به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرأت نبخشد و از خداوند بیم داشته باش، بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.
امام صادق (ع)
شهادت شیخ الأئمه، تسلیت باد.
به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرأت نبخشد و از خداوند بیم داشته باش، بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.
امام صادق (ع)
شهادت شیخ الأئمه، تسلیت باد.
به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرأت نبخشد و از خداوند بیم داشته باش، بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند. امام صادق (ع) شهادت شیخ الأئمه، تسلیت باد. دوست داشتم!۶
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
نکاتی درباره تفکر خلاق که در مدرسه نمیآموزید – قسمت اول (۱۰۰۱ بوم)
معجزهی برنامهریزی هفتگی | میثم زرگرپور
۶ راه برای به دست آوردن انگیزه زمانی که تمایل به انجام هیچ کاری ندارید (زومیت)
آلن دوباتن چرا کار از عشق آسانتر است (شبگار)
مسائلی که افراد موفق در محل کار بروز نمیدهند – زومیت
مدیریت کسبوکار:
اگر میخواهید سنجیدهتر ریسک کنید این ۴ قدم را به خاطر داشته باشید (دیجیاتو)
راهکارهایی که یک کارمند را مدیر میکند: ساختن مدیر، ساختن یک کسبوکار
مؤلفههای کلیدی در کارآمدی سازمان
تغییر ایجاد کنید، قبل از آنکه مجبور شوید
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
بازاندیشی ارزش مشتریان در اقتصاد دیجیتال
۸ گام برای ساختن یک استراتژی بازاریابی قوی (بازده)
چرا ۹۰ درصد از اپلیکیشنها شکست میخورند؟
ارزیابی صحیح از سطح آمادگی فناوری در سازمان
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
چگونه مفهوم کار در نسلهای آینده تغییر خواهد کرد؟
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
اهمیت و نقش چتباتها در حال و آینده – یک پزشک
خلق زبان مشترک برای درک فناوری اطلاعات
کاربران اپل ۹۷ درصد از درآمد موبایلی را تأمین میکنند (زومیت)
گوگل سرویس تجاری تبدیل صوت به متن را با تشخیص ۸۰ زبان مختلف ارائه میکند – زومیت
پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب میشوند) را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم. اگر
یکی از جذابترین فصول لیگ برتر فوتبال ایران از ساعاتی دیگر آغاز خواهد شد. شاید در طول سالهای گذشته این اولین فصلی باشد که اغلب تیمها بدون تغییر آنچنانی مقطع بین دو فصل را پشت سر گذاشتند، خوب یارگیری و خوبتر تمرین کردند و حالا آمادهی فصلی دشوار و طولانی با مسابقات فشرده هستند. این فصل احتمالا یکی از نزدیکترین رقابتها را میان ۴ تیم بزرگ و پرطرفدار فوتبال ایران (استقلال، پرسپولیس، سپاهان و تراکتورسازی) شاهد خواهیم بود؛ تیمهایی که همگی با مربیانی بزرگ، ستارگانی درخشان و انگیزههای فراوان بهدنبال فتح یکی از مهمترین لیگهای آسیا خواهند بود. این فصل البته با برگشتن تیم دوستداشتنی صنعت نفت آبادان و هواداران خونگرمش قطعا لیگ جذابتری را شاهد خواهیم بود؛ هر چند حتما جای خالی تیم ریشهدار و پرطرفداری مثل ملوان بندر انزلی را هم احساس خواهیم کرد. در هر حال امروز نقطهی آغازی است دوباره بر هیجان فوتبالی برای ما عاشقان فوتبال. دیگر روزهای کسلکنندهی بعد از پایان جام ملتهای اروپا بهپایان رسید. تا مسابقات لیگ برتر ایران جا بیفتد، لیگهای جذاب فوتبال اروپا هم آغاز خواهند شد و دوباره روزها و شبهای پراسترس و لذتبخش از راه میرسند.
