در طول یکی دو سال اخیر مسئولیت سایت شرکت‌ محل کارم را هم برعهده داشته‌ام. یکی از کارهایی که باید در این زمینه انجام شود، مدیریت و پاسخ‌گویی به ای‌میل‌ها و پیام‌های ارسالی به شرکت است. جدا از اسپم‌ها و ای‌میل‌های تبلیغاتی، هر از گاهی ای‌میل‌های درخواست کار دریافت می‌کنیم. و همین‌جا است که من از دیدن رفتارهای اشتباه هم خنده‌ام می‌گیرد و هم حرص‌م درمی‌آید! هفته‌ی گذشته دو آگهی جذب نیروی انسانی را به درخواست  دو دوست عزیز درگزاره‌ها منتشر کردم و باز بخشی از همان رفتارهای اشتباه را مشاهده کردم. بنابراین بد ندیدم در مورد آداب رزومه فرستادن از روی سایت شرکت‌ها نکاتی را یادآوری کنم:

۱- اولین و مهم‌ترین نکته: تا وقتی که شرکت آگهی جذب هم‌کار را در سایت‌ش درج نکرده یا فرم استخدام فعالی ندارد، یعنی در مقطع فعلی نیازی به استخدام ندارد. بنابراین شما نباید در چنین شرایطی رزومه‌تان را برای شرکت ارسال کنید. من استثنائا مدیر پروژه‌ای هستم که مسئولیت سایت شرکت‌های محل کارم را هم برعهده داشته‌ام. در بسیاری از شرکت‌ها اساسا مسئول سایت در سازمان هیچ ارتباطی با واحد منابع انسانی ندارد و از آن بدتر، در بسیاری از شرکت‌ها مسئولیت سایت کلا به خارج سازمان برون‌سپاری می‌شود. بنابراین رزومه فرستادن در این حالت برای شما فایده‌ای ندارد. در برخی شرکت‌ها هم البته ای‌میل‌های سایت مستقیم به پست الکترونیکی مدیرعامل و مدیران ارشد شرکت ارسال می‌شود؛ اما جدا از این‌که با گرفتن وقت مسئولین ارشد شرکت‌ احساس بدی را در مورد حرفه‌ای نبودن‌تان در آن‌ها ایجاد می‌کنید، رزومه شما در میان ای‌میل‌های شرکت گم می‌شود و در آینده و روزی که شرکت نیازمند هم‌کار جدید بود، هیچ کس به‌یاد شما نخواهد افتاد. بنابراین لطفا رزومه نفرستید مگر این‌که شرکت خودش بخواهد!

۲- با فرض این‌که شرکت آگهی جذب همکار یا فرم استخدام فعال دارد: خوب در این حالت شرکت حتما اعلام کرده که برای چه مشاغلی و با چه تخصص‌هایی استخدام می‌کند. لطفا اگر ارتباطی با شغل اعلام شده یا تخصص مربوطه ندارید، وقت ارزش‌مند خودتان و مسئولین شرکت را تلف نکنید. مثلا در مورد همین آگهی اخیر گزاره‌ها (+) فرد محترمی با رتبه‌ی چهار آزمون دکترای مدیریت برای یک پست ناقابل کارشناسی رزومه فرستاده‌اند. من چند روز است دارم فکر می‌کنم چرا و هنوز نفهمیدم!

۳- صرفا به روشی که روی سایت شرکت نوشته شده رزومه بفرستید: ممکن است شرکت آدرس ای‌میل مشخصی را اعلام کرده باشد تا به آن رزومه بفرستید. در این حالت لطفا صرفا به آن نشانی رزومه بفرستید و ارسال ای‌میل به سایر نشانی‌ها ـ به‌ویژه info ات سایت شرکت ـ جدا خودداری کنید. اگر هم فرم استخدام وجود دارد، فقط و فقط اطلاعاتی که در فرم وجود دارد را تکمیل کنید و از فرستادن رزومه یا اطلاعات تکمیلی به نشانی پست الکترونیکی شرکت بپرهیزید. 

۴- فرم استخدام را دقیق پر کنید: یادتان نرود اطلاعات فرم استخدامی را کامل و دقیق تکمیل کنید؛ مخصوصا به تلفن یا ای‌میل‌تان خیلی دقت کنید تا بتوانند با شما تماس بگیرند!

۵- سایت شرکت ابزار اطلاع‌رسانی شرکت است نه شما: اگر به خیال خودتان با فرستادن روزمه دارید برای خودتان شبکه‌سازی می‌کنید، باید به عرض‌تان برسانم در فضای کاری ایران اصلا از این خبرها نیست! در ایران سایت بسیاری از شرکت‌ها در به‌ترین حالت، تنها کاربرد اعلام محصولات و خدمات و نشانی و تلفن شرکت را دارد. بنابراین عملا ارتباط یک سویه و از جانب شرکت است و ارتباط از این سوی سیم اصولا برقرار نمی‌شود که شما بخواهید با آن شبکه‌سازی بکنید.

درک می‌کنم در شرایط رکود اقتصادی این روزها پیدا کردن شغل مناسب چقدر دشوار است. می‌فهمم که بی‌کاری یا داشتن شغل نامناسب چه فشارهای وحشت‌ناکی به آدم وارد می‌کند. اما لطفا برای شخصیت حرفه‌ای‌ خودتان و وقت دیگران ارزش قائل باشید. 

