“این سومین سالی است که ما در کورس رقابت هستیم. ما همیشه صحبت‌هایی را راجع به داوران می‌شنویم. انگار همیشه همه منتظر کوچک‌ترین فرصتی هستند که بگویند کار یوونتوس تمام شده یا این تیم به‌اندازه‌ی قبل خوب نیست و چنین حرف‌هایی. ولی ما هنوز هم مثل قبل هستیم. اصلا آسان نیست که در نزدیکی صدر جدول باشی. یک سرمربی باید یک روانشناس خوب باشد و مثل بازیکنان‌ش فکر کند. من گفته بودم که امسال کار سختی داریم. چون تیم‌های دیگر جام‌های زیادی برای فتح کردن دارند و ما جام های زیادی برای از دست دادن. به‌همین خاطر هم گفته بودم که کسی که به پیروزی نرسد، ناکام مانده است.” (آنتونیو کونته ـ سرمربی یوونتوس؛ این‌جا)

برنده شدن و ستاره شدن، سخت‌ترین کار دنیا است. خیلی از ما در همین مسیر از راه باز می‌مانیم. خیلی از ما تمام همت و آرزوی‌مان را رسیدن به آن قله‌ی دوردست گذاشته‌ایم. اما چیزی که در این میان فراموش می‌شود این است که خیلی وقت‌ها موفق شدن، در رقابت است که معنادار است و بردن یکی، به‌معنای باخت آن دیگری است. اما ما عادت داریم باخت را در زمان باختن ببینیم نه در زمان رقابت! حرف‌های جالب کونته روی همین نکته دست گذاشته است: این‌که همان‌قدر که تو می‌توانی ببری، دیگران هم می‌توانند ببازند و همان‌قدر که دیگران می‌توانند ببرند، تو هم می‌توانی ببازی!

اما کونته نکته‌ی مهم دیگری را هم گفته است که به جنبه‌ای معمولا نادیده انگاشته‌ شده‌ی “برندینگ” در ارتباط است: حفظ “برند” از ساختن آن سخت‌تر و مهم‌تر است. برندها با دو عنصر بسیار مهم گره خورده‌اند: انتظار و احساس. هر دو عنصر در فوتبال به‌خوبی نمایان هستند.

  • عنصر انتظار با پیشنهاد ارزش یک برند در ارتباط است: این‌که این برند چه منفعتی را برای مشتری می‌آفریند. بیایید به فوتبال نگاه کنیم. اغلب “برند”های بزرگ فوتبال دارای سبکی خاص هستند که با آن شناخته می‌شوند و به همین دلیل مورد علاقه‌ی هواداران‌شان هستند: توتال فوتبال بارسا، بازی فیزیکی تیم‌های ایتالیایی، بازی فانتزی تیم ملی برزیل و سبک بازی شناور فوتبال هلندی را به‌یاد بیاورید. کونته به‌همین موضوع اشاره می‌کند. یک نکته‌ی مهم در این میان این است که پیشنهاد ارزش باید حداقلی از ویژگی‌ها / انتظارات را محقق کند تا هم‌چنان مورد رضایت هواداران / مشتریان باشد. این یعنی ثبات رفتار و عملکرد که سخت‌ترین کار دنیا است!
  • تجربه‌ی احساسی برند اما وجه دیگری از ماجرا را نمایان می‌کند. وجهی که در دنیای فوتبال به‌شدت معنادار است. اگر فوتبالی باشید، حتمن می‌داند از چه سخن می‌گویم: غرور و شادی پیروزی‌ها و اشک و درد ناشی از شکست‌ها. ما تیم‌های مورد علاقه‌مان را با تجربه‌ی احساسی که با آن‌ها داشته‌ایم به‌یاد می‌سپاریم. خاطره عنصری از ذهن ما انسان‌ها است که با احساس پیوندی ویژه دارد و به‌همین جزوی مهم از مسیر زندگی ما است. ما عاشق تیم‌مان می‌شویم چون احساس خوبی در ما می‌آفریند، به ما غرور و هویت می‌دهد و در ما شادی و شور و هیجان می‌آفریند. و باز همین‌جا است که یک برند لازم است به ساختن و ثبات این تجربه‌ی احساسی فکر کند!

به‌گمانم یکی از بزرگ‌ترین عوامل شکست بزرگ‌ترین برندهای دنیا، نداشتن ثبات در ارزش و احساس است. فراموش‌شان نکنیم!

دوست داشتم!
۳

  “این سومین سالی است که ما در کورس رقابت هستیم. ما همیشه صحبت‌هایی را راجع به داوران می‌شنویم. انگار همیشه همه منتظر کوچک‌ترین فرصتی هستند که بگویند کار یوونتوس تمام شده یا این تیم به‌اندازه‌ی قبل خوب نیست و چنین حرف‌هایی. ولی ما هنوز هم مثل قبل هستیم. اصلا آسان نیست که در نزدیکی صدر جدول باشی. یک سرمربی

پیش از شروع: 

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و کار و کار حرفه‌ای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجله‌های فلیپ‌بوردی گزاره‌ها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابت‌پذیر: شایستگی‌های بردن! / متخصص حرفه‌ای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
  4. وبلاگ‌ها و سایت‌های‌ خودتان یا مورد علاقه‌تان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنی‌های من (و البته خود شما!) کامل‌تر شود. :)
  5. من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

شما چه جور آدمی هستید؟ (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)

چرا ما انسان های مدنی نیستیم؟ | محمدحسین میرمجیدی

چطوری خطاهای کارمون رو به حداقل برسونیم؟ (نادر خرمی راد)

بهترین زمان و شرایط برای موفقیت (احسان طریقت؛ یک رهجو)

هفت عادتِ مشترکِ تمامِ آدم‌های جالب – شبگار

مدیریت کسب و کار و سرمایه‌گذاری:

تقیه سازمانی(شهرام کریمی عزیز که این هفته بعد از مدت‌ها در یادداشت‌های صنایعی نوشت!)

