به گرد چشمهی آب حیات خضری نیست
که حیرت است در این ره دلیل بیخبری
اگر چه نالهی شب چاه عشقبازان است
و لیک چشمهی عشق است گریهی سحری
ا گر هر آینه پرسی ز حال من ای آه
دعا به جان شما میکنم ز بیاثری …
احمدعزیزی
به گرد چشمهی آب حیات خضری نیست
که حیرت است در این ره دلیل بیخبری
اگر چه نالهی شب چاه عشقبازان است
و لیک چشمهی عشق است گریهی سحری
ا گر هر آینه پرسی ز حال من ای آه
دعا به جان شما میکنم ز بیاثری …
احمدعزیزی
به گرد چشمهی آب حیات خضری نیست که حیرت است در این ره دلیل بیخبری اگر چه نالهی شب چاه عشقبازان است و لیک چشمهی عشق است گریهی سحری ا گر هر آینه پرسی ز حال من ای آه دعا به جان شما میکنم ز بیاثری … احمدعزیزی دوست داشتم!۰
همه ما رفتارهایی داریم که از آنها به “من” تعبیر میکنیم. این رفتارها ـ چه مثبت و چه منفی ـ رفتارهایی هستند که ما آنها را جزو ماهیت تغییرناپذیر خود میدانیم. در حالی که بسیاری از این رفتارهای “من” مثبتاند (مثلا اینکه من آدم باهوشی هستم، من آدم سختکوشی هستم و …)؛ بعضی از آنها هم میتوانند منفی باشند (من شنوندهی خوبی نیستم، من همیشه دیر میرسم و …)
اگر به تعریف خودمان از رفتارهای “منِ” درونیمان باور داشته باشیم (همانطور که اغلب انسانها باور دارند)، آن وقت میتوانیم یاد بگیریم که همه کارهای ناخوشایند خودمان را با این بهانه که “من همینم که هستم!” توجیه کنیم.
بهعنوان مثال مدیری بود که از ارتباط با زیردستانش و از پاداش دادن به آنها طفره میرفت. وقتی از او پرسیدند چرا پاسخ داد به سه دلیل:
در عین حال او میدانست که تصدیق شایستگی زیردستاناش باعث احساس بهتر در آنها میشود و حتی ممکن است عملکرد آنها را نیز بهبود بخشد. ولی وقتی به صورت دقیقتر رفتارش را بررسی کرد فهمید که او نمیتواند کارهای خوب افرادش را تشخیص دهد؛ چون فکر میکند که این جزو رفتارهای “منِ” او نیست!
وقتی او فهمید که مشکلاش چیست و این حقیقت را پذیرفت که هر چه بیشتر بر عملکرد کارکناناش تمرکز کند ارزش بیشتری را برای شرکت و البته خودش ایجاد میکند، توانست خواست برای تغییر را در خود ایجاد کند: او نمیخواست “من” ناخوشایندی داشته باشد! تنها یک سال بعد، امتیاز ارزیابی سالانهی وی در شاخص تشخیص درست کارهای خوب همکاران، به سایر شاخصهای مثبتاش در رهبری رسید.
این مثال را هر وقت که به خاطر چسبیدن به یک تصور غلط ـ و احتمالا بیهوده ـ از خودتان در برابر تغییر مقاومت میکنید به یاد بیاورید!
(نویسنده: مارشال گولداسمیت / ترجمه: علی نعمتی شهاب)
همه ما رفتارهایی داریم که از آنها به “من” تعبیر میکنیم. این رفتارها ـ چه مثبت و چه منفی ـ رفتارهایی هستند که ما آنها را جزو ماهیت تغییرناپذیر خود میدانیم. در حالی که بسیاری از این رفتارهای “من” مثبتاند (مثلا اینکه من آدم باهوشی هستم، من آدم سختکوشی هستم و …)؛ بعضی از آنها هم میتوانند منفی باشند (من
همین درست بدترین دروغ ها است: وانمود کردن به اینکه آدم دارد راستاش را میگوید.
