گاه
آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش میگوید
***
گاه
تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود …
***
تنها
تنهایی
به یادم مانده است …
محمد علی بهمنی
گاه
آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش میگوید
***
گاه
تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود …
***
تنها
تنهایی
به یادم مانده است …
محمد علی بهمنی
گاه آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش میگوید *** گاه تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود … *** تنها تنهایی به یادم مانده است … محمد علی بهمنی دوست داشتم!۲
«اگر هنوز این کار را انجام نداده، به این خاطر است که ما در بخش کلیدی رقابتهای این فصل هستیم. او همه چیز را تحت کنترل دارد و در انتظار زمان مناسبی است. مردم او را تحت فشار می گذارند؛ ولی پپ تنها زمانی کاری را انجام میدهد که به آن اعتقاد داشته باشد. برای او مهم نیست که مردم چه فکر میکنند و تحت چه فشاری قرار دارد.» (دنی آلوس در مورد ماجراهای مربوط تمدید قرارداد پپ گواردیولا در طول این فصل؛ اینجا)
در توصیف پپ عزیز ما: تصمیمی بگیرید و کاری را انجام دهید که به آن اعتقاد دارید! فشارها و انتظارات دیگران اصلا مهم نیست! 🙂
«اگر هنوز این کار را انجام نداده، به این خاطر است که ما در بخش کلیدی رقابتهای این فصل هستیم. او همه چیز را تحت کنترل دارد و در انتظار زمان مناسبی است. مردم او را تحت فشار می گذارند؛ ولی پپ تنها زمانی کاری را انجام میدهد که به آن اعتقاد داشته باشد. برای او مهم نیست که مردم
تعطیلات نوروز بالاخره بهپایان رسید و دوباره نوبت کار و تلاش شد. با پایان تعطیلات، گزارهها هم دوباره شروع بهکار میکند. تعطیلات عید امسال بعد از چندین سال برای من تعطیلات خوبی بود. حسابی استراحت کردم، خواندم و نوشتم که ثمرهاش را بهتدریج خواهید دید. 🙂
در ابتدای سال لازم دیدم پیش از هر چیز برنامهی سال جدید گزارهها را اعلام کنم. اول نتایج نظرسنجی را که برای تعیین موضوعات مورد علاقهی مخاطبان گزارهها در روزهای آخر سال گذشته داشتیم، ببینیم. از مجموع آرای ۸۳ دوستی که لطف کردند و در این نظرسنجی شرکت کردند، نتایج زیر حاصل شد:
۱- کار حرفهای و خوب زیستن (۵۱ رأی)
۲- توسعهی کسب و کارهای کوچک (۴۵ رأی)
۳- مشاورهی مدیریت (۳۱ رأی)
۴- آموزش کاربردی مفاهیم مدیریت (۳۰ رأی)
۵- مدیریت آیتی (۲۴ رأی)
۶- تحلیل سیستم کاربردی (۱۴ رأی)
اول از تکتک دوستانی که زحمت کشیدند و در این نظرسنجی شرکت کردند صمیمانه سپاسگزارم. امیدوارم که بتوانم شایستهی اعتماد شما باشم. نکتهی بعدی اینکه من شخصا از گزینههای یک و دو اصلن تعجب نکردم؛ ولی ترتیب گزینههای بعدی کاملا مرا شگفتزده کرد!
براساس نتایج این نظرسنجی، من برنامهی پستهای هفتگی گزارهها را برای پوشش به خواست دوستان همراه به شرح زیر اعلام میکنم:
شنبهها: کار حرفهای و خوب زیستن.
یکشنبهها: پستهای ثابت مقالهی هفته برای بررسی مقالات جذابی که میخوانم. این بار برخلاف سال گذشته در این زمینه جدی هستم و سعی میکنم مقالاتی را برای بررسی انتخاب کنم که دو حوزهی “آموزش کاربردی مفاهیم مدیریت” و “مدیریت آیتی” را پوشش بدهند.
دوشنبهها: توسعهی کسب و کارهای کوچک که فردا شب (دوشنبه ۱۴ فروردین) اولین پستش منتشر میشود و آنجا توضیح خواهم داد چه رویکردی را برای بررسی این موضوع در پیش خواهیم گرفت. عملا هدفم این است که این سلسلهمطالب شکل یک دورهی آموزشی کوچک را پیدا کنند.
