از آخرین مطلب داستان‌مان چند ماهی می‌گذرد که کمی سردرگمی، کمی سرگرمی‌های (!) کاری و بیش از همه توجیه معروفی به‌نام تنبلی باعث آن شد. در آخرین نوشته از تصمیم‌ام برای این گفتم که منتظر نمانم و کار را خودم شروع کنم. اما سؤالی که پیش آمد این بود که از کجا؟ ایده‌های فراوانی ذهن‌ام را به خود مشغول کرده بود. چگونه باید ایده‌ای را برای شروع انتخاب می‌کردم؟ چطور باید مطمئن می‌شدم این ایده آن‌قدر خوب است که بیارزد برای‌اش وقت بگذارم؟ از آن سخت‌تر این‌که چگونه می‌توانستم خودم را قانع کنم که بودجه‌ای که از پس‌اندازم برای سرمایه‌گذاری روی ایده‌های‌ام در نظر گرفته بودم به هدر نخواهد رفت و حداقل به‌اندازه‌ی خود آن عدد بازگشت خواهد داشت؟ دوباره داستان از سر گرفته شده بود!

چاره‌ی کار کجا بود؟ من تصمیم‌ام را گرفته بودم که کار را آغاز کنم و دیگر وقت تردید دوباره نبود. البته شاید تردید واژه‌ی درستی برای حس آن روزها نباشد. بیش‌تر از جنس سکون بود! سکونی که باعث می‌شد باز هم روزها و روزها بگذرند و هیچ کاری قدمی پیش نرود. این مسئله را به‌وضوح حس می‌کردم و به‌دنبال راه‌کاری برای آن بودم. اما خیلی وقت‌ها جستجو برای یک راه‌حل اثربخش خود تبدیل به یک مشکل جدی می‌شود: چقدر باید بگردی تا راه‌حل را پیدا کنی؟ تجربه‌ام به من می‌گفت که چنین مسائلی راه‌کار قطعی ندارند و باید راه‌حل‌شان را با گام برداشتن در طول مسیر یافت. بنابراین تصمیم گرفتم بیش از این دیگر زمان را از دست ندهم و

۱- من یک بازه‌ی زمانی مشخص به خودم برای تلاش در زمینه‌ی موفقیت در اجرای ایده‌های‌ام وقت می‌دهم.

۲- از یک ایده‌ی کوچک شروع می‌کنم و انرژی و وقت و سرمایه‌ام را روی آن می‌گذارم (هر چند که در عمل باز هم مسیر حرکتم زیگزاگی شد!)

۳- به‌دنبال نتیجه‌ی عجیب و غریب نیستم، می‌پذیرم که آزمون و خطا را آغاز کرده‌ام و ممکن است در پایان مسیر، متضرر بشوم و دوباره به زندگی کارمندی بازگردم.

وقتی چارچوب حرکتم مشخص شد، تصمیم‌گیری هم برای‌م آسان‌تر شد. حالا می‌توانستم با آرامش، به‌جای جستجو به‌دنبال یک ایده و کار بزرگ، از کاری کوچک شروع کنم و روی آن تمرکز کنم. بنابراین یکی از ایده‌های‌ام را انتخاب کردم و کمی در مورد آن تحقیق کردم. فرایند تحقیق البته چندان عمیق و پیچیده نبود. این در حالی است که وقتی سخن از تحقیقات بازار به‌میان می‌آید، بسیاری از افراد به فکر یک فرایند پرهزینه و پرزحمت می‌افتند که برای انجام آن لازم است هزینه و نیروی انسانی قابل توجهی صرف شود تا با مصاحبه، مشاهده، نمونه‌گیری و … اطلاعات لازم را در مورد اندازه و ویژگی‌های بازار مورد نظر جمع‌آوری کنند. واقعیت این است که تحقیقات بازار می‌تواند روش‌های دیگری هم داشته باشد که بسیاری از آن‌ها کم‌هزینه یا حتی بدون هزینه هستند! روشی که من استفاده کردم (به‌نوعی یک روش محاسبات سرانگشتی) این بود: به رفتارهای آدم‌های دور و برتان توجه کنید، تلاش کنید از این رفتارها الگوهای پرتکرار را شناسایی کنید، در این الگوهای رفتاری به‌دنبال مشکلی بگردید که تا به‌امروز به آن پاسخی داده نشده یا پاسخ‌های موجود برای آن ضعیف‌اند و بعد به‌دنبال یک راه‌حل کم‌هزینه‌تر / به‌تر / اثربخش‌تر / سریع‌تر بگردید. بعد هم روی ساختن راه‌حلی که پیدا کرده‌اید متمرکز شوید.

توجه به چند نکته در این‌‌جا بسیار مهم است:

۱- اگر ایده کوچک باشد و تولید محصول مربوط به آن کم‌هزینه، می‌شود ریسک شکست‌اش را پذیرفت و بازخورد واقعی از مشتری و بازار را به زمان پایان مرحله‌ی تولید محصول واگذار کرد. این همان داستان کشف بازار گوشه‌ای است؛ یعنی بازاری کوچک که در آن رقبای زیادی وجود ندارند و می‌توان در آن با کمی آزمون و خطا نیاز مشتری را به به‌ترین شکل ممکن پاسخ داد!