شاید خیلی از ما فکر کنیم لیگ برتر ایران کمکیفیتتر و تکراریتر از آن است که درسی برای یادگیری داشته باشد. اما همین لیگ برتر کنونی هم میتواند برای ما چند نکتهای را به ما یادآوری کند. شاید مثل هر لیگ فوتبال دیگری همین که همیشه در هر جایی از جدول مسابقات فصل را تمام کنی دوباره میتوانی با شروع فصل جدید همه چیز را از ابتدا شروع کنی، مهمترین نکته باشد. همیشه میتوان دوباره از جای برخاست و به راه افتاد. خبر خوبی است. 🙂
اما فصل قبل لیگ برتر ایران، هم نکات جالبی را به ما نشان داد:
۱- اینکه موفقیت قبلی، لزوما دلیلی بر ادامهی موفقیتها نیست! (سپاهان)
۲- اینکه تو آنقدر بزرگی که خودت میاندیشی! (استقلال خوزستان)
۳- اینکه کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد! شروع موفق، بهمعنی پایان موفق نیست. هر چند ریسکپذیری نتیجهاش هر چه که باشد مطلوب است؛ مخصوصا وقتی به جوانترها اعتماد کنی. (استقلال)
۴- اینکه هر چقدر هم زمین بخوری، هر چقدر هم که کسی روی تو حساب نکند و هر چقدر هم همه به تو بگویند که نمیتوانی، در نهایت نیروی ایمان و امید پیروز خواهد شد. (پرسپولیس)
۵- اینکه لذت بردن از مسیر، مهمتر از نقطهی پایانی است که در آن قرار میگیری (تراکتورسازی.)
و البته درسهایی که میشود از دیگر تیمهای ایران هم گرفت و باشد برای مجالی دیگر. 🙂
فوتبال ایران با تمام فراز و فرودهایش و با تمام حاشیههایش هنوز برای خیلی از ما یکی از جذابترین جنبههای لذتبخش زندگی است. 🙂 شور و هیجان، بیم و امید و رسیدنها و نرسیدنها برای ما هواداران فوتبال و باشگاههای بزرگ ایران در طی سالها بخشی از تجربهی زندگی است که آن را کشف و کسب میکنیم؛ اما نباید فراموش کنیم که فوتبال تنها بخشی (هر چند مهم) از زندگی ما است. و چه بهتر که از فوتبال یاد بگیریم که امید، آخرین چیزی است که میمیرد. سلام دوباره به دورهمی بزرگ و جذاب فوتبال و هیجانش، و با امید روزهایی پر از رقابت و رفاقت. 🙂 بسمالله.
پ.ن. این پست را به پیشنهاد دوست خوبم مرتضی ناعمه نوشتم و به خودش پیشکش میکنم.
یکی از جذابترین فصول لیگ برتر فوتبال ایران از ساعاتی دیگر آغاز خواهد شد. شاید در طول سالهای گذشته این اولین فصلی باشد که اغلب تیمها بدون تغییر آنچنانی مقطع بین دو فصل را پشت سر گذاشتند، خوب یارگیری و خوبتر تمرین کردند و حالا آمادهی فصلی دشوار و طولانی با مسابقات فشرده هستند. این فصل احتمالا یکی از نزدیکترین رقابتها را میان ۴ تیم بزرگ
پیش از این نوشتم که یکی از چالشهای جدی ما در زمینهی رؤیاسازی، شایسته ندانستن خودمان در مورد رؤیایی است که به زیبایی آن باور داریم. اما شاید یک سؤال مهمتر این باشد که اصلا چرا این رؤیا باید همانی باشد که من آن را دنبال کنم؟ هزاران معیار و شاخص و راهحل برای پاسخ به این سؤال که “چه رؤیایی زیبا است” ارائه شده است. طبیعتا هیچ راهکاری نمیتواند مدعی باشد که بهینهترین و بهترین و اثربخشترین پاسخ را به این سؤال ارائه میدهد. اما در عین حال برای تصمیمگیری در مورد دنبال کردن یک رؤیا لازم است یک مکانیسم مشخص برای تصمیمگیری وجود داشته باشد؛ چرا که در غیر اینصورت حاصلِ عمر چیزی جز حیرانی و سرگردانی نخواهد بود.
