سینها میآیند
شینها میروند
اما ریگِ تهِ جو ماندن
مهمتر از دیدنِ دنیا است.
سید علی صالحی
سینها میآیند
شینها میروند
اما ریگِ تهِ جو ماندن
مهمتر از دیدنِ دنیا است.
سید علی صالحی
سینها میآیند شینها میروند اما ریگِ تهِ جو ماندن مهمتر از دیدنِ دنیا است. سید علی صالحی دوست داشتم!۱۰
“اگرنتوانم کارم را بهخوبی در باشگاه انجام بدهم، نمیخواهم تا پایان عمرم در اینجا بمانم. آیندهی من بستگی به کیفیت کار من دارد.” (آرسن ونگر؛ اینجا)
هیچکس برای عملکرد دیروز و امروز در آینده به شما پول نخواهد داد. جدا از آن، اگر نتوانی سطح عالی عملکردت را حفظ کنی، ماندن در آنجایی که هستی، بیشتر فرصتسوز است تا فرصتساز. بنابراین همیشه بهترین فردی باش که در آن لحظه میتوانی: یک حرفهای واقعی!
“اگرنتوانم کارم را بهخوبی در باشگاه انجام بدهم، نمیخواهم تا پایان عمرم در اینجا بمانم. آیندهی من بستگی به کیفیت کار من دارد.” (آرسن ونگر؛ اینجا) هیچکس برای عملکرد دیروز و امروز در آینده به شما پول نخواهد داد. جدا از آن، اگر نتوانی سطح عالی عملکردت را حفظ کنی، ماندن در آنجایی که هستی، بیشتر فرصتسوز است تا فرصتساز.
معمولا یکی از مشکلات مهمی که در زندگی کارآفرینانهمان با آن مواجه میشویم این است که یا اصلا ایدهی کسب و کاری نداریم یا آنقدر ایده داریم که نمیدانیم کدام را انتخاب کنیم! معمولا اگر حالت دوم رخ بدهد، سؤالات بسیاری ذهن ما ما را مشغول میکنند: کدام ایده بهتر است؟ من بهتر است روی کدام ایده وقتم را بگذارم؟ کدام ایده نتیجهبخشتر خواهد بود؟ و سؤالات دیگری شبیه اینها. برای حل این مشکل چه باید بکنیم؟ این بار قرار است با هم در مورد راهحل این مشکل صحبت میکنیم. در اینجا به شما سه آزمون ساده را معرفی میکنم که بهکمک آنها میتوانید برای انتخاب بین ایدههای مختلف کسب و کار، آسانتر تصمیم بگیرید:
۱- آزمون اندازه: اولین و مهمترین نکته در مقایسهی ایدهها مقایسهی اندازهی ایدهها با هم هستند. اندازه را به دو شکل میشود معنا کرد. اول به اندازهی بازار ایده بپردازیم. به این فکر کنید که کدام ایده بهصورت مستقل یا در مجموع دو دنیای واقعی و مجازی (یعنی اینترنت) بازار بالقوهی بزرگتری دارد؟ آیا بازار دیگر (یعنی مثلا بازار مجازی برای بازار واقعی) بازار مکمل محسوب میشود یا بازار مستقلی است با مشتریان متفاوت؟ کشف کنید تعداد مشتریان کدام ایده بیشتر است. برای این کار میتوانید از تحقیقات بازار استفاده کنید یا بازار یک محصول رقیب و یا حتی مشابه محصول خودتان را بررسی کنید. چقدر توانستهاند در آخرین دورهی زمانی بفروشند؟ در طول زمان کسب و کار و فروش و تعداد مشتریانشان با چه روندی رشد داشته است؟ البته همه چیز هم عدد و رقم نیست. گاهی وقتها شهود و شمّ اقتصادی، پاسخ بهتری میدهد! اینجاست که شکل دوم بررسی اندازهی ایده مهم میشود. خیلی ساده و خلاصه از خودتان بپرسید: کدام ایده، قابلیت این را دارد که در بلندمدت به کسب و کاری بزرگ و یک برند دوستداشتنی برای خودتان و دیگران تبدیل شود؟
۳- آزمون نسبت درآمد به هزینه: هدف اصلی از راهاندازی هر کسب و کاری، سودآوری است. سود خیلی ساده عبارت است از درآمد منهای هزینهها. حالا اگر نسبت درآمد به هزینهها را در نظر بگیریم، معیار مناسبی برای مقایسهی مطلوبیت مالی ایدههای کسب و کار بهدست میآوریم: اینکه بهازای هر ریال سرمایهگذاری، چقدر سود بهدست میآوریم. طبیعتا این نسبت برای هر ایدهای بهتر باشد آن ایده، مناسبتر است. دقت کنید که لازم است درآمدها و هزینهها را در طول زمان برآورد کنید. یعنی هم هزینههای طراحی و تولید محصول و راهاندازی اولیه (مثل خرید یا اجارهی مکان فیزیکی یا طراحی و راهاندازی وبسایت فروشگاه اینترنتی، خرید ماشینآلات و تجهیزات و …) را در نظر بگیرید و هم درآمدها (ناشی از فروش محصولات و خدمات و درآمدهای جانبی) و هزینههای بلندمدت (مثل: تبلیغات، هزینهی نیروی انسانی، هزینهی مواد اولیه و …) را. توجه کنید که ممکن است ایدهای نیاز به هزینهی اولیهی بالا داشته باشد و در بلندمدت هزینهی کمتری بخواهد و بالعکس. بنابراین برای مقایسه، لازم است برای هر ایده مجموع درآمدها را بر مجموع هزینههای کوتاهمدت و بلندمدت در یک بازهی زمانی یکسان تقسیم و نتیجه را با هم مقایسه کنید.
