یار
هی یار، یار!
اینجا اگر چه گاه
گُل به مستانِ خسته … خار میشود،
اینجا اگر چه روز
گاه چون شبِ تار میشود،
اما بهار میشود.
من دیدهام که میگویم!
سید علی صالحی
یار
هی یار، یار!
اینجا اگر چه گاه
گُل به مستانِ خسته … خار میشود،
اینجا اگر چه روز
گاه چون شبِ تار میشود،
اما بهار میشود.
من دیدهام که میگویم!
سید علی صالحی
یار هی یار، یار! اینجا اگر چه گاه گُل به مستانِ خسته … خار میشود، اینجا اگر چه روز گاه چون شبِ تار میشود، اما بهار میشود. من دیدهام که میگویم! سید علی صالحی دوست داشتم!۱۷
ـ در زمانهی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بستهبندی شده باشد ـ خیلی آسانتر از تأیید شایستگیهایی است که پنهان هستند، عمیقاند و خود شخص هم هرگز بهتمامی باورشان ندارد.
ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی همواره بودهاند، هستند و خواهند بود که فرشتهی «دریافت» ملاقاتشان میکند، همانهایی که شغلشان را آگاهانه انتخاب کردهاند و با شیفتگی انجام میدهند. آنها ـ پزشک، معلم، باغبان یا هر شغل دیگر ـ مادام که از شیفتگی برای کشف چالشهای تازه تهی نشوند، کارشان ماجراجویی پرفراز و نشیب و پیوستهای خواهد بود. دشواریها و شکستها هرگز کنجکاویشان را سرپوش نمیگذارد. پشتهای سؤال تازه از پی پرسشی که پاسخ میدهند، پدیدار میشود. «الهام» هر چه باشد، زاییدهی «نمیدانم»های پیوسته است.
پ.ن. نقلقولهای بالا برگرفتهاند از خطابهی نوبل خانم ویسلاوا شیمبورسکا شاعر سرشناس لهستانی و برندهی نوبل ادبی ۱۹۹۶ که هفتهی پیش درگذشت. این جملات را چند سال قبل از یک شمارهی قدیمی همشهری جوان (بخش مهمان هفته) ـ که متأسفانه ننوشتهام چه شمارهای بوده ـ یادداشت کردهام. جملاتی درخشان در ستایش خود، بودن و شور و شیفتگی.
پیشنهاد میکنم در مورد خانم شیمبورسکا این نوشتهها را هم بخوانید:
متن کامل خطابهی نوبل خانم شیمبورسکا (که با ترجمهای که من از آن نقل قول کردم، فرق دارد.)
گفتوگوی اختصاصی با «ویسواوا شیمبورسکا»؛ شاعر لهستانی برندهی نوبل ادبیات ۱۹۹۶ (سعید کمالی دهقان)
عاشق آدمها نیستم (ترجمهی مصاحبهای از شیمبورسکا؛ مجتبی پورمحسن)
درگذشت ویسلاوا شیمبورسکا (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
(منبع عکس بالا اینجا)
ـ در زمانهی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بستهبندی شده باشد ـ خیلی آسانتر از تأیید شایستگیهایی است که پنهان هستند، عمیقاند و خود شخص هم هرگز بهتمامی باورشان ندارد. ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی همواره بودهاند، هستند و خواهند بود که فرشتهی «دریافت» ملاقاتشان میکند، همانهایی که شغلشان را
باید از داروی تلخ خواب
عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم
میفشارم پلکهای خسته را بر هم …
فروغ
باید از داروی تلخ خواب عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم میفشارم پلکهای خسته را بر هم … فروغ دوست داشتم!۳
سرمشقهایت را نوشتم خط به خط اینک
ای عشق از من دفتری تکثیر خواهد شد؟
گفتی” «در این ره پیر باید شد» شدم حالا
از آن همه رؤیا یکی تعبیر خواهد شد؟
محمد علی بهمنی
سرمشقهایت را نوشتم خط به خط اینک ای عشق از من دفتری تکثیر خواهد شد؟ گفتی” «در این ره پیر باید شد» شدم حالا از آن همه رؤیا یکی تعبیر خواهد شد؟ محمد علی بهمنی دوست داشتم!۱
گفتم:«بدوم تا تو همه فاصلهها را»
تا زودتر از واقعه گویم گلهها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من، اثرِ سختترین زلزلهها را
پرنقشتر از فرش دلم بافتهای نیست
از بس که گره زد به گره حوصلهها را
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بلهها را …
محمد علی بهمنی
گفتم:«بدوم تا تو همه فاصلهها را» تا زودتر از واقعه گویم گلهها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من، اثرِ سختترین زلزلهها را پرنقشتر از فرش دلم بافتهای نیست از بس که گره زد به گره حوصلهها را ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم وقت است بنوشیم از این پس بلهها را … محمد علی بهمنی
اینگونه دوست دارم دنبال دوست گشتن
نه هیچ جایگاهی نه هیچ جایِ پایی
من لحظهلحظه خود را گم کردهام در این راه
آیینهام کجایی؟ آیینهام کجایی؟
محمد علی بهمنی
اینگونه دوست دارم دنبال دوست گشتن نه هیچ جایگاهی نه هیچ جایِ پایی من لحظهلحظه خود را گم کردهام در این راه آیینهام کجایی؟ آیینهام کجایی؟ محمد علی بهمنی دوست داشتم!۳
میپرسم انتهای این تاریکی کجاست؟
هیچ!
دنیا تا دلت بخواهد بیهودهی مطلق است!
سید علی صالحی
میپرسم انتهای این تاریکی کجاست؟ هیچ! دنیا تا دلت بخواهد بیهودهی مطلق است! سید علی صالحی دوست داشتم!۱
حالا سالهاست که مرا
به جای خالی تو عادت دادهاند … لیالی!
باز هم بگویم میان من و این بغضِ بیقرار
جای تو خالی؟
سید علی صالحی
حالا سالهاست که مرا به جای خالی تو عادت دادهاند … لیالی! باز هم بگویم میان من و این بغضِ بیقرار جای تو خالی؟ سید علی صالحی دوست داشتم!۳
من تا بودهام
هرگز برای خود زندگی نکردهام
من برای مردم خود
آرزوهای روشنی داشتهام:
خرسندیِ خانه
گفتوگوی امید
دعای داشتن
دلالت به سادگی،
و چیزهایی سادهتر
از قبیل همین هوای خوش …!
سید علی صالحی
من تا بودهام هرگز برای خود زندگی نکردهام من برای مردم خود آرزوهای روشنی داشتهام: خرسندیِ خانه گفتوگوی امید دعای داشتن دلالت به سادگی، و چیزهایی سادهتر از قبیل همین هوای خوش …! سید علی صالحی دوست داشتم!۰
هزاران سال است
یک عده
اسم آزادی را شنیدهاند،
یک عده هم
عدهی دیگری را به همین اسمِ ساده
میبرند جایی دور
برایشان قصه میگویند!
سید علی صالحی
هزاران سال است یک عده اسم آزادی را شنیدهاند، یک عده هم عدهی دیگری را به همین اسمِ ساده میبرند جایی دور برایشان قصه میگویند! سید علی صالحی دوست داشتم!۴