“رضایت شغلی” یکی از گم‌شده‌های بزرگ این روزهای بسیاری از محیط‌های کاری است. مدیران از توان‌مندی و بهره‌وری پایین همکاران‌شان گلایه دارند و کارکنان هم از پایین بودن کیفیت زندگی شغلی‌شان ناراحت‌اند. در این میان آن چیزی که قربانی می‌شود، کیفیت کار و دستیابی به اهداف کلی سازمان است. بدون هیچ تعارفی واقعیت این‌ است که هر دو گروه در گلایه‌های‌شان محق هستند. بسیاری از ما به‌عنوان نیروی انسانی سازمان‌ها، دارای تخصص و از آن بدتر، مهارت‌های کار حرفه‌ای چندان بالایی نیستیم و در نتیجه نمی‌توانیم انتظارات سازمان محل کارمان را برآورده سازیم (به‌تر است صادق باشیم و حداقل پیش وجدان حرفه‌ای‌مان توجیه را کنار بگذاریم!) در برابر آن متأسفانه بسیاری از مدیران و سازمان‌های ما نیز با ساده‌ترین اصول مدیریت و حرفه‌ای‌گری و به‌صورت خاص مدیریت منابع انسانی و انگیزش بیگانه‌اند. نتیجه‌‌ی این تعارض، افزایش هر روز گلایه و شکایت در فرهنگ کاری است که متأسفانه قبح گناه “غیبت” و “دروغ” در آن از بین رفته است و انصاف نیز گوهر نایابی است که آن را نصیب هر کسی نکرده‌اند! وقتی این را کنار عدم آشنایی و احساس نیاز به گفتگو در میان ما بگذارید، علت بسیاری از اتفاقات بد کاری که هر روز شاهد آن هستیم را بیش از پیش در خواهید یافت.

من در نوشته‌های‌م در گزاره‌ها تلاش کرده‌ام تا در مورد مهارت‌های کار حرفه‌ای تا حد امکان نکاتی را ارائه دهم. این بار و در مقاله‌ی این هفته با الهام‌گیری از مقاله‌ی تراویس برادبری در سایت مجله‌ی اینک به‌سراغ مدیران می‌رویم و فهرست‌وار به آن‌ها نشان می‌دهیم که باید نگران ترک سازمان توسط کارکنان خوب‌شان باشند؛ چون:

۱- کارکنان خوب از حجم کاری وحشتناک و اضافه‌کاری بدون حتی یک تشکر ساده که به بهانه‌ی کیفیت کاری بالا به آن‌ها تحمیل می‌شود، خسته می‌شوند!

۲- آن‌ها در برابر کمیت و کیفیت بالای کارشان از سازمان هیچ تقدیر و پاداشی دریافت نمی‌کنند.

۳- آن‌ها حس می‌کنند که برای سازمان و مدیرشان هیچ ارزشی ندارند!

۴- آن‌ها به هر دلیلی از نتیجه‌ی کارشان راضی نیستند و به آن افتخار نمی‌کنند!

۵- آن‌ها شاهد استخدام و و ارتقای شغلی افراد نامناسب و نادرست هستند!

۶- به آن‌ها اجازه داده نمی‌شود که در کارشان به‌دنبال رؤیاها و شور و اشتیاق‌های درونی‌شان باشند!

۷- سازمان هیچ تلاشی برای آموزش و توسعه‌ی دانش و مهارت‌های آن‌ها نمی‌کند!

۸- هیچ کس در سازمان برای خلاقیت آن‌ها احترامی قائل نیست و این خلاقیت را ارج نمی‌نهد!

۹- کارشان معمولی و شبیه عادت‌های روزمره است و هیچ چالشی را برای آن‌ها ایجاد نمی‌کند!

این دلایل باعث می‌شود تا کم‌کم کارکنان خوب از کار کردن در سازمان دل‌سرد شوند. این دل‌سرد شدن اغلب به‌شکل کاهش بهره‌وری و کیفیت کار و افسردگی و سردی و تشنج در روابط کاری بروز می‌کند و متأسفانه در اغلب موارد به زبان نمی‌آید. با گذشت زمان اگر مدیران سازمان متوجه موضوع نشوند، این دل‌سرد شدن کم‌کم به دل‌زدگی تبدیل می‌شود و در نهایت، به استعفاها و ترک شغل‌های ناگهانی می‌انجامد.

