هیجان جامجهانی در حال به اوج رسیدن است و بیش از هر چیزی، با وارد شدن تیم ملی کشور عزیزمان ایران به بازیها، جذابیتها برای ما چند برابر شدهاند. شنبه شب، همهی ایرانیهای دنیا منتظر بزرگترین بازی تاریخ تیم ملی بودند: جدال با لیونل مسی ـ که اینبار استثنائا نمیتوانست دوستداشتنی باشد! ـ و یارانش در تیم ملی آرژانتین.
آنچه در میدان از تیم ملی دیدیم، سراسر شور و عشق و تلاش تا آخرین نفس بود. پسران دوستداشتنی تیم ملی فوتبال ایران، چنان نمایش درخشانی از خودشان ارائه دادند که دنیا بهاحترام فوتبال ایران ایستاد و همهی آنهایی که پیش از بازی، از برتری عجیب و غریب آرژانتین سخن میگفتند، مجبور به این اعتراف شدند که ناداوری و خوششانسی تنها عوامل موفقیت آرژانتین در بردن تیم ملی ایران در این بازی بودند. تیم ملی بعد از سالها در این بازی آنچنان هیجان و حس غرور و لذت از فوتبال را به ما برگرداند که حتا آن گل لعنتی لحظهی آخر لیو مسی هم نتوانست شادی درونی ما را از بین ببرد.
در ستایش این تیم ملی غرورآفرین سخن بسیار است؛ اما چند نکته که در این بازی و در طول مسیر آمادهسازی تیم ملی و البته تفکر و رفتار و گفتار کارلوس کیروش بزرگ برای من جالب بود را اینجا یادداشت میکنم:
۱- هدفگذاری و تدوین استراتژی با در نظر گرفتن داشتهها و نداشتهها: سال ۲۰۰۶ را هنوز یادمان نرفته که انتظار همه از تیم ملی صعود به مرحلهی دوم بود. اما اینبار همهی ما واقعبینانه میدانستیم حریفان بسیار برجستهای داریم که کار را بر ما سخت خواهند کرد. بنابراین هدف ما موفقیت با این تعریف بود: خوب بازی کردن در درجهی اول برای اثبات کیفیت فوتبال ایران. با این حال با وجود عدم برابری داشتههای ما با تیمهای رقیب بهویژه آرژانتین، هدفگذاری برد داشتیم؛ از تنها راهی که شدنی بود: استراتژی دفاع و ضدحملههای کشنده.
۲- تو آنی هستی که خودت میشناسی؛ نه آنی که دیگران میشناسند: پیش از سوت آغاز بازی، هیچکس جز کیروش و احتمالا بازیکنان تیم ملی نمیدانست که قرار است در زمین چه اتفاقی بیفتد و ایران چگونه میخواهد در برابر ستارههای میلیون دلاری آرژانتین ایستادگی کند. حالا بهگمانم تمام دنیا فوتبال ما را میشناسند.
۳- همه همدل و همقسم تنها و تنها برای یک هدف: تیم ملی فوتبال ایران سالها بود اینقدر یکدل و “تیم” نبود. همیشه افرادی بودند که ساز خود را میزدند و مربی تیم هم کنترلی نمیتوانست داشته باشد (جام ملتهای آسیای ۲۰۰۰ لبنان، مقدماتی جامجهانی ۲۰۰۲، جام جهانی ۲۰۰۶ و دهها مورد دیگر هنوز یادمان هست!) اما در این تیم ملی، همه برای موفقیت در کنار هم همدل بودند: از بازیکنان اصلی تا ذخیرهها (در پایان بازی شنبه شب، دانیال داوری و رحمان احمدی اولین کسانی بودند که بهسراغ علیرضا حقیقی رفتند!) و هر کسی که با محور بودن تیم ـ و نه خودش ـ مخالف بود، باید از تیم حذف میشد (راستی حال آقای رحمتی این روزها چطور است؟)
۴- تصمیم درست را بگیر؛ حرف دیگران مهم نیست: کیروش در دوران آمادهسازی تیم ملی و قبل از بازی با حجم زیادی از درخواستها و انتقادها مواجه بود. اما بدون توجه به حرف دیگران، درستترین تصمیمی را که به آن باور داشت، گرفت. گذشت زمان ثابت کرد که حق با چه کسی بود.
