شکسته بال
اینجا همه هر لحظه میپرسند:
«حالات چطور است؟»
اما کسی یک بار
از من نپرسید
«بالات …»
اینجا همه هر لحظه میپرسند:
«حالات چطور است؟»
اما کسی یک بار
از من نپرسید
«بالات …»
تنفس درخت بوی تاریکیست
اما نباید از غبارِ پا در هوایِ ظلمت بترسیم.
راه، راه است
اشتباه نکنید!
هر کسی که خیره به سر شاخهای شد
نه به دستهی تبر میاندیشد
نه به هیزم زمستانی.
زندگی
چیزِ دیگریست،
البته اگر بگذارند از دوست داشتن خویش نترسیم!
سید علی صالحی
“سمیه ۶ ساله یکی از کودکانی است که برای درمان به ارومیه آمده است. او و پدرش اکنون در مرکز اقامتی ـ درمانی شماره یک اقامت دارند. سمیه مبتلا به سرطان خون بوده و از روستایی کوچک در اطراف شهرستان پلدشت از توابع ماکو در آذربایجان غربی، برای درمان به ارومیه آمده است. سمیه پس از فوت مادرش در تصادف سال گذشته، نگهداری و مراقبت از خواهر دو ساله اش را هم برعهده دارد. مشکلی که سمیه و پدرش با آن روبرو هستند، اقامت در ارومیه است ، زیرا بچههای بیمار در طول مدت رادیوتراپی و شیمیدرمانی بستری نمیشوند و فقط بایستی به بیمارستان مراجعه و بعد از دریافت پروتکل درمانی آنجا را ترک کنند. سمیه و پدرش و بسیاری دیگر از مراجعهکنندگان، با کمترین امکانات، روزهای متمادی درمان را روی چمن حیاط بیمارستانها سپری میکنند.
این در حالی است که بچه ها باید در طول دوره شیمیدرمانی، غذای مناسب بخورند و استراحت کافی داشته باشند تا سالهای درمان طولانی مدت سرطان را به سلامت سپری کنند. این کودکان با تحمل درد ناشی از بیماری، از استانهای مجاور یا مناطق مرزی و محروم برای درمان به آذربایجان غربی مراجعه میکنند؛ زیرا این تنها مرکز درمانی تخصصی سرطان در ارومیه واقع است. آنها چشم به راه کمک های شما برای تکمیل هر چه سریع تر این مرکز هستند …
به امید روزی که هیچ کودک بیماری بعلت فقر از دارو و درمان کافی محروم نشود و درد نکشد.” +
شما هموطنان عزیز میتوانید برای پرداخت کمک جهت مشارکت در ساخت مرکز اقامتی ـ درمانی کودکان سرطانی در ارومیه از طریق این لینک اقدام فرمایید.
پ.ن. آشنایی با بنیاد کودک هم از برکات گودر برای من بود …
“من تازه در دوران فوتبالام ۱۰ ساله شدهام و میدانم فوتبال چطور است. ناامید نمیشوم. یک روز از من تعریف میکردند و حالا بد میگویند. در فوتبال نظرات متفاوتی وجود دارد؛ اما من یاد گرفتهام که متعادل باشم و ارزشهای خود را میدانم. برای من، مهمترین چالش بازگشت به سطحام در میلان است. میخواهم به همه نشان دهم که چه تواناییهایی دارم.” (کاکا در مورد خودش؛ اینجا)
هیچ وقت از خودتان ناامید نشوید. ارزش خودتان را برای دنیای اطرافتان (خانواده، دوستان، محیط کار و …) کشف کنید. در روزهای سخت، با تکیه بر همین ارزشمندیها است که میتوانید خودتان را به تلاش برای رسیدن روزهای بهتر قانع کنید …
“تفاوت بین پیروزی و شکست در چنین دیداری میتواند یک اشتباه کوچک یا یک لحظه از دست دادن تمرکز باشد. این برای دو تیم بسیار مهم است که شیوهی مناسبی را برای این دیدار انتخاب کنند. این به این مسئله بستگی دارد که شما به تواناییهای خودتان اطمینان داشته باشید یا از اینکه دچار اشتباه شوید، بترسید.” (جیووانی تراپاتونی در مورد فینال لیگ قهرمانان بین بارسا و من یو؛ اینجا)
بدون شرح. 🙂
یک: دومین دورهی “کارگاه اصول موفقیت در رزومهنویسی و مصاحبههای شغلی” با تدریس دوست عزیزم مهندس شهرام کریمی پنجشنبهی این هفته توسط “مدیران ایران” برگزار خواهد شد. با توجه به تجربهی تقریبا ده سالهی شهرام در زمینهی برگزاری مصاحبههای شغلی و استخدام افراد در تعدادی از شرکتهای بزرگ دولتی، اگر دنبال یاد گرفتن اصول رزومهنویسی و شرکت در مصاحبهی شغلی هستید، توصیه میکنم در این کارگاه شرکت کنید. هزینهاش هم انصافا مناسب است و تضمین میکنم ارزشاش را دارد! برای اطلاعات بیشتر لطفا تشریف ببرید اینجا.