ظهور تحلیل‌گران کسب‌وکار در حوزه IT | شرکت نرم‌افزاری همکاران سیستم(ترجمه‌ی خوبی ندارد؛ اما خواندنی)

رقابتی‌ترین کشورهای دنیا در زمینه استعداد

ایده‌ های خوبی ندارید؟ با کسی کار کنید که دارد! – بیزینس ترند

اقتصاد:

اقتصاد آنلاین – رؤیای ۱٫۵ میلیون تومانی مرد کارگر(بخونید!)

اقتصاد آنلاین – نرخ جدید سود سپرده‌های بانکی +جدول

اقتصاد آنلاین – ۷ دلیل ریزش بنگاه‌های کوچک

اقتصاد آنلاین – رئیس بانک مرکزی: هرگز ارز به بازار تزریق نمی‌کنیم 

اقتصاد آنلاین – تورم تک‌رقمی تا پایان سال ۹۵ (مصاحبه‌ی دکتر نیلی)

آمار کسب و کار و اقتصاد:

اقتصاد آنلاین – پنج کشور عمده مقصد صادرات ایران؟

اقتصاد آنلاین – جمعیت ایران ۷۷٫۴ میلیون نفر شد

ایران رکورددار ثبت شرکت در آسیا است

اقتصاد آنلاین – ۵میلیون نفر دوشغل دارند؛ ۲٫۵میلیون بیکار

اقتصاد آنلاین – ۲۲ درصدجمعیت ایران بیمه نیستند

فاوا در جهان:

استیو جابز تأثیرگذارترین شخص ۲۵ سال اخیر به انتخاب شبکه CNBC – زومیت

چگونه می‌توان یک دکمه‌ به گوشی اندروید اضافه کرد؟ (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

صفحه کلیدهای آینده به بازار می‌آیند/ در هوا تایپ کنید! 

با دوستان مجازی دست دهید/ ساخت دست مصنوعی با گرمای واقعی  

اسکایپ سرویس چت ویدیویی گروهی را برای برخی پلتفرم‌ها رایگان کرد و بقیه نیز در آینده‌ی نزدیک رایگان می‌شوند – زومیت

فاوا در ایران:

پیام دبیر کل ITU به مناسبت روز جهانی مخابرات – ایستنا

وعده‌ها و افت جایگاه جهانی ایران در حوزه ICT

گفت‌وگو با مدیران اپراتور دوم تلفن ثابت «مگ‌تل»: تعریف تلفن را تغییر می‌دهیم – ایستنا

اقتصاد آنلاین – کاغذ از سیستم مالی دولت حذف شد +سند

رسانه‌های اجتماعی:

ما و شبکه‌های اجتماعی (تحلیلی خواندنی)

آیا می‌دانید شما برای فیس‌بوک چند دلار می‌ارزید؟! (فارنت)

احتمال تعطیلی گوگل پلاس قوت گرفت (واقعا؟)

آمار فاوا:

ارزش بازار جهانی IT در سال ۲۰۱۴ به ۳٫۸ تریلیون دلار می‌رسد – ایستنا

آیا می‌توانید حدس بزنید پرفروش‌ترین گوشی جهان تاکنون چه گوشی بوده است؟ 

ایتنا – خدمات آی تی در میان کسب و کارهای تجاری همچنان پرتقاضا است

معاون وزیر ارتباطات از درآمد ۱۴۰هزار میلیارد ریالی اپراتورهای همراه در سال ۹۲ خبر داد – ایستنا

دردسر یک تغییر نام؛ هزینه ۳٫۶ میلیون دلاری ژیائومی برای خرید دامنه اینترنتی دو حرفی!

دوست داشتم!
۳

پیش از شروع:  برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و

“تو می‌توانی موفق بشوی. مگر چه فرقی با این همه آدم موفق تاریخ داری؟ زندگی‌شان را که بخوانی، از امروز تو هزار پله عقب‌تر بودند. مشکلات‌‌شان از تو بیش‌تر بود. موانع‌ زندگی‌‌شان از تو بیش‌تر بود. حتی خیلی از آن‌ها توانمندی‌‌ و استعدادشان هم از تو کم‌تر بود. بنابراین تفکر نمی‌شود و نمی‌توانم را کنار بگذار که اتفاقا می‌شود و می‌توانی. اما این کار یک شرط اصلی دارد: این‌که بخواهی! وقتی واقعا از ته دلت‌ بخواهی، خدای مهربان هم می‌خواهد تا تو به آرزوهای‌ات برسی. و وقتی این اتفاق بیفتد، دنیا هم با تو همراه خواهد شد و تمامی نیروهای طبیعی و غیرطبیعی دست به‌دست هم خواهند داد تا موفق شوی! اما یادت نرود که باید به‌اندازه‌ی کافی صبر داشته باشی تا لحظه‌ی موعود فرا برسد!”

جملات بالا خلاصه‌ای هستند از حرف‌هایی که کتاب‌ها و مقالات موفقیت شخصی و شغلی و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های مربیان و اساتید فن این حوزه قصد دارند به ما بقبولانند. آن‌ها می‌گویند مشکل اصلی ما در موفق نشدن، تفکرات اشتباه ما است. اگر نگاه منفی‌باف و ناامیدی‌مان را کنار بگذاریم و اگر با تمام وجود به‌دنبال آرزوهای‌مان باشیم، “قانون جذب” باعث می‌شود که حتما به آن آرزوهای بزرگ برسیم. این حرف کاملا درست است؛ اما یک نکته‌ی کلیدی در میان هیاهوی “در ستایش از ارزش خوش‌بینی” شنیده نمی‌شود.

