“غیرممکن است که با بازی در فلامنگو احساس نارضایتی کنی. چون همه چیز در این باشگاه فوق العاده است. من اولین جام قهرمانی‌ام را در این‌جا کسب کرده‌ام و به دنبال موفقیت‌های بیشتری هستیم.” (رونالدینیو؛ این‌جا در مورد انتقال‌اش از میلان به فلامنگو)

این، یک کلیشه‌ی همیشه فراموش شده در میان مدیران سازمان‌ها و ره‌بران و سرپرستان گروه‌ها است: آیا آدم‌ها از بودن در سازمان / گروه شما احساس رضایت می‌کنند!؟

دوست داشتم!
۰

“غیرممکن است که با بازی در فلامنگو احساس نارضایتی کنی. چون همه چیز در این باشگاه فوق العاده است. من اولین جام قهرمانی‌ام را در این‌جا کسب کرده‌ام و به دنبال موفقیت‌های بیشتری هستیم.” (رونالدینیو؛ این‌جا در مورد انتقال‌اش از میلان به فلامنگو) این، یک کلیشه‌ی همیشه فراموش شده در میان مدیران سازمان‌ها و ره‌بران و سرپرستان گروه‌ها است: آیا

در مورد سمیه دختر بچه‌ی شش ساله‌‌ای که دچار سرطان شده قبلا این‌جا نوشته بودم. در پی آن نوشته دوستی در ارومیه لطف کرده‌اند و از طریق بنیاد کودک شعبه‌ی ارومیه وضعیت سمیه را پی‌گیری کرده‌اند. در حال حاضر خوش‌بختانه مشکل اسکان سمیه حل شده؛ اما هم‌چنان مشکل تأمین هزینه‌های درمانی او (به‌صورت ثابت هر ماه ۱۵۰ هزار تومان) وجود دارد. اگر تمایل دارید تا در تأمین این هزینه مشارکت کنید، لطفا به من روی آدرس Gozareha@gmail.com ای‌میل بزنید تا بعد از طریق آن دوست ارومیه‌ای و البته بنیاد کودک ـ که شخصا برای من معتبرترین و به‌ترین مرکز خیریه‌ی این روزهای ایران است ـ بشود پی‌گیری‌های لازم را انجام داد. اگر دوست داشتید هم می‌توانید به‌صورت مستقیم با بنیاد کودک شعبه‌ی ارومیه تماس بگیرید:

ارومیه، شهرک فرهنگیان، جنب بیمارستان امید، کد پستی :۳۵۳۷۷-۵۷۱۶۸
تلفن : ۳۸۴۷۲۷۲-۰۴۴۱
فاکس : ۳۸۲۴۴۴۷-۰۴۴۱
Email: urmia@childf.org

امیدوارم روزی را ببینیم که دیگر هیچ کودکی زیباترین دوران زندگی‌ش را در درد و رنج ناشی از سرطان از دست ندهد … پیشاپیش متشکرم از نیک‌خواهی و نوع‌دوستی‌تان در به‌اشتراک گذاشتن این نوشته.

دوست داشتم!
۰

در مورد سمیه دختر بچه‌ی شش ساله‌‌ای که دچار سرطان شده قبلا این‌جا نوشته بودم. در پی آن نوشته دوستی در ارومیه لطف کرده‌اند و از طریق بنیاد کودک شعبه‌ی ارومیه وضعیت سمیه را پی‌گیری کرده‌اند. در حال حاضر خوش‌بختانه مشکل اسکان سمیه حل شده؛ اما هم‌چنان مشکل تأمین هزینه‌های درمانی او (به‌صورت ثابت هر ماه ۱۵۰ هزار تومان) وجود

«گاهی واقعا خیال می‌کنم
روی دست خداوند مانده‌ام
خسته‌اش کرده‌ام …»

سید علی صالحی

پ.ن. خوش به‌حال اونایی که امروز عرفه رو درک کردند … عیدتون هم مبارک!

دوست داشتم!
۱

«گاهی واقعا خیال می‌کنم روی دست خداوند مانده‌ام خسته‌اش کرده‌ام …» سید علی صالحی پ.ن. خوش به‌حال اونایی که امروز عرفه رو درک کردند … عیدتون هم مبارک! دوست داشتم!۱

قانعم، بیش از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی‌‌ست

گله‌ای نیست، من و فاصله‌ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی‌ست …

محمد علی بهمنی

دوست داشتم!
۰

قانعم، بیش از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی‌‌ست گله‌ای نیست، من و فاصله‌ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی‌ست … محمد علی بهمنی دوست داشتم!۰