دو: بالاخره چاپ هم شدیم! هفتهای که گذشت دو نوشتهی من در نشریات چاپی کشور منتشر شد. اولی با عنوان “ما کار و اندیشه با هم هستیم همیشه!”با موضوع گامهایی که باید برای کار پیدا کردن طی شود، در بخش سبک زندگی و صفحات ۳۸ و ۳۹ همشهری جوان این هفته (شمارهی ۳۳۱ بهتاریخ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۰) چاپ شد. مطلب دوم هم که در واقع این پست قبلی گزارهها بود، در صفحهی مدیران روزنامهی دنیای اقتصاد دوشنبه ۲۵ مهر چاپ شد.
سه: همینا یک ساله شد! در این فضای کسب و کار و جامعهی مردسالار ما، صرف راه انداختن یک کسب و کار اینترنتی توسط چهار دختر جوان، واقعا دستمریزاد دارد. چه برسد به اینکه این دوستان خوب، در کارشان موفقیت نسبی هم کسب کردهاند و روز به روز هم بیشتر از قبل، پیش میروند. یک سالگی همینا را به این دوستان بهویژه خانم فرهادی و و خانم جم که افتخار آشنایی با آنها را از نزدیک داشتهام، تبریک عرض میکنم و برایشان آرزوی موفقیتهای بیشتر را دارم.
چهار: وبلاگ ابدیت را خیلی خیلی اتفاقی کشف کردم. نویسندهاش آقای بهرام شاکرین فیزیک و فلسفه خوانده است (و چه کسی است که از هم زیستی و نزدیکی این دو رشتهی علمی باخبر نباشد!) آقای شاکرین چند روز پیش پستی نوشت در نقد نوع نگاه ما ایرانیها به استیو جابز پس از مرگاش با عنوان مرگ ستیو جابز و مسالهی عدم امنیت. خلاصهی حرف ایشان این است که: “استیو جابزی که ما شناختیم” با “استیو جابزی که بود” متفاوت است. چرایاش را در وبلاگ خود ایشان بخوانید. من فقط یک نکته اضافه میکنم که در نگاه به زندگی و مرگ استیو جابز در این روزها، تمام تمرکز روی ستایش یا نقد کارهایی بود که جابز برای زندگی دیگران انجام داد. بدین ترتیب، کارهای بزرگی که آقای جابز برای زندگی خودش کرد، از دید خیلی از ما پنهان ماند. احتمالا خیلی از ما سخنرانی معروف جابز در دانشگاه استنفورد را هم با این هدف خواندیم که بفهمیم چطور میشود شرکتهای معظمی مثل پیکسار و اپل را ساخت! خلاصه کنم: موفقیت اصلی استیو جابز، ایجاد و توسعهی اپل و آیفون و آیپد و آیپاد یا پیکسار نبود! موفقیت اصلی آقای جابز، ساختن زندگی رؤیایی خودش بود. او برای ساختن این زندگی، دنیای اطرافاش را آنطور که میخواست تغییر داد!
پنج: شیفتهی اجرای بینظیر مرغ سحر استاد شجریان در کنسرت پاریس امسال شدم! تنوع رنگبندی سازها و صدای همیشه زندهی استاد و البته صدای زیبای مژگان شجریان، این قطعه را برای من به یکی از بهترین اجراهای مرغ سحر تبدیل کرد. از اینجا دانلودش کنید.