۳- آزمون ارزش: دنبال کردن هر ایدهی کسب و کاری، منافع مادی و غیرمادی و البته هزینههای خاص خودش را در پی خواهد داشت. سؤال این است که ارزش نهایی واقعی (یعنی منافع مادی منهای هزینهها) کدام یک از این ایدهها بزرگتر است؟ با سرمایهگذاری مالی مشابه یا سرمایهگذاری وقت و انرژی یکسان از کدام ایده میشود پول بیشتری درآورد؟ آیا ارزش حاصل شده، مطابق انتظار شما هست؟ یک نکتهی بسیار مهم این است که ملاک ارزش لزوما عدد ریالی سود حاصل از کسب و کارمان نیست. خیلی وقتها ممکن است پول زیادی در نهایت برایمان نماند؛ اما احساس رضایت درونی که از طراحی و تولید یک محصول یا خدمت عالی بهدست میآوریم کافی باشد تا کل ماجرا برایمان بیارزد. بنابراین خیلی خلاصه بگویم احتمالا اینجا هم شهود پاسخ بهتری به ما میدهد: فکر کنید با دنبال کردن هر ایده، در آخر کار، چقدر احساس خوب خواهید داشت!
ایدهای که از هر سه آزمون سربلند بیرون بیاید، طبیعتا ایدهی برتر خواهد بود. اما اگر بخواهیم این سه آزمون را اولویتبندی بکنیم، بهترتیب نتایج آزمون ارزش، اندازهی بازار و نسبت درآمد به هزینه را در نظر بگیرید. البته باید بگویم در نهایت البته باز هم با تکیه بر احساس و شور درونیتان، میتوانید درستترین تصمیم ممکن را بگیرید!
معمولا یکی از مشکلات مهمی که در زندگی کارآفرینانهمان با آن مواجه میشویم این است که یا اصلا ایدهی کسب و کاری نداریم یا آنقدر ایده داریم که نمیدانیم کدام را انتخاب کنیم! معمولا اگر حالت دوم رخ بدهد، سؤالات بسیاری ذهن ما ما را مشغول میکنند: کدام ایده بهتر است؟ من بهتر است روی کدام ایده وقتم را بگذارم؟
نویسنده: جئوفری جیمز / مترجم: علی نعمتی شهاب
اغلب اوقات، مشتریان (اعم از بالقوه و بالفعل) بسیار خوب و دوستداشتنیاند. با این حال هشت نوع مشتری وجود دارند که معمولا دردسرهایشان بیشتر از ارزششان است. اینها همان مشتریانی هستند که شما را عصبانی میکنند. در اینجا توصیههایی برای مواجهه با این مشتریان ارائه میشود:
یک ـ تفریحکنندهها: اینها کسانی هستند که به شرکت شما “علاقهمند” هستند؛ اما هیچ قصدی برای خرید از شما یا دیگران ندارند.
بهترین دفاع شما: در ملاقات اول، هزینهی انتظاری ناشی از عدم خرید مشتری را برای خودتان مشخص کنید. اگر این هزینه خیلی زیاد نیست، مؤدبانه عذرخواهی کنید.
دو ـ غافلگیرکنندهها: این گروه بهنظر میرسد که با حسن نیت شروع به مذاکره میکنند؛ اما دقیقا بعد از توافق نهایی، درخواست یک تخفیف بالا میکنند: “در غیر این صورت همه چیز منتفی است.”
بهترین دفاع شما: فقط بگویید نه. مشتری به شما برای حفاظت از بنگاه خودتان احترام خواهد گذاشت. اگر معامله بههم خورد، مطمئن باشید از اول هم جدی و واقعی نبوده است.
سه ـ سواریگیرندگان مجانی: آنها از شما میخواهند که یک پروپوزال بسیار دقیق و پرجزئیات بنویسید؛ سپس پروپوزال شما را به پیمانکار کنونیشان میدهند تا کار را انجام دهد.
