سه چیز هستند که ما را از پیشرفت باز میدارند: من باید کارم را درست انجام بدهم. تو باید با من خوب رفتار کنی. زندگی باید سهل و آسان باشد.
آلبرت الیس
سه چیز هستند که ما را از پیشرفت باز میدارند: من باید کارم را درست انجام بدهم. تو باید با من خوب رفتار کنی. زندگی باید سهل و آسان باشد.
آلبرت الیس
سه چیز هستند که ما را از پیشرفت باز میدارند: من باید کارم را درست انجام بدهم. تو باید با من خوب رفتار کنی. زندگی باید سهل و آسان باشد. آلبرت الیس دوست داشتم!۵
رسانههای اجتماعی این روزها بخشی از زندگی روزمرهی ما را به خود اختصاص میدهند. از مزیتهای رسانههای اجتماعی مثل: دسترسی سریع به آخرین اخبار و اطلاعات، گفتگو و تعامل اجتماعی با افراد بدون محدودیتهای زمانی و مکانی و دیگر مزیتهای این رسانههای آنلاین که بگذریم، آسیبهای این رسانهها به زندگی فردی و اجتماعی موضوعی است که معمولا آگاهانه آنها را نادیده میگیریم. پیشتر از این دربارهی آسیبهای این رسانهها بر سبک زندگی و تفکرم یادداشتی نوشته بودم (اینجا)؛ اما این روزها متوجه به مشکل دیگری شدهام که همیشه تلاش کرده بودم تا حد امکان بهصورت آگاهانه گرفتار آن نشوم.
یکی از مهمترین ویژگیهای رسانههای اجتماعی، گسترده کردن فضای پشت تریبون رسانه بهاندازهی تمامی اعضای آنها است. در رسانههای سنتی (یا بهاصطلاح رسانههای کثیرالانتشار) مخاطب بهصورت یک طرفه تحت بمباران خبری و اطلاعاتی قرار داشت و هیچ امکانی برای اظهارنظر در مورد این اخبار و اطلاعات نداشت. اما امروزه شما تنها کافی است عضو یک رسانهی اجتماعی باشید تا بتوانید حرفتان را به گوش تمامی دنیا برسانید. قطعا چنین دنیایی با این وسعت صداهای قابل شنیده شدن، میتواند دنیای بهتری نسبت به دنیای رسانههای سنتی باشد؛ اما در عین حال شخصا این روزها از این دنیا بهدلیل تأثیرش روی شیوهی تفکر و استدلال و قضاوتم بسیار میترسم.
این یادداشت قرار نیست نقدی بر رفتار کاربران رسانههای اجتماعی باشد. تنها هدفم از نوشتن آن، زدن تلنگری به خودم برای بازنگری شیوهی رفتاری است که دنیای رسانههای اجتماعی مرا گرفتار آن کرده است و با دین و اخلاق و عقل/منطق (سه پایهی اصلی فلسفهی شخصی من از زندگی در این دنیا) سازگاری ندارد. پنج گزارهی زیر را در نقد رفتار خودم در رسانههای اجتماعی اینجا یادداشت میکنم، شاید زمینهساز برگرداندن روی آینهی جادوییِ حقیقتنما از دنیا و دیگران به سوی خودم شود:
۱- قضاوت دربارهی زندگی و دستاوردها و تفکر و ارزشها و رفتار دیگر انسانها حق ذاتی من است!
۲- من باید دربارهی همه چیز و همهی افراد دنیا نظر خاصِ خودم را داشته باشم!
۳- من میتوانم و حق دارم بدون داشتن اطلاعاتِ کافی و بدون در نظر گرفتن شرایطی یک اتفاق رخ داده یا فردی کنش یا واکنشی داشته، قضاوت خودم را داشته باشم!
۳- قضاوت من، مطلق است و باید فارغ از محتوا و شیوهی استدلال و زمینه (Context) آن پذیرفته شود!
۴- هدف از بحث و گفتگو نه رسیدن به حقیقت، که قانع و منکوب کردن دیگران است!