درباره‌ی چه سخن می‌گویم؟ نکته‌ای که مورد نظر من است آن‌قدرها هم جدید نیست. در فرهنگ ارزشمند اسلامی ـ ایرانی خودمان ضرب‌المثلی داریم که من زمانی که بچه بودم آن را زیاد می‌شنیدم؛ اما مدت‌ها است آن را از زبان کسی نشنیده‌ام: “از تو حرکت از خدا برکت.” مفهوم ساده‌ی مستتر در این ضرب‌المثل همان چیزی است که در بند قبل از نادیده گرفته شدن آن سخن گفتیم.

“از تو حرکت از خدا برکت.” این یعنی تو تلاش‌ کن تا برسی. تلاش کن تا آرزوهای‌ات محقق شوند. این‌جا اثری از اهمیت “خواستن” دیده نمی‌شود! پس نقش “خواستن” چیست؟ کمی فکر کنید. تلاش بی‌هدف معنایی ندارد و از آن مهم‌تر تلاش بدون خواستن، بی‌نتیجه است. خواستن موتور محرک و انگیزه‌دهنده‌ای است که شما را در مسیر رسیدن به آرزوهای‌تان پیش می‌برد. بنابراین منظور از “خواستن” در الگوهای مختلف موفقیت، همان انرژی اولیه‌ای است که باعث شروع کار شما می‌شود. بنابراین نباید فقط در همان “خواستن” متوقف شد، اول بخواهید و بعد شروع کنید. برای گرفتن تصمیم حرکت به‌سوی تحقق آرزوهای‌تان، لازم هم نیست که صبر کنید تا اتفاق خارق‌العاده‌ای بیفتد یا شما به امکانات خاصی دست پیدا کنید. از هر جایی که می‌توانید شروع کنید، هر کاری را که می‌توانید ـ هر قدر کوچک ـ انجام دهید و در طول مسیر ثابت قدم پیش بروید. روبرو شدن با موانع در این مسیر طبیعی است؛ اما دقیقا در همین نقاط از مسیر شما تا رسیدن به موفقیت است که آن قدرت و انرژی درونی به‌کار شما می‌آید. در این‌جا است که باید به سراغ رؤیاهای زیبای‌تان بروید و با فکر کردن به آن‌ها، دوباره جادوی “خواستن” را در خودتان بیدار کنید. با تجدید انرژی می‌توانید باز هم حرکت به‌سوی رؤیاهای‌تان را از سر بگیرید.

آن‌چه افراد موفق از غیرموفق را متمایز می‌سازد همین‌جا است. موفق‌ها منتظر فراهم شدن شرایط نمی‌نشینند و با کمک انرژی درونی ناشی از خواستن، از هر جایی هستند به راه می‌افتند و عمیقا باور دارند که “رفتن رسیدن است.” اما غیرموفق‌ها همواره منتظر تحقق این شرط و آن شرط می‌مانند و گوشه‌ای می‌نشینند. حتی اگر حرکتی هم بکنند با رسیدن به اولین مانع کوچک و غیرجدی از کاه، کوهی می‌سازند که گذشتن از آن کار هیچ کسی نیست. بنابراین باز بهانه برای نشستن و کاری نکردن فراهم می‌شود!

تجربه‌ی شخصی من نشان‌گر آن است که فرمول موفقیت را می‌توان به این‌صورت خلاصه کرد:

موفقیت = رؤیا + خواستن + نقشه + حرکت + تداوم

شما باید ابتدا رؤیایی داشته باشید. این رؤیا باید آن‌قدر جذاب باشد که فکر کردن به آن شما را سرشار از انرژی و انگیزه بکند. بعد باید تحقق این رؤیا را بخواهید و تفکر “نمی‌شود” را دور بریزید. در این نقطه وقت حرکت کردن فرا رسیدن است. اما قبل از حرکت لازم است بدانید که باید در چه جهتی و چگونه پیش بروید. بنابراین مسیر رسیدن به موفقیت را برای خودتان ترسیم کنید. دیگر وقت راه افتادن است. بروید تا برسید و فراموش نکنید که تداوم در حرکت،  شرط رسیدن است!

دوست داشتم!
۲۷

“تو می‌توانی موفق بشوی. مگر چه فرقی با این همه آدم موفق تاریخ داری؟ زندگی‌شان را که بخوانی، از امروز تو هزار پله عقب‌تر بودند. مشکلات‌‌شان از تو بیش‌تر بود. موانع‌ زندگی‌‌شان از تو بیش‌تر بود. حتی خیلی از آن‌ها توانمندی‌‌ و استعدادشان هم از تو کم‌تر بود. بنابراین تفکر نمی‌شود و نمی‌توانم را کنار بگذار که اتفاقا می‌شود و

دو سالی است که جدا از علاقه‌ام به دنیای موبایل، به‌دلیل شغل‌م در یک شرکت فعال در زمینه‌ی خدمات ارزش افزوده‌ی تلفن همراه با فضای کسب و کاری این حوزه در کشور در ارتباط هستم. این روزها با تعدادی از دوستان همکارم به‌صورتی جدی‌تر درگیر فضای اپلیکیشن‌های تلفن همراه در بستر اندروید هستیم. در حال حاضر و به‌صورت مشخص برای طراحی و تولید تعدادی بازی مبتنی بر اندروید نیازمند توسعه‌دهنده‌ی دارای تجربه در این زمینه هستیم.

اگر علاقه‌مند به همکاری در این زمینه با تیمی که امکان بازاریابی گسترده در داخل و خارج کشور برای فروش این اپلیکیشن‌های بازی را دارد هستید و با در نظر گرفتن این‌که شیوه‌ی همکاری در تولید این اپلیکیشن‌ها، مشارکت به‌صورت سهم از فروش اپ است، لطفا رزومه / پورتفولیو / نمونه‌ی اپلیکیشن‌های بازی خودتان را برای دوست و همکار من در حوزه‌ی فنی آقای افتخاری به ایمیل eftekhari@outlook.com ارسال فرمایید. بی‌صبرانه منتظر همکار شدن با شما هستیم!

