نگاه کن مرا

که چشم، کم‌کم نایاب می‌شود

مهارت دوست داشتن در زبان مادری

گم می‌شود …

احمدرضا احمدی

نگاه کن مرا که چشم، کم‌کم نایاب می‌شود مهارت دوست داشتن در زبان مادری گم می‌شود … احمدرضا احمدی

اگر آفتاب شود

امید نخواهم داشت

تمام روز

تمام حادثه

در مسیر عاطفه‌ی تو باشد

دوباره باید تأسف داشت

که صدای آب و سبزی درختان

آن‌قدر واقعی است

که باید سخن از مرگ گفت

من آرامش را نمی‌خواهم

من حرف دارم

گوش کنید

خواهش می‌کنم

فقط تا طلوع آفتاب گوش کنید …

احمد رضا احمدی

* عنوان پست، بیتی است از غزل‌های زلال دیوان شمس تبریزی.

اگر آفتاب شود امید نخواهم داشت تمام روز تمام حادثه در مسیر عاطفه‌ی تو باشد دوباره باید تأسف داشت که صدای آب و سبزی درختان آن‌قدر واقعی است که باید سخن از مرگ گفت من آرامش را نمی‌خواهم من حرف دارم گوش کنید خواهش می‌کنم فقط تا طلوع آفتاب گوش کنید … احمد رضا احمدی * عنوان پست، بیتی است

بی‌برگ بودم
درختان از بهار باز آمدند
گفتم:
ای دل
راهی نیست
باید خویش را
بر دستان و آسمان
آویخت.
از صدای تو
از خواب برخاستم
گفتم:
چه کسی است
که آینه را به میل خویش
صیقل می‌دهد
که من صورتم را در آینه‌ی
صورت تو ببینم …

احمد رضا احمدی

بی‌برگ بودم درختان از بهار باز آمدند گفتم: ای دل راهی نیست باید خویش را بر دستان و آسمان آویخت. از صدای تو از خواب برخاستم گفتم: چه کسی است که آینه را به میل خویش صیقل می‌دهد که من صورتم را در آینه‌ی صورت تو ببینم … احمد رضا احمدی