سیمون دوبوار ـ ماندارانها
همین درست بدترین دروغ ها است: وانمود کردن به اینکه آدم دارد راستاش را میگوید. سیمون دوبوار ـ ماندارانها دوست داشتم!۰
صفحهی مدیران روزنامهی دنیای اقتصاد در این وانفسای نبود یک رسانهی تأثیرگذار و همهگیر در زمینهی علم مدیریت واقعا جالب است و من همینجا به دستاندرکاران این صفحه خسته نباشید میگویم. از جمله مطالب جذاب این صفحه زندگینامهی میلیاردهای امروزی دنیا است که برای من بسیار جذاب است و از زندگی این آدمهای بزرگ چیزهای زیادی یاد گرفتهام.
هفتهی پیش داشتم این مطلب را از همین سری زندگینامهها میخواندم که زندگینامهی یک میلیارد ژاپنی به نام ماسایوشی سان است. این مطلب ایدهی بسیار جالب و عجیبی را در دل خود داشت: سان در حین تحصیل در دانشگاه کالیفرنیا تصمیم گرفت هر روز حداقل یک ایده کارآفرینانه خلق کند!!! ادامهی مطلب را که بخوانید متوجه میشوید که آقای سان با مجبور کردن خودش به این کار بسیار سخت، به کجا رسید.
بعد از خواندن این مطلب به یاد یک نکته در مورد خودم افتادم. راستاش به نظرم میآید که اغلب عقبماندگیهای ما بدون تعارف به دلیل تنبلی است و درمان تنبلی هم چیزی نیست جز اجبار. مثلا من مدتی در مورد وبلاگ نوشتن تنبل شده بودم و برای حل این مشکل، تصمیم گرفتم هر روز حتما یک پست بنویسم؛ گیرم که آن پست از نظر کیفی خیلی هم مطلب سطح بالایی نباشد. این مهم بود که خودم را به نوشتن مجبور کنم؛ چون میدانستم این طوری به صورت غیرمستقیم یک چیز دیگر هم برایام اجباری میشود. هر پست وبلاگ من (حتی مثلا گزارهها که نقل قول هستند) از یک ایدهی مرکزی شروع میشود و گسترش مییابد.این همان چیزی است که مهمتر از نوشتن مستقیم در وبلاگ است: فکر کردن و ایدهسازی.
فکر کنم نزدیک ۷ سالی باشد که همیشه یک دفترچهی کوچک یادداشت همراهام هست و ایدههایی که به ذهنم میرسد را در آن یادداشت میکنم تا یادم نرود و بعدا سر فرصت به آنها بپردازم. این دفتر واقعا همه جا همراه من است: خانه، محل کار، دانشگاه، مسافرت، مهمانی و خلاصه همهجا و داشتن آن هم دلگرمی است و هم سرگرمی!
شاید جالب باشد که بگویم ایدهی داشتن چنین دفتری را از از کتاب جزیرهی سرگردانی خانم سیمین دانشور گرفتم؛ جایی که سلیم نامزد رسمی هستی (و نه عشق واقعیاش مراد) چنین دفتری دارد و به صورت کاملا اتفاقی (!) دفترش را پیش هستی جا میگذارد و ادامهی ماجرا که به بحث ما مربوط نیست.
من هم مثل سلیم خودم را در نوشتن ایدههای خودم و حتی دیگران (!) محدود نمیکنم؛ در دفتر من میتوانید انواع و اقسام مطالب را از مدیریت و آیتی گرفته تا شعر و داستانک و نقل قول و … پیدا کنید! نکتهی مهمتر اینکه هیچ وقت به خودم نمیگویم این ایده بد است و به درد نمیخورد؛ هر چیزی را که به ذهنم میرسد ثبت میکنم (اگر چه ممکن است خیلی از ایدهها از دفترچه بیرون نیایند؛ اما بالاخره براساس قانون پارتو ۲۰ درصدشان ایدههای درست و حسابی خواهند بود و همین برای من کافی است.)
این دفترها (که به تازگی جلد پنجمشان را شروع کردهام) اصلیترین منبع نوشتههای من در این وبلاگ هستند. این دفترها کاربرد دیگری هم دارند: هر از چند گاهی ورقشان میزنم و سیر اندیشه و دغدغههای خودم را مرور میکنم. خیلی وقتها اشتباهات زندگی یا شیوهی تفکرم را در این دفترها پیدا میکنم و تغییراتی که در این سالها در منِ وجودیام ایجاد شده برایام آشکار میشود. خلاصه داشتن این دفترها و خواندنشان برای من لذتی بیپایان دارد! (اسمایلی نارسیسیسم!)