دوست داشتم!
۲

دو سالی است که جدا از علاقه‌ام به دنیای موبایل، به‌دلیل شغل‌م در یک شرکت فعال در زمینه‌ی خدمات ارزش افزوده‌ی تلفن همراه با فضای کسب و کاری این حوزه در کشور در ارتباط هستم. این روزها با تعدادی از دوستان همکارم به‌صورتی جدی‌تر درگیر فضای اپلیکیشن‌های تلفن همراه در بستر اندروید هستیم. در حال حاضر و به‌صورت مشخص برای

هفته‌ی قبل بحثی را آغاز کردم درباره‌ی مدل‌های کسب و کار تولید محتوا در دنیای متخصصان حرفه‌ای (این‌جا.) قرار شد که این بحث‌ را دوشنبه‌ها دنبال کنیم. امشب می‌خواهم کمی به مقدمات بحث اصلی بپردازم. این‌که با چه روشی می‌توانیم مدل‌های کسب و کار تولید محتوا را کشف کنیم.

بیایید کمی به این اصطلاح “مدل کسب و کار” دقیق‌تر نگاه کنیم. پیش از این درباره‌ی این‌که مدل کسب و کار چیست و به چه دردی می‌خورد، توضیحات مفصلی در گزاره‌ها نوشته‌ام (این‌جا را ببینید.) آن چیزی که در این‌جا به بحث ما مربوط است پاسخ به دو سؤال اصلی است:

اول ـ مدل کسب و کار چیست؟ مدل کسب و کار به‌زبان خودمانی روش پول درآوردن ما از کاری است که داریم انجام می‌دهیم. البته منظورم نفس پول گرفتن نیست (کسب و کار به این سادگی‌ها هم نیست!)؛ بلکه روشی است که به‌کمک آن چیزی را در اختیار مشتری قرار می‌دهیم که حاضر باشد بابت آن پول پرداخت کند. اگر بخواهیم کمی جدی‌تر و علمی به ماجرا نگاه کنیم، باید بگوییم که: “مدل کسب و کار عبارت است از روشی که با آن ورودی‌های کسب و کار (مواد اولیه، دانش فنی و اطلاعات، ماشین‌آلات و تجهیزات و …) به خروجی‌‌های قابل فروش به مشتری (یعنی محصولات و خدمات) تبدیل می‌شوند و سپس برای فروش به مشتری ارائه می‌شوند.” این تعریف شاید ساده به‌نظر برسد اما چند سؤال کلیدی در دل آن وجود دارد که خلاصه‌ی هر کسب و کاری است:

۱- مشتری کیست، چه نیازی دارد و بابت چه چیزی پول می‌دهد؟

۲- مشتری چطور ما را پیدا می‌کند (یا برعکس ما چگونه مشتری را پیدا می‌کنیم؟)

۳- ما چه “چیز”ی داریم که به مشتری عرضه کنیم و از او پول دریافت کنیم؟

۴- چطور آن “چیز” را طراحی، تولید و عرضه می‌کنیم؟

۵- چرا مشتری باید از ما بخرد و نه کسب و کار رقیب‌مان؟

اما از آن‌جایی که این سؤالات در حالت عادی بیش‌تر مفهوم‌ساز هستند تا اجرایی، برای تحلیل مدل کسب و کار باید از ابزار چارچوب بوم مدل کسب و کار استفاده کرد. بوم مدل کسب و کار ابزاری فوق‌العاده برای تحلیل سؤالات فوق و پاسخ‌گویی درست به آن‌ها است که پیش از این آن را در این‌جا معرفی کرده‌ام. شکل بوم کسب و کار را در شکل زیر می‌بینید:

همین‌جا یک تمرین خوب برای شما مطرح می‌کنم: رد ۵ سؤال بالا را در بوم مدل کسب و کار پیدا کنید!‌ 🙂 حالا با کمک این ابزار می‌توانیم مدل‌های کسب و کار تولید محتوا را به‌تر تحلیل کنیم.

دوم ـ مدل کسب و کار تولید محتوا چه ویژگی‌های خاصی دارد؟ بدیهی است که تولید محتوا هم مثل سایر حوزه‌های کسب و کار در چارچوب بوم مدل کسب و کار قابل تحلیل است و از قوانین آن پیروی می‌کند. اما در هر حال هر حوزه‌ی کسب و کاری دارای ویژگی‌های خاص خودش است. بیایید در قالب همان ۵ سؤال چند سطر بالاتر، به این حوزه که موضوع بحث ما است نگاهی بیاندازیم:

۱- مشتریان تولید محتوا دو دسته‌اند: معمولا یک دسته به‌درستی تشخیص داده می‌شوند: خوانندگان که محتوا را مصرف می‌کنند تا چیزی یاد بگیرند یا از آن لذت ببرند (مثل شما خواننده‌ی عزیز این پست من.) اما مشتری دومی هم وجود دارد که عموما نادیده گرفته می‌شود؛ اما اصل درآمد تولیدکنندگان محتوای حرفه‌ای از آن‌هاست: هر فرد / سازمان / کسب و کاری که برای رسیدن به هدف‌های خود (از جمله: برندسازی، تبلیغات، تأثیرگذاری و جهت‌دهی به مخاطب و …) نیازمند محتوا (تخصصی / عمومی) باشد.

۲- تولید محتوا یک کسب و کار ذاتا مبتنی بر کانال‌های ارتباطی است. برخلاف تقریبا تمامی کسب و کارها، در تولید محتوا خود محصول از کانال و رسانه‌ی توزیع آن جدا نیست. یعنی محتوا به‌محض قرار گرفتن در کانال قابل مصرف کردن است. بنابراین برای تحلیل این‌که مشتری چطور ما را پیدا کند / ما مشتری را پیدا کنیم، باید به تحلیل کانال‌های توزیع محتوا پرداخت.