۲- ممکن است مشکلی که می‌خواهیم حل کنیم مشکل جدیدی نباشد و برای آن راه‌حل‌های زیادی در بازار موجود باشد. اگر این راه‌حل‌ها در فروش به مشتری موفق بوده‌اند (مثلا یک اپلیکیشن مشابه ایده‌ی اپلیکیشنی شما چند ده هزار بار دانلود شده باشد) و اگر راه‌حل شما دارای حداقل یک ویژگی متمایز از راه‌حل‌های موفق بازار است، باز هم تردید نکنید. به امتحان‌ش می‌ارزد!

۳- اما این شروع سریع و کوچک نباید باعث شود اهمیت طراحی محصول و مدل کسب‌وکار را نادیده بگیرید. مهم است روی تعیین ویژگی‌های فنی محصول‌تان وقت بگذارید تا بتوانید یک کمینه‌ محصول قابل قبول (Minimum Viable Product) بسازید؛ یعنی محصولی که از نظر فنی قابل ساختن و از نظر مشتری، محصولی ارزشمند و در عین حال قابل استفاده و دل‌‌پذیر باشد. مدل کسب‌وکار نیز داستان مهم دیگری است که نباید فراموش‌اش کنید!

دوست داشتم!
۵

از آخرین مطلب داستان‌مان چند ماهی می‌گذرد که کمی سردرگمی، کمی سرگرمی‌های (!) کاری و بیش از همه توجیه معروفی به‌نام تنبلی باعث آن شد. در آخرین نوشته از تصمیم‌ام برای این گفتم که منتظر نمانم و کار را خودم شروع کنم. اما سؤالی که پیش آمد این بود که از کجا؟ ایده‌های فراوانی ذهن‌ام را به خود مشغول کرده

یک موضوع مهم در شناخت مشتریان خدمات مشاوره‌ی مدیریت نیازهایی است که باعث می‌شوند تا آن‌ها برای خرید این خدمات اقدام کنند. در بخش‌های قبلی این گزارش به بخشی از این نیازها اشاره شد. در این بخش تلاش می‌شود تا با یک نگاه سیستماتیک این موضوع مورد بررسی دقیق‌تر قرار بگیرد.

در عمل با وجود نیازهای بسیار گسترده‌ای که مشتریان براساس آن‌ها به مشاوران مراجعه می‌کنند، معمولا واژه‌ها و عبارت‌های مشابهی در مذاکرات میان این دو گروه شنیده می‌شود. با توجه به تعریف مشاوره‌ی مدیریت و محدوده‌ی آن که در فصل قبل تشریح شد، اگر از سازمان‌های سراسر دنیا هم خواسته شود تا حوزه‌های اصلی کمک گرفتن از مشاوران را مشخص کنند، منطقی است که این سازمان‌ها به نکات مشابهی اشاره کنند.

بدین ترتیب می‌توان در یک نگاه کلی پروژه‌های مشاوره‌ی مدیریت را به سه دسته‌ی کلی تقسیم کرد:

  • پروژه‌های تخصصی: همان‌طور که در پست قبلی تشریح شد، رابطه‌ی مبتنی بر انتقال دانش تخصصی یکی از مهم‌ترین روابط میان مشتریان و مشاوران مدیریت است. در حقیقت دستیابی به دانش تخصصی مشاوران، در صدر فهرست نیازهای مشتریان مشاوره‌ی مدیریت قرار دارد؛ به‌ویژه در دنیای امروز که برخلاف دوره‌ی ابتدایی دهه‌ی ۱۹۹۰، الگوی یک مشاور عام برای همه‌ی حوزه‌های تخصصی به‌فراموشی سپرده شده است. مشتری با نیاز به حل یک مسئله در یک حوزه‌ی خاص، مشاور متخصص همان حوزه را جذب می‌کند. معمولا این پروژه‌ها خیلی بزرگ نیستند و در آن‌ها مشاوران زیادی هم درگیر پروژه نمی‌شوند. تمرکز روی پروژه‌های تخصصی ایده‌‌ی خوبی برای گسترش و رشد بنگاه‌های کوچک و تازه‌وارد صنعت مشاوره‌ی مدیریت است.
  • راه‌حل‌های یکپارچه: موقعیت‌هایی هم وجود دارد که در آن‌ها داشتن دانش تخصصی برای حل مسئله کافی نیست؛ از جمله زمان‌هایی که سازمان به‌دنبال ایجاد یک تغییر بزرگ ـ مثل ادغام و تملیک یا به‌کارگیری فناوری نوین در سازمان ـ است. در این حالت به‌کارگیری یک گروه گسترده از مشاوران با تخصص‌های مختلف از بنگاه‌های گوناگون مشاوره ارزش افزوده‌ی زیادی به‌دنبال ندارد و مشکلات بسیاری هم ایجاد می‌کند. اولا این کار تعداد مشاوران مورد نیاز را به‌شدت افزایش می‌دهد؛ ثانیا در این حالت باید تعداد افراد درگیر در فرایند کنترل پروژه و هم‌چنین افراد هماهنگ‌‌کننده‌ی (Coordinator) پروژه را نیز افزایش داد و در عین حال هماهنگی میان مشاوران با تخصص‌های متفاوت هم هم‌چنان بسیار مشکل است. این وضعیت به افزایش شدید هزینه‌های انجام پروژه و کاهش اثربخشی فعالیت‌ها می‌انجامد. از طرف دیگر ایجاد اعتماد میان مشاوران نسبت به کار یکدیگر هم مسئله‌ی مهم دیگری است. برخی از مشاوران واگذاری بخشی از کار را به‌ دیگران نمی‌پذیرند. در چنین حالتی استفاده از مشاوران دارای تخصص‌های مختلف در مورد موضوع پروژه مفید است. بدین ترتیب هر چند سطح تخصص مشاوران درگیر در پروژه کاهش می‌یابد؛ اما یکپارچگی و هماهنگی میان راه‌حل‌های مختلف ارایه شده توسط مشاوران حوزه‌های مختلف تخصصی در سطح مناسبی حفظ می‌شود.
  • مشاوره‌ی استراتژیک: بین مشاوره‌ی تخصصی و ارایه‌ی راه‌حل‌های یکپارچه، محدوده‌ای وجود دارد که در آن مشاوران به مشتریان کمک می‌کنند تا به دیدگاه‌های جدیدی در مورد کسب و کار خود دست یابند و راه‌هایی نو را برای پاسخ‌‌گویی به تهدیدها و فرصت‌های موجود در بازار بیابند. در این‌جا اهمیت و حجم کار مشاوره در قیاس با فعالیت‌های عملیاتی و اجرایی بیش‌تر است.
دوست داشتم!
۰