اما آیا برای فرار از سرگردانی، باید بهسراغ انفعال رفت؟ نه. یکجا نشستن خطر بزرگتری بهنام افسردگی و حسرت را بهدنبال دارد. اما همیشه گزینههای جذاب مختلفی برای مسیر زندگی در برابر ما قرار دارند. همین تعداد بالای گزینهها میتواند هر انسانی را فلج کند. و همین است که بخش مهمی از داستان زندگی اغلب انسانها غوطه خوردن در دریای آرزوها و رؤیاهایی است که نمیتوان به سوی آنها حرکت کرد! پس واقعا چه کنیم؟
در طول زندگیام بارها و بارها با این مشکل مواجه شدهام: از نظر شخصیتی فردی کنجکاو و اهل جستجو هستم و بههمین دلیل، تمرکز کردن برایم بسیار سخت است، همیشه در حال از این شاخه به آن شاخه پریدن و آزمایش بودهام. نتیجه؟ تجربیات متنوعی دارم و با حوزههای کاری گوناگونی آشنا هستم و اصولا شروعکنندهی خوبی هستم؛ اما تمامکننده نه. حالا دو سالی است که با تحمل سختیِ تمام دارم تلاش میکنم این مشکل را حل کنم. شاید گذر از سی سالگی و دور شدن از روزهای پر شور و شر جوانی (!) هم بیتأثیر نبوده باشد.
این روزها روی تحقق چند رؤیای زیبا و بزرگ متمرکز شدهام. تقریبا میدانم قرار است باقی زندگیام را چه کنم و به کجا برسم. برای رسیدن به این چند رؤیای مشخص، من چند سؤال را از خودم پرسیدم و همچنان هم روزی نیست که از خودم نپرسم:
۱- آیا وضعیت زندگی، درون من و دنیای آن بیرون با تحقق آن رؤیا و یا حتی پیش رفتن در مسیر تحقق آن تغییر مثبتی خواهد کرد؟
۲- آیا کار کردن روی این رؤیا برای من لذتبخش است و به تحمل سختیهایش میارزد؟
۳- آیا این رؤیا بهاندازهی کافی بزرگ و نشدنی است که انتظارِ تحقق آن، بنزینِ نیروبخشِ نفس کشیدنم باشد؟
۴- آیا این رؤیا به تمامی جنبههای روحی و ذهنیام پاسخ میدهد؟
۵- آیا در تحقق این رؤیا باید تنها باشم یا همرؤیاهای دیگری هم در این مسیر من را یاری خواهند کرد؟
شاید عجیب باشد که در بین سؤالات فوق خبری از این سؤالات کلیشهای نیست:
۱- آیا این رؤیا دیگران را راضی میکند؟ (این زندگی من است و رضایتِ من از آن در نهایت مهم خواهد بود. البته که این موضوع بهمفهوم خودخواهی نیست؛ اما اتفاقا اغلب ما خود را قربانی خودخواهی دیگران میکنیم!)
۲- آیا منِ امروزی میتواند به آن رؤیا دست پیدا کند؟ (من که آدم ایستایی نیستم. پویایی، راه رسیدن به رؤیاها است!)
۳- چقدر هزینه برای تحقق این رؤیا باید بدهم؟ (اگر هزینههای مسیر شما را میترساند، یا مردِ راه نیستید و یا واقعا آن رؤیا خیلی بزرگ نیست!)