متأسفم که بگویم با وجود این‌که مبحث انگیزش یکی از پایه‌ترین مباحث مدیریتی است که در دوره‌های مدیریت به مدیران آموزش داده می‌شود و با وجود این‌که عوامل و نشانه‌های مشکلات انگیزشی در سازمان که در این نوشته به آن‌ها اشاره شد بسیار شایع هستند و در بسیاری از کتب‌ و مقالات مدیریتی به آن‌ها اشاره شده؛ اما اغلب مدیران در عمل آن‌ها را فراموش می‌کنند. واقعیت تلخ‌تر این است که برای افزایش کیفیت زندگی کاری و انگیزش نیروی انسانی، هزینه کردن یکی از آخرین گزینه‌ها است؛ اما برای اغلب مدیران به رسم قدیمی‌ترین الگوی علمی مدیریت ـ یعنی نگاه آقای تیلور به انسان به‌مثابه ماشین ـ اولین گزینه به‌نظر می‌رسد. بنابراین در اقتصاد در حال رکود امروزی که شرکت‌ها در تأمین ساده‌ترین و مهم‌ترین هزینه‌های خود از جمله: سرمایه‌ی در گردش و حقوق و دستمزد درمانده‌اند؛ برای مدیران بدیهی است که انگیزش کارکنان با هزینه‌ کردن کار نشدنی است! اما مشکل همین‌جا است که آن‌ها اصلا فکر نمی‌کنند که روش‌هایی برای انگیزش بدون هزینه‌ نیز وجود دارند …

“رضایت شغلی” یک امر نسبی است و البته که ایجاد آن بسیار دشوارتر از ایجاد “نارضایتی شغلی” است. با این حال خوب است اگر مدیریت واحد کاری یا سازمانی را برعهده داریم، فراموش نکنیم که جمع شدن قطره‌قطره‌های نارضایتی به‌ناگاه سیلی ویران‌گر را به‌وجود خواهد آورد. در دنیایی که یکی از اصلی‌ترین شایستگی‌ها و مزیت‌های رقابتی کسب‌وکارها نیروی انسانی آن‌ها است و در دنیایی که جذب نیروی انسانی متخصص به سازمان یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های پیش روی مدیران است؛ نباید اجازه دهیم چالش‌های بزرگی نظیر مشکلات مالی و فروش، ما را از نیروی انسانی شاغل و باکیفیت سازمان غافل سازد. حداقل می‌توانید از قدرت سازنده‌ی روی خوش و لبخند غافل نشوید!

دوست داشتم!
۱۶

“رضایت شغلی” یکی از گم‌شده‌های بزرگ این روزهای بسیاری از محیط‌های کاری است. مدیران از توان‌مندی و بهره‌وری پایین همکاران‌شان گلایه دارند و کارکنان هم از پایین بودن کیفیت زندگی شغلی‌شان ناراحت‌اند. در این میان آن چیزی که قربانی می‌شود، کیفیت کار و دستیابی به اهداف کلی سازمان است. بدون هیچ تعارفی واقعیت این‌ است که هر دو گروه در

“ژاوی گفت: سران باشگاه پیراهنی که در هفت‌صدمین بازی‌ام بر تن داشتم را در موزه‌ی بارسا خواهند گذاشت. با وجود تمام اخبار منتشره، هدفم این است که در بارسلونا بمانم. ژاوی در مورد عملکرد تیم‌ش در این بازی گفت: ما دراین بازی لذت زیادی بردیم. فوتبال خوبی ارائه کردیم و به من خوش گذشت. یک سال دیگر از حضور در بارسا لذت می‌برم. حس می‌کنم که بازیکن مهمی هستم. بیش‌تر از این دیگر چه می‌خواهم؟” (این‌جا)