یک موضوع مهم در شناخت مشتریان خدمات مشاوره‌ی مدیریت نیازهایی است که باعث می‌شوند تا آن‌ها برای خرید این خدمات اقدام کنند. در بخش‌های قبلی این گزارش به بخشی از این نیازها اشاره شد. در این بخش تلاش می‌شود تا با یک نگاه سیستماتیک این موضوع مورد بررسی دقیق‌تر قرار بگیرد. در عمل با وجود نیازهای بسیار گسترده‌ای که مشتریان

خیلی از ما تصور می‌کنیم برای موفقیت شغلی نیازمند انجام کارهای عجیب و غریب و تلاش‌های مافوق بشری هستیم و به‌همین دلیل، حتی گام اول را در مسیر رسیدن به مقصودمان برنمی‌داریم. این در حالی است که موفقیت هیچ راهی ندارد جز همان ضرب‌المثل معروف که “آهسته و پیوسته رفتن” را به ما توصیه می‌کند. بدیهی است که در طی این مسیر نیاز به مجهز بودن به ابزارهایی داریم تا بتوانیم از عهده‌ی وظایف و کارهایی که در طول مسیر به آن‌ها نیازمندیم، برآییم. این ابزارها همان مهارت‌ها (یا به تعبیری دیگر شایستگی‌های) ما هستند. یاد گرفتن مهارت‌ها و تبدیل کردن آن‌ها به عادت باعث می‌شود تا بتوانیم در زمان مناسب به به‌ترین شکل ممکن هر کاری را انجام دهیم.

در هر شغل و حرفه گروهی از مهارت‌های تخصصی وجود دارد که فرد متخصص لازم است آن‌ها را فرا بگیرد (مثلا: یک جوشکار باید جوشکاری با گاز آرگون را بلد باشد!) اما گروهی از مهارت‌ها هم وجود دارند که در هر شغلی و از آن‌ مهم‌تر در زندگی روزمره برای ما کاربرد دارند. این مهارت‌ها مهارت‌های عمومی شغل و زندگی محسوب می‌شوند. مهارت‌های دسته‌ی اول را مهارت‌های سخت و مهارت‌های دسته‌ی دوم را مهارت‌های نرم می‌نامند. می‌توانید این‌جا و این‌جا را برای آشنایی بیش‌تر ببینید.

مهارت‌های سخت معمولا با تحصیل، کارآموزی و … یاد گرفته می‌شوند. اما متأسفانه در مدرسه و دانشگاه و حتی محل کار خیلی به آموزش مهارت‌های نرم اهمیتی داده نمی‌شود. اغلب مدیران ما نیز به اهمیت مهارت‌های نرم در موفقیت تیم و همکاران خود واقف نیستند. در عین حال خود ما هم آن‌قدرها که به مهارت‌های سخت اهمیت می‌دهیم و برای یادگیری‌شان به‌سراغ کلاس و مطالعه و تمرین برای خودآموزی می‌رویم، مهارت‌های نرم را جدی نمی‌گیریم. پس مهارت‌های نرم را چگونه باید یاد گرفت؟ در این‌ باب نوشته‌های دیگری خواهم داشت و در آن پیشنهاداتی ارائه می‌کنم.

پ.ن. مدت زیادی است از نوشته‌های با موضوع “کار حرفه‌ای” در گزاره‌ها خبری نیست. از این هفته دوشنبه شب‌ها دوباره انتشار این یادداشت‌ها را آغاز می‌کنم.