۳- مشخصا ما محتوا داریم. محتوا شامل هر چیزی است که پیامی را منتقل کند، با یکی از حواس پنج‌گانه در ارتباط باشد و ایده‌ای را در ذهن ما بنشاند یا احساسی را در درون ما تحریک کند (این تعریف اصلا علمی نیست و تعریفی شهودی است.) پس هم شعر و مینیمال و طنز محتوا محسوب می‌شود و هم مقالات علمی در تحلیل فیزیک کوآنتوم یا اصول موضوعه‌ی علم ریاضی! اما یک نکته نباید فراموش شود. ما معادله‌ای در این‌جا داریم: محتوا = چیزی که مشتری بابت آن پول بدهد! توجه کنید که به کیفیت محتوا کاری نداریم (به آمار پرفروش‌ترین کتاب‌های کشور توجه کنید!) البته ناامید نشوید! فروش محتوای باکیفیت البته خودش مدل کسب و کاری خاصی زیرمجموعه‌ی مدل‌های مورد نظر ما است.

۴- چطور محتوا تولید می‌کنیم؟ با تحقیق و پژوهش و طراحی و نگارش و چیزهای دیگری شبیه این‌ها. فکر می‌کنم نیازی به توضیح بیش‌تر نیست!

۵- تحلیل این‌که چرا مشتری باید از من بخرد نه رقیب‌م در حالت کلی کار سختی است؛ اما در هر حال با نگاهی به سؤال یک می‌توان گفت که دو عامل کلیدی “کیفیت محتوا” و “میزان تأثیرگذاری آن مطابق با نیازهای مشتری” دو مزیت رقابتی کلیدی محسوب می‌شوند.

حالا اگر بخواهیم به زبان بوم مدل کسب و کار به مدل کسب و کار تولید محتوا نگاه کنیم، با کمی دقت متوجه می‌شویم سه بخش از بوم مدل کسب و کار در این حوزه‌ اهمیتی بسیار کلیدی دارند:

همان‌طور که می‌بینید در مدل تولید محتوا سه عامل بسیار کلیدی‌اند:

۱- چه محتوایی؟ (پیشنهاد ارزش)

۲- برای چه کسی؟ (بخش‌بندی مشتریان)

۳- از طریق چه کانالی توزیع / ارائه / منتشر می‌شود؟ (کانال‌ها)

البته در حالت کلی برای تحلیل یک نوع خاص از کسب و کار و نوآوری در آن باید تمامی بخش‌های ۹ گانه‌ی بوم مدل کسب و کار را تحلیل کرد؛ اما در کسب و کار تولید محتوا سه عامل کلیدی بالا نقش اساسی را بازی می‌کنند. بنابراین تمرکز اصلی تحلیل‌های ارائه شده در بخش‌های بعدی این سلسله یادداشت‌ها روی این سه بخش از بوم مدل کسب و کار است (هر چند در یادداشت‌های بعدی خیلی به بوم مدل کسب و کار نمی‌پردازم تا تمرینی باشد برای شما که خودتان براساس نکات مطرح شده در مورد هر نوع مدل خاص کسب و کار تولید محتوا، بوم آن را رسم کنید!)

هفته‌ی آینده با هم به بررسی اولین مدل کسب و کاری تولید محتوا خواهیم پرداخت. 🙂

دوست داشتم!
۲۶

هفته‌ی قبل بحثی را آغاز کردم درباره‌ی مدل‌های کسب و کار تولید محتوا در دنیای متخصصان حرفه‌ای (این‌جا.) قرار شد که این بحث‌ را دوشنبه‌ها دنبال کنیم. امشب می‌خواهم کمی به مقدمات بحث اصلی بپردازم. این‌که با چه روشی می‌توانیم مدل‌های کسب و کار تولید محتوا را کشف کنیم. بیایید کمی به این اصطلاح “مدل کسب و کار” دقیق‌تر نگاه

به‌دلیل سفرم به مشهد مقدس و عدم دسترسی مناسب به اینترنت، دیگر این هفته مثنوی خیلی تأخیر شد! در هر حال این شما و این هم منتخب مطالب خواندنی هفته!

پیش از شروع: 

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و کار و کار حرفه‌ای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجله‌های فلیپ‌بوردی گزاره‌ها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابت‌پذیر: شایستگی‌های بردن! / متخصص حرفه‌ای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
  4. وبلاگ‌ها و سایت‌های‌ خودتان یا مورد علاقه‌تان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنی‌های من (و البته خود شما!) کامل‌تر شود. :)
  5. من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

از چرا تا چگونه (نادر خرمی راد)

بیست کاری که نباید اجازه بدهید کسی شما را وادار به آن‌ها کند! (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

ساختار مغز مثبت‌اندیش و منفی‌نگرها

اقتصاد آنلاین – شادترین و ناراحت ترین مشاغل ۲۰۱۴

مدیریت کسب و کار و سرمایه‌گذاری:

مجید جلالی، تونی، تراکتور و رفتار (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)

استراتژی: داستان کسب و کار (ابراهیم حیدری؛ در مسیر افق)

اقتصاد آنلاین – توصیه‌های وارن بافت برای سرمایه گذاری

اقتصاد:

اقتصاد آنلاین – غول‌های اقتصادی جدید جهان

اقتصاد آنلاین – مدل‌های‌ اقتصادی پروفسور محمدهاشم‌ پسران

آمار کسب و کار و اقتصاد:

اقتصاد آنلاین – میزان سرمایه مردم هر استان در بانک‌ها؟

ایران با وجود تحریم‌ها هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا شد

اقتصاد آنلاین – هزینه ایجاد شغل ۷۰ میلیون تومان شد

اقتصاد آنلاین – ۲٫۵ میلیون نفر؛ تعداد بیکاران کل کشور

اقتصاد آنلاین – انجام ۴۶ درصد معاملات‌ بورس توسط‌ ۱۰ کارگزار

فاوا در جهان:

ایتنا – پایین‌تر بودن درصد خطای کدهای متن‌باز نسبت به کدهای اختصاصی (جالب!)