واقعیت این است که حس ترس، خطر، تنهایی، سختی و چیزهایی شبیه اینها همیشه در زندگی بهدنبال ما خواهند بود. بخشی از این حسهای منفی در اختیار ما نیستند؛ اما بخش مهمی از آنها را با انتخابهایمان میسازیم. چه بهتر که این انتخابها در مسیر ساختن یک زندگیِ جذاب برای خودمان باشد؛ زندگی که قطبنمای آن، لحظهی پایانی زندگی است: اگر آن لحظهی پایانی همین الان برسد، بیشتر دچار حس حسرت خواهم بود یا رضایت از زندگی که داشتم؟ پاسخ این پرسش، اگر چه بسیار دشوار است؛ اما خود، چشمانداز دیگری را به روی ما برای انتخاب رؤیاهای بزرگ زندگیمان میگشاید. مهم این است که خودمان مسیر زندگیمان را انتخاب کنیم و با تکیه بر شور درونی و البته بیش از هر چیزی توکل به مهربانی و حکمت خداوند بزرگ در مسیر تحقق رؤیاهایمان گام برداریم تا رسیدن به نقطهای که میان ما و رؤیایمان حائلی نباشد، آنطور که فاضل نظری سروده است:
برکهای گفت به خود، «ماه» به من خیره شده است
ماه خندید که من چشم به «خود» دوختهام 🙂
پیش از این نوشتم که یکی از چالشهای جدی ما در زمینهی رؤیاسازی، شایسته ندانستن خودمان در مورد رؤیایی است که به زیبایی آن باور داریم. اما شاید یک سؤال مهمتر این باشد که اصلا چرا این رؤیا باید همانی باشد که من آن را دنبال کنم؟ هزاران معیار و شاخص و راهحل برای پاسخ به این سؤال که “چه رؤیایی زیبا است”
وقتی کودک هستید، رؤیاهای زیادی دارید. اکنون خیلی از بازیکنان در مورد آن رؤیاها صحبت میکنند و این برای من باورکردنی نیست. من تنها به بازی کردن برای هواداران فکر میکنم. +
من در دوران کودکی از بیپولی بسیار رنج میبردم و روزهای سختی را پشت سر میگذاشتم. برخی از روزها به خاطر اینکه پول سوار شدن به اتوبوس را نداشتم ساعتها پیاده بر سر زمین بازی میرفتم و کسی نبود که ما را کمک کند. این سختیها به من آموزش داد تا در داخل زمین هرگز تسلیم نشوم و تا ثانیههای پایانی بجنگم. برخی مواقع که ما حتی ۵ گل از حریف جلو هستیم اما من با تمام وجودم بازی میکنم که این رفتارم باعث تعجب همبازیهایم میشود. +
بهعنوان یک نفر از مثلث خط حمله بارسلونا، وظایف خاصی در میدان دارم. باید واقعگرا باشم و اعتراف کنم نمیتوانم سه یا چهار بازیکن را دریبل کنم. این کار مخصوص بازیکنانی همچون مسی، نیمار و آندرس اینیستا است اما زدن توپهای آخر کار من است. در زدن این ضربهها باید نهایت دقت را بهکار بگیرم. اگر فرصت شوتزنی برایم مهیا نباشد، باید در کارهای دفاعی شرکت و به تیمم در بازیسازی کمک کنم … به اینجا آمدم تا بجنگم. در بارسلونا احساس فشار کمتری دارم؛ زیرا در لیورپول همهی نگاهها به سمت من بود و وقتی تیم بازی را واگذار میکرد، همه به انتقاد از من میپرداختند. اما اینجا در بارسلونا بازیکنان بزرگتر از من وجود دارند و این، کارم را بسیار راحت میکند. +
شاید همه لوئیس سوآرز را با خطاهای عجیب و غریبش بهیاد بیاورند؛ اما سوآرز واقعی را باید در همین جملات پیدا کرد. تفنگ سرپُر آتشبار و قدرتمند لوئیس سوآرز با این ۵ گلولهی توپ پر شده است: رؤیاپردازی، جنگیدن و تسلیم نشدن، خودشناسی، پیدا کردن جایگاه مناسب و انتخابهای درست. 🙂
وقتی کودک هستید، رؤیاهای زیادی دارید. اکنون خیلی از بازیکنان در مورد آن رؤیاها صحبت میکنند و این برای من باورکردنی نیست. من تنها به بازی کردن برای هواداران فکر میکنم. + من در دوران کودکی از بیپولی بسیار رنج میبردم و روزهای سختی را پشت سر میگذاشتم. برخی از روزها به خاطر اینکه پول سوار شدن به اتوبوس را نداشتم
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
مدل تفکر طراحی در شرکت IBM (هزار و یک بوم)
چگونه خود را دوست داشته باشیم (روزیاتو)
۱۰ مهارت که یادگیریشان سخت است ولی همیشه جواب میدهد (بازده)
۱۴ مهارت که هر حرفهای باید بداند (بازده)
موفق بودن را به مغزتان آموزش دهید (روزیاتو)
مدیریت کسبوکار:
برای تجارت طولانی مدت ابتدا فرهنگ شریک خود را بشناسید
رازهای موفقیت میلیونری که از قایق تفریحی خود ده کسبوکار را اداره میکند! (شبکه)
مهمترین ویژگی مدیران هنگام بروز بحران چیست؟
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
برای توسعه محصول به جلب رضایت مشتری بیندیشید!