دوست داشتم!
۸

خیلی از ما تصور می‌کنیم برای موفقیت شغلی نیازمند انجام کارهای عجیب و غریب و تلاش‌های مافوق بشری هستیم و به‌همین دلیل، حتی گام اول را در مسیر رسیدن به مقصودمان برنمی‌داریم. این در حالی است که موفقیت هیچ راهی ندارد جز همان ضرب‌المثل معروف که “آهسته و پیوسته رفتن” را به ما توصیه می‌کند. بدیهی است که در طی

مدیران ارشد سازمان‌ها و به‌ویژه کارآفرینان همواره نقش اصلی خود را در کسب‌وکار و سازمان، تمرکز روی ارزش‌آفرینی برای مشتری، نیروی انسانی و سها‌م‌داران سازمان و تصمیم‌گیری در مورد موضوعات فنی و مالی و حل مسائل کلیدی سازمان است. اما در آن‌ها همیشه در حال کلنجار رفتن با روزمرگی‌ها هستند: چرا وب‌سایت‌مان کار نمی‌کند؟ چرا مشتری تسویه‌حساب نکرد؟ چرا فلانی امروز نیست؟ چطور می‌خواهیم این محصول را بفروشیم؟ و چیزهایی شبیه این‌ها. البته حتما یک مدیر بزرگ، هوشمند و آگاه، از مسائل روزمره‌ی سازمان‌اش نیز آگاه است و برای حل آن‌ها تلاش می‌کند؛ اما این موضوع نباید باعث شود تا مدیران، نقش‌ها و وظایف اصلی خود را فراموش کنند.

مدیریت کسب‌وکار و سازمان چیزی فراتر از مدیریت روزمرگی‌ها است. پیتر اکونومی در مقاله‌ی این هفته ضمن یادآوری این نکته به ۹ اصل اساسی در مدیریت انسان‌ها اشاره می‌کند:

۱- مدیریت شغلی است که در ارتباط با آدم‌ها تعریف می‌شود: انسان‌ها باید اولویت کاری اول هر مدیری باشند؛ مشتریان‌ش باشند یا همکاران‌ش، سهام‌داران‌ش باشند یا دیگر انسان‌هایی که با سازمان او به‌نوعی در ارتباط‌اند. دیگر موضوعات همیشه اولویت پایین‌تری دارند.

۲- مدیریت کاری است که با همراهی انسان‌ها انجام می‌دهید، نه کاری که با آن‌ها انجام می‌دهید. هدایت و نظارت و کنترل وظایف کلاسیکی است که به‌عهده‌‌ی هر مدیر است؛ اما در مورد انسان‌ها آن را در قالب ره‌بری، مربی‌گری و ارزیابی انجام داد!

۳- همه چیز از خود شما آغاز می‌شود. به‌ترین مثال کار و رفتاری باشید که از همکاران‌تان انتظارش را دارید.

۴- اعتماد به شهودتان به‌ترین کاری است که می‌توانید انجام دهید. ابزارهای مدیریتی و فنی زیادی در دسترس مدیران هستند؛ اما در نهایت تصمیم به خود شما برمی‌گردد. تجربه نشان داده که اغلب اوقات اعتماد به شهود درونی، به‌ترین کاری است که می‌توانید بکنید.

۵- همیشه بپرسید: چه چیزی برای مشتری ارزش خلق می‌کند؟ واقعیت این است که بسیاری از کارهای سازمان برای این انجام می‌شوند، چون باید انجام شوند. اما یک مدیر بزرگ ـ به‌ویژه در این روزهای رکود اقتصادی که کوچک‌ترین هزینه هم بار گرانی بر دوش سازمان‌ است ـ هر روز و هر لحظه از خودش می‌پرسد که چه کارها و چه چیزهایی را می‌توان در سازمان بهبود داد یا حذف کرد به‌گونه‌ای که با هزینه‌ی کم‌تر بتوان ارزش مشتری مساوی یا بیش‌تر را ایجاد و ارائه داد؟

۶- دقت کنید به چه رفتاری پاداش می‌دهید. این یک اصل پایه‌ای روان‌شناسی است که انسان‌ها انگیزه‌ها و رفتارشان را با پاداش‌هایی که دریافت می‌کنند هم‌سو و هماهنگ می‌کنند. اما آن چیزی که خیلی وقت‌ها مدیران فراموش می‌کنند که پاداش لزوما معنای مثبت ندارد! مثلا وقتی شما به فردی که همیشه دیر سر کار می‌آید تذکری نمی‌دهید، ناخودآگاه به دیگر همکاران‌تان القا می‌کنید که “دیر آمدن” آن‌قدرها هم کار مهمی نیست!

۷- هیچ چیزی شخصی نیست، همه‌ی داستان فقط و فقط در مورد کسب‌وکار است. تصمیم‌گیری با احساسات، ساده‌ترین کار ممکن است؛ اما چنین تصمیمی لزوما به‌ترین تصمیم برای کسب‌وکار شما نیست! بنابراین لازم است اصول تصمیم‌گیری علمی و روان‌شناسی تصمیم (شناخت مکانیسم‌های ذهنی تصمیم‌گیری و آشنایی با خطاهای ذهنی تصمیم‌گیری) ـ یا به‌عبارت به‌تر چگونه تصمیم گرفتن و چگونه تصمیم نگرفتن ـ را بیاموزید! این موضوع را لازم است به همکاران‌تان نیز بیاموزید.

۸- اگر وضعیت امروز را دوست ندارید، کمی صبر کنید. اتفاقات بزرگ نیازمند صبر و تلاش‌ زیاد نیز هستند. انعطاف‌پذیری و تطبیق‌پذیری دو ویژگی کلیدی مدیران بزرگ هستند.

۹- کار را مثل تفریح لذت‌بخش کنید، نه این‌که تفریح‌تان کار باشد! این اصل اساسی هم مربوط به خودتان است و هم همکاران‌تان. بنابراین سعی کنید محیط کار فرح‌بخشی برای همکاران‌تان بسازید تا نیروی انسانی شاد، آرام و باانگیزه داشته باشید. برای این کار لزومی به هزینه کردن هم نیست؛ خیلی وقت‌ها لبخند و اخلاق خوش مدیر، به‌ترین راه‌کار داشتن محیط کاری شاداب است.

