نویسنده: ناوین جین / ترجمه: علی نعمتی شهاب
افسانهای وجود دارد مبنی بر اینکه موفقیت کارآفرینانه تماما مربوط است به تفکر نوآورانه و ایدههای بکر و پیشرو. در این مقاله میبینید که موفقیت واقعی چیست.
من اغلب دورهی زندگیام بهعنوان یک بزرگسال را کارآفرین بودهام. این اواخر در یک پرواز تجاری طولانی، در مورد اینکه چه چیزی باعث شد من یک کارآفرین موفق بشوم و چگونه میتوانم معنای موفقیت را تعریف کنم، اندیشیدم. هر دو ایده در ذهن در هم پیچیده شدند. موفقیت بهعنوان یک کارآفرین، موفقیت کارآفرینانه. من هر ساله در مورد موضوع کارآفرینی حرفهای زیادی میزنم. آن شب اولین چیزی که متوجه شدم باید انجام بدهم، رد این افسانهی ماندگار است که موفقیت کارآفرینانه تماما مربوط است به تفکر نوآورانه و ایدههای بکر و پیشرو. من متوجه شدهام که موفقیت کارآفرینانه معمولا ریشه در اجرای عالی دارد که تنها با کشیدن درست نخ چرخ و محور قرقره تحقق مییابد.
اما چه چیزهای دیگری باعث موفقیت یک کارآفرین میشوند و چگونه باید کارآفرین موفقیت را برای خود تعریف کند؟
فهرست ده تایی من شامل اینهاست:
۱۰- شما باید به چیزی که تلاش میکنید به آن دست بیابید، مشتاق باشید.
این بدان معناست که شما بخش عمدهای از ساعات بیداریتان را به ایدهای که روی آن کار میکنید، تخصیص خواهید داد. اشتیاق، نیرویی مشابهی را در درون کسان دیگری که برای تشکیل یک تیم جهت تحقق این رؤیا به شما میپیوندند، ایجاد میکند. و با این شور و اشتیاق، احتمال بیشتری میرود که تیم شما و مشتریانتان واقعا به آنچه تلاش میکنید انجام دهید، ایمان بیاورند.
۹- کارآفرینان بزرگ تمرکز شدیدی روی موقعیتی که دیگران نمیبینند، دارند.
این تمرکز و شدت به از میان برداشتن تلاشهای غیرمفید و انحرافات کمک میکند. اغلب شرکتها از سوء هاضمه میمیرند، نه گرسنگی. این شرکتها از انجام همزمان تعداد زیادی کار ـ بهجای انجام عالی و باکیفیت تعداد اندکی کار ـ رنج میبرند. بنابراین روی مأموریت و فلسفهی وجودیتان متمرکز بمانید.
۸- موفقیت فقط و فقط نتیجهی سختکوشی است.
همه ما میدانیم که هیچ موفقیت یک شبهای وجود ندارد. پشت هر موفقیت یک شبه، سالها کار سخت و ریزش عرق جبین نهفته است. افراد خوششانس به شما میگویند که راه آسانی برای موفقیت وجود ندارد؛ و آن شانس هم نصیب کسانی میشود که بهسختی تلاش میکنند. اگر میدانید که دارید بهترین کاری را که میتوانید انجام میدهید، نباید دلیلی برای افسوس خوردن داشته باشید. روی چیزهایی که میتوانید کنترل کنید و روی تلاشهای خودتان تمرکز کنید و اجازه بدهید نتایج هر آن چیزی که قرار است بشوند، بشوند.
۷- راه موفقیت طولانی خواهد بود؛ بنابراین یادتان باشد که از سفر لذت ببرید.
همه به شما میآموزند که باید روی اهدافتان تمرکز کنید؛ اما افراد موفق روی مسیر سفر متمرکزند و از رسیدن به منزلگاههای طول مسیر لذت میبرند. اگر از مسیر لذت نبرید، آیا صرف بخش عمدهای از عمرتان برای رسیدن به مقصد، ارزشی خواهد داشت؟ آیا تیمی که برای تحقق مأموریتتان به شما ملحق میشوند هم از سفر لذت نخواهند برد؟ آیا برای همه شما بهتر نیست که زمانی از عمرتان را که در مسیر هستید در دستان خود داشته باشید؛ حتی اگر هیچگاه به مقصد نرسید؟
۶- به غریزه شهودی خود بیش از هر برنامه صفحه گستردهای اعتماد داشته باشید.
