از امشب وارد فضای بررسی مدلهای کسب و کار تولید محتوا میشویم.پیشنهاد میکنم اگر بخشهای اول و دوم این سلسله یادداشتها را مطالعه نکردهاید ابتدا آنها را بخوانید.
اولین مدلی که بررسی میکنیم “تبلیغات” است. تقریبا اولین گزینهای که در فضای تولید محتوا و بهویژه کسب و کارهای اینترنتی مطرح میشود. مدل کسب و کاری که بسیار آسان بهنظر میرسد: ما محتوا تولید میکنیم => کاربر جذب میکنیم => بازدیدکنندههایمان بالا میروند => میتوانیم از تبلیغات استفاده کنیم و درآمد کسب کنیم.
این معادله بسیار ساده بهنظر میرسد؛ اما تجربه نشان میدهد که ماجرا بههمین آسانیها هم نیست. در واقع بهنظر میرسد هنوز این گزینه آنقدرها هم درآمدزا نیست. شاید بهترین نمود این مسئله نارضایتی صاحبان برخی از پربازدیدترین وبسایتهای ایرانی از میزان درآمدزایی سایتشان با مدل کسب و کار تبلیغات باشد (البته حساب سایتهای بسیار پربازدید رتبهبندی الکسا جدا است. در اینجا در مورد سایتهای عمومی حرف نمیزنیم؛ تمرکزمان روی سایتهای دارای محتوای تخصصی است.)
اما چرا مدل تبلیغات که در نظر اول بسیار ساده بهنظر میرسد در عمل چندان کار نمیکند؟ اصل ماجرا این است که تبلیغات یکی از ابزارهای ارتقا / ترفیع (Promotion) کسب و کارها است. هر کسب و کاری برای فروش باید خودش را به مشتریانش نشان بدهد یا بهعبارت دیگر، مشتریانش باید بدانند که این کسب و کار با این محصولات و خدمات در این دنیای فانی حضور دارد و ابزار این کار ارتقا است که تبلیغات تنها یکی از زیرمجموعههای آن محسوب میشود. ارتقا، فروش مستقیم نیست و زمینهساز آن است. بنابراین باید رابطهی معقولی میان میزان هزینههای ارتقا با میزان فروش ایجاد شده توسط آن وجود داشته باشد. یعنی چند نفر از طریق روشهای ارتقا با کسب و کار من آشنا میشوند و چند درصد از آنها مشتری کسب و کار من میشوند (این نسبت شاید در عمل عددی بین صفر تا ده یا بیست درصد باشد.) بودجهی ارتقا (که باز هم تأکید میکنم تنها یکی از مکانیسمهای اجرایی آن تبلیغات است) در این روزهای رکود بسیار محدودتر از قبل شده و کسب و کارها چارهای ندارند که در مصرف آن بسیار دقت کنند.
اما یک سؤال کلیدیتر دیگر هم در اینجا وجود دارد که معمولا نادیده گرفته میشود: چه نوع کسب و کارهایی به تبلیغات نیاز دارند؟ شاید پاسخ اولیهی همهی ما این باشد که تمامی کسب و کارها! اما دنیای واقعی اینگونه نیست. کسب و کارهای بسیاری هستند که بودجهی تبلیغاتی آنها صفر ریال است؛ اما جزو پردرآمدترین کسب و کارهای کشور محسوب میشوند. گفتیم که هدف تبلیغات، کشف کسب و کار ما توسط مشتری است. بنابراین وقتی مشتری کسب و کار را بشناسد یا زمانی که دامنهی مشتریان کسب و کار تا آن اندازه محدود است که مشتریان بالاخره مجبورند خودشان آن را پیدا کنند، نیازی به تبلیغات نیست! (مدل اقیانوس آبی را که یادتان هست!) بنابراین، تبلیغات، معمولا خاص کسب و کارهایی است که با مشتری انبوه در فضای رقابتی سر و کار دارند (البته سایر کسب و کارها هم به آن نیاز دارند؛ اما لزوما نه برای جذب مشتری!)