دوست داشتم!
۵

مدیران ارشد سازمان‌ها و به‌ویژه کارآفرینان همواره نقش اصلی خود را در کسب‌وکار و سازمان، تمرکز روی ارزش‌آفرینی برای مشتری، نیروی انسانی و سها‌م‌داران سازمان و تصمیم‌گیری در مورد موضوعات فنی و مالی و حل مسائل کلیدی سازمان است. اما در آن‌ها همیشه در حال کلنجار رفتن با روزمرگی‌ها هستند: چرا وب‌سایت‌مان کار نمی‌کند؟ چرا مشتری تسویه‌حساب نکرد؟ چرا فلانی

“زیدان، سرمربی رئال‌ مادرید؟ دورنمای جالبی دارد؛ اما قبول مسئولیت هدایت تیم پس از آنچلوتی هرگز مسئله‌ای نبوده که به آن فکر کنم. من می‌خواهم به کارم با رئال‌مادرید کاستیا ادامه دهم چون هنوز خودم را آماده‌ی مربی‌گری در تیم اصلی نمی‌بینم. این را هم باید بگویم که یک مربی برای هدایت یک تیم هرگز تمام و کمال آماده نیست؛ اما اگر بخواهیم تا سبز شدن تمام چراغ‌ها صبر کنیم، هرگز به هدف‌مان نخواهیم رسید. با این حال من دغدغه‌ای از این بابت ندارم و کارها را به شیوه خودم انجام خواهم داد. ببینیم گذر زمان من را به کجا می‌رساند.” (زین‌الدین زیدان؛ این‌جا)

با کنار رفتن کارلتو از رئال شاید همه منتظر دیدن زیدان در قامت سرمربی رئال مادرید بودند؛ اما انتخاب پرز و البته خود زیدان چیز دیگری بود. زیدان این‌جا دلیل انتخاب خودش را شرح داده است: یکی از مهم‌ترین عناصر یک تصمیم‌ بزرگ و موفق، زمان‌بندی مناسب است. یک تصمیم، ممکن است زمانی درست باشد و زمانی دیگر نه. هنر مدیران و ره‌بران بزرگ همین است که می‌دانند چه زمانی باید یک تصمیم بزرگ را بگیرند: نه منتظر می‌مانند تا تمامی چراغ‌ها سبز شوند و نه آن‌قدر دست روی دست می‌گذارند تا زمان از دست برود.

اگر چه تصمیم‌گیری یک علم است و تئوری‌ها و ابزارهای خاص خودش را دارد؛ اما در عین خال یکی از شخصی‌ترین و درونی‌ترین کارهای دنیا است. بنابراین زمانی که باید تصمیم بگیرید، دانش و مهارت و تجربه‌تان را به‌کار بگیرید و با اتکا به به شهود و ندای درونی‌تان، تصمیمی که باید را بگیرید. شاید سخت‌ترین تصمیم، همان درست‌ترین تصمیم ممکن باشد!

دوست داشتم!
۳

“زیدان، سرمربی رئال‌ مادرید؟ دورنمای جالبی دارد؛ اما قبول مسئولیت هدایت تیم پس از آنچلوتی هرگز مسئله‌ای نبوده که به آن فکر کنم. من می‌خواهم به کارم با رئال‌مادرید کاستیا ادامه دهم چون هنوز خودم را آماده‌ی مربی‌گری در تیم اصلی نمی‌بینم. این را هم باید بگویم که یک مربی برای هدایت یک تیم هرگز تمام و کمال آماده نیست؛

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و کار و کار حرفه‌ای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجله‌های فلیپ‌بوردی گزاره‌ها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابت‌پذیر: شایستگی‌های بردن! / متخصص حرفه‌ای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
  4. وبلاگ‌ها و سایت‌های‌ خودتان یا مورد علاقه‌تان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنی‌های من (و البته خود شما!) کامل‌تر شود. :)
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

حافظه و ماجرای سیب گاز زده

احساسات منفی را مهار کنید

۲۱ نکته مهم برای مدیریت زمان و افزایش بهره‌وری ـ دیجیاتو

برخی از عجیب‌ترین سؤالاتی که در مصاحبه‌های شغلی سیلیکون‌ولی مطرح می‌شود (دیجیاتو)

هشت کاری که افراد موفق آن را متفاوت از دیگران انجام می‌دهند

مدیریت کسب‌وکار:

ده باور اشتباه و خطرناک در مدیریت استراتژیک (دکتر مجتبی لشکربلوکی)

زبان طراحی متریال چگونه به گوگل آمد؟ [قسمت اول] و زبان طراحی متریال چگونه به گوگل آمد؟ [قسمت دوم-آخر] (دیجیاتو)

نهایت مزیت رقابتی: تغییر استراتژی، پا‌به‌پای سرعت کسب‌وکار – سید حسین جلالی (کشف جدید این هفته! یک وبلاگ عالی!)