وقتی زندگینامهی آقای سان را خواندم به این فکر افتادم که یک قدم جلو بگذارم: از امروز خودم را مجبور میکنم که هر روز حتما یک ایدهی جدید تولید کنم و در دفترم بنویسم؛ خدا را چه دیدی شاید یکیاش گرفت و من هم میلیاردر شدم!
پ.ن. مدتها است که دارم دنبال یک رسانه میگردم که بشود در آن ایدههایی در مورد مدیریت و آیتی را نوشت و در مورد آنها بحث کرد. فرندفید و توئیتر را امتحان کردم؛ ولی خیلی آن شکلی که من میخواستم نبودند. هدف اصلی این پست فقط اشاره به کار جالب آقای سان نبود؛ میخواستم بگویم که از این پس هر از چند گاهی پستهایی در اینجا خواهیم داشت که فقط شامل یک ایده است و همینجا از همهی خوانندگان این وبلاگ دعوت میکنم که در مورد این ایدهها اظهارنظر کنند.
صفحهی مدیران روزنامهی دنیای اقتصاد در این وانفسای نبود یک رسانهی تأثیرگذار و همهگیر در زمینهی علم مدیریت واقعا جالب است و من همینجا به دستاندرکاران این صفحه خسته نباشید میگویم. از جمله مطالب جذاب این صفحه زندگینامهی میلیاردهای امروزی دنیا است که برای من بسیار جذاب است و از زندگی این آدمهای بزرگ چیزهای زیادی یاد گرفتهام. هفتهی پیش
هفتهی پیش من یک آگهی برای فرصت شغلی که در شرکت ما وجود دارد در گودر نوشتم و تا الان چیزی حدود ۲۰ رزومه یا درخواست کار دریافت کردهام. اغلب این رزومهها دارای اشکالاتی هستند که تقریبا برای من از قبل، قابل پیشبینی بود. اشکالاتی که از توجه نکردن به چند اصل ساده در نگارش رزومه به وجود میآیند. بنابراین بد نیست که با هم مروری داشته باشیم بر چند اشتباه اساسی در رزومه نوشتن یا ارایهی درخواست کار با توجه به شرایط ایران:
۱٫ قبل از رزومه دادن سؤال بپرسید / بدون رزومه درخواست کار بدهید: راستاش من فقط وقتی سؤال کردن قبل از رزومه دادن را میپذیرم که فرد مقابل، آدم شناخته شده و معتبری باشد. فلسفهی وجود رزومه در این است که فرد استخدامکننده سوابق مختصری از شما بداند؛ حالا هم برای اینکه ارزیابی کلی از شخصیت حرفهای شما داشته باشد و هم برای اینکه ببیند تخصص شما به درد کاری که او میخواهد میخورد یا خیر؟ بنابراین وقتی از شما رزومه درخواست کردند، لطفا همان رزومه را بفرستید!
۲٫ هر طور که دوست داشتید رزومه را بنویسید: رزومه یک تمپلیت مشخص دارد (منظورم از نظر عناوینی است که باید داخلاش وجود داشته باشد.) این حداقلها به نظر من اینها هستند:
۳٫ خودتان ندانید که چه کارهاید: پارسال در یک مصاحبهی استخدامی، مصاحبهکننده از من پرسید که تخصصات را در یک جمله برای من تعریف کن. شرح این ماجرا را اینجا نوشتهام. قبل از رزومه نوشتن هدفگذاری کنید که چه کاره هستید و چه کاره میخواهید بشوید.
۴٫ ندانید که برای چه کاری دارید رزومه میدهید: این یکی دیگر فاجعه است. چند باری که برای پروژههای شرکت درگیر رزومه گرفتن بودهایم، به وضوح این را دیدهام. چند نکته در این زمینه:
۵٫ اغراق یا خالیبندی کنید: هر چقدر از این اشتباه بد بگویم کم گفتهام. خیلی از ما در رزومه نوشتن هدف اصلیمان را گرفتن شغل مورد نظر تحت هر شرایطی تعریف میکنیم و در نتیجه … این کار چند مشکل بنیادین دارد:
باز هم دلیل بیاورم!؟ بنابراین لطفا همانی را بنویسید که هستید؛ نه بیشتر و نه کمتر!