سهشنبهها: مشاورهی مدیریت و تحلیل سیستم که قصد دارم این دو موضوع را ترکیب کنم تا بتوانم در قالب یک سلسله پستهای فشرده و سریالی، یک دورهی آموزشی کوتاهمدت آنلاین را در این زمینه از طریق گزارهها برگزار کنم.
چهارشنبهها: پستهای درسهایی از فوتبال برای کسب و کار.
پنجشنبهها (و زمانهای دیگر برحسب شرایط): شعر و ادبیات و هنر و گزارهها و نقدها و دغدغههای شخصی.
جمعهها: لینکهای هفته.
جدا از پست مقالهی هفته سعی میکنم هر هفته حداقل یک پست جدا در زمینهی آموزش کاربردی مدیریت داشته باشم. فعلا ایدهی اصلیم در این زمینه دو بخش دارد: الف ـ بررسی مفاهیم و اصول مدیریت به زبان ساده؛ ب ـ معرفی ابزارها و مدلهای مدیریتی و جایگاه و شیوهی کاربرد آنها است.
ضمنا تلاش خواهم کرد تا نوشتن مطالب کاربردی در مورد MBA را هم ادامه دهم.
نکتهی آخر هم اینکه انتشار کتابهای الکترونیک گزارهها نیز ادامه خواهد یافت و سعی میکنم در بهار حداقل دو کتاب دیگر هم منتشر کنم. منتظرشان باشید. 🙂
امسال را با انرژی و هیجان بسیاری شروع کردم. برنامههای بسیاری برای گزارهها در سال جدید دارم که امیدوارم برای شما هم مفید و جذاب باشند. خوشحال میشوم شما هم نظرات و پیشنهاداتتان را در مورد برنامهی امسال گزارهها برایم بنویسید.
به امید سالی سرشار از شادی و موفقیت برای همهی ما. 🙂
تعطیلات نوروز بالاخره بهپایان رسید و دوباره نوبت کار و تلاش شد. با پایان تعطیلات، گزارهها هم دوباره شروع بهکار میکند. تعطیلات عید امسال بعد از چندین سال برای من تعطیلات خوبی بود. حسابی استراحت کردم، خواندم و نوشتم که ثمرهاش را بهتدریج خواهید دید. 🙂 در ابتدای سال لازم دیدم پیش از هر چیز برنامهی سال جدید گزارهها را
سال ۹۰ با تمام دلخوشیها و دلتنگیهایش، با شادمانیها و غمهایش و با موفقیتها و شکستهایش دارد نفسهای آخرش را میکشد و فردا “بهار میشود …” پیش از هر چیز لازم است از همراهی همهی دوستان بزرگوار در سالی که گذشت صمیمانه سپاسگزاری کنم. گزارهها در ایام تعطیلات نوروز احتمالا با چند پست ادبی ـ هنری بهروز خواهد بود. برنامههای مفصلی برای بعد از تعطیلات دارم که بهتدریج شاهدشان خواهید بود.
اما سال ۹۰ چگونه گذشت؟
یک. سال ۹۰ سال تحمل رنجِ رفتنها بود: پرواز ابدی آقا جان و عمو جان که داغشان هیچوقت خوب نخواهد شد در کنار رفتن چند نفر از تأثیرگذارترین آدمهای زندگیام: از ناصر خان حجازی گرفته تا استیو جابز بزرگ و این آخرها هم بانو سیمین دانشور.
دو. سال ۹۰ سال نشدنها بود؛ نشدنهایی که گاه از کم آوردن من در برابر “سبکی تحملناپذیر هستی” پدید آمدند و گاه از بدِ روزگار.
سه. سال ۹۰ سال تجربههای جدید بود: سال انتخابهای بزرگ، سال آشنایی با دوستان تازه، سال جان گرفتن گزارهها، سال مدیر پروژه شدن (!)، سال روزنامهنگاری از راه دور (!)، سال MBA شدن، سال وعده گرفتن و وعده دادن برای ترجمه و چاپ چندین کتاب، سال اولین سفر خارجی و خیلی دلخوشیها و شادمانیهای کوچک و بزرگ دیگر.
