استراتژی قطبنمایی است که جهتگیری حرکت یک کسبوکار را در مسیر حرکت بهسوی اهداف خود روشن میسازد. استراتژی به مدیران کسبوکارها و سازمانها اجازه میدهد تا بتوانند در بازار و در برابر رقبا رقابت کنند. استراتژی ابزار و سلاح رقابت است. استراتژی یک تصمیم کلیدی برای ایجاد تمایز و مزیت رقابتی است. در طول تاریخ تمامی شرکتهایی که توانستهاند بازار را بهصورت بنیادین تغییر دهند با کمک استراتژی این کار را کردهاند. “استراتژیهای تحولآفرین” باعث تغییر پارادایمهای حاکم بر یک صنعت و یا کل زندگی بشر میشوند. کن فاوارو در مقالهی این هفته به هنر کشف و خلق استراتژیهای تحولساز میپردازد.
او این سؤال را مطرح میکند که چه چیزی بین فورد، اپل، نتفلیکس، استارباکس و گوگل مشترک است؟ همهی آنها با در پیش گرفتن این استراتژیهای نوآورانه و تحولآفرین، قواعد بازی صنعت محل فعالیت خود را برای همیشه تغییر دادند:
- فورد یک خودروی تولید انبوه استاندارد ارائه کرد؛
- اپل، رایانهی شخصی را تبدیل به یک درگاه دیجیتال برای مصرفکنندگان نمود؛
- نتفلیکس به مشتریان اجازه داد تا فیلمها را با اشتراک ماهانه و دریافت مستقیم از طریق پست اجاره کنند؛
- استارباکس یک “فضای سوم” بین خانه و محل کار برای لذت بردن از قهوههای باکیفیت ایجاد کرد؛
- گوگل با سازماندهی اطلاعات جهان آنها را در سراسر جهان قابل دسترسی و استفاده کرد.
اگر چه استراتژیهای این شرکتها کاملا متمایز هستند؛ اما ویژگیهای مشترک نیز با هم دارند:
۱- همهی آنها روی حل یک مسئلهی بسیار بزرگ متمرکز هستند: مثلا رید هستینگز بنیانگذار نتفلیکس از خودش پرسید چرا نباید فیلمها را بههمان روشی فروخت که آمازون کتاب را میفروشد؟ او به این مسئله، مشکل شخصی خود را هم اضافه کرد که: چرا برای دیر بازگرداندن فیلم اجارهای “آپولو ۱۳” باید جریمهی اضافی پرداخت کنم؟ و با کشف این مسئله، نتفلیکس متولد شد.
۲- اما ایدههای نوآورانه از کجا میآیند؟ الهام غیبی؟ هوش سرشار فردی؟ شاید هم ریشهی داستان در خلاقیت ناشی از راستمغزی این افراد بوده است؟ + هیچکدام. تحقیقات به ما میگویند که استراتژیهای نوآورانه زمانی که پیدا کردن راهحل یک مسئلهی بزرگ ذهن شما را به چالش کشیده است، در جاهای غیرمنتظرهای کشف میشوند که راهحلی حداقلی برای آن مسئله موجود است. مثلا: ایدهی فورد برای ابداع خط مونتاژ خودرو که در آن خودرو بین کارگران حرکت میکند و تکمیل میشود، از کارخانهی تولید و بستهبندی گوشت به ذهنش رسیده بود.
۳- خلق استراتژیهای نوآورانه نیازمند “ترکیب خلاقانه” نیز هست. بهعنوان مثال: لری پیج و سرگئی برین به ایدهی اولیهی خودشان که رتبهبندی وبسایتها براساس ارجاع لینک به آنها بود، ایدههای دیگری چون: داده کاوی، رتبهبندی صفحات و تبلیغات مبتنی بر جستجو را نیز افزودند.
۴- افراد خلاق و مصمم که به زیبایی و درستی ایدههای خود باور دارند استراتژیهای نوآورانه را خلق میکنند، نه شرکتها. مثلا: هاوارد شولتز مدیرعامل استارباکس، در ابتدا کارمند این شرکت بود که در آن زمان تنها قهوه تولید میکرد. شولتز برای بررسی شیوهی ایجاد اسپرسو بهسبک ایتالیاییها به این کشور سفر کرد. وقتی به آمریکا برگشت به مالکین استارباکس پیشنهاد تأسیس کافیشاپی برای عرضهی اسپرسوی ایتالیایی تهیه شده از قهوههای باکیفیت عالی استارباکس را داد؛ اما آنها نپذیرفتند. شولتز از شرکت خارج شد تا ایدهی خود را اجرا کند و چند سال بعد استارباکس را خرید!
نباید فراموش کرد که استراتژیهای تحولآفرین توسط فرایندهای معمول برنامهریزی استراتژیک خلق نمیشوند. آنها از بررسی سناریوهای استراتژیک محتمل کشف نمیشوند. آنها خروجی جلسات سنتی هیأتمدیره یا جلسات توفان ذهنی نیستند. استراتژیهای تحولآفرین توسط افرادی خلق میشوند که روی یک چالش بزرگ و خاص بهصورت متمرکز کار میکنند. افرادی که ایدههای نو و غیرمعمول را در جاهای غیرمنتظره کشف و آنها را بهصورت خلاقانه در قالب استراتژیهای نوآورانه ترکیب میکنند. افرادی که در برابر تمامی نظرهای مخالف ایدهی خود میایستند تا بتوانند استراتژی نوآورانهی خود را بهسرانجام برسانند.
فکر میکنم که میتوان “استراتژی” را در این مقاله معادل “مدل کسبوکار” نیز در نظر گرفت. در هر حال چه استراتژی باشد و چه مدل کسبوکار، نباید فراموش کرد که نوآوری و خلاقیت در کسبوکار بیش از هر چیز در داشتن ذهنیت هوشمند و روحیهی پولادین نهفته است؛ همانطور که گاندی بزرگ گفت: “همان تغییری باش که میخواهی در دنیا ایجاد کنی.”