۵- من آنقدر اخلاقی هستم که بتوانم فارغ از هر گونه تعصب و پیشداوری و سوگیری قضاوت کنم …
متأسفانه بارها از اظهارنظر در مورد یک موضوع، یک گفتگوی طولانی بینتیجه یا قضاوتِ عجولانه پشیمان شدهام؛ اما تنها با گذشت چند دقیقه و چند ساعت و حتی چند روز دوباره به رفتار قبلیام بازگشتهام. اما چرا؟ تحلیل علتهای تکرار چنین رفتارهایی قطعا کار جامعهشناسان و روانشناسان است؛ اما حداقل در مورد خودم متوجه شدهام سه علت زیر پررنگتر هستند:
۱- داشتن این تصور که آدمهایی که قضاوت میکنند، افراد جذابتر و محبوبتری هستند.
۲- حتما لازم است میزانِ دانش، توانمندی و قدرت تحلیل خودم را به دیگران ثابت کنم تا همه بدانند من در چه جایگاه بلندی از شخصیت فردی، علمی، اجتماعی، فرهنگی و کاری قرار دارم!
۳- من با نقدِ یک موضوع، خودم را از درگیر بودن در آن مبرا میکنم (مثلا: وجود یک صفتِ بد را در دیگران نقد میکنم به این امید که وجود آن در خودم برملا نشود.)
علت سوم از دو علت دیگر مهمتر و دردآورتر است؛ مخصوصا اگر از زاویهی دید درونی و وجدانی به آن نگاه کنم. شاید یکی از دلایل قضاوتهای مستمر ما در رسانههای اجتماعی، فرار از وقت گذاشتن روی شناخت خودمان و فراموش کردنِ نقاط ضعف خودمان باشد. من دربارهی دیگران قضاوت میکنم به این امید که با نادیده گرفتنِ تلخی و سختیِ مواجهه با خودِ واقعیام، روزگار را هر جوری که هست بگذرانم. اما گاهی که به حسم دربارهی خودم و زندگیام در لحظهی آخر زندگی فکر میکنم؛ از بار سنگین قضاوتها و جدالهای بیهوده میهراسم …
مدتی است در تلاشم تا دوربینِ همیشه بیدارِ منتقد درونم را به سوی خودم بچرخانم و تلاش کنم تا بیشتر از قبل به کاوش و نقد درونام و افکار و رفتارم مشغول باشم. شاید حداقل خوبیاش این باشد که کمی در مسیر خودشناسی پیش بروم! هر چند وقت گذاشتن روی شناخت خود باعث میشود تا وقت آزاد کمتری هم برای قضاوت دیگران داشته باشم. 🙂
رسانههای اجتماعی این روزها بخشی از زندگی روزمرهی ما را به خود اختصاص میدهند. از مزیتهای رسانههای اجتماعی مثل: دسترسی سریع به آخرین اخبار و اطلاعات، گفتگو و تعامل اجتماعی با افراد بدون محدودیتهای زمانی و مکانی و دیگر مزیتهای این رسانههای آنلاین که بگذریم، آسیبهای این رسانهها به زندگی فردی و اجتماعی موضوعی است که معمولا آگاهانه آنها را
“ما برای تفریح به فرانسه نمیرویم. ما برای فتح جام به این مسابقات میرویم. باید جاهطلب باشید و مشخصا برای کسب موفقیت به مقداری شانس هم احتیاج دارید؛ اما امیدواریم که باعث دردسر تیمهای بزرگ شویم.” (گرث بیل دربارهی حضور تیم ملی ولز در جام ملتهای اروپای ۲۰۱۶ فرانسه؛ اینجا)
در مواجهه با یک رقابت بزرگ، بسیاری از ما هدفگذاریمان را براساس تصویری که از توانمندیهایمان داریم انجام میدهیم و نتیجهی آن شکست در رقابت است. چرا؟ حداقل به سه دلیل زیر:
۱- معمولا ارزیابی درستی از توانمندیمان نداریم و خودمان را دست کم میگیریم (مخصوصا وقتی که رقبای بزرگی داشته باشیم!) و البته اسم این کار را هم واقعبینی میگذاریم!
۲- در رقابت آنچه مهم است تناسب میان توانمندیهای دو طرف است. در واقع معنای آنچه از آن به “مزیت نسبی” یاد میشود، همین است.
