گزارهها (۱۶۵)
موفقیت یعنی وقتی به زمین خوردی، دوباره چقدر میتوانی به بالا جهش کنی!
جورج اس. پاتون
موفقیت یعنی وقتی به زمین خوردی، دوباره چقدر میتوانی به بالا جهش کنی!
جورج اس. پاتون

سرعت تغییر در دنیای امروز از آن چیزی که تصور میشود بسیار فراتر است. کسبوکارها تصور میکنند که اوضاع مساعدشان برای همیشه ادامه خواهد یافت، غافل از اینکه دنیای بیرحم کسبوکار مانند آنها فکر نمیکند. اگر به فهرست شرکتهای برتر جهان مطابق رتبهبندی مجلهی فورچون ۵۰۰ در دهههای مختلف بنگریم، متوجه تغییرات شدید این فهرست میشویم (بهعنوان مثال در این مقالهی هاروارد بیزینس ریویو میخوانیم که فقط ۲۶% شرکتهای حاضر در فهرست صد شرکت برتر دههی ۱۹۸۰ در سال ۲۰۰۱ هم هنوز در این فهرست جای داشتهاند! این مقاله را هم برای دیدن جزئیات بیشتر در این زمینه ببینید.)
مقالهی این هفته نوشتهی کریستوفر وارلی با مثالی از همین دست آغاز میشود. شرکت دک (DEC) بهعنوان مبدع ریزرایانه سالها قبل از اپل و مایکروسافت رهبر بازار بود. اما … مدیرعامل این شرکت اعتقاد داشت که: “هیچ دلیلی وجود ندارد که هر فردی در خانهاش یک رایانهی شخصی داشته باشد!” امروزه دیگر اثری از شرکت دک نمیبینیم. همین داستان برای بسیاری از دیگر شرکتهای مغرور دنیا نیز رخ داده است. شرکتهایی که فراموش میکنند موفقیت و سودآوری هیچوقت برای هیچ کسی تضمین شده نیست. هیچ قانون و فرمول موفقیتی جز “استمرار در نوآوری و ابداع” برای موفقیت در دنیای کسبوکار وجود ندارد.
بسیاری از کارآفرینان کسبوکارشان را با تعهد به پاسخگویی “چابک” به نیازهای مشتریان آغاز میکنند؛ اما زمانی نمیگذرد که کسبوکار در دام لایههای سنگین مدیریت و برنامهریزی گرفتار میشود و نوبت به بازمهندسی و بازطراحی سازمان میرسد. اما تحلیل انجام شده روی هزاران سازمان در طول بیش از بیست سال نشان داده که کسبوکارهای موفق چهار کار را بهتر از دیگران انجام میدهند که نتیجهی آن بقا و رشد در بازار است. آنها این چهار کار را در درون سازمان خود نهادینه و تبدیل به “چابکی جاری” در سازمان میسازند.
چهار کاری که کسبوکارهای موفق را از دیگران متمایز میسازند عبارتند از:
۱- استراتژیپردازی: بسیاری از کسبوکارها با یک فلسفهی وجودی شوقانگیز و فراتر از اهداف مالی کار خود را آغاز میکنند و روی طراحی استراتژیهای اثربخش و تعهد به اجرای آنها متمرکز میشوند. اما در عمل، پس از مدتی کارآفرینان بهجای این فلسفهی وجودی تمام تمرکز خود را روی اهداف ملموس مالی و رقابتی میگذارند؛ چیزی شبیه (آ) ریال درآمد در یک ماه یا دستیابی به جایگاه اول فروش در بازار (ب.) اما یک کسبوکار موفق یاد میگیرد که با خلق یک استراتژی پویا و تغییر آن در طول مسیر حیات کسبوکار و در مقابله با روندهای تغییرات محیطی به چابکی استراتژیک دست یابد (این مقالهی هفتهی قبلی را در گزارهها را ببینید.)
