برای انجام کارهای بزرگ ما نهتنها لازم است که دست به عمل بزنیم، بلکه باید رؤیا هم ببینیم. ما نباید تنها برنامهریزی بکنیم: باید باور داشته باشیم.
آناتول فرانس
کسبوکار، مدیریت و كار حرفهای بهروایت زندگی
برای انجام کارهای بزرگ ما نهتنها لازم است که دست به عمل بزنیم، بلکه باید رؤیا هم ببینیم. ما نباید تنها برنامهریزی بکنیم: باید باور داشته باشیم.
آناتول فرانس
برای انجام کارهای بزرگ ما نهتنها لازم است که دست به عمل بزنیم، بلکه باید رؤیا هم ببینیم. ما نباید تنها برنامهریزی بکنیم: باید باور داشته باشیم. آناتول فرانس
” همه روی کار مربی تمرکز کردهاند و من دلیل آن را نمیدانم. من بهتنهایی نمیتوانم کاری انجام دهم. فوتبال یک ورزش فردی نیست. موفقیت به کیفیت بازیکنان و ساختار باشگاه بستگی دارد. من تنها از بازیکنانم بهترین بازی را میگیرم. من به آنها فرصت می دهم تا بازی خودشان را انجام دهند. من استعداد آنها را شکوفا میکنم و به آنها اجازه میدهم تا تصمیمات خودشان را بگیرند. هیچ دیکتاتوری وجود ندارد.” (آندره ویلاس بوآس در مورد فلسفهی مربیگریاش؛ اینجا)
بدون شرح: اینجوری مدیریت و رهبری کنید لطفا!
” همه روی کار مربی تمرکز کردهاند و من دلیل آن را نمیدانم. من بهتنهایی نمیتوانم کاری انجام دهم. فوتبال یک ورزش فردی نیست. موفقیت به کیفیت بازیکنان و ساختار باشگاه بستگی دارد. من تنها از بازیکنانم بهترین بازی را میگیرم. من به آنها فرصت می دهم تا بازی خودشان را انجام دهند. من استعداد آنها را شکوفا میکنم و به
انسانهای شاد دو ویژگی مشترک دارند: دقیقن میدانند که چه چیزی میخواهند و احساس میکنند که در مسیر رسیدن به آن هستند. این همان چیزی است که زندگی را دلپذیر میسازد: اینکه مقصدی داشته باشی و بدانی که در راه رسیدن به آن هستی!
باربارا شر
انسانهای شاد دو ویژگی مشترک دارند: دقیقن میدانند که چه چیزی میخواهند و احساس میکنند که در مسیر رسیدن به آن هستند. این همان چیزی است که زندگی را دلپذیر میسازد: اینکه مقصدی داشته باشی و بدانی که در راه رسیدن به آن هستی! باربارا شر
فرگوسن در گفتگو با خبرنگاران گفت:” فکر میکنم نمایشها و آمادگی بارسلونا در ۳-۲ سال اخیر آنها را به بهترین تیم جهان تبدیل کرده است. در حال حاضر، همه آنها را بهترین تیم دنیا میدانند. من هم از اینکه در حال حاضر در جای دوم قرار داریم، خوشحال هستم؛ اما هدف اصلی ما دست یافتن به جایگاه آنهاست.” (اینجا)
سر الکس بزرگ درس عالی به ما داده که درسهای خود بارسا را بهیاد میآورد: همانجایی که الان هستید خوب است؛ چون خودتان با امکانات و قابلیتها و توانمندیهایتان آن را ساختهاید. بنابراین لازم است که از جایگاه امروزیتان لذت ببرید؛ اما در عین حال هم همیشه هدفتان جلو رفتن و پیشرفت و رسیدن به جایگاه بالاتر باشد.
فرگوسن در گفتگو با خبرنگاران گفت:” فکر میکنم نمایشها و آمادگی بارسلونا در ۳-۲ سال اخیر آنها را به بهترین تیم جهان تبدیل کرده است. در حال حاضر، همه آنها را بهترین تیم دنیا میدانند. من هم از اینکه در حال حاضر در جای دوم قرار داریم، خوشحال هستم؛ اما هدف اصلی ما دست یافتن به جایگاه آنهاست.” (اینجا) سر الکس
من نیستم اینکه اینجاست، این «من» که تنهاست
من بی تو هیچم، تو هر جا که باشی «من» آنجاست
اینجا سراغ تو را، از که باید بگیرم؟
اینجا که بیگانگی، عادت آشناهاست …
روزی که «ما» میشویم از تفاهم «من» و «تو»
آن روز زیباترین روز روزان دنیاست!