کیفیت زندگی کاری در سال‌های اخیر به یکی از مهم‌ترین موضوعات مورد توجه سازمان‌ها در سراسر جهان تبدیل شده است. ایده‌ی داستان خیلی ساده است: آدم‌ها بخش عمده‌ای از زندگی‌شان را در سازمان محل کارشان می‌گذرانند. از این ره‌گذر آن‌ها نباید از حضور در سازمان احساس بدی داشته باشند. پایین‌ترین سطح آن، رضایت مادی و معنوی نیروی انسانی از شغل و محل‌ کارشان است. در بالاترین سطح، به رضایت از زندگی و تحلیل تجربیات زندگی‌ می‌رسیم: من زمان و عمری را پای این سازمان و شغل صرف کرده‌ام. در گذر از این زمان ـ که دیگر به عمر من باز نمی‌گردد ـ چه به‌دست آورده‌ام؟

ژاوی ـ اسطوره‌ی کهنه‌کار بارسا ـ در روزهای پایانی یک مسیر طولانی، سخت و جذاب به این سؤال پاسخی در خور تأمل داده است. ژاوی می‌گوید ۴ عنصر اصلی یک زندگی کاری باکیفیت عبارتند از:

۱- لذت بردن از کاری که انجام می‌دهی؛

۲- اثربخشی در انجام کار و به‌دست آوردن دستاوردهای درخشانی از آن؛

۳- دل‌پذیر بودن زمان‌ حضور در سازمان؛

۴- حس اهمیت داشتن برای سازمان و شغل و مسئولیت.

پیش از این هم نوشته‌ام که کیفیت زندگی کاری موضوعی است که برای هر دو طرف سازمان و مدیران / کارمندان آن اهمیت دارد. البته می‌دانم که احتمالا پاسخ بسیاری از ما وقتی چنین چیزهایی را می‌شنوم چیزهایی شبیه این‌ها است: “این حرف‌ها مال سازمان‌های کشورهای پیش‌رفته است، دخلی به ما ندارد!” یا “ما در کار روزمره‌مان مانده‌ایم؛ این حرف‌ها مال الان نیست!” یا “حقوق ما را سر وقت بدهند، کیفیت زندگی کاری پیش‌کش!” این‌ها و ده‌ها تحلیل و بهانه‌ی دیگر، همگی می‌توانند درست باشند و نباشند.

چون بحث‌م بیش‌تر معطوف به سازمان‌ها است، برای بررسی اهمیت کیفیت زندگی کاری برای افراد شاغل در سازمان‌ها شما را به این یادداشت قبلی گزاره‌ها ارجاع می‌دهم. اما در مورد سازمان‌ها:

این روزها یکی از کلیدی‌ترین گلوگاه‌های سازمان‌های کشور، جذب نیروی انسانی باکیفیت، نوآور و خلاق است. “جنگ جذب استعدادها” موضوعی است که شاید در نرخ بی‌کاری بالای امروز ایران عجیب باشد؛ اما کاملا واقعی است. تقریبا تمامی سازمان‌هایی که با آن‌ها ارتباط و همکاری دارم در چالش یافتن و جذب و نگهداشت نیروی انسانی بااستعداد خود دچار مشکل هستند. برای حل این مشکل، سازمان‌ها معمولا از استراتژی پیشنهاد “حقوق بالاتر” به استعدادهای محدود دسترس (که اغلب در شرکت‌های رقیب‌شان هم کار می‌کنند) استفاده کنند. اما آیا تمام جذابیت یک سازمان برای یک فرد بااستعداد، پول است؟

چالش مهم دیگر سازمان‌ها حفظ نیروهای بااستعداد خود است. شاخص ریزش نیروی انسانی از قدیم یکی از شاخص‌های کلیدی مدیریت منابع انسانی شرکت‌ها محسوب می‌شده؛ اما معمولا خیلی به آن توجه نمی‌شود یا اگر هم بشود، راه‌کاری برای آن وجود ندارد.

حالا به این فکر کنید که شرکت‌های بزرگ دنیا مثل گوگل و فیس‌بوک و … چطور با نمایش محیط‌های کاری جذاب‌شان استعدادها را به خود جلب می‌کنند و چطور با خلق یک تجربه‌ی زندگی کاری متفاوت، آن‌ها را حفظ می‌نمایند.