بهترین دفاع شما: هرگز یک پروپوزال واقعی و کامل را بدون دریافت تعهد از کارفرما جهت تضمین برگزاری جلسهای برای ارائهی شفاهی پیشنهادتان به تصمیمگیرندگان ارشد سازمان ارائه نکنید.
چهار ـ دیوار آجری: فرقی نمیکند چقدر تلاش کنید: آنها هرگز اطلاعات مورد نیاز شما را در اختیارتان قرار نمیدهند تا بفهمید کمیتوانید کمکشان کنید یا خیر؟
بهترین دفاع شما: با گفتن این جمله که: بسیار خوب، من دقیقا چه کمکی میتوانم به شما بکنم؟” توپ را به زمین خود آنها بیاندازید. اگر پاسخی نداشتند، به آنها نه بگویید و از آنها جدا شوید.
پنج ـ کارچاقکنها: آنها رفتارهای غیراخلاقی رقبای شما را به شما گوشزد میکنند و از شما انتظار دارند همانند آنها “انعطافپذیر” باشید.
بهترین دفاع شما: هرگز با شرکت یا فردی که از شما انتظار کارهای غیراخلاقی یا غیرقانونی دارد، همکاری نکنید.
شش ـ مرد نامرئی: آنها با شما قرار ملاقات را تنظیم میکنند؛ اما دقیقا در زمان برگزاری جلسه کار مهمتری برایشان پیش میآید و جلسه را لغو میکنند.
بهترین دفاع شما: اگر این اتفاق یک بار افتاد، خیلی مهم نیست. دو بار هم همینطور. اما اگر بیشتر از دو بار رخ داد، فرض را بر این بگذارید که این کار مشتری عمدی است و کار با آن مشتری را فراموش کنید.
هفت ـ دو رو: آنها ادعا میکنند که اختیار کامل را برای خرید دارند؛ اما در واقع (تازه اگر اختیاری داشته باشند) نقش کوچکی در فرایند تصمیمگیری برای خرید بازی میکنند.
بهترین دفاع شما: همزمان با اینکه دامنهی ارتباطات خودتان را در سازمان مشتری گسترش میدهید، فرد دو رو را درگیر کار خود نگاه دارید.
هشت ـ کارجو: آنها وانمود میکنند که شرکتشان، مشتری بازار محصولات شما است؛ اما در واقع تلاش میکنند برای خودشان فرصتهای کارجویی را در صنعت محل فعالیت شما ایجاد کنند.
بهترین دفاع شما: بهترین توصیهای را که میتوانید به کارجویان ارائه کنید و بعد ببینید آیا در آن سازمان کس دیگری هست که لازم باشد با او صحبت کنید یا خیر؟
نویسنده: جئوفری جیمز / مترجم: علی نعمتی شهاب اغلب اوقات، مشتریان (اعم از بالقوه و بالفعل) بسیار خوب و دوستداشتنیاند. با این حال هشت نوع مشتری وجود دارند که معمولا دردسرهایشان بیشتر از ارزششان است. اینها همان مشتریانی هستند که شما را عصبانی میکنند. در اینجا توصیههایی برای مواجهه با این مشتریان ارائه میشود: یک ـ تفریحکنندهها: اینها کسانی هستند
نویسنده: مارشال گولداسمیت / مترجم: علی نعمتی شهاب
من یک گروه از مدیران با استعداد از نظر فنی و ذهنی را مدیریت میکنم. گر چه من به استعداد آنها احترام میگذارم اما نیاز آنها به نشان دادن دایمی استعدادشان میتواند آزاردهنده باشد. پیشنهادی هست؟
یکی از چالشهای بین فردی کلاسیک که من در افراد بااستعداد و درخشان از نظر فنی دیدهام، تمایل آنها به “ارزشافزایی” بهویژه در مورد کار دیگران است.
این حالت چه وقت رخ میدهد؟
تصور کنید که شما یک کارشناس بیتجربه هستید. من مدیر شما هستم. شما با یک ایده پیش من میآیید ـ ایدهای که فکر میکنید خیلی خوب است. شما برای ماهها روی آن ایده کار کردهاید و واقعا در مورد آنچه که توسعه دادهاید هیجانزده هستید. من ایده شما را دوست دارم.
به جای آنکه فقط بگویم: «ایده جالبی است!» ـ بهعنوان یک آدم بااستعداد و درخشان از نظر فنی ـ من احتمالا میگویم: «این ایده بسیار خوبی است. چرا این موضوع را هم به آن اضافه نمیکنید؟»
این کار ممکن است در حالتی که برای “افزودن ارزش بسیار زیاد” تلاش میکنم مفید باشد و همینجا است که مشکل پیش میآید: کیفیت ایده شما ممکن است ۵% با پیشنهاد من بهبود یابد؛ اما تعهد شما به اجرای آن ممکن است ۵۰% کاهش یابد. آن ایده دیگر ایده شما نیست؛ بهعنوان مدیر شما، من اکنون ایده خودم را بهوجود آوردهام.