دوست داشتم!
۷

در طول یکی دو سال اخیر مسئولیت سایت شرکت‌ محل کارم را هم برعهده داشته‌ام. یکی از کارهایی که باید در این زمینه انجام شود، مدیریت و پاسخ‌گویی به ای‌میل‌ها و پیام‌های ارسالی به شرکت است. جدا از اسپم‌ها و ای‌میل‌های تبلیغاتی، هر از گاهی ای‌میل‌های درخواست کار دریافت می‌کنیم. و همین‌جا است که من از دیدن رفتارهای اشتباه هم

چند روز پیش این نوشته‌‌ی یکی از دوستان‌م را خواندم و داغ دل‌م تازه شد! چیزی که خانم مینا رضایی نوشته‌اند مشکل مشترک همه‌ی ما در زندگی این روزهای‌مان است: عدم وجود حریم شخصی. این‌که همه‌ی افراد حق خود می‌دانند که از زندگی ما هر آن‌چه را می‌خواهند بدانند و درباره‌ی هر چیزی هم که دوست دارند، قضاوت کنند. و وجه جالب‌تر ماجرا این است که از نظر این آدم‌ها، تو خودت هم هیچ حقی نداری! بارها و بارها با این سرک کشیدن‌ها و دخالت‌های بی‌جای دیگران مواجه شده‌ام و هر چقدر هم سعی کرده‌ام مقاومت کنم، دست آخر کم‌ترین موفقیتی به‌دست نیاورده‌ام! فقط دو تا مثال بزنم:

اول؛ یک مثال عام: هر از گاهی بحث‌هایی در شبکه‌های اجتماعی ـ به‌ویژه توئیتر که پست‌ها تقریبا عمومی هستند ـ درمی‌گیرد که مربوط به مسائل بین چند نفر خاص هستند. بعضی وقت‌ها این آدم‌ها دارند در مورد موضوعی بین خودشان حرف می‌زنند. خیلی وقت‌ها دیده‌ام که کسانی که کوچک‌ترین ربطی به ماجرا ندارند، وارد بحث میان این آدم‌ها می‌شوند. مثلا: چند نفر با هم رفته‌اند یک پیک‌نیک بیرون شهر و دارند در مورد خاطرات خوب آن روز صحبت می‌کنند که یک نفر از راه می‌رسد و شروع می‌کند به بحث کردن که چرا من را خبر نکردید؟ این نمونه‌ی خیلی ساده‌ی ماجراست.

دوم؛ یک مثال شخصی: یکی از خوانندگان محترم این وبلاگ در یکی از شبکه‌های اجتماعی من را به‌عنوان دوست اضافه کرده است. من در مورد یک مسئله‌ی شخصی چیزکی نوشته‌ام که ایشان کامنت نامربوطی می‌گذارد. وقتی جواب می‌دهم که این نوشته شخصی است و به شما ارتباطی ندارد، شروع می‌کند به توهین کردن و توهین کردن تا جایی که این افتخار نصیب ایشان می‌شود که اولین و آخرین نفری است که من در عمرم در فضای مجازی بلاک‌ش کرده‌ام!

مثال‌های دنیای واقعی‌ش را هم که خودتان به‌تر از من می‌دانید.

اما هدف‌م از نوشتن در این مورد اصلا غر زدن نیست؛ بلکه می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم که مدت‌هاست مرا آزار می‌دهد. به تجربه متوجه شده‌ام که مسئله‌ی روزگار ما تجاوز / دخالت / سرک کشیدن (یا هر فعل منفی دیگری) به حریم خصوصی دیگران نیست. مسئله‌ی اصلی این است که هیچ تعریف مشخصی از “حریم خصوصی” در جامعه‌ی ما وجود ندارد. اصلن جامعه را هم کنار بگذاریم. اگر کمی فکر کنیم می‌بینیم حتا خودمان هم تعریف مشخصی از این‌که “حریم شخصی” برای‌مان یعنی چه نداریم و اطرافیان‌مان هم این را نمی‌دانند. تعریف “حریم شخصی” خیلی وقت‌ها برای ما کاملا دینامیک است و وابسته است به کسی که دارد در مورد مسئله‌ی کنج‌کاوی می‌کند یا نظر می‌دهد. شاید درست‌ش هم همین باشد؛ اما وقتی که مرزها برای خودمان مشخص نیست، آدم‌ها باید براساس چه پایه و اساسی با ما رفتار کنند تا مطمئن شوند به حریم شخصی و خصوصی ما تجاوز نکرده‌اند؟ بنابراین قدم اول برای تکرار نشدن این تجربه‌ی بد در روابط‌مان با دیگران، این است که خودمان کلاه‌مان را قاضی کنیم: کجا حریم شخصی‌مان هست و کجا نه؟ چه کسی حق دخالت در کجای زندگی ما را دارد و کجا نه؟ همین که تعریف‌مان را از “حریم شخصی” کشف کنیم، بخش عمده‌ای از راه را رفته‌ایم. 

بعد از کشف حریم‌ شخصی‌مان، سؤال بعدی این است که چگونه باید مرزها و خطوط قرمز را برای دیگران مشخص کرد؟ چطور باید به دیگران نشان داد که این‌جا حق دخالت دارید و آن‌جا نه؟ 

من دو راه به‌نظرم می‌رسد که هم می‌شود در زندگی دنیای واقعی از آن‌ها استفاده کرد و هم در دنیای مجازی:

اول: این‌که بیاییم و آدم‌ها را با منطق “حلقه‌های” گوگل پلاس دسته‌بندی کنیم. خیلی صریح به آدم‌ها بگوییم که کجا حریم شخصی ما است و کجا نه. و به این مرزبندی‌های‌مان هم خودمان بیش و پیش از هر کسی متعهد باشیم. هر کسی هم که از مرزهای خودش تجاوز کرد، باید هزینه‌ی این عبور از خط قرمز را بپردازد؛ حتا به قیمت ناراحتی. یک بار ناراحتی طرف مقابل به بارها ناراحتی خود ما می‌ارزد! وقتی مدتی به این روش و چارچوب متعهد باشیم ـ یعنی ثبات رفتار ـ آن‌وقت آدم‌ها هم می‌فهمند که چطور باید رفتار کنند.

دوم: خیلی وقت‌ها این خود ما هستیم که خودمان را در موقعیتی قرار می‌دهیم که به حریم خصوصی‌مان تجاوز شود. بنابراین مهم‌تر از این‌که به دیگران نشان بدهیم “حریم شخصی” ما کجاست، اصلاح رفتار خود ماست: این‌که بدانیم چه چیزی را باید کجا مطرح کنیم، این‌که بدانیم کجا باید در فضای عمومی حرف بزنیم و کجا در جمع خصوصی خودمان، این‌که بدانیم در مورد چه چیزهایی حرف بزنیم و چه چیزهایی نه؟ این‌که درک کنیم اصلا کجا باید حرف بزنیم و کجا نه و چیزهایی دیگر مثل همین‌ها. 