فاوا در ایران:

تراکنش‌های شاپرک از امسال کارمزد می‌خورد

وضعیت وزارت ارشاد در حوزه زیرساخت ارتباطی اصلا خوب نیست – ایستنا

رسانه‌های اجتماعی:

اقتصاد رسانه‌های اجتماعی؛ تولید و توزیع، هر دو پای فیل‌اند | رسانه‌های اجتماعی

انتشار محتوا در شبکه‌های اجتماعی و افزایش ۶۵ درصدی بازدیدها

«دی جی حسین فسنقری» چطور مشهور شد؟ | رسانه‌های اجتماعی

ترافیک ارجاعی فیسبوک در سه ماهه نخست سال جاری میلادی بیش از ۳۷ درصد، پینترست حدود ۴۸ درصد و توییتر نیز فقط ۱ درصد رشد داشته‌اند – زومیت

آمار فاوا:

نزول سه پله‌ای ایران در آمادگی الکترونیکی

ایتنا – رشد ۱۰۰۰ درصدی حجم اطلاعات جهان تا سال ۲۰۲۰

ایتنا – بازار ۲۶۶ میلیارد دلاری در انتظار فناوری‏‌های BYOD

دوست داشتم!
۰

به‌دلیل سفرم به مشهد مقدس و عدم دسترسی مناسب به اینترنت، دیگر این هفته مثنوی خیلی تأخیر شد! در هر حال این شما و این هم منتخب مطالب خواندنی هفته! پیش از شروع:  برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ

“هیچ‌کس نمی‌تواند جای پپ را در بارسا پر کند.” از همان روزی که گوآردیولا از بارسا جدا شد، این گزاره‌ در ذهن هواداران بارسا جا خوش کرد. چهار سال رویایی و تکرارنشدنی با پپ، آن‌چنان جادویی بودند که گمان نمی‌رفت کسی بتواند به این زودی‌ها و به‌سادگی عصر جدیدی را در بارسا آغاز کند. راسل ـ مدیرعامل همیشه منفور بارسا برای هوداران این تیم ـ در اقدامی کاملا عجیب دستیار اول پپ تیتو ویلانوا ـ که پیش از آن نام‌ش تنها در آن جنجال‌آفرینی معروف خوزه مورینیو به گوش هواداران رسیده بود ـ را به سرمربی‌گری بارسا انتخاب کرد. در آن روزها جدا از جو شدیدا احساسی ناشی از جدا شدن پپ، شایعات موجود در زمینه‌ی مذاکره با برخی از بزرگ‌ترین مربیان دنیا بر حیرت هواداران فوتبال از این انتخاب افزود. تیتو اما هیچ واکنشی به جو منفی که علیه او شکل گرفته بود نشان نداد. او تیم پپ را در اختیار گرفت و توفانی‌ترین شروع تاریخ بارسا را رقم زد. اما حیف …واقعا حیف که این سرطان لعنتی در این دنیا وجود دارد. بیماری که پیش از این ناصر خان حجازی و بزرگ‌مرد دیگری به‌نام اوزبیو را از هواداران دل‌باخته‌ی فوتبال گرفت. خبر کوتاه اما کوبنده بود: “تیتو به‌دلیل عود بیماری سرطان، مجبور است برای ادامه‌ی درمان به نیویورک برود.” در نبود او، دستیاران‌ش تیم را به‌پیش بردند؛ اما در نهایت قافیه را در جام حرفی به رئال مادرید و در لیگ قهرمانان با نتیجه‌ای تحقیرآمیز به بایرن باختند. اما در لالیگا آن‌جایی که تیتو کار را چنان پرقدرت شروع کرده بود که همه‌ی مدعیان با فاصله عقب افتادند، بارسا باز هم مثل زمان پپ در صدر ایستاد.

گاهی به این فکر می‌کنم که اسطوره‌ها چقدر راحت ساخته می‌شوند. خیلی وقت‌ها یک عمل‌کرد درخشان در زمانی کوتاه برای “جاودانگی” آدم‌ها کافی است. تیتو نتوانست خاطره‌ی پپ را از ذهن هواداران بارسا پاک کند؛ اما با مبارزه‌اش با سرطان، با امیدی که این مبارزه‌ی او به بازیکنان و هواداران بارسا داد و با تک جام ارزش‌مندی که در “نیوکمپ” افسانه‌ای نگه داشت، برای همیشه در خاطره‌ی هواداران بارسا ثبت شد. اگر دوران سیاه مدیریت راسل را در تاریخ بارسا نادیده بگیریم، بارسا با داشتن مردان بزرگی مثل تیتو و البته “اریک آبیدال” و با همراهی همه‌ی اعضا و دوست‌داران‌ش با این مردان بزرگ، در عمل ثابت کرده است که چرا شعار باشگاه بزرگ بارسلونا “فراتر از یک تیم فوتبال” است.

و حالا مرگ “تیتو ویلانوا” در روزهایی که می‌شد او را در قامت سرمربی‌گری بارسا به‌عنوان تاریخ‌سازی دیگر تصور کرد، شمایل اسطوره‌ای تیتو را در ذهن‌ها تقویت می‌کند. فکر می‌کنم این روزها با سقوط بارسای تحت هدایت تاتا مارتینو دیگر ثابت شده است که حتی جادوگران بارسا هم نیاز به مربی بزرگی دارند و نقش پپ و پس از او تیتو در بارسا تا چه اندازه بزرگ بوده است.