آنچه استراتژیستها باید بدانند تغییر از نگاهی دیگر (بخش دوم)
درسهای مدیریتی از ماجرای مرگ ارج: مرگ برندهای ملی و نوستالژیک ایرانی طبیعی است
۷ نکتهی مهم بازاریابی که پوکمون گو (Pokémon GO) یادمان داده است (بیزینسترند)
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
آنالیز محیط کسبوکار در پسابرجام
بنگاههای بزرگ در ژاپن و درسهایی برای ایران
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
شما بهترین فروشنده شرکتتان نیستید!
آمادهشدن برای رویارویی با پیشرفتهای تکنولوژی در آینده
پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب میشوند) را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم. اگر
اگر به حرفهای مدیران کسبوکارهای شکستخورده توجه کنید، میبینید که یکی از اصلیترین دلایل شکست کسبوکارها این جملهی ساده است: “مشتریان، محصول ما را نمیخواستند!” اما مشکل از آنجا است که در بسیاری از موارد، مدیران کسبوکار علت این نخواستن را در هر جایی جستجو میکنند جز خود محصول و رویکردهای کسبوکار به بازاریابی و فروش به مشتری. احتمالا مشتری درک نکرده چه گوهر درخشانی را با قیمتی پایین در اختیارش گذاشتهایم یا اینکه رقبا با روشهای ناجوانمردانه بر ما پیروز شدهاند.
واقعیت این است که هر کسبوکاری باید بتواند به سه سؤال بنیادین برای موفقیت در بازار پاسخی روشن و قابل ترجمه به اهداف و اقدامات اجرایی بدهد:
۱- چه مشکل/نیاز/مسئلهای را برای مشتری میخواهید حل کنید؟
۲- چگونه میخواهید آن مشکل/نیاز/مسئلهای را برای مشتری حل کنید؟
۳- روش شما چه تفاوتی با رقبای شما دارد؟ (یا بهعبارت بهتر: چرا مشتری باید از شما بخرد نه رقیب شما؟)
تجربه نشان داده است که در اغلب موارد، مدیران کسبوکارها تمرکز خود را روی سؤال دو میگذارند و از دو سؤال دیگر غفلت میکنند. این در حالی است که سؤال دو مربوط به درون سازمان و تیم شما است و اتفاقا این سؤالات یک و سه هستند که به مشتری، ذهنیت و روش تصمیمگیری او برای خرید کردن مربوطاند!
بنابراین هر کسبوکاری در هر نقطهای از چرخهی حیات خود باید بتواند به مشتری بگوید که قرار است چه مشکلی را برای او حل کند و چرا مشتری باید این راهحل را بهجای راهحلهای مشابه بخرد؟ البته توجه کنید که قرار نیست نگاهی ایدهآلگرایانه به کسبوکار و بازار و مشتری داشته باشیم. برای توضیح بیشتر ابتدا به سه سؤال زیر و پاسخهایشان توجه کنید:
۱- آیا مشکلی که قرار است از طریق عرضهی محصول/خدمت خود آن را حل کنیم، مربوط به همهی مردم دنیا، کشور یا شهر و یا حتی محلهی ما است؟ بهاحتمال خیلی زیاد نه. در حقیقت گروه مشخصی از افراد واقعا این مشکل را دارند یا اینکه این مشکل برایشان مسئلهای بسیار حاد و قابلتوجه است.