یک لحظه صبر کنید. خلق یک تجربه‌ی کاری متفاوت برای کارکنان‌تان اصلا نیازمند هزینه‌های بالا و کارهای عجیب نیست. اشکال داستان همین‌جاست. مدیران ما تصور می‌کنند که تنها حق کارکنان حقوق و دست‌مزدشان است و بالاتر از آن، تنها افزایش بی‌رویه‌ی هزینه‌ها (آن هم در یک اقتصاد در حال رکود.) اما راه‌های فروان بدون هزینه‌ای هم برای بالا بردن کیفیت زندگی کاری سازمان‌تان وجود دارند. آیا به آن‌ها فکر کرده‌اید؟ این‌جا را ببینید.

“مدیریت کیفیت زندگی کاری” یکی از مهم‌ترین استراتژی‌های سازمان‌ها در دنیای رقابتی امروز است؛ چرا که “استعدادهای کم‌یاب” مهم‌ترین دارایی و شایستگی سازمان‌های برتر امروزی را می‌سازند.

دوست داشتم!
۸

“ژاوی گفت: سران باشگاه پیراهنی که در هفت‌صدمین بازی‌ام بر تن داشتم را در موزه‌ی بارسا خواهند گذاشت. با وجود تمام اخبار منتشره، هدفم این است که در بارسلونا بمانم. ژاوی در مورد عملکرد تیم‌ش در این بازی گفت: ما دراین بازی لذت زیادی بردیم. فوتبال خوبی ارائه کردیم و به من خوش گذشت. یک سال دیگر از حضور در

در پست چهارشنبه شب درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (این‌جا) در مورد تأثیرات تجربیات ما از زندگی سازمانی و شغلی‌مان بر رضایت و پیش‌رفت شغلی و اهمیت آن برای انتخاب شغل و سازمان مطلوب نوشته بودم. آن‌جا وعده دادم که در یک پست مستقل در مورد تجربه‌های زیبا و دوست‌داشتنی و مهم زندگی شغلی‌ام از کار کردن در چند سازمان مختلف بنویسم. با چند ساعت (!) تأخیر، این پست را برای‌تان می‌نویسم:

۱- سازمان محل کارم به من فرصت انجام / مشارکت در انجام کارهای بزرگ و تأثیرگذار ـ از جمله حل مسائل بزرگ برای سازمان‌های بزرگ و تأثیرگذار کشور ـ را داده است. 

۲- سازمان محل کارم به من فرصت انجام کارهایی را داده است که دوست داشته‌ام و بعد از انجام آن‌ها باکیفیت مطلوب، به کارم افتخار کرده‌ام. از جمله مثلا اطرافیان من دیده‌اند که وقتی در مورد یک پروژه‌ی خاص حرف می‌زنم، چشمان‌م چه برقی می‌زند و در همان حال، درون‌م هم سرشار است از لذت و شادی ناشی از انجام یک کار بسیار بسیار بزرگ …

۳- سازمان محل کارم به من فرصت رشد کردن را داده است؛ چه رشد عمودی و در سلسله‌مراتب ساختاری باشد و چه از آن مهم‌تر، رشد دانش و تجربه و مهارت.  من توانسته‌ام در طی سال‌های کارم با مسائل مختلفی مواجه شوم و حتی به‌دنبال راه‌حل‌های جدیدی برای مسائل قدیمی‌تر باشم. 

۴- سازمان محل کارم به من فرصت رؤیا دیدن و جاه‌طلبی (از نوع مثبت‌ش!) را داده است: من در سازمانی کار می‌کنم که ارتفاع سقف‌ش فراتر از بزرگ‌ترین رؤیاهای من است. من این‌جا می‌توانم به‌دنبال ایده‌های شخصی خودم باشم و حتی ایده‌های کسب و کاری خودم را با حوزه‌های کاری شرکت پیوند بزنم و با این هم‌افزایی، منفعتی بزرگ‌تر را برای هر دو طرف به‌وجود بیاورم.

۵- سازمان محل کارم با اعتماد به من، به من اجازه‌ی اشتباهات بزرگ و از آن مهم‌تر، جبران اشتباهات‌م را داده است. سازمان، به ارزش افزوده‌ی من و ارزش کلی خروجی‌های من برای سازمان در کنار هم نگاه کرده است و نه یک خروجی خاص و مقطعی. این یکی از همه‌ی تجربه‌های سازمانی من، برای من مهم‌تر بوده است.

