- لینکهای هفته (۶۳۴) - ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
- لینکهای هفته (۶۳۳) - ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
- لینکهای هفته (۶۳۲) - ۲۰ دی ۱۴۰۲
بزرگترین اشتباه، آگاه نبودن از اشتباهات خود است.
توماس کارلایل
بزرگترین اشتباه، آگاه نبودن از اشتباهات خود است.
توماس کارلایل
چند سالی است که جذابیتهای داخل زمین و حواشی اطراف فوتبال، باعث علاقهمندی و حضور ثروتمندان در فوتبال شده است. اگر روزی رومن آبراموویچ با خرید تیم چلسی بهیکباره تمامی فوتبال جزیره را در شوکی بزرگ فرو برد، امروز حضور خانوادههای ثروتمند عربستانی و اماراتی و … در فوتبال اروپا تعجبی را برنمیانگیزد. در همین ایران خودمان تیمی مثل استیل آذین، مثلا نمادی است از حضور بخش خصوصی در فوتبال!
این حضرات ثروتمند، از آنجایی که اغلب تنها از حواشی فوتبال سر در میآورند، معمولا فکر میکنند که فوتبال تشکیل شده است از تعدادی ستاره که در زمین دنبال توپ میدوند. بنابراین با حرص تمام بهدنبال جمع کردن ستارههای گرانقیمت و آنچنانی میروند و وقتی نتیجه نگرفتند هم تمامی کاسه کوزهها را بر سر مربی بخت برگشتهی تیمشان خراب میکنند و دوباره روز از نو، روزی از نو!
به چند مثال توجه کنید:
چه اتفاقی در این تیمها میافتد؟ چه درسی میتوانیم از این وضعیت بگیریم؟ به نظرم یک نکتهی مهم در این تیمها نادیده گرفته میشود که خیلی وقتها سازمانها و تیمهای درون آنها (مثلا تیمهای پروژه) آن را نادیده میگیرند: اگر همهی اعضای یک تیم ستاره باشند (یا بدتر، توهم خود ـ ستارهبینی داشته باشند!) گروهی از کارها روی زمین میمانند که ممکن است در ظاهر به چشم نیایند؛ اما اتفاقا انجام نشدن همین کارها است که باعث شکست تیم میشود. مثال: رئال مادریدِ بدون ماکهلهله در قیاس با رئال مادرید مورینیو که چهار تا هافبک دفاعی قلدر دارد! یا استیل آذینِ این فصل که با یک دفاع میانی به نام کاظم برجلو فصل را آغاز کرد و با مصدومیت او، علی کریمی را در دفاع وسط بهکار گرفت!
ترکیب آدمهای معمولی با ستارهها باعث میشود که هم تیم به موفقیت برسد و هم آن آدمهای معمولی رشد کنند و در حد خودشان ستاره شوند. چیزی که در بارسلونای این سالها میبینیم و قبلتر دربارهاش در سبک رهبری در بارسلونا نوشتهام.
“یک شعار (Motto) عبارتی است که به صورت رسمی انگیزهی عمومی یا نیت (هدف) زیربنایی یک سازمان را بیان میکند.” (ویکیپدیا)
“یک شعار تبلیغاتی (Slogan) عبارتی است کوتاه و بهیادماندنی که بهعنوان نماد یک محصول یا شرکت در تبلیغات بهکار میرود.” (تعریف این سایت)
شعارهای تبلیغاتی شرکتها، عموما اصلیترین فلسفهی وجودی آن شرکت را بیان میکنند. در واقع به نظر میرسد که یک شعار تبلیغاتی، جوهرهی رسالت (Mission) یک شرکت را بازتاب میدهد و در نتیجه با مقایسهی شعارهای تبلیغاتی شرکتهای فعال در یک صنعت، بهنوعی میتوان مقایسهای هم داشت بین نوع نگاه شرکتهای فعال در آن صنعت به حوزهی فعالیت خود!