دوست خوب من دکتر دیوید اولریچ به من یاده داده است که اثربخشی اجرای یک ایده تابعی است از کیفیت ایده ضرب در تعهد مجری به اجرا کردن آن ایده. انسانهای باهوش ـ بهویژه مهندسان یا متخصصان با استعداد از نظر فنی ـ میتوانند در تلاش برای بهبود بسیار کم کیفیت یک ایده آنقدر منحرف شوند که به تعهد به اجرای آن صدمات جدی وارد شود.
اگر بخواهیم با خودمان روراست باشیم، وقتی میخواهیم به شکل افراطی همانند یک پاپ باشکوه عمل کنیم، اغلب واقعا بر کیفیت ایده متمرکز نیستیم. ما تنها تلاش میکنیم به دنیا ثابت کنیم که چقدر باهوش هستیم!
در اینجا چند پیشنهاد که به ما، همکارانمان و زیردستانمان کمک میکند از برای “افزودن ارزش بسیار زیاد” اجتناب کنیم:
۱- پیش از صحبت کردن با همکارانتان:
۲- پیش از صحبت کردن در جلسات تیمی:
۳- پیش از “ارزشافزایی” با اعضای خانواده (به خصوص در مورد نوجوانان):
“افزودن ارزش بسیار زیاد” یک چالش کلاسیک افراد باهوش و موفق است. ما باید نقشمان را از متخصص فنی به توسعهدهنده افراد تغییر دهیم. یکی از بزرگترین رهبرانی که من میشناسم جایی گفته بود: «دست یافتن مربوط به من است؛ رهبری مربوط به دیگران.»
نویسنده: مارشال گولداسمیت / مترجم: علی نعمتی شهاب من یک گروه از مدیران با استعداد از نظر فنی و ذهنی را مدیریت میکنم. گر چه من به استعداد آنها احترام میگذارم اما نیاز آنها به نشان دادن دایمی استعدادشان میتواند آزاردهنده باشد. پیشنهادی هست؟ یکی از چالشهای بین فردی کلاسیک که من در افراد بااستعداد و درخشان از نظر فنی
پیش از شروع:
زندگی و کار حرفهای:
نیازهای من (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)
پست مهمان: نگرش سازنده، کلید ارتباط موفق | The Coach
چگونه مغزتان هنگ می کند: آیبانو و چگونه فرمانروای مغزمان باشیم ؟آیبانو (عااااااااااالی!)
۱۰ آزمایش روانشناسی مشهور که تحولی در شناخت انسان از رفتارها و علایقشان ایجاد کردند (دکتر علیرضا مجیدی؛ یک پزشک)
با چقدر “خرید” حالتان خوب میشود؟
سلامت نیوز: چگونه ذهنی آرام داشته باشیم؟
مدیریت و کسب و کار:
دریچهای نو به حوزه استراتژی (نوشتهی هنری مینتزبرگ. عااااااااااااااالی!)
فردای بازاریابی: شما کدام راه را خواهید رفت (استاد پرویز درگی) (عااااااااااالی!)
هفت سال بعد؛ جایگاه آینده سازمان بازاریابی (استاد پرویز درگی)
معرفی چند ابزار برای یافتن ایدههای جدید « همفکری
راز ماندگاری مایکروسافت در چیست؟ (نارنجی)
اقتصاد آنلاین – ایدههای کوچک، کسبوکارهای پرسود
مدیریت فاوا:
استفاده از تحلیلهای دیجیتال برای ارزشآفرینی در کسبوکار – ایستنا (بسیار خواندنی)
علم و فناوری:
حالا دیگر ساندکلاد را واقعا میشود پلتفرم صوتی برتر دنیای اینترنت دانست: ساندکلاد هر ماه، ۲۵۰ میلیون شنونده دارد! (دکتر علیرضا مجیدی؛ یک پزشک)
درصد کپچاهای گوگل، یاهو و پیپل، با فناوری هوش مصنوعی Vicarious قابل شکستن هستند! (دکتر علیرضا مجیدی؛ یک پزشک)
مردم به محصولات اپل روی خوش بیشتری نشان می دهند، ولی دوست دارند برای گوگل کار کنند (نارنجی)
نقدهای ۴۰۰۰۰ کلمهای: مصاحبهای با جان سیراکوزا | یک پزشک
نرمافزارهای امنیتی رایگان ایمنی کافی دارند! – وب شهر
موتورولا آرا؛ پروژه جاهطلبانه ساخت گوشی هوشمند پازلی قابل ارتقا (فارنت)
اندروید ۴٫۴ کیتکت و تمام چیزهایی که باید در مورد آن بدانیم (فارنت)
رسانههای اجتماعی:
فیسبوک چگونه تاریخ آغاز و پایان روابط شما را حدس میزند؟ (فارنت)
گوگل پلاس با ۵۴۰ میلیون کاربر فعال در حال رشد است
صنعت فاوا در ایران:
بیدختی: نیمی از دلیل گرانی اینترنت به دلیلی هزینه گران انتقال است
اقتصاد:
سرمایهداری و امپریالیسم (حسین عباسی؛ IRPD ONLINE) (بسیار خواندنی)
کالای عمومی و اختلافهای قومی (کافه اقتصاد)
یک روز در یک دبیرستان آمریکایی (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار)
مسابقههای سیاستگذاری (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ) (پیشنهاد جالب حامد)
خطِ قرمز: لایحهی «شفافیت» (یاسر کراچیان؛ خط قرمز)
طیب نیا:کار عمرانی نکنیم و طلب پیمانکاران را هم ندهیم؛۲۸ هزارمیلیارد کسری بودجه داریم
آمار و اطلاعات:
کسب و کار و اقتصاد:
اقتصاد آنلاین – درآمدهای مالیاتی ایران چگونه تأمین میشود؟ (حتما بخوانید. نکات بسیار جالبی در این گزارش هست که همه باید از آن مطلع باشند.)