تصویری که از تیتو در ذهن من ماندگار شده، تصویری است که در ویدئوی خداحافظی شبکه‌ی تلویزیونی بارسا تی‌وی برای پپ آن را می‌بینیم: پپ در ضیافتی از رنگ‌های فلو ایستاده که تیتو به‌سراغ او می‌آید و یکدیگر را در آغوش می‌کشند …

تیتو با آن چهره‌ی تکیده‌ در روزهای آخر مربی‌گری‌ش در بارسا برای همیشه در حافظه‌ی تاریخ جاودانه شد. بدرود مربی!

دوست داشتم!
۶

“هیچ‌کس نمی‌تواند جای پپ را در بارسا پر کند.” از همان روزی که گوآردیولا از بارسا جدا شد، این گزاره‌ در ذهن هواداران بارسا جا خوش کرد. چهار سال رویایی و تکرارنشدنی با پپ، آن‌چنان جادویی بودند که گمان نمی‌رفت کسی بتواند به این زودی‌ها و به‌سادگی عصر جدیدی را در بارسا آغاز کند. راسل ـ مدیرعامل همیشه منفور بارسا

۱٫ و من امروز ششم اردیبهشت ماه ۱۳۹۳، بالاخره سی ساله شدم. به‌همین سرعت و به‌همین سادگی. تغییر هم‌زمان و ساده‌ی دو شماره؛ اما تجربه‌ای عمیق و متفاوت. پایان یک دهه‌ی عجیب و جذاب سرشار از شادی و غم و آغاز روزی و دهه‌ای دیگر. تولدی متفاوت و جذاب کنار حرم مطهر امام رضا (ع). به فال نیک می‌گیرم‌ش. 🙂

۲٫ ده سال قبل همین موقع کجا بودم؟ به چه فکر می‌کردم؟ از دنیا چه می‌خواستم؟ چه می‌کردم؟ این‌ها شاید چندان مهم نباشد. مهم مسیری است که در طول این ده سال طی کردم. مسیری که با افتخار سرم را بالا می‌گیرم و می‌گویم که خوش‌حال‌م زندگی من بوده است.

۳٫ دهه‌ی بیست سالگی، سرشار از شادی و محبت بود. شادمانی و لذت ناشی از بودن کنار خانواده و دوستان‌م. و البته رضایت درونی و شادی از تلاش برای تغییر خودم و دنیا!

۴٫ دهه‌ی بیست سالگی البته دهه‌ی تجربه، پیش‌روی و موفقیت هم بود. دهه‌ای مملو از کارها و دستاوردهای بزرگی که روزی آرزوهای بزرگی محسوب می‌شدند. کار کردن و اثرگذاری و خواندن و نوشتن و یاد گرفتن و یاد دادن!

۵٫ دهه‌ی بیست سالگی غم و درد و رنج هم کم نداشت. از رنج دوری عزیزان تا درد از دست دادن چند نفر از مهم‌ترین آدم‌های زندگی‌ام برای همیشه. و البته حسرت و درد ناشی از نرسیدن‌ها و نه شنیدن‌ها.

۶٫ اما امروز که در اوج رضایت درونی به گذشته‌ای ده ساله می‌نگرم و به “زندگی پیش رو” می‌اندیشم، خوش‌‌حال‌م که کشف کرده‌ام زندگی چیزی جز مجموعه‌ای از انتخاب‌ها نیست و شادمان‌م از این‌که زندگی‌ام را با انتخاب‌های درست و نادرست خودم ساخته‌ام. زندگی که برای خودم ساخته‌ام و زندگی که برای خودم آن را طی کرده‌ام؛ نه برای دیگران!

۷٫ امروز می‌دانم که آن‌چه مهم است همین است و بس. این‌که هنوز فرصتی ـ هر چند کم‌تر از قبل ـ برای بودن و کشف کردن و لذت بردن و مهر ورزیدن و تأثیر گذاشتن باقی مانده است. فرصتی برای ساختن “یادگاری که در این گنبد دوار بماند!” زندگی در پیش رو و جاودانگی. حالا وقت شروعی دوباره است. 🙂

پ.ن. پست‌های لینک‌های هفته و درس‌های فوتبال فردا منتشر خواهند شد. 🙂

دوست داشتم!
۱۹

۱٫ و من امروز ششم اردیبهشت ماه ۱۳۹۳، بالاخره سی ساله شدم. به‌همین سرعت و به‌همین سادگی. تغییر هم‌زمان و ساده‌ی دو شماره؛ اما تجربه‌ای عمیق و متفاوت. پایان یک دهه‌ی عجیب و جذاب سرشار از شادی و غم و آغاز روزی و دهه‌ای دیگر. تولدی متفاوت و جذاب کنار حرم مطهر امام رضا (ع). به فال نیک می‌گیرم‌ش. 🙂

وقتی سخن از آرزوها و رؤیاهای بزرگ به‌میان می‌آید، ناخودآگاه ترس و درد هم در وجود آدمی می‌دوند. ترس از ناشناخته‌ها و درد نشده‌ها. ترس از دوباره نشدن و طعم تلخ نرسیدن‌. این وضعیت و این احساس، خودآگاه و ارادی نیست. سرشت بشر این‌گونه آفریده شده است. بشری که همواره در ظاهر چشم به گذشته دارد و در باطن همیشه منتظر فردا است؛ البته فردایی که مطمئن است هرگز نمی‌آید! او فراموش می‌کند که خالق بزرگ وجود او خود در کتاب آسمانی‌اش فرموده که: “ما انسان را عجول خلق کردیم!” و صبر، کلید گشایش تمام درهای بسته است.

همه‌ی ما انسانیم. تک‌تک ما تجربیات تلخ و شیرینی از گذشته و حال داریم. زندگی هم چیزی جدا از همین تجربیات بشری نیست. اصلا تفاوت میان ما با سایر موجودات در همین خودآگاهی در مورد تجربیات زندگی است (و نه احساس که همه‌ی موجودات زنده آن را به‌شکلی دارند!) اما این خودآگاهی چه بر روز ما می‌آورد؟ اصل ماجرا این‌جاست.