۶- سازمان محل کارم به من فرصت شبکه‌سازی حرفه‌ای و آشنا شدن و دوستی و هم‌کاری با آدم‌های متخصص و حرفه‌ای در حوزه‌های مختلف را داده است که از آن‌ها بسیار آموخته‌ام و تجربیات خوبی را هم در کنار آن‌ها کسب کرده‌ام. همین آدم‌ها هم در جای خودش، فرصت‌های بسیار دیگری را برای من ساخته‌اند.

۷- سازمان محل کار من، از نظر نظام ارزشی با ارزش‌های من سازگاری بسیاری داشته است. از جمله مهم‌ترینِ آن‌ها هم، تن ندادن به فساد مالی ـ که متأسفانه این روزها دامان اقتصاد کشور را گرفته ـ حتی به‌قیمت از دست دادن پروژه‌های بسیار بزرگ و سودآور بوده است.

نوشتن تجربیات دل‌پذیر بالا به‌ این معنا نیست که سازمان‌های محل کار من، کاملا ایده‌آل بوده و هستند و هیچ مشکلی وجود ندارد. مشکلات و فشارهای شغلی همیشه و همه‌جا همراه ما هستند؛ اما به‌نظرم در زندگی شغلی، دیدن تصویر بزرگ‌تر در هم‌‌کاری با یک سازمان و بسنده نکردن به دیدن تصاویر مقطعی ـ مثل حقوق و دست‌مزد در یک بازه‌ی زمانی خاص ـ برای لذت بردن از زندگی شغلی و پیش‌رفت بسیار ضروری است.

شما هم اگر دوست داشتید، از تجربیات زیبای زندگی شغلی‌تان برای‌م بنویسید.

دوست داشتم!
۸

در پست چهارشنبه شب درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (این‌جا) در مورد تأثیرات تجربیات ما از زندگی سازمانی و شغلی‌مان بر رضایت و پیش‌رفت شغلی و اهمیت آن برای انتخاب شغل و سازمان مطلوب نوشته بودم. آن‌جا وعده دادم که در یک پست مستقل در مورد تجربه‌های زیبا و دوست‌داشتنی و مهم زندگی شغلی‌ام از کار کردن در چند

«هنوز می‌گویم انگلیس قوی‌ترین است. در انگلیس اگر بازیکنی را بخواهید او را راحت می‌خرید و او مشتاق به حضور در لیگ برتر است. تا زمانی که این اتفاق می‌افتد انگلیس قوی‌ترین لیگ اروپا است. انگلیس بهترین است چون این جا چیزهای بیش‌تری نسبت به بقیه لیگ‌ها داریم. این‌جا بحث نحوه‌ی تجربه کردن فوتبال هم مطرح می‌شود. عمیقا بر این باور هستم و بازیکنان هم همین را می‌گویند.» (آرسن ونگر؛ این‌جا)

قبلا این‌جا در مورد “مدل کیفیت زندگی کاری” برای‌تان نوشته‌ام. مدلی که در آن پست تشریح کردم، مدل مؤسسه‌ی والت برای رتبه‌بندی “به‌ترین شرکت‌های مشاوره برای کار کردن” بود. هر ساله مؤسسات متعددی به انتشار چنین رتبه‌بندی‌هایی می‌پردازند و شرکت‌های بزرگ و سرشناس هم هر کاری می‌کنند تا در این رتبه‌بندی جایگاه بالاتری کسب کنند تا بتوانند استعدادهای به‌تر و بیش‌تری را در مقایسه با رقبا جذب کنند. اگر کمی دقت کنید، شاخص‌های چنین مدل‌هایی در تلاش‌اند تا میزان “احساس خوب” یا “کیفیت تجربیات کارکنان” را در محیط کاری‌شان تبدیل به معیاری قابل اندازه‌گیری و قابل مقایسه با دیگر شرکت‌ها تبدیل کنند. این ماجرا یک درس بسیار بزرگ را به مدیران سازمان‌ها یاد‌آوری می‌کند که  که استاد ونگر هم دقیقن به آن اشاره کرده است: “احساس تجربیات خوب کارکنان در سازمان در دنیای شدیدا رقابتی امروز برای جذب نیروی انسانی باکیفیت، تبدیل به یک مزیت رقابتی برای سازمان‌ها شده است.”