چهار. از همه مهمتر سال ۹۰ سال تلاش برای بهتر شدن بود: سال جنگ با ناامیدی، سال تلاش برای مقاومت در برابر سختیها، سال از رو نرفتن در برابر نشدنها، سال پیش رفتن و نزدیک شدن (گیرم اما نرسیدن …)
مجموع تجربیات من امسال مرا به این نتیجه رساند که زندگی، تنها همراه با “شادی” است که ارزش دارد. فهمیدم که وضعیت شاد نبودن، همان غمگین بودن نیست و این دو فاصلهای بسیار با هم دارند! یاد گرفتم که باید قدر کوچکترین شادیها را در زندگی بدانم. با همهی اینها میدانم که اشکهای جاریم با دیدن جای خالی آقا جان، هیچوقت خشک نخواهند شد …
در این لحظات آخر سال، با همهی وجودم دعا میکنم که سال آینده برای همهی ما، سال “شادیها” و “رسیدنها” و “شدن” باشد. سال “احسن الحال”ها. و سال شایسته شدن بهافتخار “أنعمت علیهمِ” پروردگار بزرگ.
آمدن بهار و سال نو مبارک.
* عنوان این پست برگرفته است از شعری سرودهی شاعر زلالیها و مهربانیها، سید علی صالحی.
سال ۹۰ با تمام دلخوشیها و دلتنگیهایش، با شادمانیها و غمهایش و با موفقیتها و شکستهایش دارد نفسهای آخرش را میکشد و فردا “بهار میشود …” پیش از هر چیز لازم است از همراهی همهی دوستان بزرگوار در سالی که گذشت صمیمانه سپاسگزاری کنم. گزارهها در ایام تعطیلات نوروز احتمالا با چند پست ادبی ـ هنری بهروز خواهد بود. برنامههای مفصلی
امسال هم تا جایی که شد، سعی کردم از خواندهها و دیدهها و تجربههایم برای شما بنویسم. نتیجهاش هم شد ۳۸۶ پست در گزارهها که الان خودم هم رقمش را حساب کردم باورم نشد! حسابی از این کار بزرگی که انجام دادهام، شاد شدم و لذت بردم؛ مثل پپ و لیو مسی و بازیکنان بارسا! 😉
حالا که آخر سال است بهنظرم بد نیست که ۲۵ پست برتر گزارهها در سال ۱۳۹۰ را از نظر استقبال خوانندگان و البته علاقهی خودم (!) با هم مرور کنیم (ترتیب پستها هیچ منطقی ندارد و کاملا احساسی است):
کار پروژهای در برابر کار برنامهای
۱۱ راز موفقیت مدیر ارشد عملیاتی فیسبوک: شریل سندبرگ
پیروزی در الکلاسیکو: جادوی نبوغ رها از بندهای تاکتیکی
درسهایی از فوتبال برای کسب و کار (۳۶): مثلث طلایی موفقیت بارسا
باز کردن قفل معادلهی موفقیتتان
درسهایی از فوتبال برای کسب و کار (۵۱): پپ گواردیولا؛ همیشه راضی از خود ناراضی!
درسهایی از فوتبال برای کسب و کار (۳۲): زندگی به سبک پپ یا خوزه!؟
بزرگ شرط نبندید؛ ایدههای میلیون دلاری از شرطهای کوچک پدید میآیند!
امید آخرین چیزی است که میمیرد …
۱۰ قانون سادهسازی بهروایت جان مائدا
لطفا رفتار حرفهای داشته باشید
چه زندگی شگفتانگیزی، آقای استیو جابز!
مدیریت بر خود به سبک فامیل دور!
جنگ با ناامیدی: نیمهی خالی لیوان را “ما” باید پر کنیم!
۱۳ قانون طلایی رزومهنویسی برای فارغالتحصیلان جوان
چرا مدیریت آمریکایی دنیا را فتح کرده است؟
گزارش اختصاصی گزارهها از جیتکس ۲۰۱۱
نگاهی به تغییر استراتژی گوگل بهمناسبت پدیدهی گودر+
بهسبک لینکهای هفته، پستهایی را که از نظر خودم خواندنشان واجب است، قرمز کردهام. خوب است که شما هم بهترین پست سال گزارهها را برایم بنویسید!