فکر کردن و تصمیم گرفتن همیشه نیازمند داشتن اطلاعات است. مشکل این است که وقتی به آینده فکر می‌کنیم، اطلاعاتی در مورد آینده در اختیار نداریم و در نتیجه در مورد آینده براساس تجربیات و اطلاعاتی که داریم، قضاوت می‌کنیم. و چه کسی است که طعم تلخ غم و درد نرسیدن و نشدن را نچشیده باشد؟ اما آیا میان این سه موقعیت زمانی ـ یعنی گذشته و حال و فردا ـ ارتباط منطقی وجود دارد؟

پاسخ این سؤال هم بلی است و هم خیر. “بلی” از این جهت که مسیر زندگی ما یک زنجیره‌ی مستقیم است که هر حلقه‌ی آن با حلقه‌های قبلی در ارتباط است. من بذر دیروز را امروز درو می‌کنم و کاشته‌ی امروز را فردا. اما اگر زندگی تا این حد منطقی است، پس چرا این‌قدر چالش‌انگیز است؟

جایی می‌خواندم که براساس یک تحقیق روان‌شناسی، مغز انسان‌ها برای قانع شدن در مورد یک موضوع تنها نیازمند سه “حقیقت” (Fact) است. هر موقعیتی در زندگی هم جنبه‌های مثبت دارد و هم جنبه‌های منفی. جنبه‌های منفی معمولا آشکارترند (یا حداقل ذهن ما آسان‌تر کشف‌شان می‌کند!) و ما هم معمولا مثل “گلوم” ـ شخصیت منفی‌باف کارتون گالیور ـ همیشه می‌دانیم که قرار است بدترین اتفاق ممکن رخ دهد. اما لحظه‌ای تأمل کنید! زندگی واقعا این‌قدر تکراری و آینده تا به این حد تاریک است؟ قبل از ادامه‌ی بحث بگویم که نتیجه‌ی آن تحقیق روان‌شناسی این بود که برای یک بار هم که شده وقتی با ابهام مواجهید، به‌دنبال سه حقیقت مثبت بگردید و نگذارید ذهن منفی‌باف‌تان کار خودش را بکند!

وقتی بالاخره به این تصمیم رسیدیم که شیرینی و تلخی گذشته را کنار بگذاریم و به “رؤیای فردا” چشم بدوزیم، این مسئله‌ پیش می‌آید که این آینده‌ی زیبا چیست؟ پیش از این درباره‌ی آرزوهای بزرگ با هم حرف زدیم. گفتیم که آرزوهای بزرگ، همان‌هایی هستند که در عمق وجودمان به زیبایی و درستی آن‌ها باور داریم؛ اما به جبر زندگی فراموش‌شان کرده‌ایم. حالا که وقت تصویر کردن آینده‌ فرا رسیده، باید آن‌ها را از صندوق‌چه‌ی دل‌مان بیرون بکشیم. اما چگونه؟

راه‌حل این مشکل، کمک گرفتن از فن “کاغذ سفید” است. در دنیای کسب و کار توصیه می‌شود ساختن یا بازسازی یک کسب و کار را از یک ورق کاغذ سفید شروع کنید. این کار از یک سو باعث می‌شود تا کارهای اشتباه گذشته را دور بریزید و از سوی دیگر باعث می‌َشود تا کارها را از روشی جدید پیش ببرید که نتیجه‌ی آن نوآوری و تمایز است و این دو هم که کلید اصلی موفقیت محسوب می‌شوند!

در زندگی هم همین است. این‌که من به هدفی نرسیده‌ام، لزوما به معنی اشتباه بودن آن هدف نیست. خیلی وقت‌ها روش‌های من برای رسیدن به هدف اشتباه بوده‌اند و در نتیجه، باید روش کارم را عوض کنم نه این‌که از هدفم کوتاه بیایم! حتی ممکن است هدفم این‌قدر کوچک بوده که انرژی و انگیزه‌ی رسیدن به آن را نداشته‌ام!

فن “کاغذ سفید” بسیار ساده و در عین حال اثرگذار است. کاغذ سفیدی را به‌دست بگیر و ترسیم آینده را شروع کن! ذهنت را از این‌که “نتوانستم” و “نشد” و البته “نمی‌توانم” و “نمی‌شود” خالی کن. ترس را کنار بگذار. هر چقدر می‌توانی بزرگ و عجیب فکر کن و همه‌ی این‌ها را روی کاغذ سفیدت بنویس.

چه زیبا سروده است استاد سید علی صالحی عزیز که “من از اندوه آدمی آموخته‌ام که امید عین عبادت است!”

دوست داشتم!
۱۶

وقتی سخن از آرزوها و رؤیاهای بزرگ به‌میان می‌آید، ناخودآگاه ترس و درد هم در وجود آدمی می‌دوند. ترس از ناشناخته‌ها و درد نشده‌ها. ترس از دوباره نشدن و طعم تلخ نرسیدن‌. این وضعیت و این احساس، خودآگاه و ارادی نیست. سرشت بشر این‌گونه آفریده شده است. بشری که همواره در ظاهر چشم به گذشته دارد و در باطن همیشه

gheisar1هرگز

دلم نخواست بگویم

هرگز

مرگ از طنین هرگز

می‌زاید

اما همیشه

از ریشه‌ی همیشه می‌آید

رفتن

همیشه رفتن

حتی همیشه در نرسیدن

رفتن!

پ.ن. به‌احترام دوم اردیبهشت و ۵۵ سالگی قیصر امین‌پور.

دوست داشتم!
۱۳

هرگز دلم نخواست بگویم هرگز مرگ از طنین هرگز می‌زاید اما همیشه از ریشه‌ی همیشه می‌آید رفتن همیشه رفتن حتی همیشه در نرسیدن رفتن! پ.ن. به‌احترام دوم اردیبهشت و ۵۵ سالگی قیصر امین‌پور. دوست داشتم!۱۳