۶٫ تجربیات شغلیتان را به شکل مناسبی ننویسید: هیچ کاری بدتر از لیست کردن نام هزار تا پروژهای که انجام دادهاید یا دویست تا مسئولیتی که داشتهاید، بدون هیچ گونه توضیح اضافی نیست. یا حتی بدتر از آن نوشتن تجربیاتی که نداشتهاید و به زور میخواهید طرف مقابل را متقاعد کنید که داشتهاید! چند تا نکته برای نوشتن بخش تجربیات شغلی رزومهتان:
۷٫ بخش مهارتهای رزومهتان زیاده از حد پر و پیمان باشد: راستاش ترجیح من همیشه خالی گذاشتن بخش مهارتها و حداقل اکتفا کردن به نوشتن مهارتهای مربوط به زبان انگلیسی و نرمافزارهای رایانهای است. مهارتهای فنی که بلد هستید از تجربیاتتان در پروژهها (بهویژه وقتی به صورت عینی بنویسید چه کردهاید) قابل استخراج است. من حتی با نوشتن درسهای گذرانده شده در دانشگاه و اساتیدی که با آنها درس داشتهاید (هر چقدر هم معروف باشند) هم کاملا مخالفم؛ چه برسد به ردیف کردن انواع و اقسام مثلا دانشها و مهارتهایی که خودتان با مطالعه (؟) به دست آوردهاید. تنها استثنا در اینجا دورههای آموزشی رسمی است که برای آنها مدرک دارید. البته باز هم هر چقدر خلاصهتر و هر چقدر مدرک معتبرتر را بنویسید، بهتر است!
من براساس تجربهی خودم در حوزهی مدیریت و آیتی در اینجا صحبت میکنم. هیچ وقت آدمی را که همه کار (از استراتژی و فرایند گرفته تا منابع انسانی و مالی و حسابداری) بلد است یا آدمی که هزاران ابزار و نرمافزار و … بلد است (مثلا شونصد تا زبان برنامهنویسی میداند!) را جدی نگرفتهام و نخواهم گرفت. این کار به نظر من دقیقترین مصداق همان اشتباه شمارهی ۵ است؛ هر چقدر هم که بقیه باور کنند، من باور نمیکنم!
۸٫ و چند توصیهی کلی برای بهتر شدن رزومهتان:
خوب فعلا همینا به نظرم میرسد. امیدوارم تجربیات من برای شما هم مفید بوده باشد.
پ.ن. یک راهنمای بسیار عالی در مورد بایدها و نبایدهای رزومهنویسی را قبلتر یکی از دوستان عزیز در اینجا نوشته که پیشنهاد میکنم حتما بخوانیدش. ضمنا نوشتهی امیر مهرانی دوست بسیار عزیزم را در مورد کارهایی که نباید در مصاحبهی استخدامی انجام داد را هم از دست ندهید.
هفتهی پیش من یک آگهی برای فرصت شغلی که در شرکت ما وجود دارد در گودر نوشتم و تا الان چیزی حدود ۲۰ رزومه یا درخواست کار دریافت کردهام. اغلب این رزومهها دارای اشکالاتی هستند که تقریبا برای من از قبل، قابل پیشبینی بود. اشکالاتی که از توجه نکردن به چند اصل ساده در نگارش رزومه به وجود میآیند. بنابراین
وودی آلن بزرگتر و شناخته شدهتر از آن است که بخواهم در موردش چیزی بگویم. فقط چند سطری از گفتگوی عالی که از استاد در مجلهی فیلم شهریور ماه منتشر شده:
ـ من فرصتهای طلایی داشتم که به هدر دادم و هیچ کس هم غیر از خودم، مقصر نیست. آدم وقتی به سن خاصی میرسد، تازه متوجه میشود که فاقد آن استعداد و عظمت است.آدم در جوانی میخواهد به بزرگی و عظمت برسد؛ اما حالا یا به خاطر نبود فرصت یا نظم و برنامهریزی یا شاید هم به خاطر نداشتن نبوغ و استعداد، نمیتواند به آن جایگاه بزرگی که میخواسته دست یابد. سالها پشت سر هم میآیند و میروند و آدم متوجه میشود که من فقط یک آدم متوسط بودهام، اما خب تمام تلاشم را کردهام!