۲- آیا در این گروه هدف مشتریان، من میتوانم به همهی خواستهها و سلیقهها پاسخ بدهم؟ تجربهی زندگی در اجتماع به ما میگوید نه. هیچوقت نمیتوانیم تمام افراد را از خودمان راضی کنیم! بنابراین باید محصولی حداقلی داشته باشیم که بخش مهمی از خواستهها و سلیقههای مشترک افراد را پوشش دهد. باید بپذیریم که در نهایت مشتری بیشتر براساس سلیقه و ذهنیت و احساس خود تصمیم میگیرد نه لزوما تفکر منطقی و در نتیجه انتخاب نشدن توسط مشتری بهدلیل ضعف ما و محصولمان نیست.
۳- چگونه میتوانیم به گروهِ مشتریانی که ما با خواسته و سلیقهی آنها همخوانی بیشتری داریم، بهترین ارزش مشتری ارائه کنیم؟ این مشتریان، همان مشتریان بالقوهی کسبوکار ما هستند که با کمترین تلاش و هزینه باید بتوانیم بیشترین فروش را به آنها داشته باشیم.
یک لحظه همینجا توقف کنید. اگر دقت کنید با طی کردن روندی که از ابتدای این مقاله تا به اینجا داشتهایم، به یک “گوشه” از بازار بزرگ دنیای واقعی رسیدهایم! حالا با مشتریانی سر و کار داریم که برای آنها ایدهآلترین گزینهی ممکن هستیم و در نتیجه فروش به آنها کاری بهنسبت آسانتر است. در ادبیات توسعهی کسبوکار به این گروه از مشتریان “بازار گوشهای” (Niche Market) میگویند. تجربه نشان داده که در دنیای شلوغ و فرارقابتی کسبوکار امروزی، بهترین روش ورود به بازار، یافتن یک بازار گوشهای کوچک و سپس بزرگ کردن این گوشه بهصورت تدریجی با توسعهی محصول و کسبوکار است.
لازم است توجه کنید که بازار گوشهای تنها در زمان ورود به بازار اهمیت ندارد و خیلی وقتها درمانِ دردِ نفروختن یا کاهش فروش یک کسبوکار رسمی در حال فعالیت هم متمرکز شدن روی یک بازار گوشهای است!
پ.ن. این متن بخشی از مقالهای است که در مهر ۱۳۹۴ در ماهنامهی تدبیر چاپ شد.
اگر به حرفهای مدیران کسبوکارهای شکستخورده توجه کنید، میبینید که یکی از اصلیترین دلایل شکست کسبوکارها این جملهی ساده است: “مشتریان، محصول ما را نمیخواستند!” اما مشکل از آنجا است که در بسیاری از موارد، مدیران کسبوکار علت این نخواستن را در هر جایی جستجو میکنند جز خود محصول و رویکردهای کسبوکار به بازاریابی و فروش به مشتری. احتمالا مشتری
واژهی Business سالهاست که در فضای تجارت و رسانههای ایران بهگوش میرسد. در فارسی بهصورت متداول به “بازرگانی” برمیگردانند که معنی دقیقی نیست. علاوه بر آن برابرگزینی “بازرگانی” در این زمینه به سالها قبل باز میگردد و امروزه میدانیم که Business موضوعی بسیار فراتر از “بازرگانی” و “تجارت” صرف است و در نتیجه ترجمهی “کسبوکار” (و بهروایت بعضی علما کاروکسب) برای آن مناسبتر است.