حالا بیایید از زاویه‌ی دید فردی به ماجرا نگاه کنیم. به‌نظرم این‌طوری ماجرا جالب‌تر هم می‌شود. “تجربیات خوب سازمانی!” این‌ دقیقن یکی از کلیدی‌تری معیارهای انتخاب سازمان‌ محل کار و شغل‌ است؛ چیزی که ما آن را معمولا جزو آخرین معیارهای ما برای انتخاب است. معمولا معیارهایی مثل حقوق بیش‌تر، مثل پست و جایگاه‌مان در سازمان و چیزهایی از این قبیل اولویت دارند. اگر چه این معیارها هم بسیار مهم‌اند؛ اما آن چیزی که در پایان برای‌مان می‌ماند، “تجربه‌‌”های‌ خوب و بد و زیبا و نازیبای ما از سازمان است. ارمغان ما از زندگی در سازمان‌ها همین تجربه‌هاست … هر جایی که هستید کمی به تجربه‌های سازمانی‌تان فکر کنید: اگر شاغل هستید به این فکر کنید که در سازمان محل کار کنونی‌تان ـ و احتمالا محل کارهای قبلی‌تان ـ چه چیزهایی را تجربه کرده‌اید و این تجربیات آیا همانی بوده‌اند که برای احساس لذت و شادی و البته پیش‌رفت و رشد حرفه‌ای‌تان به آن‌ها نیاز داشته‌اید؟ و چه شاغل هستید و چه نه، به این فکر کنید که دوست دارید در زندگی شغلی‌تان چه چیزهایی را تجربه کنید. با دیگران در این مورد حرف بزنید و بخوانید و ببینید و یاد بگیرید. بعدها در زمان تغییر شغل یا سازمان‌تان به این ایده‌های “تجربیات مطلوب” خیلی نیاز خواهید داشت.

من تعدادی از تجربیات و ایده‌‌آل‌های تجربی‌ام از کار کردن در سازمان‌ها را یادداشت کرده‌ام که برای طولانی نشدن این پست، نوشتن آن‌ها را به روز شنبه‌ی آینده و پستی که در قالب مجموعه‌ پست‌های کار حرفه‌ای گزاره‌ها منتشر خواهد شد، موکول می‌کنم. منتظر باشید. 🙂

دوست داشتم!
۴

«هنوز می‌گویم انگلیس قوی‌ترین است. در انگلیس اگر بازیکنی را بخواهید او را راحت می‌خرید و او مشتاق به حضور در لیگ برتر است. تا زمانی که این اتفاق می‌افتد انگلیس قوی‌ترین لیگ اروپا است. انگلیس بهترین است چون این جا چیزهای بیش‌تری نسبت به بقیه لیگ‌ها داریم. این‌جا بحث نحوه‌ی تجربه کردن فوتبال هم مطرح می‌شود. عمیقا بر این باور هستم

شما وقتی می‌خواهید تصمیم بگیرید برای یک سازمان کار بکنید یا کار نکنید، وقتی که می‌خواهید تصمیم بگیرید در یک سازمان باقی بمانید یا به سازمان دیگری بروید به چه عواملی توجه می‌کنید؟ حقوق و مزایا؟ تسهیلات رفاهی؟ امکان پیشرفت در سازمان؟ یا چیزهای دیگر؟

اگر یک مدل مشخص برای سنجش چیزهایی که در کار کردن در یک سازمان باید برای آدم‌ها مهم باشد در دست داشته باشیم، تصمیم‌گیری در این مورد برای‌مان راحت‌تر خواهد بود. داشتن چنین مدلی کاربردهای مختلفی می‌تواند داشته باشد، از جمله:

  • اول و مهم‌تر از همه: تعیین معیارهای مهم برای من در تصمیم‌گیری در مورد انتخاب سازمان محل کارم.
  • پاسخ به این سؤال که من چقدر از محل کاری کنونی خودم راضی هستم و این رضایت در چه حوزه‌هایی بیش‌تر است و در چه حوزه‌هایی کم‌تر.
  • مقایسه‌ی میان محیط کاری کنونی با محیط‌های کاری احتمالی برای تصمیم‌گیری در مورد ماندن یا ترک محل کارم.
  • مقایسه میان چند گزینه‌ی کاری و انتخاب یکی از میان آن‌ها.