۵- باور داشتن به قدرت ایمان عمیق و امید و آرزو: شاید کمتر کسی باور داشت که تیم ملی بتواند چنین بازی درخشانی را انجام دهد. اما کیروش به خودش و تیماش و به امیدها و آرزوهای مردم ایران، ایمان داشت و همین، تفاوت را نسبت به تیمهای ملی ادوار گذشتهی ایران رقم زد!
۶- انعطافپذیری: چه کسی باور داشت بازی سرد و کسلکنندهی ایران مقابل نیجریه به این بازی پر شور و هیجان در برابر آرژانتین بیانجامد؟ کیروش عامدانه دستش را رو نکرد و با هر حریفی مطابق ویژگیهای خودش بازی کرد.
۷- تبدیل هوشمندانهی ضعف به توانمندی یک سلاح بزرگ رقابتی است: اینکه تیم ملی برآمده از فوتبال کمتحرک ایران یکی از دوندهترین تیمهای جام است، واقعا شگفتیآفرین است! اما کیروش با کار کردن روی قدرت بدنی بازیکنان، از این ضعف آشکار، سلاح رقابتی پنهانی ساخت که هیچکس روی آن حساب نمیکرد!
این روزها که موفقیت تیم ملی والیبال در لیگ جهانی هم خندهی مضاعفی را به لبان مردم دوستداشتنی کشورمان آورده، عمیقا بر این باور قدیمیام استوار شدم که: ما به کارلوس کیروش و خولیو ولاسکو این را بدهکاریم که به ما یاد دادند که با تلاش کردن، میتوانیم سقف رؤیاهایمان را تا آسمان بالا ببریم …
بهاحترام این دو مربی بزرگ و بهاحترام یوزهای جوان و سربلند و افتخارآفرین ایرانی. زندهباد ایران و ایرانی برای همیشه.
ممنون ابک عزیز 🙂
با تشکر از زحمت شما در دادن این نظر؛ بهنظرم بحث مهمی است ه بهتر است حضوری در موردش گپ بزنیم 🙂 ارادتمند
علی جان
سلام
منتظر بودم که مطلبی راجع به تیم ملی بنویسی! خوب بود. فقط من نمی دانم چرا به بازی آخر نپرداختی. در حالیکه باید سراپا آرایش حمله می داشتیم، اما باز هم دفاعی ظاهر شدیم. به نظرم که البته هیچ ادعایی در فوتبال ندارم- بهتر بود حداقل دو نفر در نوک حمله جای می گرفتند. بجای شجاعی و خسرو حیدری، از افراد تازه استفاده باید می شد. مگر خود شما هزار بار از ضرورت متغیر بودن استراتژی در هر بازی صحبت نکرده ای؟ پس چرا عیناً با همان ترکیب آرژانتین وارد بازی شدیم؟
من ضمن آنکه موافق شکستن شاخ افراد سرکش هستم، در عین حال معتقدم منافع ملی مقدم بر درس دادن به افراد است. تصور کن، یک شرکت در شرایط بسیار رقابتی، برای ورود به بازاری جدید نیازمند تخصص ویژه ای است که یکی از مدیران آن دارد و درست سر بزنگاه مدیرعامل تصمیم می گیرد شاخ او را خرد کند و برای همگان درسی تاریخی دهد که سر جای خود بنشینند و بچه خوبی باشند. حاصل این درس خیلی گران، از دست رفتن فرصت برای تسخیر بازاری است که بدست آوردن آن شاید هرگز میسر نشود.
هرچند در فضای ناسالم فوتبال ایران، قضاوت کردن امری آسان نیست، اما من از منظر طرح ریزی استراتژی بازی و مدیریت استعدادها به استاد کیروش نمره قابل قبول نمی دهم.
ارادت
عالی بود مخصوصا بند هفتم