کار بسیار بسیار سختی است. خیلی سخت‌تر از آن‌چه که فکرش را بشود کرد. اما این کار احتمالا یکی از ضروری‌ترین کارهایی است که برای زندگی باآرامش در دنیای پرتنش امروزی باید انجام‌ش دهیم.

دوست داشتم!
۱۰

چند روز پیش این نوشته‌‌ی یکی از دوستان‌م را خواندم و داغ دل‌م تازه شد! چیزی که خانم مینا رضایی نوشته‌اند مشکل مشترک همه‌ی ما در زندگی این روزهای‌مان است: عدم وجود حریم شخصی. این‌که همه‌ی افراد حق خود می‌دانند که از زندگی ما هر آن‌چه را می‌خواهند بدانند و درباره‌ی هر چیزی هم که دوست دارند، قضاوت کنند. و

با پست این هفته از نظر تقویمی، مجموعه پست‌های لینک‌های هفته در گزاره‌ها دو ساله شد. اولین پست لینک‌های هفته، روز چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹ منتشر شد. خوش‌حال‌ام و برای‌ام باورکردنی نیست که موفق شده‌ام این کار مفید را هر هفته در هر شرایط کاری و روحی و روانی ادامه بدهم. یک بررسی کلی کردم؛ دیدم مطالب لینک‌های هفته از بین حدود ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ لینک در هفته انتخاب می‌شوند. واقعا کار بزرگی است!

تشکر می‌کنم از همه‌ی دوستانی که در این دو سال به‌واسطه‌ی این مجموعه پست‌ها با آن‌ها و اندیشه‌های‌شان آشنا شدم و بسیار از حاصل زحمات‌شان آموختم. بد نیست حالا در این مراسم سالگرد، شما هم نظرتان را در مورد این پست‌ها بفرمایید. منتظرم …

این هفته هم چقدر پرمحتوا بود!

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

به پیچیده فکر کردن عادت نکنیم (تراوش‌های ذهن یک مشاور؛ زهرا جم) (من شخصا دارم فکر می‌کنم چرا خانم جم زودتر شروع نکردند آخه؟ عاااالی! به‌ترین مطلب هفته.)

مقاله هفته (۱) پنج سؤال که هر روز باید از خود بپرسید (میلاد اسلامی‌زاد؛ افاضات و اضافات)

با پیشنهادهای متنوع کاری چه کنیم (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

چگونه تغییر می‌کنیم؟ (مسیح کریمیان) (تبریک به این دوست عزیزم که بالاخره شروع کرد!)

هدف‌گذاری سنجیده (زینب جم؛ وبلاگ همینا)

جینا تراپانی چطور کار می‌کند؟ (نارنجی)

۷ راه برای رسیدن به اهداف زندگی (نارنجی)

ده شخصیت تهوع آور در محیط کار (وب‌شهر)

افسردگی و استرس مغز را کوچک می‌کنند (مواظب خودتون باشید پس …)

هوش انسان با قدرت ارتباط بخش‌های مغز مرتبط است

نحوه پاک شدن ضایعات در مغز/ چگونه ضایعات در مغز انباشته می‌شوند

ورزش‌های مورد علاقه مغز

مدیریت، تحلیل کسب و کار و کارآفرینی:

رفتار سازمانی و عوامل محیطی (دکتر بابک علوی)

چشم‌ها را باید شست … (محسن صحراگرد؛ وبلاگ تجربه)

غذا دادن به کودک-۵- مهارت‌های انسانی (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

لیست درخواست‌های بابانوئل (اسد صفری؛ دنیای چابک) 

مدیریت تغییر استراتژیک (۲) و مدیریت تغییر استراتژیک (۳) (ابراهیم حیدری)

مطالعات بازار صادراتی (هادی نیلی)

مدیریت منابع انسانی – به یاد آذری‌های غریب (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی)

سایتی برای درد دل کردن با رئیس خود! 😉

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

دانلود مستقیم از Google Play با سرویس سافت گت (تورتک)

آیا کپی نکردن فناوری ممکن است؟ (وب‌شهر)

گوگل امکان ورود از طریق حساب‌های مختلف به سرویس‌های خود را فراهم کرد (وبلاگینا)

گوگل ترنسلیت برای اندروئید: از متن عکس بگیرید تا ترجمه شود (سعید امیرلو؛ وب‌بلاگ فارسی)

مایکروسافت در حال کار بر روی نسخه بعدی ویندوز: Blue (نارنجی)

هشت ترفند جالب و مفید مرورگر گوگل کروم (فارنت)

اولویت‌های خانم مدیر (ماریسا میر؛ مدیرعامل جدید یاهو)

اینفوگرافیک: چطور در تکنولوژی کار پیدا کنیم؟

کدام شرکت‌های تکنولوژی چابک‌ترند؟ (اطلاق چابک به‌نظرم این‌جا درست نیست؛ ولی به هر جالب است.)

کسب و کارهای کوچک؛ کاهش خوش‌بینی از آینده مالی، افزایش سرمایه‌گذاری بر روی فناوری‌های همراه

افزایش سرمایه گذاری اپراتورها روی LTE

فروش سرویس‌های موسیقی از لوح‌های فشرده بیشتر شد

شبکه‌های اجتماعی:

رسانه‌های اجتماعی و توییتر فارسی؛ اولین خبرها و نگاه‌ها درباره زلزله (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی) (مهم!)

وقتی کاربران توییتر به داد زلزله‌زدگان رسیدند (وبلاگینا)

چگونه رسانه‌ها به کمک موبایل و نقشه‌های بحران می‌توانند به زلزله‌زدگان کمک کنند (مهران نصر؛ رسانه‌های امروز)

مشارکت خلاقانه ی CNN و Facebook درپوشش خبری انتخابات آمریکا (نیام یراقی؛ یادداشت‌های مدیریت ریسک)

تغییرات توییتر برنامه‌نویسان را خشمگین کرد

صنعت فاوا در ایران:

به خاطر یک شورا ICT کشور را تضعیف نمی‌کنیم (مصاحبه با رئیس مرکز تحقیقات مخابرات)

ترکیه جای خالی ایران را در آیکن پر کرد (فاجعه!!!)