۱۰ ریسک اساسی در پیاده سازی استراتژی‌های کسب و کار | آکادمی احسانی

عوامل موفقیت مجموعه‌های مشارکتی

تجاری‌سازی و استارت‌آپ:

پول تنها یک طرف معادله است

بازگشت سرمایه متوسط کارآفرینان چقدر است؟ | آکادمی احسانی

آموزه‌های سیلیکون ولی از کره‌جنوبی

کوله‌پشتی کارآفرینی (۳) – آیا تنها از شکست‌ها باید درس گرفت؟ (امیر مهرانی؛ مربی)

تسهیل تجارت در فضای مجازی

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

۹ «ابر روند» جهانی

سرمایه، عامل اصلی رشد اقتصادی در ایران

سه چالش کلیدی در فضای کسب و کار ایران

بورس ارز راه اندازی می‌شود

استارت حذف مقررات مزاحم

آمار و اطلاعات کسب‌وکار و اقتصاد:

دو بازوی غیرنفتی رشد ۹۳ و مرکز پژوهش‌های مجلس: نرخ رشد اقتصادی ۹ ماهه سال قبل ۲ درصد است نه ۳٫۶ درصد

۸۱ هزار میلیارد تومان؛ نقدینگی ۱۰ بانک و مؤسسه

عملکرد دو ماهه بودجه جاری درآمد ۶ هزار میلیارد تومانی فروش نفت اعتبارات طرح‌های استانی صفر

گزارشی از قدرت خرید تا درآمد سرانه ایرانیان (ارانیکو)

اشتغال‌زایی جدید، چیزی نزدیک به هیچ و مشارکت پایین و بیکاری بالای زنان و مردان در اولویت، زنان در محدودیت

فاوا در جهان:

ما مشتری نیستیم؛ کالاییم | میدان (مصاحبه با جادی در مورد ما و شرکت‌های اینترنتی در دنیای امروز)

IBM و سامسونگ در صدر نوآورترین شرکت‌های سال ۲۰۱۵ (زومیت)

گوگل می‌خواهد شما موضوعات داغ جستجو را درست سر وقت دنبال کنید (فارنت)

با رفتن استفن الوپ از مایکروسافت بخش سخت‌افزار و نرم‌افزار شرکت ردموندی نیز ادغام شدند (دیجیاتو)

«ایرباس» طراحی و ساخت ۹۰۰ ماهواره برای رساندن اینترنت به همه مناطق دنیا را برعهده گرفت (یک پزشک)

فاوا در ایران:

پروانه اپراتور مجازی ۵ میلیارد قیمت‌گذاری شد

اهتمام ناکافی رییس جمهور برای تشکیل شورای عالی مجازی (آماری از وضعیت فاوا در قوه‌ی قضائیه)

سیم‌کارت و فیبرنوری داخل کشور تولید می‌شود

هزینه اتصال دیتاسنترها به «مراکز داده» زیرساخت رایگان شد

ادغام شورای عالی IT منتفی شد

فناوری همراه، اینترنت اشیا و اپلیکیشن‌ها:

گوگل آینده‌ای را می‌خواهد که نیازی به نصب اپلیکشن‌ها نداشته باشید (فارنت)

ITU اینترنت اشیا را استانداردسازی می‌کند

آمازون پتنتی را برای آنلاک کردن تلفن‌های هوشمند از طریق گوش به ثبت رسانده (دیجیاتو)

شارژ وای‌فای واقعیت دارد ولی هنوز برای استفاده اسمارت‌فون‌ شما آماده نیست! (یک پزشک)

یک سال پس از خرید دراپ کم، نست اولین دوربین خود را معرفی کرد (زومیت)

رسانه‌های اجتماعی:

‍۱۰ قانون بازاریابی در شبکه‌های اجتماعی (زومیت)

چطور اینستاگرام فروش آثار هنرمندان را آسان کرده است؟

فیس بوک روش تعیین پست های ارائه شده در newsfeed را تغییر داد (دیجیاتو)

مسنجر فیسبوک حالا ۷۰۰ میلیون کاربر ثبت شده دارد ـ دیجیاتو

آمار و اطلاعات فاوا:

بی‌اعتمادی ایرانی‌ها به پرداخت‌های اینترنتی و موبایلی (راه پرداخت) و یک اینفوگرافی جالب از پرداخت‌های موبایلی در سال ۲۰۱۵ (راه پرداخت)

تراکنش ۷٫۳ میلیاردی شاپرک و رتبه ششم بانکداری الکترونیکی ایران در خاورمیانه

چند میلیون ایرانی روی موبایل‌شان اینترنت دارند؟

بیش از ۹۰ درصد هتل‌ها و آژانس‌های ایران کامپیوتر و اینترنت دارند

رشد ۱۴۰۰‌ درصدی ترافیک داده‌های خاورمیانه

دوست داشتم!
۱

پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و

در بخش اول این مقاله در مورد دو رویکرد متفاوت به امور مشاوره سخن گفتیم. در آن بخش توضیح داده شد که رویکرد اول، مشاور را در نقش متخصص می‌بیند. در این رویکرد مشتری به مشاور مراجعه می‌کند و با بیان مشکلی مشخص از مشاور، نسخه‌ای شفابخش برای حل آن مشکل می‌خواهد. اما رویکرد جدیدتری نیز به خدمات مشاوره وجود دارد که در آن مشاور در نقش متخصص حل مسئله به سازمان کمک می‌کند تا مسائل واقعی خود را بشناسد و حل کند.

