بارانِ “آن” …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

… برای آن‌که نگویند، جُسته‌ایم و نبود
تو را که جُسته و پیداش کرده‌ام “آن” باش

کویر تشنه‌ی عشق‌م، تداوم عطش‌م
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش!

حسین منزوی

دوست داشتم!
۲

سفر!؟

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

سفر، گریختنی در مه است، سوی امید؟
و یا گریختن از خویش، ناامیدانه؟

ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم
امانتی است هم از سرنوشت بر شانه!

زنده‌یاد حسین منزوی

دوست داشتم!
۱

پایان

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

این‌گونه است

پایان

او را

به خودش می‌رسانی

و خودت

سرگردان خودت می‌مانی …

محمد علی بهمنی

دوست داشتم!
۴

شهاب ره‌سپر …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

بارش از غیر و خودی هر چه سبک‌تر، خوش‌تر
تا به ساحل برسد ره‌سپر دریایی

آفتابا! تو و آن کهنه درنگ‌ت در روز
من شهاب‌م، من و این شیوه‌ی شب‌پیمایی …

حسین منزوی

پ.ن. این روزها غزل‌های حسین منزوی، بخشی از زندگی‌م هستند. ناب و زلال و دوست‌داشتنی. همین هفته سال‌گرد پروازش بود. روح‌ بزرگ‌ش شاد.

دوست داشتم!
۱

فاصله …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

بین موندن و نموندن
سهم آدما زمین شد

ما اسیر انتخابیم
خودمون خواستیم و این شد

***

فاصله فقط یه لحظه‌س
فاصله فقط یه نوره

گاهی از رگ به تو نزدیک
گاهی از تو خیلی دوره

عبدالجبار کاکایی

دوست داشتم!
۱

با من بگو: آری …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

در طول سال‌های زندگی‌م هیچ آلبومی را به‌اندازه‌ی آلبوم “عشق است …” ناصر عبداللهی گوش نکرده‌ام. موسیقی حزین و صدای زیبای ناصر به‌جای خود؛ اما آن‌چه مرا شیفته‌ی این آلبوم موسیقی کرده ترانه‌های شگفت‌آور و دل‌نشین یک پیرمرد نازنین است: محمد علی بهمنی. ترانه‌هایی که تک‌تک واژه‌های‌شان وصف روزهای زندگی این سال‌های من بوده است. بارها و بارها این ترانه‌ها را شنیده‌ام، زیر لب زم‌زمه‌ کرده‌ام و در گوشه‌ی خلوت و تنهایی برای دل‌تنگی‌های‌م گریسته‌ام …

***

سادگی و صمیمیت یا جادو؟ در تمامی این سال‌ها به این فکر کرده‌ام که غزل‌های به‌ظاهر ساده‌ی این شاعر جنوبی مگر چه دارند که این‌طور آدم را غرق خود می‌کنند؟ این اواخر که مجموعه‌ی کامل اشعار استاد را خواندم، در تمامی لحظات خواندن یک کتاب هشت‌صد و اندی صفحه‌ای به همین ماجرا فکر می‌کردم؛ اما باز هم نتوانستم “راز” بزرگ و جادوی غزل‌های بهمنی را کشف کنم. بنابراین باز دل سپردم به روایت زندگی و دل‌تنگی‌ها و تنهایی‌های‌ش از زبان شاعری که خوش‌بختانه هنوز زنده است و غزل فکر می‌کند …

***

در میان تمامی ترانه‌های آلبوم “عشق است …”، یک ترانه برای من رنگ و بوی دیگری دارد. ترانه‌ای که تک‌تک مصراع‌های‌ش را زندگی کرده‌ام. ترانه‌ی پایانی این آلبوم را می‌گویم: نامهربانی. بارها و بارها این ترانه را به‌زبان “مناجات” خطاب به خدای بزرگ زیر لب زم‌زمه‌ کرده‌ام ….

