لحظات آخر سال ۹۴ است و حالا بعد از گذر از سالی دیگر، در آستانهی بهاری دیگر از مسیر زندگی قرار داریم. امسال هم مثل روال چند سال اخیر بهدعوت امیر مهرانی عزیز قرار است از آنچه در کولهپشتی زندگیام در سال ۹۵ خواهم گذاشت و آنچه آن را بیرون خواهم کشید مینویسم. کوتاه و مختصر، محتوای کولهپشتی ۹۵ من (مطابق پرسشهایی که امیر مطرح کرده) اینگونه تصویر میشود:
اول ـ قدم زدن روی ابرهای رؤیا: چه چیزهایی را با خودم به سال ۹۵ میبرم؟ سال ۹۴ تمرینی بود برای حرکت در مسیر بزرگترین رؤیای زندگی. تجربهای نفسگیر، سرشار از دستاندازهای ناامیدکننده و خوشیهای کوچک اما دلگرمکننده. حالا با گذر از این یک سالِ سخت، بیش از هر زمانی باور دارم که رسیدن به رؤیاهایم هیچ راهی جز چشم دوختن به افق دور، برداشتن گامهای کوچک، متوقف شدن و انتظار برای برداشتن گام بعدی و از همه مهمتر امیدوار ماندن و تاب آوردن ندارد. البته برای طی این طریق، نیاز به نیروهای کمکی هم هست: معنویت، ایمان و توکل به خدا مهمترین نیرویی است که امسال به آن تکیه کردم. در کنار آن، شور درونی، خواندن و اندیشیدن و دستِ یاری بهترین آدمهای دنیا یعنی اعضای خانواده و دوستان را فشردن، نیروهای دیگری است که در سربالایی زندگی میتوان روی آنها حساب کرد.
دوم ـ منی که نمیشناختمت: امسال چند تجربهی جدید و عجیب و در عین حال، بسیار استرسزا و ناامیدکننده را پشت سر گذاشتم. تصور میکنم که در گذر از این توفانها، بیش از هر چیزی متوجه شدم که بیش از عوامل بیرونی، گرفتار زنگارهای درونیام هستم! حالا با شناخت این زنگارها ـ از جمله: ترسها، ناآگاهیها، فراموشیها و چیزهایی شبیه اینها ـ بهتر میدانم که در سال جدید، چه تصمیماتی را باید بگیرم، چه حرفهایی را بزنم و چه حرفهایی را نه، کجا “نه” بگویم و کجا “آری” و از همهی اینها مهمتر، چگونه در مواجهه با موقعیتهای پیشبینی نشده، فرمانِ زندگی را محکم در اختیار بگیرم. حالا که در حال چیدن کولهپشتی سال جدید هستم، بیش از هر چیزی این زنگارهای درونی را تلاش میکنم در سال ۹۴ جا بگذارم.
سوم ـ قلبهای ما پلِ پیوند ما است: امسال با دوستان جدید بسیاری آشنا شدم که هر کدام از آنها تأثیر خاص خودشان را روی من و دنیایم و افکارم گذاشتند. اجازه بدهید نام نبرم؛ اما امسال بیش از هر زمانی از آشنایی با آدمهایی که با دستِ خالی، قلبی مهربان و همتی عالی برای ساختن دنیایی بهتر برای دیگران تلاش میکردند، مشعوف شدم. از این دوستان نو، بیش از هر چیزی امید و مهر و بیتوقعی را آموختم.
چهارم ـ در جستجوی راهِ رسیدن: سالهای سال است که تمامی امید و تلاش من در این تکبیت کوتاهِ زندهیاد عمران صلاحی خلاصه شده است:
از مقصدمان سؤال کردم، گفتی / مقصد، خودِ راه میتواند باشد!
زندگی برای من، جستجوی همیشگی بهدنبال راهِ رسیدن است؛ فارغ از اینکه در لحظهی پایانی زندگی در کجای آن مسیر طولانی و سنگلاخ باشم!
اما در پایان این سالِ طولانی، برای شما خوانندگان عزیز گزارهها یک عیدی هم دارم: کتاب الکترونیکی “مقدمهای بر طراحی و مدیریت یک کسبوکار کوچک.” در این کتاب تلاش کردهام تا با گردآوری و ویرایش مجدد نوشتههایی که پیش از این در وبلاگ گزارهها در مورد اصول و مفاهیم کلیدی کارآفرینی و کسبوکار نوشتهام، تصویری اولیه از مسیر پیش روی را به شما ارائه دهم تا بتوانید با دید جامعنگرانهای وارد دنیای کسبوکار شوید. میتوانید این کتاب را از اینجا یا اینجا دریافت کنید.
عید نوروز و سال نو پیشاپیش بر همهی شما دوستان عزیز مبارک. امید که سال جدید، آغاز مسیری نو در زندگی همراه با آرامش درونی و گشایش قفلهای بزرگ زندگی باشد.