عشقت آموخت به من رمز پریشانی را
چون نسیم از غمِ تو، بی سر و سامانی را
بوی پیراهنی ای باد بیاور، ور نه
غم یوسف بکشد، عاشق کنعانی را
دور از چاک گریبان تو آموخت به من
گل من، غنچهصفت، سر بهگریبانی را
آه از این درد که زندان قفس خواهد کشت
مرغ خو کرده به پرواز گلستانی را …
همه، باغ دلم آثار خزان دارد، کو؟
آن که سامان بدهد این همه ویرانی را …
***
روزی که گذشت ـ ۱۶ اردیبهشت ماه ـ ۱۶ سال از آسمانی شدن غزلسرای مهربان روزگار نامهربان ما، حسین منزوی گذشت (همو که میگفت نام من عشق است آیا میشناسیدم؟ …). برای من که عمری را با غزلهای او زیستهام، این روز سرشار از حسرت و دریغی بزرگ است. روح وسیع دریاییش، غریق اقیانوس بیپایان رحمت الهی.