رویکرد دوم استفاده از مشاوران به‌عنوان تسهیل‌‌گر ‌است. فرض اساسی این رویکرد این است که انتخاب رویکرد حل مسئله‌ای که مشاور برای تحلیل و بررسی آن یا پیاده‌سازی راه‌حل آن به‌کار گرفته شده برعهده‌ی خود مشتری است. وظیفه‌ی مشاور کمک کردن به مشتری در انجام گام به گام فعالیت‌هایی است که باید برای حل مسئله انجام شوند. مشاور به کارفرما نمی‌‌گوید که تحت این شرایط کدام راه‌‌حل بهتر است. هم‌چنین مشاور تغییری را ایجاد نمی‌کند و دست به هیچ اقدام عملی نمی‌زند. به‌جای آن مشاور بر کمک کردن به مشتری برای تعریف مسئله، تحلیل موقعیت، ارزیابی راه‌حل‌های احتمالی و انتخاب بهترین راه‌حل ممکن و بهترین روش اجرای آن متمرکز می‌شود.

مهم‌ترین مزیت این رویکرد درگیر شدن کامل مشتری در فرایند تحلیل مسئله و تدوین طرح اجرایی برای حل آن است. بنابراین مشتری با مسئله ارتباط نزدیکی را احساس می‌کند و راه‌حل در نظر گرفته شده برای مسئله را از آن خود می‌داند؛ چیزی که احتمال اجرای آن راه‌حل را تا حد قابل توجهی افزایش می‌دهد. مزیت دیگر این رویکرد آگاه شدن مدیران ارشد سازمان در مورد وضعیت درونی، مشتریان، رقبا و به‌صورت کلی ذی‌نفعان سازمان متبوع خود است. چنین دانشی علاوه بر تأثیرات مفیدش بر اجرای یک پروژه‌ی مشاوره، می‌تواند به آن‌ها در تصمیم‌گیری‌های آینده‌ی آن‌ها نیز یاری برساند.

اما این رویکرد نیز مشکلات خاص خود را دارد. روشن‌ترین مشکل در این زمینه عدم وجود دانش لازم یا کمبود وقت مدیران سازمان برای شرکت در فرایند تحلیل مشکل و ارایه‌ی راه‌حل است. طبیعی است که انسان در تمامی حوزه‌ها دارای دانش تخصصی نیست و مجبور است در این حوزه‌ها به خدمات مشاوران مراجعه کند. مشکل دیگری که ممکن است بروز کند عدم توانایی مدیران سازمان مشتری برای توافق در اتخاذ تصمیمات دشوار است. در اغلب فعالیت‌های مبتنی بر همکاری، هدف نهایی پوشش به تمام دیدگاه‌‌های اعضا برای جلوگیری از ایجاد تنش در سازمان است. چنین هدفی باعث می‌شود تا ممانعت از بروز تنش به قیمت عدم دستیابی به تصمیم بهینه انجام گیرد. اگر چه به‌صورت ایده‌آل وظیفه‌ی مشاور به‌عنوان تسهیل‌گر جلوگیری از رخ دادن چنین اتفاقی است؛ با این حال این موضوع هم‌چنان یک تهدید جدی در فرایند تصمیم‌گیری جمعی خواهد بود.

دوست داشتم!
۵

در بخش اول این مقاله در مورد دو رویکرد متفاوت به امور مشاوره سخن گفتیم. در آن بخش توضیح داده شد که رویکرد اول، مشاور را در نقش متخصص می‌بیند. در این رویکرد مشتری به مشاور مراجعه می‌کند و با بیان مشکلی مشخص از مشاور، نسخه‌ای شفابخش برای حل آن مشکل می‌خواهد. اما رویکرد جدیدتری نیز به خدمات مشاوره وجود

به‌ترین راه آماده شدن برای فردا این است: به‌ترین کاری را که می‌توانی، امروز انجام بده.

اچ. جکسون براون

دوست داشتم!
۶

به‌ترین راه آماده شدن برای فردا این است: به‌ترین کاری را که می‌توانی، امروز انجام بده. اچ. جکسون براون دوست داشتم!۶

اولین و مهم‌ترین وظیفه‌ی بخش‌های بازاریابی و تبلیغات و روابط عمومی در سازمان‌ها، ساختن یک تصویر شفاف و منطبق بر اهداف کلان سازمانی از سازمان و محصولات و خدمات آن در ذهن مخاطب و کمک به ایجاد تعاملی دو سویه میان سازمان و ذی‌نفعان و مخاطبان و به‌صورت خاص مشتریان سازمان است. بازاریابی و تبلیغات در گام اول به مخاطبان و مشتریان نشان می‌دهند که این سازمان چه هویت یگانه‌‌ی خاص خود را دارد، دارای چه محصولات و خدماتی است و چرا مشتریان باید از این سازمان خرید بکنند و نه رقبای آن. پس از ایجاد این تصویر ذهنی ـ یا به‌عبارت بهتر برند ـ برای مشتریان، فرایند حفظ و ارتقای جایگاه این تصویر در ذهن ذی‌نفعان، مخاطبان و مشتریان کسب‌وکار آغاز می‌شود که این کار به‌صورت توأمان با کمک گرفتن از روش‌ها و ابزارهای تبلیغاتی و روابط‌‌عمومی به‌اجرا در می‌آید. تبلیغات تمرکز بیش‌تری روی مشتری نهایی دارد و به‌دنبال تأثیرگذاری روی مکانیسم‌های ذهنی مشتری برای گرفتن تصمیم خرید است. این در حالی است که روابط‌عمومی به‌دنبال تأثیرگذاری روی ذی‌نفعان و مخاطبان سازمان به‌مفهوم عام کلمه با کمک گرفتن از تمامی ظرفیت‌های ابزارهای اطلاع‌رسانی و رسانه‌ها است.