علاوه بر کاربردهای فوق که مزایای وجود چنین مدلی برای افراد را نشان می‌دهند، سازمان‌ها نیز می‌توانند دل‌خواه بودن‌شان را برای منابع انسانی ام‌روز و فردای خود براساس این معیارها بسنجند و به این ترتیب با تعیین نقاط ضعف و قوت خود، بتوانند سرمایه‌ی انسانی خود را تقویت کنند.

مدت‌ها است قصد دارم مؤسسه‌ی Vault را که یک مؤسسه‌ی معتبر در زمینه‌ی ارایه‌ی خدمات مشاوره‌ی شغلی است، در این‌جا معرفی کنم. ام‌شب دیدن این پست در وبلاگ‌های سایت این مؤسسه هم انگیزه‌ی نوشتن این پست شد و هم انگیزه‌ی معرفی این مؤسسه. بیش از هر چیز خواهش می‌کنم توجه کنید که کار Vault کاریابی مستقیم نیست؛ بلکه به افراد یاد می‌دهد که برای پیدا کردن کار متناسب با توانایی‌ها و علایق‌شان باید چه کار کنند؟ (مثلا راه‌نماهایی در مورد رزومه‌نویسی، ویژگی‌های MBA و شیوه‌ی اپلای کردن برای آن و بازار کار پس از فارغ‌التحصیلی و … دارد.) اما مدل کسب و کار این مؤسسه البته فقط محدود به این حوزه نیست و در کنار آن خدمات دیگری هم ارایه می‌دهد. از جمله‌ی این خدمات، رتبه‌بندی معتبر این مؤسسه برای شرکت‌های برتر جهانی در حوزه‌ی مشاوره‌ی مدیریت است که در پست جداگانه‌ای به آن خواهم پرداخت.

یکی دیگر از رتبه‌بندی‌های مؤسسه‌ی Vault، رتبه‌بندی به‌ترین شرکت‌ها برای کار کردن (Best to work for) در میان شرکت‌های مشاوره است که اخیرا رتبه‌بندی آن برای سال ۲۰۱۱ منتشر شده است (علت انتشار برای سال ۲۰۱۱ از الان این است که کاربرد این رتبه‌بندی در اصل برای خود شرکت‌های مشاوره در جذب آدم‌های بااستعداد و معمولا تازه فارغ‌التحصیل شده از دانشکده‌های MBA است. در واقع قرار گرفتن در بین ۵۰ شرکت این فهرست و از آن بالاتر، رتبه‌ی هر چه به‌تر می‌تواند به‌عنوان یک مزیت در رقابت برای جذب افراد برای یک شرکت مشاوره مطرح شود؛ کما این‌که مثلا من دیده‌ام که اکسنچر همیشه به رتبه‌اش در این فهرست استناد می‌کند. بنابراین چون کاربرد این رتبه‌بندی برای آینده است و نه ام‌روز، از هم‌اکنون برای سال آینده منتشر می‌شود.)

مدل Vault برای رتبه‌بندی به‌ترین شرکت‌ها برای کار کردن، مدل سنجش کیفیت زندگی کاری (Quality of Life) نامیده شده است که پاسخ سؤالی است که در ابتدای همین پست مطرح شد: چه معیارهایی برای تصمیم‌گیری در مورد کار کردن برای یک سازمان مهم‌اند؟ این مدل که به صورت مخفف QOL نامیده شده دارای ۱۴ معیار اصلی است. برای سنجش هر یک از این معیارها از یک طیف ساده‌ی ۱۰ تایی (یعنی از یک به معنی بدترین تا ده به معنی به‌ترین) استفاده شده و از مشاوران شرکت‌های مورد ارزیابی خواسته شده که رتبه‌ی شرکت‌شان را در هر یک از معیارها در قالب طیف ده تایی مذکور مشخص کنند. از مجموع امتیازات داده شده توسط مشاوران هر شرکت‌، امتیاز هر شرکت در آن معیار و از مجموع امتیازات معیارهای ۱۴ گانه، امتیاز نهایی شرکت به دست آمده که به این ترتیب، گروه مشاوره‌ی بوستون (BCG) به‌عنوان به‌ترین شرکت مشاوره‌ی دنیا برای کار کردن شناخته شده است.