۲- ادراک و پذیرش تغییرات: کارآفرینان عادت دارند که ایدهها و محصولات خودشان را بهترین و بیرقیبترین بدانند؛ اما تجربه نشان میدهد که همیشه حق با آنها نیست. یک کسبوکار موفق، بهصورت دائمی تغییرات محیطی را دنبال و تحلیل میکند و بهسرعت آنها را در اختیار تصمیمگیران اصلی خود قرار میدهد تا واکنش مناسب را به آنها در قالب چابکی استراتژیک خلق کنند. آنها این کار را سریعتر و بهتر از رقبایشان انجام میدهند.
۳- آزمودن ایدهها: اگر بپذیریم دنیا در حال تغییر است، نظر مشتریان لزوما ممکن است با ما موفق نباشد و ما هم ممکن است حتی با وجود تجربهی بالا نیاز و سلیقهی مشتری را نشناسیم، آنوقت است که اهمیت مفهومسازی، تخصیص منابع، اجرا و آموختن از آزمودن ایدهها در دنیای واقعی را درک میکنیم! این کار باعث کاهش ریسک و هزینهی نوآوری هم میشود.
۴- چابکی در اجرا: میدانیم که ایده در دنیای امروز اهمیت چندانی ندارد و “مزد آن گرفت جان برادر که اجرا کرد!” چابکی در اجرا را این صورت تعریف میکنیم: “توانایی و ظرفیت ایجاد تغییرات مورد نیاز ـ به هر دو شکل تدریجی و تحولآفرین ـ همراه با توانمندی تشخیص میزان تأثیر تغییر روی بهبود عملکردها.”
توانایی دیدن تغییر و پذیرش و تطبیق دادن خود با آن کلید بقا و موفقیت در بازارهای امروز است. مفهوم چابکی در کسبوکار چیزی فراتر از همین جملهی ساده نیست؛ اما موفقیت در اجرای آن است که تفاوت کسبوکارهای موفق و ناموفق را مشخص میسازد.

“من همیشه اینگونه فکر کردهام که تحت هر شرایطی صعود کردن بهتر از حذف شدن است. ما همیشه به آینده چشم داریم و سعی میکنیم رقابت کنیم. اتلتیکومادرید باید در تمام رقابتهایی که در آن حضور دارد، رقابت کند. این شیوهای است که ما بازیهای خود را مدیریت میکند و تغییری هم در آن نخواهد بود.” (دیهگو سیمئونه؛ اینجا)
هر تیمی برای رقابت در هر سطحی نیازمند یک ایدهی مرکزی است که استراتژی و تاکتیکهای تیمی براساس آن شکل میگیرند. احتمالا تا بهحال به این فکر کردهاید که چرا در ردههای مختلف رقابتهای ورزشی، تیمهای همسطح به شیوههای گوناگونی رقابت میکنند؟ چرا یک تیم دفاعی است و تیم دیگر هجومی؟ چرا برای یک تیم، لیگ اهمیت بیشتری از مسابقات بینالمللی دارد و بالعکس؟ چرا برخی تیمها جوری رقابت میکنند که در ردههای میانی جدول باقی بمانند و از آنجا بالاتر نمیآیند؟ همهی اینها و سؤالاتی دیگر شبیه آنها به همان ایدهی مرکزی اشاره میکنند که جایگاه و استراتژی و تاکتیکهای رقابتی تیم، براساس آن شکل داده شده است.
دیهگو سیمئونه به همین موضوع اشاره میکند. اتلتیکو مادرید او این روزها آنقدر بزرگ شده و جایگاه رقابتی مناسبی قرار گرفته است که بتواند در تمامی رقابتها با ایدهی رقابتی “بردن” وارد میدان شود. حالا البته “چگونه بردن” بحثی دیگر است که باعث شکلگیری فلسفهی رقابتی تیم اتلتیکو مادرید میشود: “بردن با سازمان تیمی و جنگندگی” که برآمده از روحیهی جنگنده (و احتمالا پست بازی او یعنی هافبک دفاعی) است. اما دیهگو سیمئونه در فلسفهی رقابتی “دفاع برای بردن” ویژگی دیگری را هم لحاظ کرده که باعث شده تیم او با دیگر تیمهای همیشه دفاعی فرقی داشته باشد: اتلتیکو مادرید سیمئونه اهل بردن به هر قیمتی نیست.