در دیگران می‌جویی‌ام اما بدان ای دوست
این‌سان نمی‌یابی ز من حتی نشان ای دوست

من در تو گم گشتم مرا در خود صدا می‌زن
تا پاسخم را بشنوی پژواک سان ای دوست

در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست

گفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست

من قانعم آن بخت جاویدان نمی‌خواهم
گر می‌توانی یک نفس با من بمان ای دوست

یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من، من این برشانه‌ها بار گران ای دوست

نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می‌کوشی بمانی مهربان ای دوست

آن‌سان که می‌خواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست …

***

برای من شخصا دنیا بدون غزل‌های “محمد علی بهمنی” حتمن چیزی کم داشت. تولدت مبارک استاد عزیز.

دوست داشتم!
۶

تن‌های تنها …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

گاه

آدمی تنهاتر از آن است که سکوت‌ش می‌گوید

***

گاه

تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود …

***

تنها

تنهایی

به یادم مانده است …

محمد علی بهمنی

دوست داشتم!
۲

ها کردن دست‌های تهی …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست!
چه گونه با جنون خود مدارا می‌کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی‌کسی «ها» می‌کنم هر شب …

محمد علی بهمنی

دوست داشتم!
۰

بهار می‌شود!؟

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

یار

هی یار، یار!

این‌جا اگر چه گاه

گُل به مستانِ خسته … خار می‌شود،

این‌جا اگر چه روز

گاه چون شبِ تار می‌شود،

اما بهار می‌شود.

من دیده‌ام که می‌گویم!

سید علی صالحی

دوست داشتم!
۱۷

حرفه‌ای‌ها (۵)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

ـ در زمانه‌ی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بسته‌بندی شده‌ باشد ـ خیلی آسان‌تر از تأیید شایستگی‌هایی است که پنهان هستند، عمیق‌اند و خود شخص هم هرگز به‌تمامی باورشان ندارد.

ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی هم‌واره بوده‌اند، هستند و خواهند بود که فرشته‌ی «دریافت» ملاقات‌شان می‌کند، همان‌هایی که شغل‌شان را آگاهانه انتخاب کرده‌اند و با شیفتگی انجام می‌دهند. آن‌ها ـ پزشک، معلم، باغبان یا هر شغل دیگر ـ مادام که از شیفتگی برای کشف چالش‌های تازه تهی نشوند، کارشان ماجراجویی پرفراز و نشیب و پیوسته‌ای خواهد بود. دشواری‌ها و شکست‌ها هرگز کنجکاوی‌شان را سرپوش نمی‌گذارد. پشته‌ای سؤال تازه از پی پرسشی که پاسخ می‌دهند، پدیدار می‌شود. «الهام» هر چه باشد، زاییده‌ی «نمی‌دانم‌»های پیوسته است.

پ.ن. نقل‌قول‌های بالا برگرفته‌اند از خطابه‌ی نوبل خانم ویسلاوا شیمبورسکا شاعر سرشناس لهستانی و برنده‌ی نوبل ادبی ۱۹۹۶ که هفته‌ی پیش درگذشت. این جملات را چند سال قبل از یک شماره‌ی قدیمی هم‌شهری جوان (بخش مهمان هفته) ـ که متأسفانه ننوشته‌ام چه شماره‌ای بوده ـ یادداشت کرده‌ام. جملاتی درخشان در ستایش خود، بودن و شور و شیفتگی.

پیشنهاد می‌کنم در مورد خانم شیمبورسکا این نوشته‌ها را هم بخوانید:

متن کامل خطابه‌ی نوبل خانم شیمبورسکا (که با ترجمه‌ای که من از آن نقل قول کردم، فرق دارد.)

گفت‌وگوی اختصاصی با «ویسواوا شیمبورسکا»؛ شاعر لهستانی برنده‌ی نوبل ادبیات ۱۹۹۶ (سعید کمالی دهقان)

عاشق آدم‌ها نیستم (ترجمه‌ی مصاحبه‌ای از شیمبورسکا؛ مجتبی پورمحسن)

درگذشت ویسلاوا شیمبورسکا (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

(منبع عکس بالا این‌جا)

دوست داشتم!
۱