و آمدیم که عاشق شویم و در گذریم / که راز زندگی و مرگ آدمی، این بود …

پ.ن. یک مهر، سالگرد تولد حسین منزوی ـ این آموزگار ماندگار عشق‌ از زبان غزل ـ است. بارها گفته‌ام که بدون عاشقانه‌های حسین منزوی، دنیای من، طعم تلخ‌تری داشت. روح‌ بزرگ‌ش شاد و یادش گرامی.

و آمدیم که عاشق شویم و در گذریم / که راز زندگی و مرگ آدمی، این بود … پ.ن. یک مهر، سالگرد تولد حسین منزوی ـ این آموزگار ماندگار عشق‌ از زبان غزل ـ است. بارها گفته‌ام که بدون عاشقانه‌های حسین منزوی، دنیای من، طعم تلخ‌تری داشت. روح‌ بزرگ‌ش شاد و یادش گرامی.

وقتی تو نیستی

من فکر می‌کنم تو

آن قدر مهربانی

که توپ‌های کوچک بازی

گل‌های کاغذین گل‌دان‌ها

تصویرهای صامت دیوار

و اجتماع شیشه‌ای فنجان‌ها،

ازدوری تو رنج می‌برند

و من چگونه بی‌تو نگیرد دلم؟

این‌جا که ساعت و

آیینه و

هوا به تو معتادند …

حسین منزوی

وقتی تو نیستی من فکر می‌کنم تو آن قدر مهربانی که توپ‌های کوچک بازی گل‌های کاغذین گل‌دان‌ها تصویرهای صامت دیوار و اجتماع شیشه‌ای فنجان‌ها، ازدوری تو رنج می‌برند و من چگونه بی‌تو نگیرد دلم؟ این‌جا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند … حسین منزوی

به من بگویید این‌جا کجاست

که نان را

می‌شود با کلمه نوشت،

اما هیچ کلمه‌ای نان نمی‌شود …

سید علی صالحی

به من بگویید این‌جا کجاست که نان را می‌شود با کلمه نوشت، اما هیچ کلمه‌ای نان نمی‌شود … سید علی صالحی

راهِ فرار

راستی

راهِ فرار از فهمِ اندکِ اندوه

چیست؟

تحمل، فراموشی، نوشتن، خواب.

برو بخواب!

سید علی صالحی

راستی راهِ فرار از فهمِ اندکِ اندوه چیست؟ تحمل، فراموشی، نوشتن، خواب. برو بخواب! سید علی صالحی

امید …

من از اندوهِ آدمی آموخته‌ام

که امید

عینِ عبادت است!

سید علی صالحی

من از اندوهِ آدمی آموخته‌ام که امید عینِ عبادت است! سید علی صالحی

رهایی است حضورت که در حضور تو، دل
رها ز وسوسه‌‌ی هر چه بود می‌آید

یکی شدن به دلم هست با تو ای دریا
تو سینه بگشای اینک که رود می‌آید …

****

دلم به آمدن‌ت مشت زد به سینه که آه!
همان که خواهدم از تو ربود، می‌آید …

حسین منزوی

رهایی است حضورت که در حضور تو، دلرها ز وسوسه‌‌ی هر چه بود می‌آید یکی شدن به دلم هست با تو ای دریاتو سینه بگشای اینک که رود می‌آید … **** دلم به آمدن‌ت مشت زد به سینه که آه!همان که خواهدم از تو ربود، می‌آید … حسین منزوی

خو کن به قایق‌ت که به ساحل نمی‌رسیم
خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است …

حق داشتی مرا نشناسی، به هر طریق
من هم‌چنان همان‌م و دنیا عوض شده است! 

فاضل نظری

خو کن به قایق‌ت که به ساحل نمی‌رسیمخو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است … حق داشتی مرا نشناسی، به هر طریقمن هم‌چنان همان‌م و دنیا عوض شده است!  فاضل نظری

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری‌ام 
گل کرد خار خار شب بی‌قراری‌ام 

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو 
دیدم هزار چشم در آیینه کاری‌ام 

گر من به شوق دیدنت از خویش می‌روم 
از خویش می‌روم که تو با خود بیاری‌ام 

بود و نبود من همه از دست رفته است 
باری مگر تو دست بر آری به یاری‌ام 

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت 
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری‌ام 

تا ساحل نگاه تو چون موج بی‌قرار 
با رود رو به سوی تو دارم که جاری‌ام 

با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا 
زان پیش‌تر که پاک شود یادگاری‌ام …

*****

فردا هشتم آبان دردمندانه پنجمین سال‌گرد درگذشت شاعر “آیینه‌‌های ناگهان” است. روح بزرگ‌ش شاد و یادش گرامی …

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری‌ام گل کرد خار خار شب بی‌قراری‌ام  تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو دیدم هزار چشم در آیینه کاری‌ام  گر من به شوق دیدنت از خویش می‌روم از خویش می‌روم که تو با خود بیاری‌ام  بود و نبود من همه از دست رفته است باری مگر تو دست بر آری به یاری‌ام  کاری به کار غیر

این همه فرسنگ‌های فاصله

از سر ناچاری است؟

یا چاره‌ای است

در این شبان بی‌پناهی

تا کورسوی سپید آن سرزمین ناپیدا

به خورشیدی مهربان بدل شود؟

محمد رضا عبدالملکیان

این همه فرسنگ‌های فاصله از سر ناچاری است؟ یا چاره‌ای است در این شبان بی‌پناهی تا کورسوی سپید آن سرزمین ناپیدا به خورشیدی مهربان بدل شود؟ محمد رضا عبدالملکیان