گزارش شکاف جنسیتی در جهان ۲۰۱۳ و رتبه ۱۳۳ برای ایران
بستن قرارداد در ایران ۵۰۵ روز زمان میبرد محاسبه مالیات ۳۴۴ ساعت
اقتصاد آنلاین – کاهش شکاف منابع و مصارف بانکها و افزایش ظرفیت اعتباردهی بانکها
اقتصاد آنلاین – پردرآمدترین رشتههای دانشگاهی در جهان
اقتصاد آنلاین – هر خانواده ایرانی چند بچه دارد؟
هزینه هر شبانهروز تخت بیمارستانی
رشد۴۲۳ درصدی هزینه ایجاد یک شغل صنعتی
اقتصاد آنلاین – ایران جایگاه دوم اوپک را بازیافت
ایران از لحاظ آزادی اقتصادی در جایگاه ۱۲۷ جهان قرار گرفت
فاوا:
ایران در بین ۴ کشور برتر در رشد ثبت دامنه
جابهجایی ۱۰ میلیارد دلار از طریق موبایل
از هر ۱۰ تلفن همراهی که فروخته میشود ۶ عدد تلفن هوشمند است
کیندل محبوبترین ابزار مطالعه کتاب الکترونیک، حتی فراتر از آیپد و دیگر تبلتها (نارنجی)
پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (دیگ ریدر به توصیهی من!) دنبال کنید (بهیاد زندهیاد گودر!) لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم. برای مطالعهی منتخبی از بهترین
شب و روز از تو میگوییم و میگویند، کاری کن
که «میبینم» بگیرد جای «میگویند»های ما
نمیدانم کجایی یا کهای، آنقدر میدانم
که میآیی که بگشایی گره از بندهای ما …
بهاحترام هشتم آبان، ششمین سالگرد درگذشت قیصر امینپور. یادش و ناماش تا همیشه زنده باد!
شب و روز از تو میگوییم و میگویند، کاری کنکه «میبینم» بگیرد جای «میگویند»های ما نمیدانم کجایی یا کهای، آنقدر میدانمکه میآیی که بگشایی گره از بندهای ما … بهاحترام هشتم آبان، ششمین سالگرد درگذشت قیصر امینپور. یادش و ناماش تا همیشه زنده باد! دوست داشتم!۴
هر از گاهی دوستان جوانتر من از من سؤالی میپرسند که شبیه هم است: “من تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شدهام. بهنظر شما کارمند یک شرکت شوم یا برای خودم کار کنم!؟” اینبار قصد دارم پاسخی که به این دوستان جوانام میدهم را اینجا بنویسم به این امید که به دیگرانی هم که این سؤال را دارند کمک کند (البته این پاسخ طبیعتا برای افراد باتجربهای که همین سؤال را دارند هم معنادار است.)
پیش از هر چیز باید توجه کنید که راهاندازی کسب و کار جدید در هر حوزهای (اعم از حوزههای فنی مثل: فناوری اطلاعات، معماری، الکترونیک و … یا حوزههای هنری مثل: نقاشی، درست کردن عروسک، شیرینیپزی و … یا حتی حوزههای کسبی مثل خرید و فروش انواع و اقسام کالاها) غیر از دانش فنی، نیازمند داشتن دو نوع اطلاعات دیگر هم هست:
۱- دانش مدیریت و ادارهی بنگاه؛
۲- اطلاعاتی در مورد بازار هدف (در اینجا معماری و طراحی)، انواع مشتریان و نیازهایشان، رقبا و …
فرض کنیم که دانش مدیریت کسب و کار را دارید یا کسانی هستند که میتوانند در این زمینه به شما کمک بکنند. اگر چنین دانشی ندارید، لازم است که حتما اطلاعات اولیهای را در این زمینه کسب کنید. برای این منظور میتوانید با مطالعهی کتابهای مدیریتی، اطلاعات خودتان را افزایش دهید. میتوانید از کتابهایی که عبارت “اصول مدیریت” در عنوانشان آمده شروع کنید.میتوانید یک دورهی MBA را هم بگذارنید تا بتوانید بهصورت جامع اصول کسب و کار را بیاموزید و از آن مهمتر ارتباط میان زیربخشهای علم مدیریت را با یکدیگر درک کنید (مثلا ارتباط میان استراتژی با مدیریت مالی.)