امیدواری به ایجاد هاب در شرایط سخت سیاسی;ظرفیت ایجاد شده در زیرساخت در انتظار مشتری

اعلام برنامه‌های جدید دبیر شورای عالی فضای مجازی کشور

دولت الکترونیکی‌؛ گمشده در نقشه‌های راه

گردش مالی حوزه فناوری اطلاعات دو برابر شد (واقعن!؟)

شورای اقتصاد مجوز صدور پروانه اپراتور چهارم را صادر کرد

اقتصاد:

حکایت جمعیت و برنامه‌های تغییر آن (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL) (بسیار بسیار خواندنی)

درباره توزیع اندازه بنگاه‌های تولیدی (کافه اقتصاد) (بسیار جالب!)

آسیب‌شناسی اقتصاد ورزش ایران: بعد از المپیک چه می‌شود؟ (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار)

یک پاراداکس (یا پازل) اقتصادی چه طور شکل می‌گیرد؟ (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)

درباره تفکیک جنسیتی: عدد غم‌انگیز ۷۷ (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار) (تأمل‌برانگیز …)

تعزیرات حکومتی غیراخلاقی است (حجت قندی؛ اقتصادانه)

حجم نقدینگی از مرز ۳۷۴ هزار میلیارد تومان گذشت

پیشنهاد معافیت مالیاتی حقوق‌بگیران در اصلاحیه قانون مالیات

اقتصاد یورو کوچک‌تر شد

ارزش یورو در برابر دلار و ین افزایش یافت

مصوبه جدید ارزی دولت برای صادرکنندگان (من خواهش می‌کنم یکی به اینا حالی کنه با این کارها رانت از بین نمی‌ره!)

دوست داشتم!
۳

با پست این هفته از نظر تقویمی، مجموعه پست‌های لینک‌های هفته در گزاره‌ها دو ساله شد. اولین پست لینک‌های هفته، روز چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹ منتشر شد. خوش‌حال‌ام و برای‌ام باورکردنی نیست که موفق شده‌ام این کار مفید را هر هفته در هر شرایط کاری و روحی و روانی ادامه بدهم. یک بررسی کلی کردم؛ دیدم مطالب لینک‌های هفته از بین حدود ۱۰۰۰ تا

برای تغییر آن کسی که هستی، تفکرت را در مورد این‌که چه کسی هستی تغییر بده.

جاناتان لاکوود هوئی

دوست داشتم!
۳

برای تغییر آن کسی که هستی، تفکرت را در مورد این‌که چه کسی هستی تغییر بده. جاناتان لاکوود هوئی دوست داشتم!۳

این آگهی هم مربوط به یکی از دوستان خوب و عزیز من است:

معاونت طرح و توسعه‌ی یک مؤسسه‌ی مالی و اعتباری نوپا با شبکه شعبی در حدود ۲۰۰ شعبه در سراسر کشور برای توسعه‌ی فعالیت‌های خود نیازمند جذب همکاران دارای سوابق علمی و تجربی مرتبط است. متقاضیان در حوزه‌های زیر مشغول به کار خواهند شد:

۱- تدوین، اجرا و کنترل راه‌بردها و برنامه‌های کلان و عملیاتی سازمان؛

۲- امور تشکیلات و روش‌ها؛ به‌ویژه: بهبود و بازمهندسی فرایندهای سازمان و اصلاح و بهبود ساختار سازمانی؛

۳- ارزیابی عملکرد سازمانی.

خانم‌ها و آقایان متقاضی لازم است دارای شرایط زیر باشند:

۱- فارغ‌التحصیل مقطع کارشناسی یا کارشناسی ارشد در یکی از رشته‌‌های مهندسی صنایع، MBA و مدیریت.

۲- آقایان باید حتما دارای کارت پایان خدمت وظیفه یا معافیت دائم باشند.

۳- ترجیحا زیر سی سال.

۴- دارای حداقل یک سال سابقه‌ی کار در یکی از زمینه‌های: برنامه‌ریزی استراتژیک / مهندسی مجدد و بهبود فرایندهای سازمانی / طراحی و بهبود ساختار سازمانی / امور تشکیلات و روش‌ها و سایر زمینه‌های مرتبط.

۵- متقاضیان دارای سابقه‌ی بانکی در اولویت قرار دارند.

شرایط یک تا چهار برای دعوت به مصاحبه الزامی‌اند. بنابراین خواهش‌مندم در صورتی که حتی یکی از این شرایط را ندارید، به وقت خودتان و ما احترام بگذارید و از ارسال رزومه خودداری کنید. ارزیابی رزومه‌ها به‌صورت مشترک توسط معاون طرح و توسعه‌ی مؤسسه‌ی مورد نظر و من انجام خواهد شد.

لطفا رزومه‌های‌تان را به نشانی ای‌میل من ارسال کنید: Gozareha@outlook.com

از این‌که این آگهی را به‌اشتراک می‌گذارید تا به دست علاقه‌مندان‌ش برسد هم سپاس‌گزارم.

