رفتن به محتوا
  • صفحه‌ی اصلی
  • داستان گزاره‌ها
  • درباره‌ی نویسنده‌ی گزاره‌ها
  • کتابخانه‌ی گزاره‌ها
  • تماس

تنفس خورشید!

ادبيات,  زندگی

در همین سیاهی شگفت هم گرمی حضور آفتاب را می‌شود نفس کشید می‌شود هنوز … می‌شود! گرچه شب پیش چشم ما ثانیه به ثانیه به‌روز می‌شود … محمد مهدی سیار

26 تیر 1398 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

شب، سکوت، شکیب …

ادبيات,  زندگی

شب آمد و دل تنگ‌م هوای خانه گرفت دوباره گریه‌ی بی‌طاقتم بهانه گرفت شکیب درد خموشانه‌ام دوباره شکست دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت نشاط، زمزمه‌زاری شد و به شعر نشست صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت امید عافیت‌م […]

20 تیر 1398 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

عطش ناشنیدنی …

ادبيات,  زندگی

عطشی دارم از آن دست که ناگفتنی است در گلوی‌م خبری هست که ناگفتنی است جاری‌ام در دل گسترده‌ی تنهایی خویش رو به آن روشن یک‌دست که ناگفتنی است چه بگویم که زبان‌م متلاشی شده است حیرتی هست در این مست که ناگفتنی است مانده‌ام خیره در آیینه‌ی سرشار از هیچ آن چنان رفته‌ام از […]

13 تیر 1398 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

گرفتار …

ادبيات,  زندگی

نه چندان بزرگ‌م که کوچک بیاب‌م خودم را نه آ‌ن‌قدر کوچک که خود را بزرگ … گریز از میان‌مایگی آرزویی بزرگ است؟ به‌احترام دوم اردیبهشت و ۶۰ سالگی قیصر امین‌پور. روح بزرگ و مهربان‌ش در آستان جانان شاد باد.

2 اردیبهشت 1398 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

خواستن برای ساختن …

ادبيات,  زندگی

پیشینیان با ما در کار این دنیا چه گفتند؟ گفتند: باید سوخت گفتند: باید ساخت گفتیم: باید سوخت، اما نه با دنیا که دنیا را! گفتیم: باید ساخت اما نه با دنیا که دنیا را! به‌احترام ۵۹ سالگی قیصر امین‌پور. روح بزرگ و دریایی‌اش غریق دریای رحمت الهی.

2 اردیبهشت 1397 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

دریا هم این چنین که من‌م بردبار نیست!

ادبيات,  زندگی

دریا که صدا می‌زندم وقت کار نیست دیگر مرا به مشغله‌ای اختیار نیست پر می‌کشم به جانب هم‌بغض هر شب‌م آیینه‌ای که هیچ زمان‌ش غبار نیست دریا و من چقدر شبیه‌ایم گر چه باز من سخت بی‌قرارم و او بی‌قرار نیست با او چه خوب می‌شود از حال خویش گفت دریا که از اهالی این […]

30 فروردین 1397 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

هلهله‌ی فاصله …

ادبيات,  زندگی

خطی، خبری، هلهله‌ای از تو ندارم با این همه حتی گله‌ای از تو ندارم آماده‌ی ویران‌ شدن‌م، حیف، زمانی‌ست دیگر اثر زلزله‌ای از تو ندارم! در دست، به‌جز شاخه‌ی خشکیده‌ی سرخی در پای، به جز آبله‌ای از تو ندارم عمری‌ست فقط شاعر چشمان تو هستم هر چند که چشمِ صله‌ای از تو ندارم بگذار به […]

26 بهمن 1396 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

بانگی در گوش به‌خواب رفته …

ادبيات,  زندگی

یک شب دلی به مسلخ خون‌م کشید و رفت دیوانه‌ای به دام جنون‌م کشید و رفت پس‌کوچه‌های قلب مرا جستجو نکرد اما مرا به عمق درون‌م کشید و رفت یک آسمان ستاره‌ی آتش گرفته را بر التهاب سرد قرون‌م کشید و رفت من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت خطی به روی بخت […]

5 بهمن 1396 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

صدای ساز عدم

ادبيات,  زندگی

با این شب مکدّر و خاموش دم نزن خواب سیاه عقربه‌ها را به هم نزن از این من رها شده در شب، غزل مخواه با من، منِ شکسته دل از عشق دم نزن وقتی به آسمان نگاه‌ت نمی‌رسم دیگر عزیز! طعنه به بال و پرم نزن حق دارد آفتاب نتابد بر این غبار از من […]

16 آذر 1396 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

نامه‌های آسیمه‌سر …

ادبيات,  زندگی

من پیر شدم ،دیر رسیدى، خبرى نیست مانند من، آسیمه‌سر و دربه‌درى نیست بسیار براى تو نوشتم غم خود را بسیار مرا نامه، ولى نامه‌برى نیست یک عمر قفس بست مسیر نفس‌م را حالا که درى هست مرا بال و پرى نیست حالا که مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا برده و از من اثرى […]

9 آذر 1396 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

صفحه‌بندی نوشته‌ها

قبلی 1 … 3 4 5 … 14 بعدی
پوسته Royal Elementor Kit توسط WP Royal.
به نسخه موبایل بروید