امیدوارم که بتوانم سال آینده با مطالبی بهتر در خدمتتان باشم. برای همین خواهش میکنم اگر هنوز در نظرسنجی دربارهی موضوعات نوشتههای سال آیندهی گزارهها شرکت نکردهاید، یک دقیقه وقتتان را به من بدهید و برای برنامهریزی بهتر نوشتههای سال آیندهام کمکم کنید. پیشاپیش از لطفتان ممنونم.
فردا شب هم چند پیشنهاد خواندنی برای تعطیلات نوروز را خواهم نوشت.
امسال هم تا جایی که شد، سعی کردم از خواندهها و دیدهها و تجربههایم برای شما بنویسم. نتیجهاش هم شد ۳۸۶ پست در گزارهها که الان خودم هم رقمش را حساب کردم باورم نشد! حسابی از این کار بزرگی که انجام دادهام، شاد شدم و لذت بردم؛ مثل پپ و لیو مسی و بازیکنان بارسا! 😉 حالا که آخر سال
الوعده وفا: عیدی گزارهها به خوانندگان و همراهانش:
کتابی که در دست دارید مجموعهی منتخبی است از نوشتههایی که نویسندگان وبلاگهای مدرسهی مدیریت هاروارد روی این سایت استثنایی منتشر کردهاند. در این نوشتهها روشهای بسیار ساده و در عین حال کاربردی و جذابی برای “بهتر زیستن” و “کار حرفهای” عرضه شده است. این نوشتهها به ما یاد میدهند چگونه به زندگی و کار نگاه درستی داشته باشیم و چطور برخی از شایعترین مشکلات مطرح در این دو عرصه از حیات آدمی را حل کنیم. در این میان بیش از هر کسی در این مجموعه نوشتههای بینظیر پیتر برگمان را خواهید خواند که ایدههای عالی او همیشه مرا از انرژی و هیجانی بینظیر سرشار کرده است.
در آستانهی سال نو امیدوارم انتشار این ترجمهها بهعنوان عیدی گزارهها به خوانندگان و همراهان خوبم و همهی علاقهمندان به زندگی و کار بهتر، بتواند اوقات فراغت تعطیلات عیدتان را پربارتر سازد و در سپری کردن یک سالِ جدیدِ بهتر، شادتر و موفقتر نسبت به سالی که روزهای آخرش را میگذرانیم، برایتان مفید باشد.
دومین کتاب دوم الکترونیکی گزارهها را با عنوان “زندگی بهتر؛ کار بهتر با روشهای ساده!” از اینجا با لینک مستقیم دانلود کنید!
الوعده وفا: عیدی گزارهها به خوانندگان و همراهانش: کتابی که در دست دارید مجموعهی منتخبی است از نوشتههایی که نویسندگان وبلاگهای مدرسهی مدیریت هاروارد روی این سایت استثنایی منتشر کردهاند. در این نوشتهها روشهای بسیار ساده و در عین حال کاربردی و جذابی برای “بهتر زیستن” و “کار حرفهای” عرضه شده است. این نوشتهها به ما یاد میدهند چگونه به زندگی
هفتهی پیش پنجشنبه همانطور که نوشته بودم در کارگاه “روباه و خارپشت” رضا بهرامی عزیز شرکت کردم. اول گزارش خود رضا را از این کلاس اینجا بخوانید. کارگاه رضا پر بود از ایدههای جذاب و طرح و رنگها و موسیقیهای میخکوبکننده. سه ساعت و نیم کنار کلی آدم هنرمند نشستم و لذت بردم.
کارگاه رضا یک ایدهی مرکزی داشت که بخشهای دیگر حول همین ایدهی بهظاهر ساده اما جذاب شکل میگرفتند: یه ضربالمثل قدیمی هست که میگه: “روباه تعداد زیادی ایدهی کوچک دارد؛ خارپشت یک ایدهی بزرگ!”