مرور شعارهای تبلیغاتی شرکتهای معروف فناوری ـ که احتمالا در جذابترین صنعت دنیا فعالیت میکنند ـ میتواند علاوه بر پوشش نکتهی مذکور، به صورت کلی هم جالب باشد:
به این شعارها دقت کنید. خود شما بهعنوان فردی که دارد خروجی کارش را به دیگران میفروشد میتوانید از این شعارها ـ که نشاندهندهی مزیتهای رقابتی شرکتهای بزرگ جهانی هستند ـ ایده بگیرید برای بهتر کردن کار خودتان و کشف ویژگیهایی که یک فرد برتر میتواند داشته باشد. شاید هم، اینها تنها ایدههایی باشند تا شما شعار تبلیغاتی خودتان را کشف کنید! در دنیای مشاورهی مدیریت هم که بسیاری از این شعارها جزو اصول محسوب میشوند؛ نه مزیتها! 🙂
۱- جمعه به دعوت امیر مهرانی عزیز در کارگاه شناخت تواناییها و نقاط قوت شرکت کردم. خوش حالام که بالاخره امیر را بعد از مدتها که قرار بود همدیگر را ببینیم و نمیشد، دیدم و یک روز خوب را با هم گذراندیم. کارگاه امیر (فارغ از بحث دوستیمان!) جذاب و کاملا مفید بود. من فقط توصیه میکنم که در دفعات بعدی برگزاری این کارگاه، حتما در آن شرکت کنید و به یک نکتهی مهم که در این کارگاه یاد گرفتم هم اشاره میکنم: “خیلی وقتها ما فکر میکنیم که کاری را درست انجام نمیدهیم، چون دانش و اطلاعات کافی در مورد روش درست انجام آن کار نداریم. اما واقعیت این است که در اغلب موارد، مشکل نداشتن اطلاعات نیست: ما استعدادی در آن کار نداریم!“
۲- دوستان و بزرگواران دیگری را هم در این کارگاه زیارت کردم؛ از جمله چند نفر از خوانندگان عزیز گزارهها که کامنتهای خوبی هم در مورد اینجا به من دادند. سعی میکنم نکاتی که دوستان فرمودند را رعایت کنم و مجددا اینجا ازشان تشکر میکنم. همین طور تشکر ویژهای دارم از خانم مفاخری و آقای شاکری مدیران مجموعهی مدیران ایران بابت زحماتشان در برگزاری این کارگاه.
۳- دیشب فینال لیگ قهرمانان اروپا برگزار شد و بارسای شگفتانگیز ما در زیباترین فینال لیگ قهرمانانی که من یادم میآید، منچستر یونایتدِ سر الکس ـ افسانهی فوتبالی من ـ را نابود کرد و قهرمان شد. مبارکا باشد … اما دو نکته در این بین برای من خیلی جالب بود: یکی اینکه اینجا در مورد تیم رؤیایی بارسای یوهان کرویف که اولین بار قهرمان اروپا شد خواندم که چرا اینقدر در تاریخ بارسا این تیم مهم است. نویسنده برگشته بود به زمانی که کرویف هنوز بازیکن بود و به خوزه نونس رئیس وقت بارسا توصیه کرده بود کمپ لاماسیا را برای پرورش جوانان کاتالونیا تأسیس کند. این استراتژی، در طول سالهای بعد در بارسا اجرا شد و اینطوری ستارههای تیم رؤیایی بارسای کرویف مثل خود پپ گواردیولا از دل این سیستم درآمدند. در این مقالهی جالب جایی نقل قولی از مایکل لادروپ یکی از ستارگان تیم رؤیایی بارسا نکتهی جالبی گفته: “قهرمانی سال ۹۲ نقطهی اوج موفقیت سیستم پایهگذاری شده در بارسا و سبک هلندی توتال فوتبال این تیم بود. این قهرمانی باعث تغییر همیشگی تاریخ یک باشگاه برای همیشه شد: بارسا دیگر یک قدرت برتر اروپایی محسوب میشد.” و امروز، این بارسای شگفتانگیز هم نشانهی دیگری است از اینکه انتخاب درست استراتژی و از آن مهمتر اجرای آن چه نقشی در موفقیت سازمان دارد. در کنار آن، من همیشه در نوشتههایام بر جذابیت پنهان داشتن توان گذاشتن تأثیری بزرگ و متفاوت تأکید میکنم. این هم مثالی دیگر از اینکه اینطوری، نه تنها خودتان لذتاش را میبرید؛ بلکه در تاریخ هم ماندگار میشوید!
۴- و نکتهی دوم: تصویر بازوبند کاپیتانی بر بازوی اریک آبیدال و بالا بردن جام قهرمانی لیگ قهرمانان، تصویری بسیار شگفتانگیز و فراموشنشدنی است. اریک آبیدال نماد بزرگی برای تلاش برای شکست دادن شکستها و دستیابی به موفقیت است. مبارزهی او با آن تومور کبدی و موفقیتاش در بازگشتن به زندگی عادی بعد از یک مشکل بسیار بزرگ، واقعا ستودنی است. اما من کلاه را به احترام تیمی بزرگ از سر بر میدارم که باز هم درس بزرگ دیگری را در زندگی به ما داد: “یکی از مهمترین وظایف اعضای هر تیم، کمک کردن به همدیگر برای غلبه بر بحرانهای زندگی شخصی است.“
باز هم تأخیر! میدانید که گزارهها حدود ۲۴ ساعت به دلیل اتمام پهنای باند ماه می، غیرقابل دسترس بود. چقدر هم هفتهی کملینکی! در هر حال اینا که بهانه است، پس بریم سراغ کار خودمون:
پیش از شروع سه نکته:
مدیریت:
گزارش کارگاه شناخت تواناییها و نقاط قوت (خیلی ممنون از امیر مهرانی عزیز که بالاخره فرصت دیدناش دست داد)
آنچه که من از کارگاه امیر مهرانی آموختم! (نوشتهی بچههای همینا در مورد کارگاه امیر)
گاهی باید کار گل کرد (مهدی عرب عامری)
این مشتریان نادان؟! (آقای مجید آواژ؛ روزنوشتهای بهساد)
سیستم اطلاعات پروژه (نادر خرمیراد)
فلسفه گوگل: ۱۰ نکتهای که میدانیم درست است (فلسفهی مدیریتی گوگل!!! عالی!!!)