حسین منزوی
من نیستم اینکه اینجاست، این «من» که تنهاست من بی تو هیچم، تو هر جا که باشی «من» آنجاست اینجا سراغ تو را، از که باید بگیرم؟ اینجا که بیگانگی، عادت آشناهاست … روزی که «ما» میشویم از تفاهم «من» و «تو» آن روز زیباترین روز روزان دنیاست! حسین منزوی
“هر سال برای ما دشوارتر است که بهتر از دیگران باشیم. ما باید همیشه بهتر از قبل شویم و برای تیم مهم است که این را بهعنوان چالش در نظر بگیرد. اگر تلاشی که پارسال انجام دادیم را تکرار کنیم نمیتوانیم مطمئن باشیم که این بار هم موفق میشویم. تیم نباید هرگز دست از یادگیری و پیشرفت بردارد. سایر تیمها مقابل ما بازی متفاوتی انجام میدهند. پس چالش دوم این است که به دنبال روشهای متفاوتی از بازی باشیم تا بتوانیم تاکتیکهای رقیبان را خنثی کنیم.” (آندرس اینیستای عزیز؛ اینجا)
چقدر عالی! اینیستا به ما میگوید که در رقابت حواسمان به این باشد که رقبایمان هم هر روز بهتر از دیروز میشوند. خیلی وقتها در رقابت شکست میخوریم چون این نکتهی بدیهی یادمان میرود! بنابراین برای باقی ماندن در کورس رقابت و برای پیروز شدن دوباره یادمان نرود:
۱- ما باید بهتر شویم؛ چون رقبایمان هم هر روز بهتر میشوند.
۲- بهتر شدن یعنی بتوانیم با روش متفاوتی با رقبایمان مواجه شویم و در نتیجه آنها نتوانند با شناخت کافی از استراتژیها، تاکتیکها و روشهای اجرایی ما شکستمان دهند!
پ.ن. مدیران و رهبران سازمانی هم توجه کنند که با داشتن چنین بازیکنان روشنبین و هوشمندی است که تیمی بینظیری مثل بارسای عصر پپ خلق میشود.
“هر سال برای ما دشوارتر است که بهتر از دیگران باشیم. ما باید همیشه بهتر از قبل شویم و برای تیم مهم است که این را بهعنوان چالش در نظر بگیرد. اگر تلاشی که پارسال انجام دادیم را تکرار کنیم نمیتوانیم مطمئن باشیم که این بار هم موفق میشویم. تیم نباید هرگز دست از یادگیری و پیشرفت بردارد. سایر تیمها مقابل ما
بارها و بارها در زندگی به این فکر کردهام که گویی روحیهی ما آدمها حالتی شبیه موج سینوسی دارد: از یک نقطهی صفر شروع شده و مدام در زندگی بالا و پایین میشود. به نقطهی صفر بازمیگردد و از آن میگذرد. منفی میشود و باز به بالای محور مختصات زندگی میرود. طول موجهای بالای محور در برابر موجهای پایین محور بسیار کوچک است! شادی گوهر کمیابی است … همین است که طول شادی در زندگی آدمی مهم میشود و نه طول آن! +
اما مدتی است متوجه نکتهی دیگری هم شدهام. اینکه آن طول موج درونی وابسته است به متغیر دیگری بهنام “انتروپی” درونی. تعریف انتروپی را خیلی از ما در فیزیک دبیرستان خواندهایم و خیلیتر (!) از ما هم در دانشگاه. انتروپی را در نظریهی عمومی سیستمها هم داریم.
اما مراد من از “انتروپی درونی” چیست؟ انتروپی یعنی تمایل اجزای درونی یک سیستم به حرکت بهسوی بینظمی که ناشی از آزاد شدن یک حجم عظیم انرژی است. زندگی ما هم همین است. هر کدام از ما با میزان مشخصی انرژی درونی پا به این جهان خاکی گذاشتهایم و بالا و پایین بردن این انرژی به خودمان سپرده شده است. آزاد شدن این انرژی باعث افزایش انتروپی ذرات درونی انسان میشود. آنوقت است که نمیتوانی لحظهای بنشینی و توقف کنی. آنوقت است که بیقراریِ نماندن، تبدیل به تنها وضعیت پایدار زندگی میشود.