دوست داشتم!
۲

این آگهی هم مربوط به یکی از دوستان خوب و عزیز من است: معاونت طرح و توسعه‌ی یک مؤسسه‌ی مالی و اعتباری نوپا با شبکه شعبی در حدود ۲۰۰ شعبه در سراسر کشور برای توسعه‌ی فعالیت‌های خود نیازمند جذب همکاران دارای سوابق علمی و تجربی مرتبط است. متقاضیان در حوزه‌های زیر مشغول به کار خواهند شد: ۱- تدوین، اجرا و کنترل

“گواردیولا مربی متفاوتی درمقایسه با سایر مربیان است.  این هم به خاطر دیدگاهی است که او دارد. زمانی که من به این‌جا آمدم، ایده‌ی من نسبت به فوتبال کاملا متفاوت با ایده‌ی امروزی‌ام بود. گواردیولا به من یاد داد تا چطور به نحو دیگری به فوتبال بنگرم. من چیزهای زیادی از او یاد گرفتم تا چطور یک بازیکن حرفه‌ای به‌تری باشم و چطور به فوتبال فراتر از نتایج بنگرم.” (خاویر ماسکرانو در توصیف پپ گوآردیولا؛ این‌جا)

یکی از اجزای  ـ یعنی تفکر سیستمی است ـ مدیریت نگرش‌ها یا مدل‌های ذهنی است. پیتر سنگه در صفحات ابتدایی این کتاب استثنایی نوشته است: “ﻣﺪﻝ‌ﻫﺎﻱ ﺫﻫﻨﻲ ﺍﻧﮕﺎﺷﺖﻫﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻤﻴﻖ ﻭ ﻳﺎ ﺣﺘﻲ ﺗﺼﺎﻭﻳﺮ ﻭ ﺍﺷﻜﺎﻟﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻓﻬﻢ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﻧﺤـﻮﻩ‌ی ﻋﻤﻞ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﺍﺛﺮ ﻣﻲ‌ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ. ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺪﻝ‌ﻫﺎﻱ ﺫﻫﻨﻲ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺍﺛﺮﻱ ﻛـﻪ ﺁن‌هـﺎ ﺑﺮ ﻋﻤﻠ‌ﻜﺮﺩ ﻣﺎ ﻣﻲﮔﺬﺍﺭﻧﺪ، ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎﻣﻞ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.”

اگر چه هر کسی باید از محدودیت‌های نگرش و مدل ذهنی خودش باخبر باشد؛ اما در زندگی با دیگران به‌ویژه در سازمان‌ها یکی از وظایف مهم مدیران و ره‌بران سازمانی، تغییر نگرش‌ها یا مدل‌های ذهنی نادرست همکاران‌شان است (و این می‌تواند در رابطه‌ی ما با بالادستی‌ها و همکاران‌مان هم معنادار باشد.) خوب است همه‌ی ما ـ اعم از مدیر و کارشناس ـ به این فکر کنیم که آیا در کار و زندگی کردن با دیگران، چقدر توانسته‌ایم نگرش‌ها و مدل‌های ذهنی نادرست آن‌ها را اصلاح کنیم؟ آیا عادت نکرده‌ایم به شکایت‌های خصوصی و لبخندهای ظاهری؟ به‌نظرتان کدام یک به‌تر است؟

دوست داشتم!
۵

“گواردیولا مربی متفاوتی درمقایسه با سایر مربیان است.  این هم به خاطر دیدگاهی است که او دارد. زمانی که من به این‌جا آمدم، ایده‌ی من نسبت به فوتبال کاملا متفاوت با ایده‌ی امروزی‌ام بود. گواردیولا به من یاد داد تا چطور به نحو دیگری به فوتبال بنگرم. من چیزهای زیادی از او یاد گرفتم تا چطور یک بازیکن حرفه‌ای به‌تری

ـ بیش‌تر عمرم، می‌خواستم کسان دیگری باشم؛ دو راهی اصلی همین‌جا بود و به‌زعم من، علت سکون و تعطیلی خلاقیت در من هم جز این نبود. هیچ‌وقت نمی‌توانستم آ‌ن‌چه را دیگران از من انتظار داشتند، برآورده کنم: توقعات والدین مهاجرم را، توقعات بستگان هندی‌ام را، هم‌سن‌وسالان آمریکایی‌ام را و بالاتر از همه، خودم را. نویسنده‌ی درون من می‌خواست مرا ویرایش کند. تربیت من، ملغمه‌ای بود از دو نیم‌کُره، مخالف باورهای عموم و پیچیده؛ من می‌خواستم تربیتی می‌داشتم متعارف، مورد قبول عامه و قابل کنترل. می‌خواستم ناشناس و معمولی باشم. دل‌م می‌خواست شبیه بقیه به‌نظر برسم، شبیه بقیه رفتار کنم. چشم‌انتظار آینده‌ای دیگر بودم که برآمده از گذشته‌ای متفاوت بود و از بازی‌گری، همین‌ش وسوسه‌ام می‌کرد، حس آسودگی که با پاک کردن هویت خودم و سازگار کردن‌م با چیزی دیگر داشتم. چطور می‌خواستم نویسنده بشوم، چطور می‌خواستم چیزی را که درون خودم بود، به‌روشنی بروز بدهم وقتی نمی‌خواستم خودم باشم؟

ـ ذاتا آدم جسوری نیستم. پیش از این، برای گرفتن راه‌نمایی، برای تأثیرپذیری به دیگران نگاه می‌کردم، گاهی حتی برای گرفتن بنیادی‌ترین راه‌نمایی‌ها در زندگی. با این حال، داستان‌نویسی یکی از  جسورانه‌ترین کارهایی است که یک آدم می‌تواند بکند. ادبیات، اراده کردن است، تلاشی عامدانه برای درک دوباره، برای دوباره چیدن و دوباره ساختن چیزی که از خود واقعیت هیچ کم ندارد. حتی در مرددترین و شکاک‌ترین نویسنده‌ها، این اراده باید ظهور کند. نویسنده بودن به‌معنی جهشی است از «شنیدن» به گفتنِ «به حرف‌م گوش کن!»

از روایت: دست به‌دست کردن قصه‌ها؛ جومپا لاهیری، همشهری داستان؛ شماره‌ی مرداد ۱۳۹۰

(عکس از این‌جا)

دوست داشتم!
۴

ـ بیش‌تر عمرم، می‌خواستم کسان دیگری باشم؛ دو راهی اصلی همین‌جا بود و به‌زعم من، علت سکون و تعطیلی خلاقیت در من هم جز این نبود. هیچ‌وقت نمی‌توانستم آ‌ن‌چه را دیگران از من انتظار داشتند، برآورده کنم: توقعات والدین مهاجرم را، توقعات بستگان هندی‌ام را، هم‌سن‌وسالان آمریکایی‌ام را و بالاتر از همه، خودم را. نویسنده‌ی درون من می‌خواست مرا ویرایش

متأسف‌م و کاش می‌شد این را نگویم؛ اما من واقعا انسان‌هایی را که رنج می‌برند دوست‌ دارم. آن‌ها خیلی مهربان‌ترند …

اما تامپسون

پ.ن. برای کمک به هم‌وطنان آسیب‌دیده‌ و عزیزمان به این سایت مراجعه کنید.