اما جدا از بحث داشتن یا نداشتن دانش مدیریت، سؤال مهمتر این است که چقدر در زمینهی آشنایی با بازار و مشتریان و رقبا در حوزهی تخصصی یا کاریتان اطلاعات دارید؟ مثلا به سؤالهای زیر فکر کنید:
۱- این بازار چقدر بزرگ است؟ چند مشتری برای ایدهی من وجود دارد؟ آیا به صرف زمان و هزینه میارزد که من وارد بازار شوم؟
۲- ایدهی من قرار است چه مسئلهای را حل کند یا چه جای خالی را در زندگی شخصی و سازمانی مشتریان من پوشش بدهد؟
۳- مشتریان در این حوزه برای چه چیزی پول میدهند؟ روشهای خریدشان چگونه است؟ آیا من به آنها دسترسی دارم؟
۴- همین الان در این بازار چه محصولات یا خدماتی ارائه میشوند؟ آیا ایدهی من در این بازار ایدهی جدیدی است یا یک ایدهی تکراری؟
۵- اگر ایدهی من جدید است، چرا مشتری باید آن را از من بخرد؟
۶- تفاوت ایدهی من با دیگران در چیست؟ مثلا: آیا محصول یا خدمت من ویژگیهای بهتری دارد یا روشهای کاریام با دیگران فرق دارند؟ البته توجه کنید که صرفا متفاوت بودن اهمیت ندارد: این تفاوت باید ایجاد تجربهای بهتر برای مشتری شود یا مشکل مشتری را بهنسبت رقبا بهتر حل کند؟
۷- ایدهی من هر چقدر هم عالی باشد، بدون تبدیل شدن به یک محصول یا خدمت قابل فروش، بههیچ دردی نمیخورد. آیا میتوانم این ایده را در عمل اجرا کنم و محصول یا خدمت حاصل از آن را بفروشم؟
این سؤالات و دهها سؤال دیگر برای تصمیمگیری در این زمینه اهمیت دارند. حالا کمی فکر کنید: آیا این اطلاعات را خودتان در اختیار دارید یا کسی هست که در این زمینه به شما کمک کند؟ آیا همین الان مشتریان بالقوهای برای ایدهتان دارید؟ اگر پاسخ این سؤالات مثبت است، یک گام دیگر پیش بروید: چقدر ریسکپذیر هستید؟ در اینجا منظورم صرفا ریسک مالی نیست: زمانی که صرف ایدهتان میکنید و برند شخصی و رزومهی قبلیتان در آن حوزهی کاری هم جزو ریسکهای شما هستند. اگر انجام این کار به ریسکاش هم برایتان میارزد، در راهاندازی کسب و کار خودتان تردید نکنید!
اما اگر پاسخ سؤالات بالا منفی است توصیه میکنم پیش از راهاندازی کسب و کار خودتان، مدتی در یک شرکت یا نزد یک آدم باتجربه در حوزهی کاری مورد نظرتان کارآموزی کنید. در این مرحله درآمد احتمالا نباید اولین اصل تصمیمگیری برای انتخاب محل کار باشد؛ بلکه لازم است جایی را انتخاب کنید که بتوانید در آن تجربهی بیشتری کسب کنید و با بازار حوزهی کاری مورد نظرتان آشنایی حداکثری پیدا کنید. احتمالا بعد از یک دورهی کارآموزی چند ماهه تا یکی دو ساله اطلاعات کافی را برای شروع کسب و کار خودتان کسب کردهاید تا بعد بهسراغ راهاندازی کسب و کار شخصیتان بروید.