“گواردیولا مربی‌ نیست که لب خط بایستد و بگوید: شوت کن،شوت کن،شوت کن. شاگردان گواردیولا کارهای سخت‌تری را انجام می‌دهند. بازی بارسا نتیجه‌ی تمرین و ایده‌های روشن مربی‌اش است. گواردیولا از شاگردان‌اش می‌خواهد تا این ایده‌ها را درک کرده و این‌ها را پیدا کنند. مشخص شده که گواردیولا خیلی مهم تر از شاگردان‌اش است. البته خود او برعکس این را می‌گوید، مشخص است، چه بگوید! بگوید که من بهترین هستم؟؟ من هم چنین باوری ندارم. باید بررسی کنیم که پیکه قبل از روی کار آمدن گواردیولا چه بود؟ پدرو قبل از کارکردن با گواردیولا کجا بود و یا بوسکتس! حتی اینیستا هم بازیکن ثابت تیم نبود.” (این‌جا)

“یک چیزی بود که او (پپ گواردیولا) را متفاوت می‌کرد: او با ایده‌ای کاملا شفاف روی کار آمد و مثل بقیه نبود که تازه شروع به جستجو کند. به گواردیولا گفتم که اگر می‌خواهد مثل مسیح باشد، باید در چه مسیری قراربگیرد: او با ایده‌ی شفافی آمد و با ایده‌ی شفافی هم رفت … ” (این‌جا)

دو پاراگراف بالا توصیف سزار لوئیس منوتی مربی تیم قهرمان جهان سال ۱۹۷۸ آرژانتین و مربی سابق بارسلونا از پپ گواردیولای عزیز ما است! جملاتی شورانگیز و بسیار جالب. منوتی می‌گوید که یک ره‌بر پیش از هر چیز باید برای ره‌بری‌اش یک ایده‌ی مشخص داشته باشد و سعی کند تا این ایده را افرادش هم دقیقا بفهمند. چیزی که قبل‌تر خودم هم کشف‌اش کرده بودم: تعریف دقیق نقش ره‌بری در سازمان به‌روایت پپ گواردیولا.

دوست داشتم!
۰

“گواردیولا مربی‌ نیست که لب خط بایستد و بگوید: شوت کن،شوت کن،شوت کن. شاگردان گواردیولا کارهای سخت‌تری را انجام می‌دهند. بازی بارسا نتیجه‌ی تمرین و ایده‌های روشن مربی‌اش است. گواردیولا از شاگردان‌اش می‌خواهد تا این ایده‌ها را درک کرده و این‌ها را پیدا کنند. مشخص شده که گواردیولا خیلی مهم تر از شاگردان‌اش است. البته خود او برعکس این را

اگر فرض را بر این نگذاریم که نابغه‌ و دانش‌مند دوران هستیم؛ همیشه شرکت در کلاس‌های آموزشی بازآموزی شغلی برای‌مان می‌تواند مفید باشد. خیلی از سازمان‌ها هم این امکان را برای کارکنان‌شان فراهم می‌آورند. کلاس‌های آموزشی همیشه خوب‌اند: سر کلاس حضور پیدا می‌کنیم و چیزهای جدید یاد می‌گیریم، با آدم‌های جدید آشنا می‌شویم و البته در نوع ایرانی‌اش دلی هم از عزا درمی‌آوریم! 🙂 بعد هم برمی‌گردیم سر کارمان تا با همان روش‌های قبلی کار را پیش ببریم!

سه روز آخر هفته‌ی پیش در یک کلاس آموزشی شرکت کردم. در طول کلاس به این فکر می‌کردم که غیر از مطالب جدیدی که دارم یاد می‌گیرم، این کلاس با توجه به این‌که در حوزه‌ی تخصصی کاری من برگزار می‌شد چه ارتباطی با تجربیات قبلی من داشت و چه کمکی به کارم در آینده‌ می‌کرد؟

چند تا نتیجه از این تفکرات (!) گرفتم:

  • تأیید و تصحیح تجربیات: بعضی مفاهیم را در کار یاد گرفته بودم. برای برخی مسائل هم در عمل و براساس تجربه راه‌حل پیدا کرده بودم. دوره‌ی آموزشی به من کمک کرد تا این مفاهیم و آن راه‌حل‌ها را یک بار با مفاهیم علمی و بهترین تجارب موجود در حوزه‌ی کا‌ری‌ام (براساس یک استاندارد بین‌المللی) محک بزنم. خیلی از آن‌ها درست بودند و بعضی‌های‌شان هم نه.
  • درک روابط بین مفاهیم و کاربرد رویکردها و ابزارهای مختلف: باز هم برحسب نیاز در عمل مجبور شده بودم در برخی حوزه‌ها مطالعه داشته باشم. بخشی از دانش تخصصی را هم از دروس دانشگاهی کسب کرده بودم. اما ارتباط میان این آموخته‌های مختلف به‌صورت سیستماتیک برقرار نشده بود. با شرکت در این دوره یک چارچوب ذهنی مشخص برای من ایجاد شده که به من نشان می‌داد هر بخش از آموخته‌های‌ام در کجای یک متدولوژی کلان حل مسئله قرار می‌گیرد، کاربرد هر کدام چیست و ارتباطات متقابل میان این بخش‌ها چگونه‌اند.
  • مواجهه با مسائل جدید: کلاس یک جورهایی مبتنی بر کیس بود. استاد و هم‌کلاسی‌ها مسائلی که در عمل با آن‌ها روبرو شده بودند و راه‌حل‌شان برای آن‌ها را برحسب موضوع مورد بحث بیان می‌‌کردند. بعد مسئله بررسی می‌شد و در نهایت سعی می‌کردیم تا یک راه‌حل مشخص برای این مسائل پیدا کنیم. این تجربه هم باعث شد تا هم از مسائلی باخبر شوم که در کارم به آن‌ها برنخورده بودم (و به‌عنوان یک مشاور برای من لازم بود حتما بدانم که سازمان‌ها در عمل چه مشکلاتی ممکن است داشته باشند) و هم برای حل این مسائل براساس دانش و تجربیات قبلی و آموخته‌های کلاس تمرین کنم. این‌‌طوری در مورد دانش کسب شده در کلاس هم تمرین کردم.
  • آشنایی با ابزارها و راه‌حل‌های جدید برای مسائل قدیمی: خوب بخشی از آموخته‌های کلاس هم شامل ابزارها و راه‌حل‌هایی بود که من بلد نبودم و اگر قبلا با آن‌ها آشنایی داشتم، می‌شد جواب برخی مسائل لاینحل و البته جواب بهینه‌تری برای برخی مسائل دارای راه‌حل (چه سجعی نوشتم! :)) پیدا کرد.
  • و خوب البته ایجاد ارتباطات کسب و کاری و دوستی‌های جدید هم یکی دیگر از نتایج این کلاس بود.
پ.ن. هر چند کلاس رفتن حتما خیلی خوب است؛ ولی دو کلاسی که امسال شرکت کردم این‌قدر “کم‌” هزینه بودند که فکر نکنم حالا حالاها بودجه‌ای برای کلاس رفتن با هزینه‌ی شخصی داشته باشم. یک مقدار ارزون کنید کلاس‌هاتون را خوب!
ضمنا باید اعتراف کنم به همکلاسی‌هایی که همه با هزینه‌ی سازمان محل کارشان در کلاس شرکت کرده بودند، واقعا حسودی‌ام شد. 🙁
دوست داشتم!
۰

اگر فرض را بر این نگذاریم که نابغه‌ و دانش‌مند دوران هستیم؛ همیشه شرکت در کلاس‌های آموزشی بازآموزی شغلی برای‌مان می‌تواند مفید باشد. خیلی از سازمان‌ها هم این امکان را برای کارکنان‌شان فراهم می‌آورند. کلاس‌های آموزشی همیشه خوب‌اند: سر کلاس حضور پیدا می‌کنیم و چیزهای جدید یاد می‌گیریم، با آدم‌های جدید آشنا می‌شویم و البته در نوع ایرانی‌اش دلی هم

این‌جا همه هر لحظه می‌پرسند:
«حال‌ات چطور است؟»
اما کسی یک بار
از من نپرسید
«بال‌ات …»

******
به‌احترام چهارمین سال‌گرد پرواز قیصر امین‌پور.
دوست داشتم!
۰

این‌جا همه هر لحظه می‌پرسند: «حال‌ات چطور است؟» اما کسی یک بار از من نپرسید «بال‌ات …» ****** به‌احترام چهارمین سال‌گرد پرواز قیصر امین‌پور. دوست داشتم!۰

تنفس درخت بوی تاریکی‌ست
اما نباید از غبارِ پا در هوایِ ظلمت بترسیم.
راه، راه است
اشتباه نکنید!
هر کسی که خیره به سر شاخه‌ای شد
نه به دسته‌ی تبر می‌اندیشد
نه به هیزم زمستانی.
زندگی
چیزِ دیگری‌ست،
البته اگر بگذارند از دوست داشتن خویش نترسیم!

سید علی صالحی

دوست داشتم!
۲

تنفس درخت بوی تاریکی‌ست اما نباید از غبارِ پا در هوایِ ظلمت بترسیم. راه، راه است اشتباه نکنید! هر کسی که خیره به سر شاخه‌ای شد نه به دسته‌ی تبر می‌اندیشد نه به هیزم زمستانی. زندگی چیزِ دیگری‌ست، البته اگر بگذارند از دوست داشتن خویش نترسیم! سید علی صالحی دوست داشتم!۲