دوست داشتم!
۱

متأسف‌م و کاش می‌شد این را نگویم؛ اما من واقعا انسان‌هایی را که رنج می‌برند دوست‌ دارم. آن‌ها خیلی مهربان‌ترند … اما تامپسون پ.ن. برای کمک به هم‌وطنان آسیب‌دیده‌ و عزیزمان به این سایت مراجعه کنید. دوست داشتم!۱

این پست، هزارمین پست وبلاگ گزاره‌ها بعد از سه سال و نیم نوشتن مستمر است. به این مناسبت قصد دارم در مورد این بنویسم که چرا نوشتن روی گزاره‌ها را شروع کردم و ادامه دادم:

این روزها حرف از ضعف وبلاگ‌ستان فارسی بسیار است. حرف است از بی‌انگیزگی، کم‌بود محتوای مناسب و البته معضلاتی چون وبلاگ‌های قارچی و کپی‌پیست‌کار. با این حال هنوز هم وبلاگ‌های ارزش‌مند بسیاری در محیط وب وجود دارند که خواندن‌شان نه از روی علاقه که از روی ضرورت است! (لینک‌های هفته را ببینید که این هفته دو ساله خواهد شد!) چند هفته پیش دکتر مجیدی عزیز در یک پزشک این‌جا مطلبی در مورد انگیزه‌های وبلاگ‌نویسان نوشته بودند. مهندس افشین دبیری عزیز هم این‌جا ضمن ابراز لطف نسبت به بنده، در مورد ضعف در وبلاگ‌‌نویسی تخصصی در حوزه‌ی مدیریت نوشته بودند. 

حالا من می‌خواهم در مورد ماجرای وبلاگ‌نویسی خودم بنویسم تا شاید دیگران هم انگیزه‌ی نوشتن پیدا کنند. این شما و این هم داستان گزاره‌ها:

من حدود ده سال است وبلاگ می‌نویسم. هویت وبلاگی من در تمامی این سال‌ها ثابت بوده است؛ هر چند حوزه‌ی نوشتن‌م تغییر کرده است. گزاره‌ها با نوشتن درباره‌ی دغدغه‌های شخصی روی پرشین‌بلاگ آغاز و بعد به بلاگفا منتقل شد و سرانجام به وردپرس و در نهایت به دامنه‌ی شخصی رسید (متأسفانه آرشیو گزاره‌ها روی پرشین‌بلاگ و بلاگفا پاک شده است.) گزاره‌ها با انگیزه‌های کاملا شخصی شروع شد و بعدها دغدغه‌های دیگر هم به آن اضافه شد. حالا بعد از این ده سال نگاهی می‌اندازم به این‌که چرا نوشتن را شروع کردم، چرا هنوز می‌نویسم و از این نوشتن چه به‌دست آورده‌ام.

اول ـ چرا نوشتن را شروع کردم؟

۱- لذت نوشتن: از وقتی یادم می‌آید نوشتن را دوست داشته‌ام. باید با جادوی نوشتن و بیرون ریختن واژه‌ها از ذهن آشنا باشید و لذت‌ش را چشیده باشید تا ببینید چه می‌گویم. خیلی وقت‌ها در اوقات فراغت می‌نشینم پای خواندن نوشته‌های قدیمی‌ام و از سبک نگارشی‌ و جمله‌بندی‌ها لذت می‌برم! در کنار آن، از آن‌جایی که حجم خواندنی‌های‌م همیشه زیاد بوده و موضوعات مورد علاقه‌ام بسیار متنوع و تقریبا اغلب اوقات آدمی که بتوانم در مورد آن‌ها با او صحبت کنم خیلی دم دست نبوده، نوشتن راهی بوده برای خلاص شدن از دست ایده‌ها و اندیشه‌هایی که ذهن‌م را به خود مشغول کرده‌اند.

۲- آرامش با نوشتن: در تمام این سال‌ها آرامش یافتن از طریق نوشتن را با تمام وجود حس کرده‌ام. من برخلاف آن‌چه خیلی از اطرافیان‌م فکر می‌کنند، به‌شدت درون‌گرا هستم و به‌ویژه در مورد احساسات‌م خیلی حرف نمی‌زنم. با این حال از آن‌جایی که به‌ویژه در دوران‌های بد زندگی انسان نیاز به تخلیه‌ی درون‌ش را حس می‌کند، از نوشتن برای این منظور کمک گرفته‌ام. 

۳- انگیزه‌ی یاد گرفتن و یاد دادن: قبلا هم نوشته‌ام که گزاره‌ها با شکل فعلی چرا به‌وجود آمد. من از یک سو می‌دیدم که به‌شدت در زندگی‌ شغلی‌ام دچار رکود شده‌ام: یاد نمی‌گیرم و روزمره شده‌ام. از سوی دیگر هم می‌دیدم که دوستان و همکاران‌م در بدیهیات رفتار حرفه‌ای لنگ می‌زنند؛ هر چند که وقتی به آن‌ها روش درست کار را یاد می‌دادی، از آن پس درست عمل می‌کردند. برای همین به‌نظرم رسید با نوشتن، می‌توانم به هر دو هدف برسم: هم خودم یاد بگیرم و هم به دیگران یاد بدهم. من باید خودم را به یک عامل خارجی متعهد می‌کردم. آن عامل خارجی گزاره‌ها بود!