اما وقتی من در یک فضای تخصصی مطلب تولید میکنم، طبیعتا تعداد مخاطبین محدودتری دارم. البته این مخاطبان میتوانند افرادی متخصص باشند. اما در چه حالتی برای یک کسب و کار میصرفد روی وبسایت من یا در قالب محتوای تولیدی من، کالا یا محصول خود را تبلیغ کند؟ دلیل کار نکردن تبلیغات در وبسایتهای غیرعمومی و تخصصی / نیمهتخصصی ایرانی دقیقن اینجاست. تبلیغات توسط من چه ارزش افزودهای برای کسب و کار / فرد مشتری من تولید میکند؟ بهنظرم این سؤال میتواند ما را یک قدم به حل مشکل نزدیکتر بکند.
در نگاه اول، تنها پیشنهاد ارزش مدل کسب و کار “تبلیغات”، دیده شدن پیشنهاد ارزش دیگران است! “مشتری جان شما تبلیغاتات را به من میدهی و بعد هزاران مشتری بالقوه این تبلیغات را میبینند!” اما ماجرا بههمین سادگی نیست. یک بار و دو بار و ده بار که مشتری به شما تبلیغات داد و اثربخشی ندید، دیگر بهسراغ شما نمیآید و دیگران را هم از این کار منع میکند (باز هم دارم تأکید میکنم وبسایتهای عمومی که در آنها تبلیغات ثابت میبینید را فراموش کنید!) چارهی این مشکل هم البته بسیار ساده است: هر روز یک تبلیغ جدید. تبلیغات کوتاهمدت! با قیمتهای نجومی. اما بالاخره یک جایی این راه هم از کار میافتد! و باز روز از نو.
اما مشکل مدل کسب و کار تبلیغات تنها در فروختن “تبلیغات” به کسب و کارها نیست. مشتری اصلی وبسایتها و وبلاگها و خلاصه هر پلتفرم تولید و عرضهی محتوا، خوانندگان و مصرفکنندگان آن هستند. تبلیغات حتی در ذهن وفادارترین مخاطبان شما هم ارزش “برند” شما را پایینتر میآورد (انتظار میرود یک متخصص حرفهای از تولید محتوا برای بهاشتراکگذاری دانش و تجربیات و برندسازی شخصی استفاده کند! درستی یا غلطی این انتظار بحث دیگری است.) بنابراین همیشه یک نقطهی بهینه در جذب تبلیغات وجود دارد که کشف آن هم نیازمند تحقیق و تحلیل و تجربه است.
این همه حرف زدیم و آخر متوجه نشدیم که پس باید چه کنیم؟ خیلی ساده: اگر بهامید درآمدزایی (و حتی پولدار شدن!) از طریق تبلیغات وارد فضای تولید محتوای تخصصی شدهاید، بهتر است حداقل در کوتاهمدت این گزینه را فراموش کنید. راههای بهتری برای کسب درآمد وجود دارد که در قسمتهای بعدی به آن میپردازیم.
اما اگر اصرار دارید که از تبلیغات درآمدزایی خوبی داشته باشید، پیشنهادم این است که روی پیشنهاد ارزش تبلیغی که ارائه میدهید، تمرکز کنید. تحلیلش کنید، توسعهاش دهید، آزمونش کنید و بهبودش دهید تا به پیشنهادی ارزشی برسید که برای شما اقیانوس آبی را ایجاد کند که گزینهی اول کسب و کارها برای ارتقای کسب و کار خود از طریق محتوای تولیدی خود و جامعهی مخاطبانتان باشید!
با شما موافقم. متأسفانه این اتفاق افتاده است.
نمیدونم یک پزشک جز وبلاگ های تخصصی کار کن به حساب میاد یا نه. اما برای من همین مساله راجع بهش پیش اومد. هر چند هنوز به وبلاگش علاقه دارم اما یه زمانی شده بودم پایه ثابت تبلیغات متنی ش، اما بعد از یه مدت آقای مجیدی شروع کرد چنان تبلیغات رو افزایش داد که اثربخشی یه لینک من اومد پایین، تا جایی که دیگه نصرفید تبلیغ کنم داخلش.