۳- نقش شانس هیچوقت نباید نادیده گرفته شود! خبر خوب این است که شانس، بیش از هر کسی یار افرادی است که برای رسیدن به رؤیایشان تمامی تلاششان را میکنند.
ما معمولا از ترسِ شکست در رقابت، اهداف بزرگی را برای خودمان ترسیم نمیکنیم. نتیجه؟ گرفتار شدن در چرخهی اهداف و بردهای کوچک و دلخوش شدن به متوسطها و فراموش کردن اینکه جایگاه واقعی ما میتواند تا کجا باشد. اما واقعیت این است که شما اول باید بهاندازهی کافی ببازید تا راه نباختن را کشف کنید و پس از آن بهدنبال یافتن راهِ برنده شدن باشید. بارها دیدهام که افرادی با توانمندیهای بالا از ترسِ دردِ باختن، رؤیاهای بزرگشان را به فراموشی سپردهاند و در مقابل، انسانهایی با توانمندی شاید پایینتر، تنها به این دلیل که از باختن نمیترسیدند به موفقیتهای بسیاری دست یافتهاند. شاید در زمان تصمیمگیری برای جنگیدن برای تحقق رؤیاهایمان مثل جیم وولفنزون اولین سؤالمان این باشد که: «آیا ارزش ریسکاش را دارد؟» تجربه نشان میدهد که پاسخ به این سؤال تنها زمانی مثبت خواهد بود که تمام وجودمان معطوف و مشتاق تحقق آن رؤیای بزرگ باشد. آنگاه است که میشود حرف از این کلیشه پیش کشید که: «یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت!»
امروز بیش از هر زمان دیگری عمیقا باور دارم که رسیدن به بزرگترین و دوردستترین رؤیاهای زندگی بیش از هر چیزی نیازمند داشتن “صبر لازم در برابر سختیها” است. پایان این مسیر همانی است که ه.ا. سایهی بزرگ در شعر معروفش از آن سخن میگوید:
گر مرد رهی، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن، هنرِ گامِ زمان است
آبی که برآسود، زمینش بخورد زود / دریا شود آن رود که پیوست روان است …
“ما برای تفریح به فرانسه نمیرویم. ما برای فتح جام به این مسابقات میرویم. باید جاهطلب باشید و مشخصا برای کسب موفقیت به مقداری شانس هم احتیاج دارید؛ اما امیدواریم که باعث دردسر تیمهای بزرگ شویم.” (گرث بیل دربارهی حضور تیم ملی ولز در جام ملتهای اروپای ۲۰۱۶ فرانسه؛ اینجا) در مواجهه با یک رقابت بزرگ، بسیاری از ما هدفگذاریمان
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
پاداش مالی و انگیزه درونی (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)
افراد نترس چگونه بر ترس خود غلبه میکنند ـ آکادمی تفکر
چهار تکنیک برای یادگیری بهتر همه چیز!
مدیریت کسبوکار:
بازگشت به مأموریت اصلی و حیات دوباره کسبوکار
کدام مدل سازمانی برای کسبوکار شما مناسب است؟
۱۰ توصیه برای احیای پروژههای ناتمام
چگونه به تیم خود کمک کنیم تا از شکست جلوگیری شود
ساتیا نادلا، مدیرعاملی که مایکروسافت را به سرزمین آرامش رساند ـ دیجیاتو
تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
قیمتگذاری متغیر ـ دیتا پارتنرز
تمرکز بر توانمندیها رمز رشد بلندمدت
وفاداری برند جعلی و وفاداری برند حقیقی
بازاریابی مجانی: فقط یک سؤال مشتری را پاسخ دهید
۴ استراتژی بازاریابی که هر کارآفرین باید بداند
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
بخش خدمات ایران، تشنه سرمایهگذاری است (تحلیل اکونومیست از شاخصهای کلیدی اقتصاد ایران)
معرفی ۲۰ شرکت بزرگ بورس و فرابورس
نماینده ملی ایران در اوپک: قیمت نفت در سال ۲۰۱۶ در محدوده ۳۰ تا ۴۰ دلار است
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
سال ۲۰۱۶ شروعی برای پایانِ گوگل ـ فردانما
اپلیکیشن موبایل؛ اولویت اصلی سازمانهای جهانی
نگاهی به چشمانداز گوگل برای آیندهی پر از هرج و مرج پردازش کامپیوتری ـ دیجیاتو
واقعیت مجازی تغییردهندهی قواعد بازی ـ فردانما
ویدیوی آنلاین در سال ۲۰۱۶ بیش از یک میلیارد بازدیدکننده دارد
پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی
اگر دیروز زمین خوردی، امروز از جایات برخیز!