در جهان واقعی متغیرهای زیادی وجود دارند که شما بهسادگی نمیتوانید آنها را در یک برنامه صفحه گسترده (مثل اکسل) وارد کنید. صفحه گستردهها نتایج خود را از فرضیات نادقیق شما بهدست میآورند و در نتیجه به شما احساس امنیت اشتباهی میبخشند. در اغلب موارد، قلب شما و شهودتان همچنان بهترین راهنماهای شما هستند. مغز انسان شبیه یک رایانهی دو دویی عمل میکند و تنها میتواند اطلاعات دقیق صفر و یکی (یا سیاه و سفید) را پردازش و تحلیل کند. همهی ما تجربیاتی در کسب و کارمان داشتهایم که در آنها قلبمان به ما میگوید در اشتباهیم؛ در حالی که مغزمان همچنان در تلاش برای استفاده از منطق جهت کشف چیزها است. بعضی وقتها لازم است طنین قدرتمند یک صدای درونی مبتنی بر غرایز، بر منطق برتری یابد.
۵- انعطافپذیر اما ثابتقدم باشید. هر کارآفرین باید در اقدامات خود چابک باشد.
شما باید با بهدست آمدن اطلاعات جدید، بهصورت مداوم یاد بگیرید و خودتان را سازگار سازید. در عین حال شما باید بر علت وجودی و مأموریت سازمانتان نیز پافشاری کنید. این جایی است که صدای درونیتان بسیار مهم میشود؛ بهویژه زمانی که به شما سیگنالهای هشدار قوی میدهد که چیزها در حال منحرف شدن از مسیر صحیح خود هستند. کارآفرینان موفق میان گوش دادن به صدای درونی و ثابتقدم بودن برای رسیدن به موفقیت توازن ایجاد میکنند؛ چرا که برخی اوقات موفقیت دقیقا از جایی بیرون میزند که بهصورت سنتی بهعنوان شکست در نظر گرفته میشود.
۴- به تیمتان تکیه کنید. این یک حقیقت ساده است: هیچ فردی در همه چیز بهترین نیست.
هر کسی به دیگران نیاز دارد؛ کسانی که مهارتهای مکمل او را دارند. کارآفرینان، جماعت خوشبینی هستند و برای آن ها بسیار سخت است که بپذیرند در چیزی خوب نیستند. عرقریزی روحی بسیار زیادی لازم است تا مهارتهای اصلی و نقاط قوتتان را کشف کنید. پس از این کشف و شهود درونی، افراد هوشمندی را بیابید که میتوانند نقاط قوت شما را تکمیل کنند. مجذوب شدن به افرادی که شبیهتان هستند، کار سادهای است. مهم این است که افرادی را بیابید که شبیه شما نیستند؛ اما در کاری که انجام میدهند ـ و در کارهایی که شما نمیتوانید انجام دهید ـ خوباند.
۳- اجرا، اجرا، اجرا
از آنجایی که هوشمندترین فرد روی زمین نیستید (و اصلا آیا چنین کسی وجود دارد؟)، این احتمال وجود دارد که بسیاری از افراد دیگر هم همان کاری را بکنند که شما تلاش میکنید انجام دهید. موفقیت لزوما از یک نوآوری پیشرو بهدست نمیآید؛ بلکه از اجرای بیعیب و نقص نشأت میگیرد. یک استراتژی عالی بهتنهایی موجب برنده شدن در یک بازی یا نبرد نمیشود: پیروزی با یک چرخ و قرقرهی ساده هم بهدست میآید. همه ما کارآفرینانی را دیدهایم که زمان بسیاری را روی نوشتن طرح کسب و کارشان و آماده کردن اسلایدهای پاورپوینت تلف کردهاند. من باور دارم که یک طرح کسب و کار بیش از یک صفحهای، بسیار طولانی است. بهعلاوه در عمل کارها دقیقا بههمان شکلی که شما تصور میکنید، پیش نمیروند. اهمیتی ندارد چقدر زمان روی تکمیل کردن طرح کسب و کار صرف میکنید. شما مجبورید که آن را براساس واقعیتهای دنیای واقعی اصلاح کنید. شما از دست بهکار شدن و اقدامات عملی چیزهای بیشتری یاد میگیرید تا تئوریپردازی. بنابراین بهیاد داشته باشید: انعطافپذیر بمانید و با بهدست آوردن اطلاعات جدید، اقدامات خود را اصلاح کنید.