هر از گاهی دوستان جوانتر من از من سؤالی میپرسند که شبیه هم است: “من تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شدهام. بهنظر شما کارمند یک شرکت شوم یا برای خودم کار کنم!؟” اینبار قصد دارم پاسخی که به این دوستان جوانام میدهم را اینجا بنویسم به این امید که به دیگرانی هم که این سؤال را دارند کمک کند (البته این
نوشته: کلی ریچاردسون / ترجمه: علی نعمتی شهاب
اگر میخواهید کسب و کار شما مشتریان بیشتری بهدست بیاورد، لازم است به چشم مردم بیایید. بنابراین نهتنها باید در جایی که مشتریانتان حضور دارند بهسراغ آنها بروید؛ بلکه باید به آنها ثابت کنید شایستهی بذل توجه آنها و پولی که بهسختی بهدست آوردهاند، هستید. در این مقاله ۱۰ روش خلاقانه که به کسب و کار شما برای اثبات برتری در مقایسه با رقبایتان کمک میکنند، ارائه میشوند:
۱- محصول بیهمتا: اگر محصولی بیهمتا داشته باشید که مشتریان شما نتوانند آن را در جایی دیگر بیابند، خود را از رقبایتان متمایز ساختهاید. البته لازم نیست همهی محصولاتتان از این نوع باشند؛ اما داشتن یک یا دو نوع محصول متمایز برای کسب و کار شما مفید خواهد بود. روی پیامی که به مشتریانتان میدهید تمرکز کنید تا به آنها نشان دهید واقعا چه چیزی محصولات شما را متمایز میکند.
۲- یک بازار گوشهای (Niche Market) ایجاد کنید: فروشگاههای تخصصی به شما کمک میکنند تا متمایز شوید؛ چرا که مشتریانتان متوجه خواهند شد که شما تنها یک کار را به بهترین شکل ممکن نجام میدهید. بازارهای گوشهای اغلب اوقات با قیمتهای بالاتر همراهاند و در نتیجه باعث افزایش سودآوری شما هم میشوند. اغلب افراد دوست دارند اندکی پول بیشتری بپردازند تا دقیقا همان چیزی را دریافت کنند که میخواهند.
۳- خودتان راهحل باشید: آیا مشتریان شما مسئلهای دارند؟ به آنها بگویید که چگونه میتوانید این مسئله را حل کنید. مطمئن شوید که هر آنچیزی را که باعث تمایز شما میشود را در تبلیغاتتان گنجاندهاید تا مشتریان بالقوهتان متوجه آنها شوند. بر ارزشهای پیشنهادیتان به مشتری متمرکز شوید و مشتریانتان را نسبت به ارزشمند بودن آنها متقاعد سازید.
۴- نیازی را کشف کنید: اگر راهحلی ندارید که شما را از رقبا متمایز کند، نیازی را بیابید که میتوانید به آن پاسخ مناسبی بدهید. سپس بازار رقابتتان را بررسی کنید: آیا به این نیاز پاسخی داده شده است؟ اگر نه، شاید شما بتوانید راهحلی برای آن بیابید!
۵- محصولات ترویجی: به مشتریانتان هدایای تشکرآمیز کوچک اهدا کنید. به آنها چیزی بدهید که از آن استفاده کنند و بدین ترتیب با نام و نشان کسب و کار شما آشنا شوند. نوشتافزار و دفترچههای هدیه اغلب، هدایایی دلچسب و مناسباند. زمانی که کسب و کارتان در مراسمی شرکت دارد، لباسهایی با نشان شرکت خودتان تهیه کنید و در اختیار مردم بگذارید. اگر برنامه در فضای باز برگزار میشود، از عینک آفتابی یا لیوانهای چای با طراحی زیبا استفاده کنید. مردم غنیمتهای رایگان را دوست دارند و این، روشی عالی برای ترفیع جایگاه نشان تجاری شماست.
۶- ارزش: آیا ترجیح میدهید در برابر هزینهی ثابت، چیز بیشتری به مشتریانتان ارائه کنید؟ تا وقتی این موضوع را به مشتریانتان نگویید، آنها از این ارزش افزودهی محصول یا خدمت شما باخبر نخواهند بود. کارزار تبلیغاتی را راه بیاندازید که به مشتریانتان در مورد طولانیتر بودن ضمانت محصول توسط شما، استفادهی شما از مواد اولیهی مرغوب یا سرعت تحویل بالای سفارشها اطلاعاتی بدهد. کشف کنید شما دقیقا چه ارزشی را برای مشتریانتان به ارمغان میآورید. این کار باعث میشود تا کسب و کار شما از هر رقیب دیگری متمایز شود و بدین ترتیب مشتریان فراوانی را به خود جلب کند.
۷- خدمات: آوازهی سرویسدهی عالی به مشتریان، دهان به دهان میان دوستان و آشنایان میگردد. با مشتریانتان بهدرستی رفتار کنید تا آنها هم به اطرافیانشان بگویند که بهسراغ شما بیایند. این کار خیلی زود به درآمد و فروش بیشتر خواهد انجامید.