اما ماجرا اینقدرها هم ساده نیست. همهی ما از همان ابتداییترین روزهایی که قدرت درک دنیا را پیدا میکنیم با دو گزینهی اصلی مواجه میشویم: میتوانیم این انرژی را آزاد کنیم و از حرارتش بهره ببریم و میتوانیم بههدرش بدهیم. میتوانیم از این انرژی برای ساختن و ماندن و جاودان شدن استفاده کنیم و میتوانیم آن را بدون هیچ اثربخشی تنها و تنها مصرف کنیم تا تمام شود.
****
در طی مسیر زندگی، ایستگاههای سوختگیری وجود دارند که با آنها میشود سطح انرژی درونی را بالاتر ببری. موفقیتها و احساس رضایت ناشی از کارهای خوب سادهترین و آشکارترین نمونههای آن هستند. و همینطور است نشست و برخاست با آدمهای بزرگ و پر”شور”، تجربهی بزرگ و زیبای “عشق”، لذت همراهی و همنشینی با دوستان پرانرژی و البته بهرهگیری از انرژی بیپایان دنیای هنر و ادبیات و فرهنگ.
****
بهتجربه متوجه شدهام که هر چقدر انرژی درونیت را هدفمندتر آزاد کنی و هر چه آن را سخاوتمندانهتر به دیگران ببخشی، سطح آن در ظرف درونیت هم بالاتر میرود. حتی بدون آن هم، اگر انرژی درونیت را صرف رسیدن به هدفهای شخصی زندگی خودت هم بکنی، موفقیت در انتظار تو است. اما در واقع مشکل در این است که در هر لحظه سطح این انرژی ثابت است. هر چقدر به محیط پیرامونیت انرژی ببخشی، انرژی درونی خودت کم میشود و خودت به توقف نزدیک … مکانیزم عمل یخ در سرد کردن آب را یادتان میآید؟ دقیقن همانطور.
مدتی است احساس میکنم انرژی درونیام به پایان رسیده و در درونم به یک نقطهی توقف و بیعملی رسیدهام. این روزها بخش مهمی از دغدغههای درونیام روشن کردن دوبارهی شعلهی “شور درون” در خودم است. شعلهای که نور و حرارتش من را به این نقطهای که الان در آن هستم رسانده است ـ نقطهای که نمیدانم آیا میتوان حتا بهصورت نسبی موفقیت نامیدش یا نه.
این روزها درسهایی که اینجا نوشته یا تجربه کردهام را مدام برای خودم تکرار میکنم. از درسهای پپ گرفته تا پیتر برگمان. از تجربیات زندگی خودم تا دیگران. اما دست آخر، نتیجه باز هم احساسِ سکونِ درونی است …
****
ماجرا احتمالن از یک شکست عاطفی و خیلی مهمتر از آن از دلتنگیهای مربوط به دوری طولانیمدت خواهران عزیزم کلید خورده است. با این حال جالب است که احساس افسردگی و ناراحتی چندانی ندارم و اتفاقن آرامترین روزهای چند سال اخیرم را میگذرانم. برای زندگیام دهها برنامه دارم و برای بهتر کردن دنیای اطرافم و زندگی دیگران هم همینطور. هنوز کارهای نکردهی بسیاری باقی مانده است! مشکل، بیعملی است. میدانم که این بیعملی ریشه در هر چیزی داشته باشد، علتش “تنبلی” نیست! تنها شعلهی درونیام یا خاموش شده یا شدیدن به پتپت افتادن افتاده است.
دارم سعی میکنم قوی باشم و قوی بمانم. امیدوارم بتوانم …
بارها و بارها در زندگی به این فکر کردهام که گویی روحیهی ما آدمها حالتی شبیه موج سینوسی دارد: از یک نقطهی صفر شروع شده و مدام در زندگی بالا و پایین میشود. به نقطهی صفر بازمیگردد و از آن میگذرد. منفی میشود و باز به بالای محور مختصات زندگی میرود. طول موجهای بالای محور در برابر موجهای پایین محور
… برای آنکه نگویند، جُستهایم و نبود
تو را که جُسته و پیداش کردهام “آن” باش
کویر تشنهی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش!
