:
هر کسب و کار همانند هر موجود زنده نیاز به گروهی از منابع دارد تا نفس بکشد و زنده بماند. ضمن اینکه اساسا ماهیت هر کسب و کاری چیزی بیش از ایدهای برای ایجاد تغییری روی همین منابع و تبدیل کردن آنها به کالاها و خدمات نیست! مشکل اینجاست که مثل بدن انسان که باید غذا و اکسیژن و آب را از بیرون بدن دریافت کند، کسب و کارها هم نیازمند جذب منابع از بیرون هستند. اما سؤال اصلی این است که یک کسب و کار به چه منابعی نیاز دارد؟ شکل زیر را ببینید:
این مدل را قبلا هم دیدهایم. این مدل به ما نشان میدهد که یک کسب و کار کوچک به چه ورودیهایی نیاز دارد. کسب و کار ورودیهایی را که در شکل بالا تمایش داده شدهاند را میگیرد و تبدیل به کالا و خدمات میکند. اما شکل بالا یک اشکال دارد. حدس میزنید که اشکالاش چیست؟
مشکل اینجاست که شکل بالا یک مدل مفهومی است. بنابراین وقتی به زمان راهاندازی کسب و کار کوچکمان میرسیم و بعدتر که میخواهیم آن را مدیریت کنیم، همچنان با این سه سؤال کلیدی مواجهیم:
۱- باید چه منابعی تهیه کنیم؟
۲- از هر منبعی چقدر نیاز داریم و در چه زمانی؟
۳- این منبع را باید از کجا تأمین کنیم؟ آیا میتوانیم خودمان تأمیناش کنیم (مثلا انباری خانهمان را بکنیم کارگاه تولید محصولات چوبی) یا اینکه باید آن را از جای دیگری تهیه کنیم؟
منبعیابی بهصورت خلاصه یعنی پاسخگویی به همین سؤالات. در این درس میخواهیم روش پیدا کردن پاسخ این سؤالات را با هم یاد بگیریم. حاضرید؟ شروع میکنیم:
سؤال یک ـ به چه منابعی نیاز داریم؟
پاسخ به این سؤال تا حدودی وابسته است بانه ماهیت کسب و کار شما؛ چرا که مثلا برای یک شرکت توسعهدهندهی نرمافزار، یک منبع کلیدی احتمالا رایانههای شخصی مهندسان نرمافزارش است؛ اما برای یک کارگاه تراشکاری ماشینهای تراش. اما بدون در نظر گرفتن ماهیت شرکت، هر کسب و کار کوچکی حداقل به منابع زیر دارد:
۱- منابع فیزیکی؛ که میتوانند شامل این موارد باشند: زمین / ساختمان / دفتر کار، وسایل اداری (میز و صندلی و مبلمان، خودکار و مداد و دفتر و کاغذ و …)، وسایل حمل و نقل و …
۲- مواد اولیه و جانبی (مثلا روغن مربوط به ماشینآلات)؛
۳- نیروی انسانی (اعم از مدیر و مهندس و کارگر و فروشنده و …)؛
۴- پول و منابع مالی؛
۵- فناوری؛ از جمله: رایانه و تجهیزات جانبی (چاپگر، اسکنر و …)، ماشینآلات و ابزارها و …
۶- دانش و اطلاعات (اعم از دانش مدیریت و کسب و کار، دانش فنی و اطلاعات و آمار بازار و محیط کسب و کار)؛
۷- داراییهای معنوی (مثلا نمایندگی فروش فلان کارخانه!)
اما چطور فهرست منابع کسب و کارمان را استخراج کنیم؟ این سه گام را طی کنید:
۱- فهرست کلی منابع را که در ابتدای این درس ارائه شد، جلوی چشمتان بگذارید و فکر کنید به کدام یک از انواع منبع نیاز دارید و آن منبع در کسب و کار شما یعنی چه؟ (مثلا اگر میخواهید کافه راه بیاندازید، به یک مغازه، میز و صندلی، دستگاه قهوهساز، فر و چیزهایی شبیه اینها، قهوه و شکر و شیر، و یک فرد حرفهای در قهوهسازی نیاز دارید.)
۲- برای اینکه مطمئن شوید که منبع مهمی جا نیفتاده، به سراغ مدل کسب و کارتان بروید و با بررسی آن مطمئن شوید که برای همهی عملیات و فعالیتهای اصلی کسب و کارتان، منابع مورد نیاز را شناسایی کردهاید یا نه.
سؤال دو ـ از هر منبعی چقدر نیاز داریم و در چه زمانی؟
میتوانیم بهصورت کلی سه فاز اصلی را برای چرخهی عمر هر کسب و کار در نظر بگیریم: فاز راهاندازی، فاز توسعه و فاز بلوغ. در هر یک از این فازها طبیعتا به منابع مختلفی نیاز داریم و نیازمان هم متفاوت است. دو نکته در این مورد مهماند:
الف ـ در هر مرحله از کسب و کار منابع مختلفی مورد نیازند: مثلا ممکن است در مرحلهی راهاندازی نیاز به دفتر مستقل نداشته باشیم و از دفتر دوستانمان استفاده کنیم؛ اما در مرحلهی توسعه و بلوغ باید محل استقرار مشخصی داشته باشیم.