معیارهای ۱۴ گانه‌ی مدل Vault به قرار زیر است (در مورد هر معیار، مثالی از شرکتی که در آن معیار به‌ترین شناخته شده آورده شده است):

  1. رضایت کلی از محل کار: مک‌کنزی (من نمی‌توانم هیچ محیط کاری را جذاب‌تر از این‌جا تصور کنم!)
  2. فرهنگ سازمانی: Bain (یک عضو بین هیچ گاه نمی‌گذارد که یک عضو دیگر بین شکست بخورد!)
  3. میزان ساعات کاری: Triage Consulting Group (من هرگز بیش‌تر از ۵۵ ساعت در هفته کار نمی‌کنم.)
  4. تعادل میان زندگی شغلی و زندگی شخصی: Triage Consulting Group (در تعطیلات، شرکت ترجیح می‌دهد من به گردش بروم یا بیس‌بال بازی‌ کنم به جای این‌که سر کارم حاضر شوم.)
  5. نیاز به سفر: Cornerstone Research (اگر مجبور به سفر کاری شوید، در حقیقت این سفر چیزی بیش‌تر از یک افتخار است!)
  6. رابطه با سرپرستان: مک‌کنزی (آن‌ها به شکل شگفت‌آوری پشتیبان افراد با برخوردی گرم و دل‌پذیر هستند.)
  7. ارتباط با مشتریان: Corporate Executive Board (توانایی منحصر به فرد شرکت ما در جذب چندین مشتری تنها در یک روز!)
  8. آموزش رسمی: مک‌کنزی (من هرگز سازمانی را ندیده ام که تا این اندازه روی توسعه‌ی انسان‌ها متمرکز باشد.)
  9. سیاست‌های ارتقای افراد: مک‌کنزی (توجه به شایسته‌سالاری)
  10. حقوق و مزایا: گروه مشاوره‌ی بوستون (BCG) (به شکل وحشت‌ناکی بالا؛ بسیار بالاتر از رقبای ما)
  11. فرایند جذب: مک‌کنزی (مک‌کنزی پیش از هر مرحله‌ مصاحبه، مربیانی را برای آموزش کیس‌ها به افراد تعیین می‌کند که برای داوطلبان بسیار مفیدند!)
  12. ابتکارات سبز / زیست محیطی: Triage Consulting Group (جعبه‌های کامپوزیتی قابل بازیافت، توالت‌های سربسته، پرینت گرفتن روی دو طرف کاغذ، اعطای کمک هزینه‌ی هزار دلاری به کارکنان برای خرید وسیله‌ی نقلیه‌ی هیبرید، مایع‌های تمیزکننده‌ی اورگانیک / طبیعی، فنجان‌های پلاستیکی قابل تجزیه‌ شیمیایی در طبیعت و …)
  13. آینده‌ی کسب و کار شرکت: مک‌کنزی (مشتریان جدید در حال از راه رسیدن‌اند!)
  14. ره‌بری سازمان: مک‌کنزی (مدیران ارزش ـ محور)

فکر می‌کنم که این معیارها در هر سازمانی با هر نوع کسب و کاری و برای هر فردی قابل استفاده‌اند؛ هر چند هر کس می‌تواند براساس اهداف، ارزش‌ها، نیازها و قابلیت‌های خود یک یا چند معیار را از این معیارهای ۱۴ گانه حذف کند.

دوست داشتم!
۱۰

شما وقتی می‌خواهید تصمیم بگیرید برای یک سازمان کار بکنید یا کار نکنید، وقتی که می‌خواهید تصمیم بگیرید در یک سازمان باقی بمانید یا به سازمان دیگری بروید به چه عواملی توجه می‌کنید؟ حقوق و مزایا؟ تسهیلات رفاهی؟ امکان پیشرفت در سازمان؟ یا چیزهای دیگر؟ اگر یک مدل مشخص برای سنجش چیزهایی که در کار کردن در یک سازمان باید