فرقی ندارد که در سطح فردی یا کسبوکاری بخواهیم رقابت کنیم. در هر حال برای خلق یک فلسفهی رقابتی متمایز و اثربخش ابتدا باید ایدهی رقابتیمان را بیابیم. اهل بردن هستید؟ ثبات را ترجیح میدهید؟ فقط دوست دارید نبازید؟ ایدهی رقابتی برگرفته از نگاه شما به دنیا است. آنطوری که با اثرگذاری و اثرپذیری از دنیای پیرامونتان راحتترید. آنگونه که میخواهید باشید و در ذهنها باقی بمانید. اما همه چیز در فلسفهی رقابتی خلاصه نمیشود. هنوز ۸۰% سختتر مسیر یعنی اجرا و رقابت در دنیای واقعی باقی مانده است!
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
حماقت گروهی: آیا مغزهای ما واقعا برای اندیشه مستقل سیمکشی شدهاند؟ تکرار آزمایش معروف «سالومون اَش» با وسایل مدرن (دکتر علیرضا مجیدی؛ یک پزشک)
یک استراتژی حیرتآور برای رهایی از تعلل (بیزینسترندز)
چرا بهتر است تلاش برای یک آدم خوب به نظر رسیدن را متوقف کنیم و به جای آن صادق باشیم (یک پزشک)
۱۰ توصیه برای بهبود روابط اجتماعی
ده نکته ضروری رهبری برای کارمندان و مدیران پاییندست (دیجیاتو)
مدیریت کسبوکار:
نفوذ در بازار از راه قلبها (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی) (عاااااااااااااالی!)
تحویل شدنیها و روزمرگی (نادر خرمی راد)
از قیمت برای خودتان غول نسازید
ارائه ارزش؛ فرق بازاریابی محتوا با تبلیغات؟
تبلیغات چگونه در فضای ذهن ما گام برمی دارد؟DoNext
کارآفرینی، تجاریسازی و استارتآپ:
با تجاریسازی ایده، بازارها را به هم بریزیم
دنیای چابک – نسخه جدید راهنمای اسکرام
کارآفرینان تکنولوژی، ایران را متحول میکنند و پدیده استارتآپها در ایران
استراتژی غولهای بزرگ برای خریدهای بزرگ در سیلیکون ولی؛ بخر و تنهایش بگذار! فارنت
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
وظیفه اقتصاددانان چیست (رابرت شیلر؛ برندهی نوبل اقتصاد)
نظام تامین مالی کارآفرینی در ایران (دکتر حامد قدوسی)
ترس از آینده (دکتر محمد طبیبیان)
پیشنهاد ایجاد ۶ قطب توسعه منطقهای در کشور
آمار و اطلاعات کسبوکار و اقتصاد:
جایگاه ایران در نوآوری و رقابتپذیری جهانی
ایران؛ دومین اقتصاد بزرگ خاورمیانه و آسیای مرکزی
بررسی بازدهی بازارهای مالی/ سکه نخرید، زیان میکنید
درآمد ۴۸ هزار میلیارد تومانی مالیاتی
پرداخت ۲۳۸ هزار میلیارد تومان وام در بانکها
فاوا در جهان:
هوش مصنوعی تا ۱۰ سال آینده چه تاثیری بر زندگی ما خواهد گذاشت؟ – زومیت
ساتیا نادل نسل خودکار تا ۱۰ سال آینده منقرض خواهد شد (زومیت)
موفقیت روباتهای خبرنگار در آسوشیتدپرس
اینترنت اشیا بلای جان سرویسهای کلود
Net Neutrality چیست و چرا اهمیت دارد؟ (دیجیاتو)
فاوا در ایران:
وزیر ارتباطات: بخش خصوصی باید در شبکه ملی اطلاعات سرمایهگذاری کند
وزیر ارتباطات محدودیتی در ارائه پهنای باند به استانها نداریم. موتورهای جستجوگر فارسی به کار افتاد
جزییات پروانه جدید خدمات اینترنت
صدور پروانه برای اپراتورهای شبکه توزیع محتوا کلید خورد
بندر بوشهر ترانزیت خارجی حوزه ارتباطات شد
فناوری همراه:
اپل اولین اپلیکیشن اندرویدی خود را توسعه میدهد (زومیت)
مرحلهی بعدی برای آیپد چیست، نگریستن به جادهی تکامل سرفس پرو؟ (دیجیاتو)
پیشی گرفتن پرداختهای موبایل از پرداختهای کارتی در آینده
رسانههای اجتماعی:
کاربران سایتهای بزرگ چقدر ارزش دارند؟ (زومیت)
تمرکز فیسبوک روی ساعات کاری کارمندان!