اچ جی. ولز
اگر دیروز زمین خوردی، امروز از جایات برخیز! اچ جی. ولز دوست داشتم!۳
در یادداشت قبلی گفتم که داستانِ خودشناسی با پرسیدن سؤالاتی دشوار از خود آغاز میشود. سؤالاتی که ویرانکنندهاند و چون سیلی خروشان، آنچه هست و نیست را از صفحهی روزگار وجود محو میکنند. اما در پایان این مسیر سخت و دشوار، گوهر وجودیمان آنچنان صیقل خورده که دیگر هیچ توفانی را یارای مقابله با آن نیست …
اما مشکل اصلی جایی بروز میکند که معمولا انتظارش را نداریم. تصور اغلب ما این است که وقتی به قلهی سختِ داشتنِ جرأتِ پرسیدن سؤال از خود برسیم، آنگاه مسیرِ پیشِ رو هموارتر خواهد بود. اما آن قلهی بلند، تازه کوهپایهی قلهی بلندتر و دوردستتری است. در اینجا تازه با چالشهایی مثل اینها مواجه میشویم:
و همینجا است که تازه سرگردانی آغاز میشود … سرگردانی که آن را میتوان در داستان زندگی بزرگترین انسانهای تاریخ مشاهده کرد؛ از جمله آنجا که بوعلی سینا حاصل عمر خود را در این دو بیت شعر خلاصه میکند که:
دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت / یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت / آخر به کمال “ذرهای” راه نیافت
و تازه اینجاست که متوجه میشویم حتی “راه افتادن” بهسوی مقصد بهتنهایی کفایت نمیکند و چه بسا تمام عمر را باید به کشف “چگونگیِ رفتن و طی طریق” گذراند؛ شاید “کورسویی از سرابِ مقصد” رخ بنمایاند.
اما از این محکوم بودن به “تبعید ابدی” که بگذریم، چالشهای پیش روی حرکت بهسوی خودشناسی و کمال در جای خود مهماند و حتی ترسناک. کاش به این چالشها فکر کنیم و سعی کنیم هر از گاهی کمی هم به چارچوبهای ذهنی خودمان که مبنای شناخت و تحلیل و تصمیمگیری ما در مورد خودمان و دنیا هستند فکر کنیم. شاید آن سه سؤالی که کمی بالاتر مطرح کردم به این بازاندیشی فرایند خودشناسی کمک کند.
داستانک زیر را سالها پیش ترجمه کردم:
“دخترک در خانهای کوچک، ساده و فقیرانه روی تپه زندگی میکرد. با بزرگتر شدن، کمکم آنقدر قد کشید که میتوانست از بالای نردهی باغچهی خانهای را در دره ببیند؛ جایی که خانهی شگفتانگیزی دیده میشد: خانهای با پنجرههای طلایی درخشان. دختر با خودش فکر میکرد که زندگی کردن در آن خانه چقدر میتواند رؤیایی باشد … هر چند او پدر و مادرش و خانوادهاش را دوست داشت؛ اما هر روز را در رؤیای خانهی جادویی و احساس بینظیری که میتوان از زندگی در آن داشت، میگذراند.
زمانی که به سنی رسید که میتوانست بهتنهایی از نردههای باغچه خارج شود، روزی از مادرش پرسید میتواند تا دریاچه دوچرخهسواری کند؟ آنقدر اصرار کرد که مادرش سرانجام به او اجازه داد؛ هر چند تأکید کرد که خیلی نباید دور شود. روز زیبایی بود و دخترک دقیقا میدانست که قرار است به کجا برود. از تپه پایین رفت و به سمت خانهی رؤیاییاش دوچرخهسواری کرد. وقتی به نزدیک خانه رسید، از دوچرخهاش پیاده شد و آن را جلوی در گذاشت. به راهاش ادامه داد تا سرانجام به خانه رسید … اما از دیدن آنچه میدید ناامید شد: پنجرهها شبیه خانهی خودشان بودند؛ ساده و کثیف! دلشکسته و گریان برگشت. اما در حالی که داشت به به سمت دوچرخهاش میرفت، نوری درخشان توجهاش را به خود جلب کرد: در امتداد همان جهتی که او از آن سو آمده بود، خانهی کوچکی بود که پنجرههایی درخشان داشت: خانهی خودش! دخترک متوجه شد که در خانهی پنجره طلاییاش زندگی میکند … او داشت در درون رؤیای خودش زندگی میکرد!”