ماجرا از این قرار است که روباه همیشه و همه جا با شرایط محیطی مختلفی روبرو است که باید در آنها دوام بیاورد: از خطر شکار شدن توسط انسان و سایر حیوانات گرفته تا خطر عدم دسترسی به غذا. برای همین استراتژی بقا برای روباه آنقدر متنوع است که در هر لحظه مجبور است کاملا بهصورت اقتضایی برای زنده ماندن تصمیم بگیرد! در مقابل، خارپشت بهدلیل ابزار دفاعی که دارد تنها یک ایدهی ساده اما مؤثر برای بقا دارد: هر وقت بهش حمله شد، سریع خودش را در حصار خارهایش پنهان میکند.
این دو حیوان به دلیل این تقابل استراتژیهای بقایشان تبدیل شدهاند به استعارهای برای مقایسهی آدمهای خلاق با آدمهای متخصص (البته متخصصهای تکجنبهای مثل فامیل دور!) رضا اشارهای حذاب داشت به اینکه روباه در دنیای امروز نماد طراح و تفکر طراحی است و خارپشت نماد هنرمند یا آرتیست. مثالهای دنیای واقعیش هم جورجو موراندی خارپشت در برابر پابلو پیکاسو روباه هستند (کارهای این دو نفر را در گوگل جستجو کنید تا تفاوت را متوجه شوید.)
نکتهی بعدی تفاوت ذهنی خارپشتها با روباهها بود: خارپشتها دنیا را ساده و عمیق میبینند، نگاه سیتماتیک دارند، مسیرهای مشخصی را طی میکنند، ایدههای تکراری دارند و از یک تئوری پیروی میکنند. منتها إلیه همهی این ویژگیها میشود روباهی که دنیای را بسیار پیچیده میبیند و برای این دنیا ایدههای بسیار متنوعی دارد.
دیگر مباحث کارگاه هم اینها بودند: بررسی نمودهای تفکر روباهی (!) در برابر تفکر خارپشتی، فرایند و ایدههای کلی تفکر طراحی بهعنوان فرایند خلاقیت ذهنی روباهها و دیدن نمونههایی بسیار بسیار جذاب از هر کدام از این ایدهها.
واقعن از کارگاه رضا لذت بردم و چیز یاد گرفتم. رضا قرار است این کارگاه را سال آینده باز تکرار کند. پیشنهاد میکنم چه هنرمند هستید و چه نه، در این کلاس شرکت کنید تا ایدههایی برای بهتر زیستن بهدست بیاورید و از آن مهمتر، چارچوب ذهنی خودتان را بهتر بشناسید.
پ.ن.۱٫ از دیدن دو نفر از خوانندگان محترم گزارهها سر کلاس و شنیدن اینکه با خواندن پست معرفی کارگاه در گزارهها تصمیم گرفتند به کلاس بیایند، بسیار هیجانزده شدم! از لطف این دو دوست قبلا نادیده، ممنونم. ضمنا از دیدار فؤاد خاکنژاد عزیز هم بسیار مشعوف شدم.
پ.ن.۲٫ از همهی دوستانی که در نظرسنجی دربارهی موضوعات نوشتههای سال آیندهی گزارهها شرکت کردند سپاسگزاری میکنم و باز هم از دوستان خوانندهی گزارهها خواهش میکنم که با شرکت در این نظرسنجی من را برای طراحی مطالب سال آیندهی گزارهها یاری بدهند.
پ.ن.۳٫ منتظر عیدی گزارهها همین امشب ـ یعنی چهارشنبه ۲۴ اسفند ـ باشید!
هفتهی پیش پنجشنبه همانطور که نوشته بودم در کارگاه “روباه و خارپشت” رضا بهرامی عزیز شرکت کردم. اول گزارش خود رضا را از این کلاس اینجا بخوانید. کارگاه رضا پر بود از ایدههای جذاب و طرح و رنگها و موسیقیهای میخکوبکننده. سه ساعت و نیم کنار کلی آدم هنرمند نشستم و لذت بردم. کارگاه رضا یک ایدهی مرکزی داشت که
از همان روز اول گزارهها را با عشق و علاقه تمامنشدنیام به یاد گرفتن و یاد دادن آغاز کردم. گزارهها در طول این تقریبا سه سال از یک سو بازتاب علایق من بوده و از سوی دیگر، شامل مطالبی بوده که من احساس کردهام مورد نیاز دیگران برای بهتر کار کردن و بهتر زندگی کردن بوده است. تلاش کردهام به قدر توانم از دانش و تجربههایم در زندگی و کار کردن بنویسم، کشفیاتم (!) و نگاهم به مسائل مدیریتی را ارائه کنم، گفتهها و نوشتههای دیگران را تحلیل کنم و نکات مهمشان را برای استفادهی همه بیرون بکشم و البته مطالب خوبی را که احساس میکنم بهدرد مخاطبان ایرانی میخورد را به زبان شیرین فارسی برگردانم.