همکاری توییتر و گوگل برای نمایش توییتها در بین نتایج جستجو (دیجیاتو)
فیسبوک ۴۵ میلیون شغل جدید ایجاد کرد
آمار و اطلاعات فاوا:
زیرساختهای IT در سال ۲۰۱۵ چگونه تکامل مییابد؟
دیگران هم بودهاند، ای دوست! در دیوان من
زان میان تنها تو اما، شعر نابی بودهای
مثل لبخندی گریزان، پیش روی دوربین
لحظهای بر چهرهی اشکم، نقابی بودهای
***
چون که میسنجم تو را با آنچه در من بوده است
خانهای آباد در شهر خرابی بودهای
در دل این کوه ـ این کوهی که نامش زندگی است ـ
نالههایم را طنینی، بازتابی، بودهای …
زندهیاد حسین منزوی

حکایت ما همچنان حالا حالاها باقی است! به اینجا رسیدیم که کلید خوشبختی در دستان خود ماست تا با آن بتوانیم قفلهایی که بر ذهن و فکر و شایستگیهایمان زدهایم باز کنیم. تنها کافی است ریسک ـ چه از نوع مثبت و چه از نوع منفی ـ را بپذیریم و حرکت را بهسوی دستیابی به اهدافمان آغاز کنیم. اما حتا با پذیرش ریسک هم هنوز یک مشکل اساسی دیگر باقی مانده بود: من میخواستم، میدانستم که میتوانم و ریسکها را هم بهجان میخرم؛ اما حرکتم کند بود و آن کارهایی را که باید را انجام نمیدادم. مشکل بیعملی من را آزار میداد. باید از جایی شروع میکردم و کارهایی را انجام میدادم تا در مرحلهی بعد بتوانم بخشی از ایدهها را خودم اجرا کنم و بخشی دیگر را هم به افراد متخصص (مثلا برنامهنویس) واگذار کنم. اما خودم را همچنان گرفتار پروژه و مشاوره نگه داشته بودم و حتا زمانی که کار خاصی نداشتم هم بیشتر وقتم را به بطالت میگذارندم. چرا؟ این سؤالی بود که ذهن من را به خودش مشغول کرده بود.
باید تعارف را کنار میگذاشتم و با خودم روراست و بیرحم میبودم. وقتی که بالاخره بر تعارف با خودم غلبه کردم، متوجه شدم که همزمان چند عامل مختلف روی کار من تأثیرگذار بودهاند:
من همچنان داشتم وانمود میکردم که کار بزرگی را آغاز کردهام و خودم را گول میزدم. هنوز هیچ کار جدی کلید نخورده بود. خوب سؤالی برایم پیش آمده بود که چرا؟ اما بعد از مدتی دیگر با کمی تأمل متوجه شدم در پس همهی این عوامل، یک عامل دیگر قرار دارد که سه عامل بالا تنها پوستهای برای آن محسوب میشدند. اصل داستان همانی است که در عنوان این پست خواندید. کسبوکار همانند یک گل و گیاه است که باید کاشته شود و از آن مراقبت شود تا به نتیجه برسد. شازده کوچولو که یادتان هست؟ شازده کوچولویی که تمام زندگیش را وقف مراقبت از گلش کرده بود و حتا زمانی که پای به زمین گذاشت هم تمام فکر و ذکرش گلش بود. من هم باید چنین باوری را در خودم بهوجود میآوردم.