امیدوارم روزی که متوجه شویم درون رؤیایهایمان زندگی میکردیم، آنقدرها هم دیر نباشد …
پ.ن. عنوان این پست مصرعی است از کتاب “گزارهها”؛ غزلهای محمدرضا طهماسبی.
در یادداشت قبلی گفتم که داستانِ خودشناسی با پرسیدن سؤالاتی دشوار از خود آغاز میشود. سؤالاتی که ویرانکنندهاند و چون سیلی خروشان، آنچه هست و نیست را از صفحهی روزگار وجود محو میکنند. اما در پایان این مسیر سخت و دشوار، گوهر وجودیمان آنچنان صیقل خورده که دیگر هیچ توفانی را یارای مقابله با آن نیست … اما مشکل اصلی
“نویل از من مشورت خواست، او به خانهام آمد و با من صحبت کرد، به نویل گفتم: “نسبت به خودت مطمئن باش، نسبت به باور و عقایدت نیز ایمان داشته باش. درست مثل زمان بازیگریات که باعث شد هیچگاه پا پس نکشی!” فکر میکنم این صحبتها به او کمک خواهد کرد.” (سر الکس فرگوسن؛ اینجا)
نویل در دوران بازیگریش هیچوقت جزو ستارههای درخشان فوتبال نبود و شاید تنها او را برای سطح بازی همیشه ثابت و بدون بالا و پایینش و جاهطلبی و انگیزهی بالایش که در فریادهایش نمود پیدا میکرد، بهیاد بیاوریم (هر چند شخصا گری نویل را با گل به خودی درخشاناش در یک بازی ملی که با پاس رو بهعقب او و ناتوانی دیوید جیمز در کنترل توپ بهیاد میآورم!)
یکی از ایدههای فرگوسن بزرگ در دوران مربیگریش این بود که هیچ بازیکنی نباید از سرمربی تیم بزرگتر باشد. شاید حال و روز امروز منیونایتد و البته اینکه از کلاس درس فرگی نهایتا مربیان متوسطی مثل: “مارک هیوز” بیرون آمدند، نشانی از این باشد که این ایدهی مدیریتی فرگی چه پیامدهایی در بلندمدت دارد (و البته در تضاد با مباحث مدیریت استعداد است که این روزها زیاد آنها را میشنویم.) بنابراین زمانی این مصاحبه را خواندم با خودم فکر کردم احتمالا فرگی بزرگ در پایان مکالمه لبخندی بهسبک خودش تحویل نویل داده و گفته: “یه روزی به این نتیجه میرسی که تو همونی هستی که فکر میکنی و تازه اون روز میفهمی اونی هستی که من خواستم!”
اما در هر حال حرفهای فرگی بهترین نصیحت یکی از بزرگترین مربیان تاریخ به مربی جوانی بوده که تازه در آغاز راهش قرار دارد. پیرمرد آینهای بوده که خلاصهی نوشتههای روی لوح خشتی زندگی را برای همهی ما خلاصه کرده است: در هر کاری که آغاز میکنی مسیر طولانی پیش روی تو مسیری است که با انتخابهای درست و نادرست، تلاشها و انفعالهایت، افکار و ایدههایت، امیدها و ناامیدیهایت و بیش از هر چیزی با اعتماد به خودت ساخته میشود.