واقعا بعضی از تحقیقات را وقتی میبینم شگفتزده میشوم که چقدر آدمها به نکات ریز توجه میکنند و برای آنها الگو درست میکنند! پروفسور جیمز پنهبیکر استاد دانشگاه تگزاس در این زمینه تحقیق کرده که نرخ به کار بردن کلمهی “من” در زمان حرف زدن، چه چیزهایی را نشان میدهد؟ بدون هیچ شرح و تفصیلی خلاصهی نتایج این تحقیق را بخوانید:
این تازه تنها بخشی از تحقیقات گستردهی دکتر پنهبیکر در مورد چیزهایی که میتوان از تکرار واژهها در حرفهای آدمها فهمید است. نتایج تحقیقات او در کتابی با عنوان “زندگی پنهان ضمیرها: واژهگان ما در موردمان چه میگویند؟” منتشر شده است.
“او (فرگوسن) همیشه انگیزه من در فوتبال بوده است. من همیشه گفته ام یکی از دلایلی که به انگلیس آمدم و مربی چلسی شدم او بود.
سرمربی رئال مادرید افزود: اشتیاق او برای فوتبال مسری است، مدل مربی گری او الگویی برای هر مربی فوتبال در دنیا است. هنگامی که شما درباره سر الکس فرگوسن فکر می کنید دو چیز به ذهنتان می رسد: او بینظیر و موفق است.
مورینیو دوازدهمین قهرمانی منچستریونایتد با هدایت فرگوسن را ‘دستاوردی افسانهای ‘ توصیف کرد و گفت: هیچ نشانهای از فروکش کردن عطش و اشتیاق او برای موفقیت دیده نمیشود. هر بار که او یک جام را تصاحب می کند اشتیاقش برای قهرمانیهای بعدی بیشتر میشود.
سرمربی سابق چلسی گفت: او زندگی میکند برای این که پیروز شود. تقاضا نمیکند ولی انتظار دارد بازیکناناش هم همین اشتیاق را در زمین پیاده کنند.” (خوزه مورینیو در توصیف سر الکس فرگوسن؛ اینجا)
قصد تفسیر نوشتن بر توصیف فوقالعادهی آقای مثلا خاص را از پیرمرد دوستداشتنی اولدترافورد ندارم. بخوانید، لذت ببرید و یاد بگیرید. فقط میخواهم نکتهای را اضافه کنم: همیشه برایام انگیزهی تمام نشدنی فرگوسن جالب و جذاب بوده است. طرفدار یونایتد شدن من دو دلیل اصلی داشت: سر الکس و اریک کانتونا. مدتها به دنبال این بودم تا راز این عطش همیشگی سر الکس را به موفقیت کشف کنم. و خوب فکر میکنم کشفاش کردم: وقتی شما موفق میشوید، احساس موفقیت آنقدر لذتبخش و شادیآفرین است که تمام سعیتان را بهکار میگیرید تا دوباره به آن موفقیت برسید. دائمی کردن لذت بودن در قلّه، راز انگیزهی بیپایان سر الکس فرگوسن است.
نویسنده: پیتر برگمان / ترجمه: علی نعمتی شهاب
همیشه یاد گرفتن رفتارهای جدید خوب است؛ اما اگر دوست داریم ثابت نگهشان داریم، باید محیطمان را تغییر بدهیم و سپس این محیط تازه را تا جایی که میخواهیم متفاوت رفتار کنیم، حفظ کنیم.
لیزا یکی از مشتریان من با یکی از زیردستاناش ـ دیوید ـ مشکل داشت. دیوید ارتباط روشنی با لیزا برقرار نمیکرد یا بهاندازهی کافی با لیزا در ارتباط نبود. ما فهرستی از سؤالاتی را که باید لیزا و دیوید باید هر روز به آنها پاسخ میدادند را فراهم کردیم تا دیوید بتواند بهتر ارتباط برقرار کند. سؤالاتی مثل “آیا کسی وجود داره که بخوای امروز مطلعاش بکنی؟ کسی هست بخوای ازش تشکر کنی؟ آیا لازمه از کسی سؤالی بپرسی؟”
بعد از سه هفته پاسخ دادن روزانه به این سوالات، مهارت ارتباطی او بهشدت بهبود یافت. بنابراین لیزا پرسیدن سؤالات را متوقف کرد. تنها چند روز بعد، دیوید به الگوهای رفتاری سابقاش برگشت. سؤالات دیوید را درست نکرده بودند؛ آنها تنها باعث شده بودند دیوید با کمک آنها رفتارش را شکل دهد.