“مسئولیتپذیری” کلیدواژهی گمشدهی زندگی جدید من بود. البته نه اینکه آدم مسئولیتپذیری نباشم؛ بلکه در مورد کسبوکارم چندان حس مسئولیتی احساس نمیکردم. میدانید چرا؟ چون وقتی چیزی در حد یک ایده است و هنوز تبدیل به تعهدی در دنیای بیرون از وجود انسان نشده، مجبور کردن خود به وقت گذاشتن روی آن، اصلا کار سادهای نیست. مغز انسان در انتخاب میان ملموس و ناملموس بهصورت پیشفرض و خودکار طرف چیزهای ملموس را میگیرد؛ چیزهایی شبیه: جلسات بیپایانی که در آنها فقط خوش میگذرد و نتیجهای بهدست نمیآید، جلو رفتن بدون داشتن هیچ هدف و انگیزهای تنها با این پیشفرض که “ما خیلی کارمان درست است و هنوز کشف نشدیم” (در حالی که خودمان هم هنوز نمیدانیم که هستیم و قرار است چه کار کنیم و چه بفروشیم و چرا مشتری باید از ما بخرد)، انداختن کارها و تقصیرها به دوش دیگران، قرار دادن کسبوکار خودمان در اولویت آخر همهی کارهای زندگی و بسیاری اتفاقات ناخوشایند دیگری از این دست.
نتیجه چه بود؟ اجازه بدهید صادقانه بگویم: ماهها وقت تلف کردن و دست آخر رسیدن به هیچ. من حتا یک قدم هم بهسوی هدفم برنداشته بودم (حالا اگر نگوییم که چند گام هم به عقب رفته بودم!) در عمل همه چیز همانی بود که بود و من همچنان اولویتم کار دیگران بود و نه کار خودم. و خوب طبیعی است که تا نخواهی مسئولیت کاری را بپذیری و خودت را بهشکل کامل وقف آن کنی، تنها نتیجهای که عایدت میشود هیچ است!
پ.ن. برای مطالعهی تمامی قسمتهای این مجموعه یادداشتها به اینجا مراجعه کنید.

بعد از تماس اولیه و توافق با مشتری در مورد نیازها و خواستههایاش، مشاور باید پیشنهاد خود برای حل مسئله را جهت ارزیابی مشتری تهیه و به وی ارایه کند. این پیشنهاد در عرف صنعت مشاوره “پروپوزال” نامیده میشود. پروپوزال سندی رسمی است که بهکمک آن مشاور پیشنهاد فنی و اجرایی خود را برای انجام پروژهی مشاوره (شامل: پیشنهاد فنی، پیشنهاد اجرایی و فهرست هزینهها و شرایط مشاور برای اجرای پروژه) به مشتری ارایه میدهد. پروپوزال معمولا در پاسخ به درخواست رسمی مشتری برای دریافت پروپوزال (RFP که مخفف Request For Proposal است و در فارسی به آن درخواست برای پیشنهاد میگوییم) تهیه و به مشتری ارایه میشود. دریافت پروپوزال در پروژههای بخش عمومی و دولتی بسیار معمول است؛ اما در پروژههای بخش خصوصی ـ بهویژه وقتی که اندازهی پروژه بسیار بزرگ باشد ـ نیز کاربرد خاص خود را دارد.
همانطور که گفته شد پروپوزال نشاندهندهی این موضوع است که چگونه مشاور کار مورد نظر مشتری را انجام خواهد داد. بنابراین معمولا یک پروپوزال شامل مواردی چون: فعالیتهایی که باید انجام شوند، زمانبندی فعالیتها، هزینهها، شایستگیها و مزیتهای خاص مشاور برای کارفرما و هر اطلاعات دیگری که مشتری درخواست کند، است. این اطلاعات ممکن است بسته به نیاز یا درخواست مشتری بهشکلهای گوناگونی ارایه شوند ـ از یک نامهی کوتاه گرفته تا مستندات رسمی بسیار حجیم.
در بهترین حالت پروپوزال مشاور توسط مشتری بررسی و پذیرفته میشود. اما عموما اینگونه نیست و مشاور مجبور است پروپوزال خود را براساس تغییرات درخواستی مشتری اصلاح کند یا تغییر دهد.