“نویل از من مشورت خواست، او به خانهام آمد و با من صحبت کرد، به نویل گفتم: “نسبت به خودت مطمئن باش، نسبت به باور و عقایدت نیز ایمان داشته باش. درست مثل زمان بازیگریات که باعث شد هیچگاه پا پس نکشی!” فکر میکنم این صحبتها به او کمک خواهد کرد.” (سر الکس فرگوسن؛ اینجا) نویل در دوران بازیگریش هیچوقت
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
چگونه میتوانم همانند بیل گیتس باشم؟
۱۰ توصیه برای برخورد درست با اشتباهات
۷ عادت مضر که باید از زندگی کاری خود حذف کنید – زومیت
مغز انسان خندیدن را یاد میگیرد: خنده میتواند درد را کاهش دهد
چهار روش برای افزایش دانش روز شما بدون استفاده از رایانه – زومیت
مدیریت کسبوکار:
تشویق در مشارکت اجتماعی (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)
پرکردن شکاف بین دانستن و عمل کردن
۱۰ حقیقت بازاریابی که برندتان را متحول میکنند
چگونه با ناامیدی در کسبوکار مبارزه کنیم؟
برند خود را صرفا برای امروز نسازید: به آینده آن هم توجه کنید!
تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
باور تصویری به نام آرزو (مقالهی خواندنی خانم آیت حسینی در مورد جذب سرمایهگذار را حتما بخوانید.)
اصول تبعیض قیمتی استراتژی و قیمتگذاری عملیاتی ـ دیتا پارتنرز
بازاریابی مجانی: ایجاد رابطه بهتر است یا فروش محصول؟
راز پدیده شدن یک ایده بدون بازاریابی
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
چرا گروههای پردرآمد یارانه را حق خود میدانند؟ / پیشنهادی برای حمایت از بخش خصوصی
سمت و سوی اقتصاد ایران در بهار ۹۴ / نرخ رشد اقتصادی همچنان معما ماند
تراز تجاری کشور برای نخستین بار مثبت شد
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
۳ روند مهم بازاریابی دیجیتال که در سال ۲۰۱۶ رشد چشمگیری خواهند داشت ـ دیجیاتو
تا سال ۲۰۲۰ میلادی، ۴۵ درصد از خریدهای آنلاین با دستگاههای موبایل انجام میشوند ـ دیجیاتو
بیش از ۲۰ میلیون نفر در تلگرام (آماری از وضعیت رسانههای اجتماعی در ایران امروز)
پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی
وقت ناهار برای بسیاری از ما زمان مناسبی برای استراحت و تجدید قوا برای ادامهی کار روزمره است. متخصصان معتقدند این زمان، برای استراحت و تمرکز ذهنی و بازگرداندن سطح انرژی لازم برای کار الزامی و کلیدی است. برای اغلب ما ناهار زمانی برای خنده و شوخی، رها شدن از فشارهای کاری و حتی خروج از محیط کار است. اگر چه بسیاری از افراد معتاد به کار را هم میشناسیم که ناهارهای کاری زمان مناسبی برای برخی از جلسات آنها هستند که در زمان دیگری امکان برگزاری آنها را ندارند!
در هر حال نکتهی مهم این است که افراد موفق از زمان ناهارشان شبیه ۱۵ دقیقه استراحت بین دو نیمهی فوتبال استفاده میکنند! اینگونه:
انجام کارهایی که از آنها لذت میبرید (حتی به کوچکی خریدن یک دسر!) میتواند انرژی شما را بیشتر بازگرداند!
پ.ن. این مطلب پیش از این در خبرنامهی ایمیلی کار حرفهای راهکاو منتشر شده است. برای ثبتنام و دریافت مطالب این خبرنامه به سایت راهکاو مراجعه فرمایید. متشکرم. 🙂
وقت ناهار برای بسیاری از ما زمان مناسبی برای استراحت و تجدید قوا برای ادامهی کار روزمره است. متخصصان معتقدند این زمان، برای استراحت و تمرکز ذهنی و بازگرداندن سطح انرژی لازم برای کار الزامی و کلیدی است. برای اغلب ما ناهار زمانی برای خنده و شوخی، رها شدن از فشارهای کاری و حتی خروج از محیط کار است. اگر
مزد سخت کار کردن را چند سال بعد خواهید گرفت؛ اما مزد تنبلی را همین حالا!
یک ناشناس باهوش!
مزد سخت کار کردن را چند سال بعد خواهید گرفت؛ اما مزد تنبلی را همین حالا! یک ناشناس باهوش! دوست داشتم!۶