ـ من همیشه در یک چهارچوب کابوسگونه و با آگاهی از این واقعیت که خود زندگی یک چیز بیرحم، بیمعنا و وحشتناک است به سر میبرم. خدا به کسانی که شانسشان خنثی بوده رحم کند؛ چرا که از بین این آدمها، حتی زیباترین و بااستعدادترینشان چه نصیبشان میشود؟ یک عمر کوچک بیمعنا در یک وادی لایتناهی.
ـ متأسفانه مرگ هم که آدم تمام عمر آن را مثل یک شمشیر بالای سرش حس میکند. هر چه هم نادیدهاش بگیری و بهاش کممحلی کنی، بالاخره یقهات را میگیرد. فقط تنها کاری که از دست آدم برمیآید این است که دعا کند خیلی سریع و بدون درد باشد. یک بار توی یکی از فیلمهایام گفتم بهترین راهِ مردن این است که موقع خواب پس از گفتن شب به خیر و گفتن اینکه فردا میرویم موزه بخوابی و دیگر بلند نشوی!
وودی آلن بزرگتر و شناخته شدهتر از آن است که بخواهم در موردش چیزی بگویم. فقط چند سطری از گفتگوی عالی که از استاد در مجلهی فیلم شهریور ماه منتشر شده: ـ من فرصتهای طلایی داشتم که به هدر دادم و هیچ کس هم غیر از خودم، مقصر نیست. آدم وقتی به سن خاصی میرسد، تازه متوجه میشود که فاقد آن
این هم لینکهای این هفته:
کسب درآمد از بلاگ (همینجا اعلام موافقت با همهی نکاتی که امیر نوشته!)
سیستم خوب یا فرد سوار بر اسب سفید (یادآوری عالی دکتر حجت قندی در دفاع از اقتصاد آزاد از زبان میلتون فریدمن بزرگ)
کوبا کاپیتالیست می شود؟ (یادداشت خواندنی دکتر علی دادپی)
ویکی اقتصادی فارسی (از حامد قدوسی عزیز. من برای مدیریت هم چنین ایدهای را دارم. هفتهی دیگر در این مورد خواهم نوشت.)
تحریم مهم است! (یادداشت بسیار مهم علی سرزعیم)
چرا باید Agile شد ؟ و مشکل کار شرکت های توسعه نرم افزار کجاست؟ و IT های سازمانی و توسعه نرم افزار با Agile (از وبلاگ دنیای چابک)
برای دیدن لینکهای کلیهی قسمتهای قبل، میتوانید به اینجا مراجعه بفرمایید.
این هم لینکهای این هفته: کسب درآمد از بلاگ (همینجا اعلام موافقت با همهی نکاتی که امیر نوشته!) سیستم خوب یا فرد سوار بر اسب سفید (یادآوری عالی دکتر حجت قندی در دفاع از اقتصاد آزاد از زبان میلتون فریدمن بزرگ) کوبا کاپیتالیست می شود؟ (یادداشت خواندنی دکتر علی دادپی) ویکی اقتصادی فارسی (از حامد قدوسی عزیز. من برای مدیریت
خدایا این روزها خیلیها به توانستنات شک دارند و من به خواستنات. کاش به آن خیلیها و البته خودِ من ثابت کنی که همه در اشتباهیم …
خدایا این روزها خیلیها به توانستنات شک دارند و من به خواستنات. کاش به آن خیلیها و البته خودِ من ثابت کنی که همه در اشتباهیم … دوست داشتم!۰
هر کسی که بیش از یک روز در یک سازمان کار کرده باشد، حتما اشتباهی در کارش داشته است. در حالی که اغلب افراد میپذیرند که اشتباه کردن غیرقابل اجتناب است، در عین حال هیچ کس هم دوست ندارد مسئولیت اشتباهها را بپذیرد. خبر خوب این است که اشتباهها هر چقدر هم بزرگ باشند نمیتوانند یک اثر دائمی بر زندگی شما باقی بگذارند. در واقع اغلب آنها بخشی از تجربیات شما در زندگی و پیشنیازی برای نوآوری از طریق یادگیری فردی و سازمانی هستند. بنابراین اگر در کارتان مرتکب اشتباهی شدهاید، نگران نباشید؛ به این فکر کنید که چه کسی هست که اشتباه نکرده باشد؟ شما میتوانید به خوبی اشتباههای خود را جبران کنید و از این تجربه، برای یادگیری و رشد خود بهرهبرداری کنید.