گسترش ابزارها و رسانه‌های مدرن اجتماعی در سال‌های اخیر به‌ویژه پدیده‌ی شگفت‌انگیز اینترنت و شبکه‌های اجتماعی و عادت مردم به مصرف روزمره‌ی محتوا در اشکال و انواع مختلف باعث شده تا در سال‌های اخیر در جهان موضوع تولید و بازاریابی محتوا مورد توجه بسیار قرار گیرد. یک نکته‌ی بسیار کلیدی که در این مورد معمولا نادیده گرفته می‌شود این است که این ابزارها یک تفاوت بسیار مهم با رسانه‌های سنتی دارند که برای کسب‌وکارها در عین حال یک فرصت و یک تهدید بالقوه‌ محسوب می‌شوند: در دنیای امروز این خود مخاطب است که تصمیم می‌گیرد از میان حجم عظیم محتوای در دسترس خود، کدام محتوا را در چه زمانی مصرف کند و این، به‌معنای یک تحول جدی در روابط میان کسب‌وکار و مخاطب نسبت به زمانی است که مخاطب در معرض مصرف محتوای اجباری تبلیغی و خبری در رسانه‌های سنتی نظیر تلویزیون و رادیو و روزنامه‌ها قرار داشت. حالا کیفیت محتوا و میزان اثرگذاری آن در مطابق ذائقه‌ی مخاطب در سایه‌ی شیوه‌ و ابزار ارائه‌ی آن به مخاطب اهمیت پیدا کرده است. حالا مخاطب خودش دارای رسانه و تریبون اختصاصی است که به وی اجازه می‌دهد در هر زمان و هر مکانی فراغ از محدودیت‌ها و ملاحظات موجود در رسانه‌های سنتی پیام خود را به گوش تمام مردم جهان برساند.

گسترش شدید و سریع شایعات و محتوای بی‌کیفیت و زرد در فضای مجازی در عین حال دارای فرمول‌های ساده و مشخصی هستند، شاید نشانه‌ای باشد از این‌که لازم است در شیوه‌های طراحی و تولید و عرضه‌ی محتوا چه در حوزه‌ی بازاریابی و تبلیغات و چه در حوزه‌ی روابط‌عمومی بازنگری‌ جدی صورت گیرد. به‌صورت خلاصه می‌توان گفت که اگر در دنیای رسانه‌های سنتی، رسانه محور اصلی حضور کسب‌وکار در دنیای خارج از سازمان بود، امروزه “محتوای مخاطب‌محور” است که رسانه را تحت تأثیر خود قرار داده است.

دوست داشتم!
۴

اولین و مهم‌ترین وظیفه‌ی بخش‌های بازاریابی و تبلیغات و روابط عمومی در سازمان‌ها، ساختن یک تصویر شفاف و منطبق بر اهداف کلان سازمانی از سازمان و محصولات و خدمات آن در ذهن مخاطب و کمک به ایجاد تعاملی دو سویه میان سازمان و ذی‌نفعان و مخاطبان و به‌صورت خاص مشتریان سازمان است. بازاریابی و تبلیغات در گام اول به مخاطبان

“به نظر من خودباوری مهم‌ترین چیز ممکن است. هیچ‌وقت نباید به خودت شک داشته باشی و بگذاری که کسی به تو شک و تردیدی داشته باشد. اگر افراد به تو و توانایی‌های‌ت شک کنند و خودت هم راجع به خودت مردد شوی، بازنده‌ای. باید به خودت بگویی که اگر قبلا توانسته بودی فلان کار را انجام دهی، چرا الان نتوانی. بخش عمده‌ای از موفقیت یک فوتبالیست، نه‌تنها در مهارت‌های فیزیکی، بلکه در ذهنیت اوست. اگر قرار بود که من برای کاسیاس جوان‌تر پیغامی داشته باشم، به او توصیه می‌کردم که کم‌تر دشمنی کند.” (ایکر کاسیاس؛ این‌جا)

ایکر کاسیاس دوست‌داشتنی هم به پایان راه‌ش در رئال نزدیک شده است. همان جوان ۱۹ ساله‌ای که در فینال لیگ قهرمانان اروپای فصل ۲۰۰۰-۹۹ چهره شد، حالا کاپیتانی پرافتخار و فراموش‌نشدنی برای باشگاه و تیم ملی کشورش است. به‌عنوان یک هوادار بارسا همیشه “ایکر مقدس” را دوست داشته و تحسین کرده‌ام. و حالا در گام‌های پایانی این مسیر طولانی، سخت و پرهیجان، حرف‌های کاسیاس می‌توانند الهام‌بخش باشد: ایده‌های یک حرفه‌ای برای موفقیت!

دوست داشتم!
۳

“به نظر من خودباوری مهم‌ترین چیز ممکن است. هیچ‌وقت نباید به خودت شک داشته باشی و بگذاری که کسی به تو شک و تردیدی داشته باشد. اگر افراد به تو و توانایی‌های‌ت شک کنند و خودت هم راجع به خودت مردد شوی، بازنده‌ای. باید به خودت بگویی که اگر قبلا توانسته بودی فلان کار را انجام دهی، چرا الان نتوانی.