تا بهامروز دوستان بسیاری لطف کردند و نظراتشان را در مورد نوشتههایم به من ارائه دادهاند و بسیاری از مخاطبان گزارهها هم ترجیح دادهاند خاموش باشند. به دو دلیل احساس میکنم بهتر است نوشتههای سال آیندهام را براساس نظرات مخاطبان گزارهها برنامهریزی کنم:
۱- نوشتههای من براساس نیازی که احساس میکنم وجود دارد نوشته میشوند؛ نه لزوما نیازی که در عمل برای مخاطبانم وجود دارد.
۲- از روی واژههای کلیدی ورودی به گزارهها از روی موتورهای جستجو، فکر میکنم در مورد برخی موضوعات، پراکندهنویسی کردهام و جای این هست که بهصورت متمرکز و دنبالهدار مطالب آموزشی در مورد چند موضوع بنویسم.
برای همین خواهش میکنم چند ثانیهای وقتتان را به من بدهید و در نظرسنجی من شرکت کنید (اگر از گودر این پست را میخوانید لطفا به خود پست روی سایت مراجعه فرمایید.) نظرات شما میتواند به من کمک کند تا بتوانم بهتر و اثربخشتر بنویسم و متوجه شوم که کجا باید وقت و انرژیام را متمرکز کنم.
توضیح مختصری در مورد گزینهها میدهم:
ـ توسعهی کسب و کارهای کوچک: بارها از من خواسته شده در مورد این موضوع بنویسم. بهنظرم مسائل بسیاری در این مورد و بهویژه در مورد آموزش و مشاوره در این حوزه در کشور وجود دارد. عموما این موضوع در ایران معادل نوشتن طرح کسب و کار (Business Plan) در نظر گرفته میشود؛ اما ماجرا بسیار فراتر از این حرفهاست. مثلا من دیدهام که چقدر تعریفی که از مفهوم بهظاهر سادهی “استراتژی” و روش “تدوین استراتژی” در میان ما وجود دارد، نادرست است. از آنجایی یکی دو کار مشاورهی کوچک را هم بادوستان عزیزی آغاز کردهام و تا حدودی نیازسنجی اولیهای در این زمینه داشتهام، بهنظرم نوشتن در این مورد میتواند مفید باشد.
ـ کار حرفهای و خوب زیستن: گزارهها اصلا ریشه در این داشت که من میدیدم چقدر خودم، دوستان و اطرافیانم در داشتن رفتار حرفهای ضعف داریم و متوجه شدم که یک علت اساسیش این است که کسی این چیزها را به ما یاد نداده است! از آن طرف خیلی وقتها این طرف و آن طرف مطالبی میخواندم که احساس میکردم بهدرد خیلیها میخورند. تجارب زندگی خودم هم همینطور. خیلی از این نوشتهها و ترجمهها مورد استقبال قرار گرفتند و یکی از پرمخاطبترین بخشهای گزارهها نوشتههای این دسته بودهاند. بعضی از آنها هم انگار آنقدر خوب بودند که در دهها سایت و وبلاگ کپیپیست شدهاند، به صفحات اول سایتهای معروف بهاشتراکگذاری لینک در اینترنت رسیدهاند و حتا در نشریات چاپی (از جمله همشهری جوان، همشهری تندرستی و روزنامهی دنیای اقتصاد) چاپ شدند.