بنابراین سؤال اصلی این است: آیا محیطتان ـ و زندگیتان ـ را طوری شکل دادهاید که احتمال بهسرانجام رساندن مهمترین اولویتهایتان افزایش یابد.
برای بسیاری از ما پاسخ این سؤال خیر است. ما روزمان را با اهداف بزرگی آغاز میکنیم. اما بعد تماسها و ایمیلهای دیگران شروع میشوند و خیلی زود بهسختی میتوانیم به یاد بیاوریم که قرار بود پیش از هر چیز روی چه چیزی تمرکز کنیم ـ البته اگر از اول هم میدانستیم!
روزهای ما آشفته بهنظر میرسند در حالی که برای برگشتن به مسیر درست تلاش میکنیم و پیشرفت چندانی نداریم. وقتی آخر هفته میرسد، دیگر فراموش کردهایم که اول هفته آرزو داشتیم به چه نتایجی برسیم. و در پایان سال از اینکه به سوی اولویتهای مهممان هیچ گام بزرگی برنداشتهایم، میهراسیم.
راهحل این مسئله، ترغیب خودتان به تمرکز بهتر نیست. این راه جواب نمیدهد. نظم و خود ـ کنترلی غیرپایدار هستند؛ زیرا در بسیاری از محیطهایی که ما زندگی میکنیم، عوامل پرتکنندهی حواس، انتظارات بسیار زیاد دیگران، موقعیتهای بسیار و وسوسههای گوناگونی وجود دراند که ما را از زندگی کردن مطابق آنچه باید براساس ارزشها و اولویتهایمان باشد، باز میدارند. این مثل تلاش برای وزن کم کردن همراه با زندگی در یک آبنباتفروشی است.
ما نیازمند بازسازماندهی محیطمان ـ مثل محدود کردن معدهمان یا خالی کردن کابینتهایمان ـ هستیم؛ تا بتوانیم احتمال حرکت بهسوی اولویتهای اصلیمان را افزایش دهیم.
در اینجا سه راه برای این منظور پیشنهاد میشود:
۱٫ کابینتتان را از شکر خالی کنید: حداکثر ۵ چیز ـ و نه بیشتر ـ را که دوست دارید برای امسال روی آنها تمرکز کنید پیدا کنید. آنهایی که باید ۹۵ درصد زمانتان را صرف آنها کنید. هر چیزی را که در این محدوده جا نمیگیرد را از فهرست کارهای لازمالاجرایتان (To-Dol List) حذف کنید. من یک فهرست ۶ بخشی از کارهای لازمالاجرا درست کردم ـ برای هر یک از ۵ حوزهی تمرکزم یک بخش و بخش ششم هم برای آن “۵ درصد بقیه”. آن بخش “۵ درصد بقیه” مثل شکر میماند ـ مقدار کماش قبول است؛ ولی نباید بیشتر از ۵ درصد روزتان را به فعالیتهایی که در ۵ بخش تمرکز نمیگنجند، اختصاص دهید.
۲٫ ورودی معدهتان را محدود کنید: هر روز صبح نگاهی به فهرست شش بخشیتان بیاندازید و کارهایی را که باید در آن روز انجام دهید را به ساعتهای مشخص شده روی تقویمتان منتقل کنید. اینطوری بهصورت استراتژیک انتخاب میکنید که چگونه مهمترین کارها را با زمان محدود روزتان هماهنگ سازید.
۳٫ با یک نفر دیگر در مورد اینکه چه میخواهید بخورید توافق کنید: با کس دیگری ـ مدیرتان، همکارتان یا دوستتان ـ بنشینید و به او فهرست کارهای لازمالاجرای شش بخشیتان و تقویم روزانهتان را نشان دهید. به او بگویید که برنامه دارید چه کنید و چگونه برنامهتان با آنچه میخواهید امسال به آن برسید ارتباط پیدا میکند. این چیزها را بلند بگویید و از آن فرد بخواهید آنها را برای شما تکرار کنید. به این ترتیب به سطح بالاتری از تعهد و مسئولیتپذیری دست خواهید یافت.