دلم که نبض خستهاش، پر از ملال میزند
به هر تپش به سینه، ضربهی زوال میزند
دگر هوای اوجهای بیتو را نمیکنم
که عشق چون تو نیستی، شکسته، بال میزند
دلم نمیگشاید از نمایش ستارگان
که بیتو آسمان، نقابی از ملال میزند …
***
پرندهی نگاه من، به شوق چشمهای تو
همیشه تن به آن دو برکهی زلال میزند …
زندهیاد حسین منزوی