نظر متخصصان چیست؟
براساس نظر پل شومیکر ـ مدیر پژوهش مرکز ماک برای نوآوری تکنولوژیکی در مدرسه مدیریت وارتون دانشگاه پنسیلوانیا و نویسنده مشترک کتاب اشتباههای درخشان ـ اغلب افراد نسبت به اشتباههاشان واکنش احساسی بسیار زیادی نشان میدهند. آنها “قضاوت یک طرفهای در مورد پیامدهای مثبت و منفی اشتباهشان انجام میدهند؛ در نتیجه ضررها را بیشتر از منافع ارزیابی میکنند.” او میگوید نتیجه این امر آن است که آنها احتمالا به پنهان کردن اشتباههاشان ترغیب میشوند و حتی از آن بدتر، به استفاده از روشهای نادرستی که غیربهرهور بودنشان ثابت شده است، ادامه میدهند. این “اشتباه در محاسبه هزینه از دست رفته (Sunck Cost Fallacy)” میتواند بسیار خطرناک و پرهزینه باشد.
بهتر است اشتباهها را بپذیریم، از آنها یاد بگیریم و به حرکت خود ادامه دهیم. شومیکر میگوید: “به پیش رو نگاه کنید و تصمیمات را براساس آینده و نه گذشته بگیرید.” کریستوفر گرگن ـ مدیر مرکز پروژههای رهبری کارآفرینی در دانشگاه دوک و نویسنده مشترک کتاب “کارآفرینان زندگی: افراد معمولی که زندگیهای فوقالعادهای را میسازند” ـ معتقد است مفیدترین کاری که میتوانید بکنید “تبدیل زمان رخ دادن یک اشتباه به زمانی باارزش برای رهبری است.”
در این مقاله چند اصل ساده برای تبدیل گافهایتان به یک معدن طلا برای خود و سازمانتان ارایه میشود:
به اشتباهتان اعتراف کنید و آن را فاش سازید
اولین و مهمترین اصل: ضروری است که شفاف و صادق باشید و اشتباهتان را بپذیرید. هرگز دیگران را سرزنش نکنید. حتی اگر آن اشتباه یک اشتباه گروهی بوده است، نقش خودتان را بپذیرید. در مواردی که کسی از آن اشتباه متضرر شده است، از او عذرخواهی کنید. البته نباید خیلی زیاد عذرخواهی کنید یا گارد تدافعی بگیرید. کلید حل مسئله، عملگرایی و تمرکز بر آینده است. اشتباهتان چگونه باید جبران شود؟ در آینده چه چیزی را به شکلی متفاوت انجام میدهید؟
وقتی اشتباهتان را پذیرفتید، بررسی آن مفید خواهد بود. بررسی اشتباه برای عذرخواهی نیست؛ بلکه یک تلاش هوشمندانه برای کمک به دیگران در فهمیدن اشتباه از یک زاویه دید متفاوت است. تصمیمات اشتباه یا فرایندهای ضعیف میتوانند علت رخ دادن برخی اشتباهها باشند؛ اما این بدان معنا هم نیست که هر نتیجه بدی یک اشتباه است. گرگن میگوید فهمیدن اینکه چه چیزی درونی و چه چیزی بیرونی است ـ یعنی چه چیزی در کنترل شما است و چه چیزی نه ـ مهم است. بیان اشتباه در قالب یک روش غیردفاعی به افراد کمک میکند تا این موضوع را که چرا آن اشتباه اتفاق افتاده و چگونه میتوان از آن در آینده اجتناب کرد، بهتر درک کنند.
روشهایتان را تغییر دهید
اشتباهها نقشی حیاتی در توسعه رهبری بازی میکنند. شومیکر میگوید: “بهترین اشتباهها آنهایی هستند که هزینه کمی دارند اما فرصت یادگیری موضوعات زیادی را فراهم میآورند.” اگر آن خطا نتیجه یک تصمیم نادرست باشد، برای رئیستان و دیگر طرفهای ذینفع را روشن کنید که چگونه از اشتباههای مشابه در آینده پیشگیری خواهید کرد. شما باید خیلی سریع قبل از اینکه افراد در مورد قابلیتها یا تخصص شما قضاوت کنند واکنش نشان دهید. به گفته گرگن: “شما مجبورید زودتر از بقیه به محل اشتباه برسید، بر آن احاطه پیدا کنید و با آن درگیر شوید.”