حسین منزوی
… برای آنکه نگویند، جُستهایم و نبود تو را که جُسته و پیداش کردهام “آن” باش کویر تشنهی عشقم، تداوم عطشم دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش! حسین منزوی
“دنی آلوس ترجیح داد که به ارزیابی کمکها یا اشتباهات داوران نپردازد و گفت:«گریه کردن و حسرت خوردن کار ما نیست. ما میدانیم که آنها سه یا چهار نفر هستند که سعی میکنند به بهترین نحو ممکن کار خودشان را انجام دهند. بعضی روزها موفق هستند و برخی روزها نه. ولی ما نمیخواهیم به ارزیابی این مسائل بپردازیم. اگر ما به پیروزی نرسیدیم و امتیازی کسب نکردهایم، یعنی اینکه یک جای کار ما میلنگد.» (اینجا)
یادمان نرود: پیروز نشدن و شکست خوردن همیشه یعنی یک جای کار خود ما مشکل داشته. نقش عوامل خارجی بسیار ناچیز است. خیلی وقتها شکست میخوریم؛ چون کارمان را درست انجام ندادهایم. بعضی وقتها موفق نمیشویم؛ چون اصلا نباید کاری را شروع میکردیم. و البته قبول دارم گاهی هم ما را میبازونند! اما این “گاهی”ها آنقدر معدودند که اصلا نباید به آنها فکر کرد. اگر درست دقت کنیم حتا در همین “گاهی”ها هم رد ضعفهای خودمان را میبینیم!
پ.ن. این است تفاوت مکتب فوتبال بارسا با فوتبال بعضیها که همیشه داور و میشل پلاتینی و … باعث شکست خوردنشان میشوند!
“دنی آلوس ترجیح داد که به ارزیابی کمکها یا اشتباهات داوران نپردازد و گفت:«گریه کردن و حسرت خوردن کار ما نیست. ما میدانیم که آنها سه یا چهار نفر هستند که سعی میکنند به بهترین نحو ممکن کار خودشان را انجام دهند. بعضی روزها موفق هستند و برخی روزها نه. ولی ما نمیخواهیم به ارزیابی این مسائل بپردازیم. اگر ما
۱- “پرندگان خشمگین” ۵۲مین محصول شرکت روویو بود. آنها بیش از هشت سال برای بقا تلاش کردند و تقریبا نیمه ورشکسته شدند تا سرانجام محصول پیروز خودشان را عرضه کردند.
۲- پینترست محبوب این روزها در سال اول حیاتش اینقدر نتایج مالی وحشتناکی داشت که هر کسی جای صاحب آن بود تعطیلش میکرد. اما او اندکی مشکلات را تحمل کرد و سرانجام موفق شد!
۳- جیمز دایسون ۵۱۲۶ نمونه شکست خورده ساخت تا سرانجام جاروبرقی تحولسازش را به بازار عرضه کرد.
همهی ما عادت کردهایم که افراد و شرکتهای موفق را تحسین کنیم؛ اما به شکستهای فراوان و سختی که آنها در طی مسیر رسیدن به موفقیت داشتهاند نمیاندیشیم. اوپرا وینفری و استیو جابز از روز اول که این آدمهای بزرگ امروزی نبودند! (زندگیشان را بخوانید.)
شکستها بهسادگی منابع تأمین دادههای جدید برای اصلاح رویکرد شما به زندگی و کسب و کارتان هستند. پس شکست بخورید تا موفق شوید!
پ.ن. با عرض پوزش بابت وقفهی ایجاد شده در انتشار پستهای “درسهای توسعهی یک کسب و کار کوچک” بخش بعدی این پستها فردا شب منتشر خواهد شد.
۱- “پرندگان خشمگین” ۵۲مین محصول شرکت روویو بود. آنها بیش از هشت سال برای بقا تلاش کردند و تقریبا نیمه ورشکسته شدند تا سرانجام محصول پیروز خودشان را عرضه کردند. ۲- پینترست محبوب این روزها در سال اول حیاتش اینقدر نتایج مالی وحشتناکی داشت که هر کسی جای صاحب آن بود تعطیلش میکرد. اما او اندکی مشکلات را تحمل کرد