برای اینکه ماهیت وجودی پروپوزال روشنتر شود لازم است محدودهی آن مشخص شود. یک پروپوزال یا پیشنهاد پروژهی مشاوره موارد زیر را بیان میکند:
در عین حال پروپوزال موارد زیر را در بر نمیگیرد:
عموما توصیه میشود که هیچ پروژهی مشاورهای بدون یک پروپوزال مکتوب و تأیید شده از سوی طرفین آغاز نشود. البته معمولا مشتریان از مشاوران داخلی هم انتظار ارایهی این سند را دارند. بنابراین لازم است مشاوران اولا به اهمیت این ابزار مهم بازریابی و فروش خدمات خود پی ببرند و ثانیا با اصول تهیهی پروپوزالهای برنده آشنایی پیدا کنند.
در پست هفتهی آینده انواع پروپوزالهای پروژههای مشاورهی مدیریت را بررسی خواهیم کرد.
حافظهی ما اغلب از دستورات قلبمان اطاعت میکند …
آنتوان ریوارول

سالها پیش از این نویسندگان فرهیختهی کتاب هنوز خواندنی “مهندسی مجدد فرآیندها: منشور انقلاب سازمانی” جملهای را در کتابشان نوشتند که امروز پس از گذشت دو دهه از زمان انتشار کتاب معنادار است: “در دنیای امروز تنها اصل ثابت، دائمی بودن تحول و تغییر است.” حالا در روزهایی که هر روز شاهد بروز نوآوری تحولسازی در گوشهای از دنیا در حوزههای مختلف فناوری و کسبوکار هستیم، دل بستن به آنچه در اختیار داریم و جایگاه رقابتی برتر چیزی جز رؤیا نیست (شاید بگوییم که ایران و رقابت؟ اما نباید فراموش نکنیم که در بسیاری از حوزهها رقابت بهصورت کامل و بدون دخالتهای فراحوزهای برقرار است و دیر یا زود کشور ما نیز به بازار جهانی خواهد پیوست و کسبوکارهای داخلی با رقابت شدید با کسبوکارهای جهانی روبرو خواهند بود.)
بنابراین کسبوکارها برای بقا و رشد نیازمند نوآوری هستند. اما بهعنوان یک کسبوکار کوچک که بودجهی چندانی هم برای تحقیق و توسعه و نوآوریهای ویرانگر (Disruptive Innovation) نداریم، چگونه میتوانیم نوآور باقی بمانیم؟ هایکه یانگ در مقالهی این هفته به این سؤال پاسخ میدهد.
خانم یانگ مقالهاش را با نقل قولی از ای.ای. میلنه نویسندهی معروف مجموعه داستان دوستداشتنی “وینی پو” آغاز میکند: “یکی از مزایای غیرعادی بودن این است که همیشه در حال کشفهای هیجانانگیز هستی!” اما نباید فراموش کنیم که این کشفهای هیجانانگیز و نوآوریهای ویرانگر اگر در مقیاس کوچکی باقی بمانند، نه تأثیرگذار خواهند بود و نه پایدار. بنابراین هر کسبوکار کوچکی برای بقا و رشد مبتنی بر نوآوری باید یاد بگیرد چطور نوآوریهای خود را به قابلیت مقیاسپذیری مجهز کند؟
او برای پاسخ به این سؤال، سه گام ساده را مطرح میکند:
۱- روی امروز تمرکز کنید؛ اما با داشتن گوشهی چشمی به فردا: موفقیت و درآمدزایی فردا بههمان اندازهی امروز مهم است. هیچکدام بر دیگری برتری ندارند. بنابراین زمانی را برای کشف روندهای تحول صنعت خود و پیشبینی رفتار مشتریان صرف کنید. اگر شما پیشگام حوزهی کاری خودتان نباشید، مطمئن باشید رقبای شما خواهند بود! امروزه فاصله تا باختن تنها چند گام کوتاه است. بهقول دانشمند معروف علوم رایانه آلن کی: “بهترین راه برای ساختن آینده، اختراع کردن آن است!”
۲- زمان مشخصی را برای شکستن قواعد اختصاص بدهید: نوآور بودن خوب است؛ اما فراموش نکنید که کسبوکار شما باید همواره در حال خدمترسانی به مشتریان باشد! بنابراین شما به مجموعهای باثبات از فرایندها و عملیات اجرایی ثابت نیاز دارید که بتوانند نیازهای مشتریان را بهخوبی پاسخگو باشند. اما در بازههای زمانی مشخص لازم است به چگونگی اختراع مجدد کسبوکار و محصول / خدمت و فرایندهایتان فکر کنید. هر نوآوری کوچکی را تشویق کنید و پاداش دهید تا فرهنگ نوآوری را در سازمانتان نهادینه کنید.