معمولا وقتی واژههای “کسبوکار” و “مدیریت” بهمیان میآیند، مفاهیم زیادی به ذهن ما میرسد که اغلب با ماهیت وجودی این حوزهی مهم تخصصی در دنیای امروز ارتباط مستقیمی ندارند. شاید یک علت این موضوع آن باشد که خوشبختانه در طول یک دههی اخیر در رسانههای مختلف آنقدر دربارهی این رشته گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم که تقریبا همه میدانیم که مدیریت و کسبوکار یعنی چه و به چه دردی میخورد. تعداد بسیار بالای متخصصان و فارغالتحصیلان رشتهی مدیریت و مدیریت اجرایی (MBA) و تعداد و تنوع دورههای مدیریتی در حال برگزاری در کشور و عطش مدیران و مهندسان و حتی پزشکان و فارغالتحصیلان سایر رشتههای علوم انسانی و عموم فعالان فضای تجارت و کسبوکار به ورود به این دورهها همگی نشان از آن دارند که اهمیت حیاتی “مدیریت” در دنیای امروز در ایران نیز بهخوبی شناخته شده است. امروزه بسیاری از مدیران و فعالان کسبوکار به نقش کلیدی دانش و مهارتهای مدیریت در موفقیت کسبوکار خود پی بردهاند و هر روزه مطالب عمومی و تخصصی بسیاری در این حوزه در فضای رسانههای ایرانی ـ اعم از رسانههای چاپی و فضای مجازی ـ منتشر میشوند.
اگر به سابقهی آموزش مدیریت در جهان نگاه کنیم اولین دانشکدهی کسبوکار با نام “مدرسهی کسبوکار تاک” در سال ۱۹۰۰ در ایالات متحدهی آمریکا تأسیس شد که در آن رشتهای بهنام “کارشناسی ارشد علم تجارت” تدریس میشد. این رشته، پیشدرآمدی بود بر تأسیس رشتهی امبیای که در سال ۱۹۰۸ توسط مدرسهی مدیریت کسبوکار دانشگاه هاروارد انجام پذیرفت. در این مدرسه برای اولین بار در جهان دورهی امبیای با ۱۵ عضو هیئت علمی به علاوه ۳۳ دانشجوی عادی و ۴۷ دانشجوی خاص ارائه میشد.
امروزه بازار آموزش مدیریت و کسبوکار یک بازار بسیار گران و در عین حال پولساز در سراسر جهان است که البته مختصات کلیدی آن هم تغییرات زیادی کرده است. مهمترین نکته این است که امروزه، مخاطبان و مشتریان دورههای آموزشی مدیریت دیگر صرفا مدیران کسبوکارها و سازمانهای دولتی و عمومی نیستند. امروزه عملا آموزش مدیریت برای حداقل سه گروه زیر حیاتی است:
البته حتی اگر کسی در حال حاضر جزو افراد این سه دسته نباشد نیز آموزش مباحث مدیریتی برای زندگی بهتر و دستیابی به اهداف و موفقیتهای شخصی برای وی مفید خواهد بود.
واژهی Business سالهاست که در فضای تجارت و رسانههای ایران بهگوش میرسد. در فارسی بهصورت متداول به “بازرگانی” برمیگردانند که معنی دقیقی نیست. علاوه بر آن برابرگزینی “بازرگانی” در این زمینه به سالها قبل باز میگردد و امروزه میدانیم که Business موضوعی بسیار فراتر از “بازرگانی” و “تجارت” صرف است و در نتیجه ترجمهی “کسبوکار” (و بهروایت بعضی علما کاروکسب) برای
ما اعتقاد داریم که در فوتبال همه چیز ممکن است. من خیلی خوشحال هستم. این چیزی بود که پس از قهرمانی در چمپیونزلیگ به فکر آن بودم. از اعماق قلبم ایمان داشتم که در یورو خوب کار خواهیم کرد. شاید آنطور که میخواستیم پیش نرفت ولی این دو ۱۰۰ متر نیست، دو ماراتن است. از گروهمان صعود کردیم. نانی، رناتو سانچس و کوارشما گلزنی کردند بنابراین ما یک تیم هستیم و همه چیز برعهده من نیست. +
همیشه گفتهام که رؤیای من قهرمانی با پرتغال است و حالا به این مهم نزدیکتر از همیشه هستیم. این همان چیزی بود که از ابتدا میخواستیم. میدانستیم که مسیری طولانی در پیش داریم ولی برای این مسیر دشوار آماده بودیم. همواره بر این اعتقاد هستم که بهتر است ابتدا بد شروع کنیم اما پایانی خوب داشته باشیم. +