سه توصیه برای زمانی که در کسب و کار با دوستان شریک می شویم (محمد سالاری)
فناوری اطلاعات:
خلاقیت و نامتعارف بودن و نگاهی به سیستم عامل جدید گوگل (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
شبکه های اجتماعی مجازی ابزار تولید محتواست (جواد افتاده؛ رسانههای اجتماعی)
پاسخ وبلاگنویسان برتر ایران به یک پرسش مهم (مهرداد نایب؛ ویزویز)
افزایش استفاده از توییتر در میان کاربران
درآمد مایکروسافت از اندروید بیشتر از ویندوز فون است (این مایکروسافت دزد!) و چرا ایمیل برای گوگل، یاهو و مایکروسافت مهم است (وبلاگ دنیای زیبای وب)
سرویس Wallet گوگل جایگزین کیف پول میشود و شش “نه” بزرگ استیو جابز که تبدیل به شش “بله” بزرگ شدند (سایت نارنجی)
یک میلیون فایل در هر ۵ دقیقه توسط کاربران دراپباکس!
آیفون ۴ رکورد جهانی گینس را شکست!
اقتصاد:
انگیزه مزخزف گویی (حجت قندی؛ اقتصادانه)
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
دوره کارشناسی، دوره رهاییبخشی (حامد قدوسی)
شما هم یک حرفهای باشید (ابراهیم شادفروغ)
هفت قاعده برای آغاز داستاننویسی (خوابگردِ رضا شکراللهی؛ من این مطلب را برای یاد گرفتن چگونه نوشتن گزارشهای مشاورهی مدیریت هم شدیدا توصیه میکنم!)
به آرامی آغاز به مردن میکنی (شعر مدیریتی پابلو نرودا با ترجمهی احمد شاملوی بزرگ)
چون در مدرسه قهوهای است (یک حکایت مدیریتی عالی!)
پ.ن. از معرفی سایتهای مفیدی که من ندیدهام، استقبال میشود!
“کار مزخرف! بهدرد نخور! اه اه اه!”
“اینم شد کار آخه؟ بشینم خونه بهتره.”
این عبارتها آشنا هستند؛ نه!؟ اغلب ما وقتی با شغلمان مشکل پیدا میکنیم، معمولا غرهایمان را در این قالبها بر سر دیگران میزنیم! 😉
قبلتر در این وبلاگ به مدل سنجش کیفیت زندگی کاری Vault پرداختهام. این مدل به ویژگیهای مثبتی میپردازد که یک شغل و یک محیط کاری باید برای انسانها فراهم کنند. خوب شاید این سؤال طبیعی باشد که ویژگیهای یک شغل بد چیست؟
در تحقیق جالبی که توسط محققان دانشگاه ملی استرالیا در کانبرا انجام شده است، ۵ ویژگی یا نشانهی یک شغل بد از نظر روانشناختی شناسایی شده است:
نشانههای آشنایی است؛ نه!؟ بنابر عقیدهی محققان، این عوامل ریشههای اصلی افت کیفیت سلامت روانی کار بهحساب میآیند.
شناخت این ۵ عامل دو سویه دارد:
اما جالب است بدانید موضوع اصلی این تحقیق چیز دیگری بوده است. این تحقیق برای این انجام شده که مشخص شود آیا صرفِ داشتن کار در مقایسه با بیکاری باعث سلامت روانی فرد میشود یا خیر؟ نتیجه: خیر! لزوما افراد شاغل نسبت به افراد بیکار سلامت روانی بالاتری ندارند. در واقع باید این دیدگاه کلیشهای این طور اصلاح شود که: “افراد شاغلی که شغل مناسبی از نظر کیفیت روانشناختی کار دارند، در مقایسه با بیکاران سلامت روانی بیشتری دارند.”
پ.ن. باز هم تأخیر! لینکهای هفته به دلیل درگیریهای شغلی و شخصی من در آخر هفته، شنبه شب.
“سؤال: چه معیارهایی سبب پیشرفت مجید جلالی در حیطه مربیگری شده است؟
**مجید جلالی: سه شاخصه برای من اهمیت داشته و دارد که این شاخص ها عبارتند از: ۱- تحمل و حل ابهامات؛ ۲- تولیدات فنی؛ ۳- پشتکار و ممارست.” (اینجا)
برای پیشرفت حرفهای باید:
این سه شاخص، بهویژه باید مورد توجه جوانان تازهکار قرار بگیرند.
شجاعت یعنی مقاومت در برابر ترس و غلبه بر آن، نه نترسیدن!
مارک تواین