۳- به دادهها بیشتر اعتماد کنید تا حس و شور و شوقتان: البته این بهمعنای این نیست که حس شهود و شور و اشتیاقتان را فراموش کنید! بلکه منظور این است که شهود و اشتیاق باید با شواهدی از دنیای واقعی تکمیل و تأیید شود. آیا چیزی که شما نوآوری میدانید واقعا نوآوری است؟ آیا شما واقعا اولین نفر هستید که این کار را انجام دادهاید؟ آیا یک نوآوری تئوریک در عمل هم قابل پیادهسازی است و اجرای آن دارای صرفهی اقتصادی است؟ از همه مهمتر: مشتری این نوآوری را میفهمد و حاضر است برای آن پول پرداخت کند؟ بهتر است پاسخ این سؤالها را دادههای دنیای واقعی و تحقیقات بازار بدهند نه حس درونی شما!
فراموش نکنید که اگر چه نوآوری همواره کلید موفقیت و بزرگ شدن کسبوکارهای کوچک است؛ اما نوآوری باید قابلیت مقیاسپذیری و تکرارپذیری را داشته باشد. اگر نوآوریتان باعث فروش به مشتریان جدید و بازگشت مشتریان قدیمیتان شده، یعنی مسیر را دارید درست طی میکنید!

یک هفتهای از باخت غمانگیز اما غرورآفرین تیم ملی فوتبال در مرحلهی یک چهارم نهایی جام ملتهای آسیا میگذرد. حالا باز ماییم و چهار سال حسرت. حسرتی که با دیدن تیم یکدست و جذاب کارلوس کیروش بیشتر شد. تیمی که مهر یک مربی بزرگ را بر خود داشت. هدفم نوشتن متنی طولانی در مورد کارلوس کیروش و تیم ملی فوتبال نیست؛ اما حیفم آمد ننویسم که آقای کیروش با این تیم دوستداشتنی ایران در جام ملتهای آسیا یادمان داد یک رهبر بزرگ باید چه کارهایی را انجام دشته باشد:
۱- فلسفهی رقابتی داشته باش: برنامهی نود را احتمالا دیدهاید. اگر نه این ویدئو را ببینید. حالا همه میدانند ایدهی اصلی تیمهای آقای کیروش در فوتبال چیست! خود آقای کیروش هم در برنامهی نود دقیقا به موضوع فلسفهی رقابتی اشاره کرد!
۲- ابزارهای متناسب با فلسفهی رقابتیت را آماده کن: کیروش در مصاحبههایش گفته که این نسل بازیکنان ستارههایی مثل کریمی و مهدویکیا ندارد و دژاگه و گوچی را دارد. او در نود هم اشاره کرد که مربی بعد از تعیین فلسفهی رقابتی تیم، بازیکنانش را باید براساس الگوی تعیین شده انتخاب کند. فقط حیف که کمبود بازیهای تدارکاتی باعث شد او نتواند فلسفهاش را آنجور که میخواهد به اجرا درآورد.
۳- شجاع باش و امید داشته باش: بعد از گل دقیقهی ۱۱۷ عراق چه کسی فکرش را میکرد ایران ده نفره به بازی برگردد؟
۴- حامی و مدافع اصلی تیمت و تمامی اعضای تیمت باش: کیروش در نود جملهی عجیبی گفت: “حتا بازیکنانی که پنالتی از دست دادند هم باید تشویق شود. آنها شجاعت جنگیدن برای پیروزی تیمشان را داشتند” …
۵- برنده شدن یعنی خلق کردن حسی خوب: تیم ملی ایران در جام ملتهای آسیای ۲۰۱۵ یکی از دوستداشتنیترین بازندگان تاریخ فوتبال نتیجهگرای ایران بود. رهبران بزرگ قلبها را فتح میکنند …
ممنون آقای مربی! بهامید ماندن شما و تیم بهاریتان در فوتبال خزانزدهی این روزهای ایران.