ب ـ در هر مرحله نیاز به مقدار متفاوتی از منابع داریم: مثلا در روزهای ابتدایی که فروشمان کم است به مواد اولیه و فروشندههای کمی نیاز داریم و بعد که کارمان گرفت و فروشمان بالا رفت، باید مواد اولیهی بیشتری تهیه کنیم و فروشندههای بیشتری داشته باشیم. 🙂
خوب هنوز نگفتیم که باید به سؤال شمارهی دو چطور پاسخ بدهیم! میتوانیم از سه مرجع زیر استفاده کنیم:
ـ تجربه: در مراحل ابتدایی کمک گرفتن از یک آدم باتجربهی حوزهی کاریمان، دوستانمان و یا حتی رقبایمان مفید خواهد بود. میتوانیم از آنها مستقیم سؤال کنیم یا از طریق افراد دیگر از آنها کمک بگیریم.
ـ آمار و اطلاعات: وقتی کسب و کارمان راه افتاد، میتوانیم از آمار و اطلاعات وضعیت واقعی کسب و کارمان استفاده کنیم. مثلا: برای ساختن یک بستنی نیاز به چقدر شیر و شکر دارد؟ این میزان بهاصطلاح بهتدریج “دستتان میآید.”
ـ شهود: در جایی که نمیشود از اطلاعات دنیای واقعی استفاده کرد، طبیعتا باید سراغ پیشبینی کردن برویم و حدس بزنیم! در اینجا با اتکا بر دانش و اطلاعات و شهود خودمان، حدس میزنیم که مثلا در سه ماه اول فروشمان کم است، یک فروشنده که احتمالا خود منِ کارآفرین است کفایت میکند. بنابراین لازم نیست بهفکر استخدام نیروی انسانی باشیم.
و البته میشود از ترکیب دو یا سه مرجع فوق هم استفاده کرد.
اما باز در اینجا لازم است به نکات مهم دیگری هم توجه داشته باشیم:
ـ هر منبعی، هزینهی خاص خودش را دارد. بنابراین برای برآورد میزان منبع مورد نیاز، باید به محدودیتهای مالیمان هم توجه کنیم. در واقع از آنجایی که معمولا مهمترین محدودیت پیش روی ما احتمالا محدودیت پولی است که داریم؛ بهتر است در پیشبینیهایمان تا جایی که میتوانیم بدبینانه عمل کنیم.
ـ بهتر است نیازمان را به منابع، از پیش برای یک دورهی زمانی یک ماهه تا سه ماهه پیشبینی کنیم تا مثلا با افزایش قیمت منابع بهدلیل تورم، غافلگیر نشویم!
ـ لازم است منابع استراتژیکتان را تعیین کنید. منابع استراتژیک یعنی چه؟ دو نوع منابع استراتژیک داریم: الف ـ منبعی که اگر نباشد، من بهتر است کلا کسب و کارم را تعطیل کنم (مثل چوب برای نجار!)؛ ب ـ منبعی که من دارم و دیگران ندارند! (که خیلی وقتها مالکیت معنوی است؛ مثلا من بلدم یک نوع چیزکیک خوشمزه بپزم و در کافهام عرضه کنم که بقیه دستورپختاش را ندارند!) ـ نکتهی مهم در اینجا این است که ممکن است بهدلیل محدودیتهای مالی یا غیرمالی، در یک زمان من نتوانم همهی منابع مورد نیاز را تهیه کنم. در این حالت باید تمرکزم را بگذارم روی منابع استراتژیک و برای دیگر منابعی که نمیتوانم تهیه کنم، جایگزینی بیابیم (مثلا اگر پول ندارم که یک کیکپز خفن استخدام کنم، از مادر عزیزم کمک بخواهم!)
سؤال سه ـ هر منبع را از کجا باید تهیه کنم؟
به این سؤال اصلا نمیشود پاسخ دقیقی داد. باید بسته به ماهیت، اهمیت و میزان نیاز به هر منبع، روش تأمین آن را مشخص کرد. طبیعتا در حالت کلی، روشهایی مثل: خرید / قرض کردن / اجاره / همکاری مشترک با دیگران میتوانند مطرح شوند؛ اما نباید از راههای خلاقانهی تأمین منابع هم غافل شویم (مثلا من جایی میخواندم که یک خانم اصفهانی، با جمع کردن دورریز پارچههای خانمهای دیگر بهصورت مجانی از آنها چهلتکههای زیبایی میدوزد و به همان خانمها میفروشد!)
این سه سؤال را لازم است هر روز از خودمان بپرسیم و سعی کنیم پاسخهای بهتر و خلاقانهتر و اثربخشیتری برایشان پیدا کنیم تا هم هزینههایمان را کاهش دهیم و هم کیفیت کارمان را بالاتر ببریم. 🙂
پایان درس دوازدهم. هفتهی آینده در مورد بحث شیرین و جذاب فرایندها و سیستمهای مدیریتی صحبت خواهیم کرد.
نوشتن درسهای توسعهی کسب و کارهای کوچک را سال گذشته آغاز کردم؛ اما از درس یازدهم بهبعد بهدلیل شلوغ شدن و البته تنبلی این درسها ادامه نیافت. از این هفته ادامهی این درسها را پی میگیریم. برنامهی آموزشی مطابق همان سرفصلهایی که سال گذشته نوشته بودم ادامه مییابد. بنابراین این شما و این هم درس دوازدهم: هر کسب و کار همانند