۲- نمیتوانم فردی را تصور کنم که بدون داشتن صداقت و درستی به موفقیت درازمدت دست یابد.
این دو ویژگی باید در هستهی مرکزی وجود هر کسی باشند. هر کسی وجدان دارد؛ اما بسیاری از افراد گوش دادن به آن را متوقف کردهاند. همواره ندای درونی وجود دارد که زمانی که کاملا باصداقت نیستید یا حتی اندکی از مسیر درستی منحرف شدهاید، به شما هشدار میدهد. مطمئن باشید که دارید به او گوش میسپارید.
۱- موفقیت یک سفر طولانی است که اگر بخشنده باشید، پاداش زیادی بههمراه دارد.
افراد زیادی به شما در طی این مسیر کمک میکنند تا به موفقیت دست یابید. شما همانند من خواهید آموخت که بهندرت شانسی برای کمک به افرادی که شما را یاری دادهاند، خواهید داشت. در بسیاری موارد حتی نمیدانید آنها کجا هستند. تنها راهی که میتوانیم بدهیهایمان را پرداخت کنیم، کمک به دیگر افرادی است که میتوانیم آنها را یاری دهیم ـ و باید این امید را داشته باشیم که آنها نیز به افراد بسیاری کمک کنند. زمانی که موفق هستیم، موقعیتهای زیادی را در جامعه و شبکهی اجتماعیمان تشخیص میدهیم که میتوانیم به دیگران کمک کنیم. بعضی وقتها این موضوع بهسادگیِ “مهربان بودن با انسانها” است. در زمانهای دیگر گوش دادن مشفقانه یا گفتن یک جمله مهربانانه تمام چیزی است که مورد نیاز است. “خوب رفتار کردن” با منابع در دسترسمان، مسئولیت ما محسوب میشود.
سنجش موفقیت
امید دارم که رازهای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق را به گوش جان شنیده باشید. سؤال بعدی که احتمالا از خود خواهید پرسید این است که: چگونه موفقیت را اندازه بگیریم؟ از آنجایی موفقیت امری بسیار شخصی است؛ هیچ روش جهانشمولی برای سنجیدن آن وجود ندارد. افراد موفقی مانند بیل گیتس و مادر ترزا چه کار مشابهی انجام میدهند؟ بهظاهر یافتن اشتراکی میان این دو بسیار مشکل است؛ هر چند هر دو بسیار موفقاند. من شخصا باور دارم که معیار اصلی موفقیت، مبلغ موجود در حساب بانکی شما نیست. معیار سنجش موفقیت، تعداد زندگیهایی است که میتوانید در آنها یک تفاوت معنادار مثبت ایجاد کنید. این همان معیار موفقیتی است که باید در زمان طی مسیرمان بهسوی موفقیت، خود را با آن بسنجیم.
منبع
نویسنده: ناوین جین / ترجمه: علی نعمتی شهاب افسانهای وجود دارد مبنی بر اینکه موفقیت کارآفرینانه تماما مربوط است به تفکر نوآورانه و ایدههای بکر و پیشرو. در این مقاله میبینید که موفقیت واقعی چیست. من اغلب دورهی زندگیام بهعنوان یک بزرگسال را کارآفرین بودهام. این اواخر در یک پرواز تجاری طولانی، در مورد اینکه چه چیزی باعث شد من