۴- علاقه به تحسین شدن: شبکه‌های اجتماعی و گودر و لایک‌ها و کامنت‌ها و تعداد هم‌خوان شدن نوشته‌ها در آن، برای خودش عامل انگیزشی بسیار بزرگی بود! چه کسی است که از تحسین شدن خوش‌ش نیاید؟ 

دوم ـ چرا هنوز می‌نویسم؟

۱- ادامه یافتن و تقویت همان انگیزه‌های شروع!

۲- بازخوردهای مثبتی که از نوشتن‌م گرفتم.

۳- دیدن تأثیر هر چند کوچک نوشته‌های‌م روی زندگی شغلی و شخصی دیگران …

۴- چیزهایی که از نوشتن به‌دست آوردم!

سوم ـ از نوشتن چه چیزهایی به‌دست آوردم؟

راست‌ش متأسفانه اغلب وبلاگ‌نویسان ایرانی تنها کسب درآمد مستقیم از وبلاگ‌نویسی (مثلا تبلیغات، رپورتاژ آگهی و …) را به‌عنوان چیزی که از وبلاگ‌نویسی می‌شود به‌دست آورد قبول دارند! اما برای من این‌طور نیست. فکر می‌کنم چیزهای دیگری که از وبلاگ‌نویسی کسب می‌کنیم مهم‌ترند. به فهرست من دقت کنید:

۱- کسب مهارت نگارش: بخش بزرگی از شغل من به‌عنوان یک مشاور مدیریت، “نوشتن” است: نوشتن گزارش، نامه و … نوشتن مستمر باعث شده تا توانایی نسبتا خوبی در نگارش به‌دست بیاورم. در تمامی این سال‌ها بازخورد گزارش‌های‌م همیشه مثبت بوده است. مثلا چند بار کارفرماها در جلسات از من برای “خوب نوشتن‌م” تقدیر کردند. این مهارت کمی نیست!

۲- کسب مهارت‌های کشف و پروراندن یک ایده: در وبلاگ‌نویسی شما باید اول ایده داشته باشید و بعد آن را پرورش دهید تا بنویسید. من به‌دلیل حجم بالای نوشتن‌م (تعهد هر روز حداقل یک پست) در وبلاگ‌نویسی‌ام، در این دو مهارت بسیار پیش‌رفت کرده‌ام. حالا از نگاه به هر پدیده‌ای می‌توانم درس مدیریتی و زندگی به‌دست بیاورم: از فوتبال گرفته تا زندگی شخصی خودم.

۳- تقویت تفکر سیستمی: در راستای مورد قبلی، به‌عنوان فردی که شغل‌ش تحلیل سیستم‌ها است متوجه تغییر و رشد توانایی تحلیلی‌ام در این سال‌ها شده‌ام. 

۴- کسب اعتبار و تحسین دیگران: من همه‌جا با افتخار خودم را به‌عنوان نویسنده‌ی گزاره‌ها معرفی می‌کنم. گزاره‌ها تبدیل به یک رزومه‌ی آن‌لاین برای من شده است. در بسیاری از واژه‌های کلیدی تخصصی، گزاره‌ها در صدر یافته‌های گوگل قرار می‌گیرد. روزانه صدها بازدید مستقیم و فیدی از گزاره‌ها دارم. این خودش کم لذت‌بخش است؟

۵- بالا رفتن دانش و مهارت‌های حرفه‌ای و شغلی: من در بسیاری از حوزه‌های مدیریت عمومی و البته حوزه‌های تخصصی خودم (استراتژی، تحلیل کسب و کار و طراحی سیستم‌های مدیریتی) می‌نویسم. در کنارش در مورد مهارت‌های کار حرفه‌ای (از رزومه‌نویسی تا مدیریت بر خود و مدیریت کارراهه) هم می‌نویسم. در طول این سال‌ها چیزهای فراوانی آموخته‌ام و تأثیرش را در زندگی شغلی‌ام به‌روشنی دیده‌ام.

۶- شبکه‌سازی حرفه‌ای: به‌کمک گزاره‌ها من با شبکه‌ی بسیار گسترده‌ای از افراد حرفه‌ای در زمینه‌های مختلف به‌ویژه در حوزه‌ی مدیریت و آی‌تی مرتبط شده‌ام که آشنایی با آن‌ها برای من هم مایه‌ی افتخار است و هم ارزش‌آفرین.

۷- کسب درآمد غیرمستقیم: من برای گزاره‌ها زمان زیادی صرف کرده‌ام و از زمانی که به دامنه‌ی شخصی منتقل شد برای آن هزینه هم کرده‌ام. گزاره‌ها برای من درآمد مستقیم نداشته؛ اما همان شبکه‌ی حرفه‌ای که در شماره‌ی قبل اشاره کردم، باعث شدند من چند پروژه بگیرم که فقط یکی از آن‌ها برای جبران تمام هزینه‌های مادی و معنوی‌ام در این سال‌ها کافی است! 😉 

۸- کسب رضایت درونی: با وجود تمام موارد بالا، یک چیز برای من از همه مهم‌تر بوده است: رضایت از کمک به دیگران. گزاره‌ها به من این امکان را داده تا تأثیری هر چند کوچک روی زندگی دیگران بگذارم و تا حد توان‌م گره‌ای از مشکلات‌شان باز کنم. این رضایت وقتی تقویت می‌شود که می‌بینم چه اتفاقات خوبی برای این آدم‌ها می‌افتد. همین یک انگیزه برای ادامه دادن من کافی است …

شاید بد نباشد همین‌جا یک بازی وبلاگی راه بیاندازیم: از همه‌ی دوستان ارجمند به‌ویژه شهرام کریمی، میلاد اسلامی‌زاد، اسما کروبی، رضا بهرامی‌نژاد، امیر مهرانی، وفا کمالیان، بهاره حسینی، دوستان همینا، نادر خرمی‌راد، مجید آواژ، جواد افتاده، رضا قربانی، احمد شریفی، نیام یراقی، علی واحد، افشین دبیری و هر کس دیگری که دوست دارد در این بازی شرکت کند دعوت می‌کنم برای‌مان بنویسند چرا وبلاگ‌نویس شدند و چرا هنوز می‌نویسند. 