ـ تحلیل سیستم کاربردی: تخصص من تحلیل کسب و کار و سیستم است. این شانس را داشتهام که شاگرد دو نفر از اساتید برجستهی این موضوع در ایران باشم. شانس دیگر من هم این بوده که در این حوزه مشغول بهکار بودهام. اما عملا در آموزش این موضوع جذاب و زیبا، دیدهام که چقدر تمرکز روی مفاهیم بدون کاربرد یا تحلیل سیستمهای رایانهای است و در مقابل، به ارائهی روشها و ابزارهای کاربردی تحلیل چندان پرداخته نمیشود. برای همین قصد دارم در این زمینه براساس دانش و تجربههایم بنویسم.
ـ آموزش کاربردی مفاهیم مدیریت: ما در دانشگاه و کلاسهای آموزشی بهخوبی یاد میگیریم که استراتژی چیست و چطور باید آن را تدوین کرد. با مدل SWOT و خیلی مدلهای دیگر آشنا میشویم؛ اما … در دانشگاه به ما یاد نمیدهند چطور SWOT بنویسیم و چطور از آن استراتژیها را استخراج کنیم. این فقط یک نمونه است و بهنظرم نقائص جدی در فرایند آموزش مفاهیم و ابزارهای مدیریتی وجود دارد. من خیلی وقتها در کار متوجه شدم که مفاهیم تئوریکی که خوانده بودم یعنی چه! برای همین قصد دارم در این زمینه هم برای آشنایی مدیران و جوانان تازهفارغالتحصیل یا دانشجویان مدیریت و MBA و مهندسی صنایع مطالبی بنویسم.
ـ مشاورهی مدیریت: چه کسی است که نداند من چقدر به موضوع مشاورهی مدیریت علاقهمندم و چقدر روی این موضوع کار کردم! مدتی است نوشتههایم در این زمینه کمتر شدهاند؛ اما قصد دارم دوباره و با رویکرد آموزشی بهسراغ نوشتن در زمینهی مفاهیم، فرایند و ابزارهای مشاورهی مدیریت و دیگر مسائل مطرح در این زمینه بروم.
ـ مدیریت آیتی: مدیریت آیتی موضوعی بسیار مهم در دنیای امروز است. مدیریت آیتی بهدنبال شناسایی و بهکارگیری بهینهترین فناوریها برای پاسخگویی به نیازهای سازمان است. اما نکته اینجاست که آنچه در فضای وب فارسی به آن پرداخته میشود (و خیلی هم خوب است) فناوریهای الکترونیک مصرفی است نه فناوریهای سازمانی. من احساس میکنم در این زمینه نیاز زیادی وجود دارد و با توجه به علاقه و تجربیات خودم ـ اگر واقعا هم این نیاز وجود باشد ـ فکر میکنم مطالب خوبی بتوانم بنویسم.
خوب ببخشید که خیلی مفصل توضیح دادم! اگر دوست داشتید لطفا در نظرسنجی زیر شرکت کنید و از بین موضوعات پیشنهادی، تا حداکثر سه گزینه را که فکر میکنید بیشتر بهدرد شما میخورد انتخاب کنید.
پیشاپیش از تکتک شما برای همراهیتان سپاسگزارم.
[poll id=”2″]
از همان روز اول گزارهها را با عشق و علاقه تمامنشدنیام به یاد گرفتن و یاد دادن آغاز کردم. گزارهها در طول این تقریبا سه سال از یک سو بازتاب علایق من بوده و از سوی دیگر، شامل مطالبی بوده که من احساس کردهام مورد نیاز دیگران برای بهتر کار کردن و بهتر زندگی کردن بوده است. تلاش کردهام به
یک: یادم نیست چه کسی “جزیرهی سرگردانی“ش را به من داد که بخوانم. آن روزها تازه بهصورت جدی رمانخوان شده بودم. شروعش که کردم، نتوانستم زمینش بگذارم. داستان “هستی” و “مراد”ش و البته “سلیم”، گیراتر از آنی بود که بشود تا پایانش صبر کرد.
دو: مطمئنم که همهی ما گوشهای از سرگشتگی هستی و ذرهای از ایمان “مراد” را داریم. اما من، همیشه “سلیم” بودهام …
سه: برای من “هستی” یکی از سه شخصیت برتر رمانهایی است که تا بهامروز خواندهام. در هستی، “آن”ی وجود دارد که نمیدانم چیست؛ اما جستجوی هستی بهدنبال “مراد” در “جزیرهی سرگردانی” و “ساربان سرگردان”، اینکه میداند زندگی اینی نیست که “مامان عشی” و “سلیم” و بقیه دارند اما نمیداند چیست و سرگردانی درونی و صداقت بیرونیش، برای من جذابیتی رازآلود داشته است.