با نشان دادن اینکه شما بر مبنای اشتباهتان تغییر کردهاید، شما افراد بالادستی، همکاران و زیردستانتان خود را مطمئن میسازید که در آینده در مورد تصمیمات یا وظایف به همین اندازه مهم، قابل اعتماد هستید. شومیکر میگوید: “اگر شما قصد دارید هزینه اشتباهتان را پرداخت کنید، در برابر چیزی هم یاد بگیرید.” این کار در یک فرهنگ سازمانی یادگیرنده نسبت به یک فرهنگ سازمانی متمرکز بر عملکرد ـ که در آن با اشتباهها به صورتی خشنتر برخورد میشود ـ راحتتر است. اما بدون توجه به محیط سازمان، شما چنانکه گرگن معتقد است باید مشخص کنید “چگونه اشتباههایتان را از بدهی به دارایی تبدیل میکنید.”
به شبکه پشتیبانتان تکیه کنید
گرگن میگوید: “تحقیقات ما نشان میدهد که یک شبکه پشتیبان سالم سه جزو دارد: روابط قابل اعتماد، دیدگاههای متفاوت و مکمل هم بودن.” از همکاران فعلی یا گذشته خود یا کسانی خارج از سازمانتان در مورد دیدگاهشان در مورد اشتباه شما و اینکه برای جبران آن چه میتوانید بکنید، سؤال کنید. آنها احتمالا توصیههای مفیدی در مورد اینکه چطور آن اشتباه را بررسی کنید و شهرت خود را به جای اولاش برگردانید، برای شما خواهند داشت.
اشتباهتان را فراموش کنید
به دست آوردن دوباره اعتماد به نفس پس از اشتباه کردن مشکل است. کلید حل این مشکل این است که به خطاهایتان اجازه ندهید شما را از امتحان کردن بترسانند. وقتی سایه یک اشتباه بر عملکرد شما سنگینی میکند، بر آینده تمرکز کنید. اگر آن اشتباه باعث شده سایرین تخصص شما را زیر سؤال ببرند، اطلاعات بیشتری به آنها ارایه کنید تا اعتمادشان را مجددا کسب کنید. یادتان باشد که اشتباه کردن نشانهای از ضعف یا بیعرضگی نیست و رها کردن خود از آن، نشاندهنده انعطافپذیری و استقامت شما است. گرگن و شومیکر هر دو با اینکه بسیاری از کارفرمایان به دنبال افرادی هستند که اشتباه میکنند و آنها را پشت سر میگذارند، موافقاند.
همه اشتباهها با هم برابر نیستند
اشتباهها از نظر درجه و نوع با یکدیگر متفاوتاند و جبران بعضی از آنها ممکن است مشکلتر باشد. به نظر شومیکر جبران اشتباههای گروهی اغلب راحتتر است؛ زیرا تقسیم مسئولیت وجود دارد. اشتباههایی که منجر به سلب اعتماد افراد میشوند میتوانند پیامدهای دنبالهدار و پشیمانکنندهای داشته باشند و بنابراین، بسیار حساس هستند. اگر اشتباه شما منجر به سلب اعتماد فردی نسبت به شما است، به آن فرد مراجعه کنید و از او صادقانه عذرخواهی کنید. از او بپرسید برای جبران اشتباهتان باید چه بکنید. صبر داشته باشید؛ فرد ممکن است برای بخشش به زمان زیادی نیاز داشته باشد.
اصولی که باید به خاطر بسپارید:
این کارها را بکنید:
این کارها را نکنید:
منبع (نویسنده: ایمی گالو؛ مترجم: علی نعمتی شهاب)
هر کسی که بیش از یک روز در یک سازمان کار کرده باشد، حتما اشتباهی در کارش داشته است. در حالی که اغلب افراد میپذیرند که اشتباه کردن غیرقابل اجتناب است، در عین حال هیچ کس هم دوست ندارد مسئولیت اشتباهها را بپذیرد. خبر خوب این است که اشتباهها هر چقدر هم بزرگ باشند نمیتوانند یک اثر دائمی بر زندگی