از همه‌ی شما هم که نوشته‌های مرا می‌خوانید و هر روز به من انرژی بیش‌تری می‌بخشید، صمیمانه و از اعماق قلب‌م سپاس‌گزارم. به امید رسیدن به پست شماره‌ی ده‌ هزار!

دوست داشتم!
۱۲

این پست، هزارمین پست وبلاگ گزاره‌ها بعد از سه سال و نیم نوشتن مستمر است. به این مناسبت قصد دارم در مورد این بنویسم که چرا نوشتن روی گزاره‌ها را شروع کردم و ادامه دادم: این روزها حرف از ضعف وبلاگ‌ستان فارسی بسیار است. حرف است از بی‌انگیزگی، کم‌بود محتوای مناسب و البته معضلاتی چون وبلاگ‌های قارچی و کپی‌پیست‌کار. با این حال

اصولا شاد بودن در زندگی‌های امروز ما اتفاق غریبی است و دیدن آدم‌های شاد و راضی از آن هم عجیب‌تر! فشارها و استرس‌ها و شرایط بد زندگی و کاری آن‌قدر زیادند که رمقی برای شاد ماندن برای انسان نمی‌ماند. وقتی حرف از محیط کار پیش می‌آید که اوضاع خراب‌تر هم می‌شود: حجم کارمان وحشت‌ناک زیاد است، مجبوریم کاری را انجام دهیم که دوست‌ش نداریم، مجبوریم آدم‌هایی را تحمل کنیم که از آن‌ها خوش‌مان نمی‌آید، کارمان خشک و مکانیکی است و … و خوب مگر آدم چقدر ظرفیت تحمل دارد؟ بالاخره روزی می‌رسد که طاقت‌ش طاق می‌شود و تصمیم می‌گیرد همه چیز را ول کند و برود دنبال زندگی خودش! اما مشکل این‌جاست که ناگهان یاد این می‌افتد که به درآمد کارش نیاز دارد و این چرخه‌ی نامطلوب ادامه می‌یابد …

لئونارد شلزینگر و همکاران‌ش این‌جا روی سایت هاروارد بیزینس ریویو پیشنهادی دارند برای کسانی که به هر دلیلی از شغل فعلی‌شان راضی نیستند. پیشنهاد آن‌ها از بس که ساده است عجیب به‌نظر می‌رسد: همین امروز که از سر کارتان به منزل برگشتید، شروع کنید به انجام یک کار جدید. این کار جدید هر چیزی می‌تواند باشد: از راه‌انداختن کسب و کار خودتان گرفته تا نوشتن یک کتاب، تصنیف یک موسیقی یا انجام کاری برای به‌تر کردن جامعه‌ی محل زندگی‌تان (مثلا توسعه‌ی ایده‌ای برای آموزش به‌تر کودکان.) یا می‌توانید دست به کاری بزنید که همیشه دوست داشتید انجام‌ش دهید: مثلا یاد گرفتن نواختن دو تارنوازی به‌سبک مرحوم حسین سمندری یا مرحوم حاج قربان سلیمانی یا حرف زدن به زبان اسپرانتو! 😉 توجه کنید که لزومی ندارد این کار جدید برای شما منفعت مالی به‌همراه داشته باشد. شرط لازم و کافی برای انتخاب این کار “دوست‌ داشتن‌ و لذت بردن از آن” است. البته لازم نیست در زمان شروع کردن آن کار عاشق‌ش باشید؛ فقط دست به کاری بزنید که فکر می‌کنید آن را لازم دارید یا دوست‌ش خواهید داشت. عشق و علاقه خودش بعدا خدمت‌تان خواهند رسید!

اما وقتی شروع کردید یادتان باشد که گام به گام پیش بروید (سنگ بزرگ نشانه‌ی چیست؟) این کار باعث می‌شود تا هزینه‌ی مالی و غیرمالی (مثلا زمانی) زیادی هم به خودتان تحمیل نکنید. می‌دانید که؛ هر کار جدید با ریسکِ مقداری ضرر همراه‌ است. هر گام که پیش رفتید اندکی توقف کنید و به چیزهایی که یاد گرفته‌اید و احساس‌تان در زمان انجام کار و بعد از آن فکر کنید. آیا به هزینه‌اش می‌ارزد؟ اگر نه سراغ کار دیگری بروید. اگر بله مسیرتان را با گام کوچک دیگری ادامه دهید.

خوب حالا ربط این به شاد بودن در محیط کار چیست؟ خیلی ساده: شما بخشی از شور و اشتیاقی را که برای کار کردن لازم دارید از این کار جدید به‌دست می‌آورید. این شور و اشتیاق تنها به خود آن کار محدود نمی‌شود و به تمام جنبه‌های زندگی شما گسترش خواهد یافت. این شور و اشتیاق با پیش‌رفت کردن در آن کار جانبی بالاتر هم خواهد رفت. حالا صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شوید انگیزه‌‌ای دارید که برای آن از تخت‌تان بیرون بیایید!

حتا اگر این کار جانبی باعث کاهش خستگی ذهنی شما نسبت به کار اصلی‌تان نشد، با این کار حداقل به خودتان ثابت می‌کنید که توان یادگیری و خلق چیزی جدید را دارید؛ مهارت بسیار مهمی که در تمام زندگی‌تان به‌کارتان خواهد آمد.

فراموش نکنید که هر اقدام عملی تأثیری ـ هر چند بسیار کوچک ـ روی دنیای واقعی خواهد داشت: بنابراین همین ام‌روز شروع کنید. 🙂

دوست داشتم!
۱۴

اصولا شاد بودن در زندگی‌های امروز ما اتفاق غریبی است و دیدن آدم‌های شاد و راضی از آن هم عجیب‌تر! فشارها و استرس‌ها و شرایط بد زندگی و کاری آن‌قدر زیادند که رمقی برای شاد ماندن برای انسان نمی‌ماند. وقتی حرف از محیط کار پیش می‌آید که اوضاع خراب‌تر هم می‌شود: حجم کارمان وحشت‌ناک زیاد است، مجبوریم کاری را انجام