رفتن به محتوا
  • صفحه‌ی اصلی
  • داستان گزاره‌ها
  • درباره‌ی نویسنده‌ی گزاره‌ها
  • کتابخانه‌ی گزاره‌ها
  • تماس

افسانه‌ی دیدار من و خورشید …

زندگی

ـ نظر در تو می‌کنم ای بامداد، که اندُه‌گنانه نشسته‌ای کنارِ دریچه‌ی خُردی که بر آفاقِ مغربی می‌گشاید. ــ من و خورشید را هنوز امیدِ دیداری هست، هر چند روزِ من آری به پایانِ خویش نزدیک می‌شود ــ نظر در تو می‌کنم ای بامداد … احمد شاملو

3 شهریور 1390 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید

از میان گفتگوهای نافه‌ی شماره‌ی یک (۲) (احمد شاملو)

زندگی,  گزاره‌ها

این بخش را به پاره‌هایی از مصاحبه‌ی منتشر نشده‌ی احمد شاملو با به‌روژ ئاکره‌یی اختصاص می‌دهم: ـ عاشق بودن پشتوانه‌ی پیروزی در هر کاری است. داستان آن کارگر ساختمانی را شنیده‌اید که زیر آفتاب سوزان از ته دل آواز می‌خواند و خشت را بلندتر از همه می‌انداخت؟ بله. کریم خان فرستاد تحقیق کنند ببینند دلیل […]

10 شهریور 1389 / ۰ دیدگاه
بیشتر بخوانید
پوسته Royal Elementor Kit توسط WP Royal.
به نسخه موبایل بروید