خیلی خوشحالم. این چیزی بود که سالها به دنبال آن بودم. از سال ۲۰۰۴٫ از خدا خواسته بودم تا شانس دوبارهای به من بدهد. پس از سالها از خودگذشتگی، پرتغال شایسته این جام بود. +
شاید قبل از شروع یورو کمتر کسی از بین ما پیشبینی قهرمانی پرتغال را داشت؛ اما آنها ۱۲ سال پس از شکست تلخ و ناعادلانهشان در فینال یورو ۲۰۰۴ این بار خودشان در نقش یونان بازیها (اما با سبک بازی متفاوت از آن یونان نازیبا) فرانسهی میزبان را بردند و قهرمان شدند.پرتغالی که قهرمان یورو ۲۰۱۶ شد با آن تیم جذاب ۲۰۱۴ تنها یک نقطهی اشتراک داشت: کریس رونالدو؛ اما “روتالدو”یی متفاوت که این بار نه در نقش یک پدیدهی جوان که بهعنوان یک کاپیتان و رهبر بزرگ تیمش را تا قله پیش برد (و شاید اوج آن، نقش مهم او در کنار زمین در بازی فینالی بود که در آن مصدوم شد!) پرتغال قهرمان یورو با رقبایش هم تفاوتهای زیادی داشت: آنها نه ستارههای درخشان آلمان را داشتند، نه جوانان گرانقیمت فرانسه و نه حتی باتجربههای ایتالیا را. اما پرتغال چگونه قهرمان یورو شد؟ نقل قولهای بالا از کریس رونالدو بهدنبال تاباندن نوری به مسیر عجیب قهرمانی آنها است. قهرمانی پرتغال انگار با کشف “راز سیب” اتفاق افتاد:
جاودانگی، مبارک آقای رونالدو. کاش لیو مسی دوستداشتنی هم بتواند در این سالهای باقیماندهی بازیش مثل رونالدو برای کشورش هم جاودانه شود.
ما اعتقاد داریم که در فوتبال همه چیز ممکن است. من خیلی خوشحال هستم. این چیزی بود که پس از قهرمانی در چمپیونزلیگ به فکر آن بودم. از اعماق قلبم ایمان داشتم که در یورو خوب کار خواهیم کرد. شاید آنطور که میخواستیم پیش نرفت ولی این دو ۱۰۰ متر نیست، دو ماراتن است. از گروهمان صعود کردیم. نانی، رناتو
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
هوش تنها دلیل کسب جایگاههای برتر جهانی نیست
۲۰ قانون طلایی برای احترام به خود (روزیاتو)
مدیریت کسبوکار:
پارادایمهایی نوین برای تغییراتی غیرمنتظره و مثبت
عنوانهای شغلی خلاقانه میتوانند به کارمندان انرژی دهند
چگونه کارمندان به یک کارآفرین درونی تبدیل میشوند؟
۲۱ عادت در برنامه روزانه مدیران موفق (زومیت)
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
یازده نوع مختلف تبلیغات تلویزیونی (ماکان مهرپویا)
گرفتاری استراتژی در دام ماهیت سازمان
مدلهای خلق و ارزیابی شخصیت برند
مراحلی که یک کارآفرین موفق باید از آن عبور کند
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
سیاست، اقتصاد یا فرهنگ؛ کدام یک برای ایرانیها مهمتر است؟ جدیترین مشکلات اقتصادی از نظر مردم
اقتصاد جهانى در سال ۲۰۱۶ به کدام سو میرود؟
شاخصی برای رصد آینده تجارت جهان
هفت درس مالی که از مادرم آموختم
نقش مهم رهبران در زمینهسازی برای اقتصاد گیگی
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
تثبیت سرمایهگذاری جهانی در صنعت IT
روباتهای پیامرسان؛ تهدید امنیتی بلندمدت (شبکه)
چگونه شبکههای عصبی مصنوعی دنیا را تغییر خواهند داد؟
۲۰ شبکه اجتماعی دنیای مجازی به ترتیب محبوبیت (زومجی)
۱۷ راهی که تکنولوژی به کمک آن زندگی ما را تغییر خواهد داد؟ (زومیت)
پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب میشوند) را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم. اگر