۸- پیشنهادات: اغلب انسانها دوست دارند در مخارجشان صرفهجویی کنند؛ بنابراین به آنها تخفیفات مختلفی پیشنهاد کنید. میتوانید یک کوپن تخفیف را روی رسید خریدشان بچسبانید یا از ایمیل یا سایتتان جهت ارسال کوپنهای تخفیف برای مشتریانتان استفاده کنید. هر چقدر پیشنهاد تخفیف شما خاصتر باشد، بهیادماندنیتر و مؤثرتر خواهد بود. مثلا: بهجای ارائهی یک واحد محصول بهازای ۱۰ بار خرید، همین کار را برای تعداد خریدی با عدد فرد مثلا ۹ بار انجام دهید. درصد تخفیف مشخصی را برای خریدارانی در نظر بگیرید که به فروشگاه شما مراجعه میکنند و جملهای را که در محل مشخصی از سایتتان نوشته شده است، برای شما تکرار میکنند.
۹- گارانتی: اگر کارتان را تضمین میکنید، لازم است با قدرت تمام این موضوع را به مشتریانتان اعلام کنید تا آنها از سپردن کسب و کارشان بهدست شما احساس آرامش کنند. شرایط گارانتی را از طریق چاپ روی صورتحساب یا سایر مستندات قابل ارائه به مشتریان جاری یا بالقوهتان اطلاعرسانی کنید.
۱۰- به همه بگویید که شما متفاوتید: پس از اینکه یکی یا چند راه از میان راههای ارائه شده در این مقاله را برای متمایز ساختن کسب و کارتان انتخاب کردید، لازم است این موضوع را به مشتریانتان اعلام کنید. از این روشهای متمایزسازی در برنامههای بازاریابی و تبلیغاتتان استفاده کنید تا مشتریان احتمالی نیز شرکت شما را بیشتر بشناسند و از اینکه چگونه کمکشان خواهید کرد درک عمیقتری کسب کنند.
متمایز ساختن خود از رقبایتان ارتباط نزدیکی با برند شما دارد. برند شما، شخصیت خاص کسب و کار شما است و لازم است بازتابندهی این باشد که ماهیت کسب و کار شما چیست و چگونه کار میکند. زمانی که مشتریانتان درک کنند که شرکت شما در چه چیزهایی از دیگر متفاوت است، احتمال بیشتری میرود که پولشان را در بار بعدی که قصد خرید محصول یا خدمتی داشته باشند، برای شما خرج کنند!
نوشته: کلی ریچاردسون / ترجمه: علی نعمتی شهاب اگر میخواهید کسب و کار شما مشتریان بیشتری بهدست بیاورد، لازم است به چشم مردم بیایید. بنابراین نهتنها باید در جایی که مشتریانتان حضور دارند بهسراغ آنها بروید؛ بلکه باید به آنها ثابت کنید شایستهی بذل توجه آنها و پولی که بهسختی بهدست آوردهاند، هستید. در این مقاله ۱۰ روش خلاقانه که
هدف: بهدنبال خانهای نیازمند تعمیر میگردم که پی محکمی داشته باشد. دوست دارم دیوارها را تخریب کنم، پلهایی بسازم و آتش روشن کنم. من تجربهای کمنظیر، شور درونی بیپایان و البته کمی از آن چیزی که “رؤیابینی” خوانده میشود دارم و از آغاز دوباره نیز نمیهراسم.
مهارتهای من: “رؤیابینی”، سخنرانیهای مهیج، انگیزش تیمها و کمک به ساخت محصولات واقعا جذاب.
رزومهی جابز؛ بخشی از آگهی معرفی آیتول بر روی سایت me.com؛ ۵ ژانویهی ۲۰۰۰
*******
خیلیها فکر میکنند علت موفقیت افسانهای استیو جابز، استعداد خارقالعاده و شخصیت کمنظیر جابز بود. اما من فکر میکنم کلید موفقیت جابز در زندگی شغلیش خودشناسی بود. جابز هدفهای حرفهایاش را بهدرستی شناسایی کرد، همانطور که میبینید آنها را در قالب اهداف حرفهای خود تعریف کرد و دست آخر بهترین جایگاه استفاده از مهارتهای شخصیاش را در فعالیت بهعنوان یک “آیندهساز”، یک “استراتژیست” و یک “طراح محصول” بینظیر یافت.
با هم دربارهی خودشناسی بیشتر صحبت خواهیم کرد. فعلا به این فکر کنید که روایت شما از رزومهتان چیست؟ روایت من از رزومهام را در پست دیگری خواهید خواند. 🙂
هدف: بهدنبال خانهای نیازمند تعمیر میگردم که پی محکمی داشته باشد. دوست دارم دیوارها را تخریب کنم، پلهایی بسازم و آتش روشن کنم. من تجربهای کمنظیر، شور درونی بیپایان و البته کمی از آن چیزی که “رؤیابینی” خوانده میشود دارم و از آغاز دوباره نیز نمیهراسم. مهارتهای من: “رؤیابینی”، سخنرانیهای مهیج، انگیزش تیمها و کمک به ساخت محصولات واقعا جذاب.