چهار: و حضور مادرانه و مرشدگونهی خود “سیمین” داستان ایران در داستان و حرفهایش و آرامشی که به هستی میبخشد را مگر میشود فراموش کرد؟
پنج: جزیرهی سرگردانی را سه بار خواندهام و باز هم خواهم خواند. جزیرهی سرگردانی ـ که در ساربان سرگردان ـ تازه میفهمیم چه ناکجاآبادی است ـ داستان جوانهایی است که سرگردانِ راه “رسیدن”اند. پاکبازند و پاکزی. اما آیا پاداش تلاش برای رسیدن، کشیدن دردِ گرفتاریِ ماندن است؟ (ساربان سرگردان را بخوانید تا بفهمید چه میگویم …)
چند سالی بود و هست که هر بار به کتابفروشی انتشارات خوارزمی ـ ناشر کتابهای بانو سیمین ـ در انقلاب سری میزنم، جویای زمان انتشار “کوه سرگردان” میشوم. هر بار فروشندهی مسن و خوشاخلاق فروشگاه با لبخندی به من اطمینان میداد بهزودی تا اینکه روزی در جواب من با ناراحتی گفت که کتاب سوم سه گانهی بانو سیمین، گم شده و ما برای همیشه از فهمیدن سرانجامِ سرگشتگیها و دلدادگیهای هستی و مراد و سلیم محروم خواهیم ماند …
بهاحترام بانویی که “جزیرهی سرگردانی”ش حدیث زندگیمان بود و فرجام نرسیدن آدمهایش، شاید سرنوشتمان. روح بزرگ بانو “سیمین دانشور” شاد.
یک: یادم نیست چه کسی “جزیرهی سرگردانی“ش را به من داد که بخوانم. آن روزها تازه بهصورت جدی رمانخوان شده بودم. شروعش که کردم، نتوانستم زمینش بگذارم. داستان “هستی” و “مراد”ش و البته “سلیم”، گیراتر از آنی بود که بشود تا پایانش صبر کرد. دو: مطمئنم که همهی ما گوشهای از سرگشتگی هستی و ذرهای از ایمان “مراد” را داریم.
“موضوعی که در زمان فوتبالم خیلی مرا آزار میداد این بود که هر از گاهی توپ را به من میدادند و نمیدانستم با آن چه کنم و بدین ترتیب حریفان به سمت من آمده و توپ را می گرفتند و من باعث بیآبرویی میشدم. بهعنوان یک مربی به خودم قول دادهام که هیچگاه نباید بگذارم بازیکنانم درچنین شرایطی قرار گیرند. برای همین وقتی توپ به آنها میرسد، میدانند که باید آن را کجا بفرستند و اگر آنجا هیچکس نیست، تقصیر بازیکنی نیست که توپ را شوت کرده، بلکه تقصیر شخصی است که در جای مناسب برای دریافت آن نبوده است.” (آنتونیو کونته مربی موفق این فصل یوونتوس در مورد فلسفهی مربیگریاش؛ اینجا)
بدون شرح: بهترین تعریف برای نقش مدیران و رهبران در سازمانها!
پ.ن. از مشکلات پیشبینی نشدهای که در دو روز اخیر بابت تعویض میزبان سایت پیش آمد از خوانندگان گزارهها پوزش میطلبم. خوشبختانه مشکلات سایت برطرف شده و دوباره در خدمت شما خواهم بود.
“موضوعی که در زمان فوتبالم خیلی مرا آزار میداد این بود که هر از گاهی توپ را به من میدادند و نمیدانستم با آن چه کنم و بدین ترتیب حریفان به سمت من آمده و توپ را می گرفتند و من باعث بیآبرویی میشدم. بهعنوان یک مربی به خودم قول دادهام که هیچگاه نباید بگذارم بازیکنانم درچنین شرایطی قرار گیرند.