سالها پیش از این یکی از چالشهای پیش روی نویسندگان مطالب تخصصی نداشتن خواننده و گرفتن بازخورد مناسب بود! (اینجا را بخوانید.) اغلب افراد باید برای دل مبارک خودشان مینوشتند و الا انگیزهی مادی و معنوی خیلی زیادی وجود نداشت. در جریان بیش از ۵٫۵ سال پایش وب فارسی برای انتخاب پستهای منتخب لینکهای هفتهی گزارهها چه بسیار وبلاگها و سایتهای درخشان دیدم که حالا باید افسوس بهروز نشدن و از بین رفتنشان را خورد. البته آنهایی که نگاهی بلندمدتتر داشتند، درک درستی از اهمیت ساختن برند شخصی داشتند و موفق شدند برای خودشان کسبوکارهایی را هم بر پایهی نوشتههایشان بنا کنند.
حالا دو سالی است که بهلطف فراگیر شدن موج بازاریابی محتوایی در ایران همانند سایر نقاط دنیا، هر روز شاهد تولید دهها مطلب در وبلاگهای شخصی، وبسایتهای شرکتی و رسانههای اجتماعی هستیم. بهویژه حالا با همهگیر شدن رسانهای مثل تلگرام در ایران، دهها کانال تخصصی تلگرام در حوزههای مختلف ایجاد شدهاند که به تولید و انتشار محتوا میپردازند (البته اگر حجم بالای کپیکاری در آن را مثل وب فارسی در همین روزها بشود نادیده گرفت!) حالا حداقل انگیزهی دیده شدن توسط چند ده هزار نفر باعث قلم بهدستشدن بسیاری از ما شده است. 🙂 این بهخودی خود اتفاق مبارکی است و حتما در بلندمدت به گسترش هر چه بیشتر دانش و اطلاعات عموم مردم و همهی ما کمک خواهد کرد. اما داستان از آنجایی برای من کمی عجیب میشود که میبینم در میان این نوشتههای بسیار، الگوهای مشترکی وجود دارند که با کمی دقت سؤالاتی را به ذهن میآورند. من چند سؤالی را که برایم پیش آمدهاند اینجا یادداشت میکنم، امیدوارم که گذشت زمان بتواند پاسخ این سؤالات را شفافتر کند:
۱- چرا مینویسیم و ترجمه میکنیم؟ آیا هدف درونی داریم یا بهدنبال هدفی بیرونی هستیم؟
۲- آیا دیده شدن محتوایمان و دهها بار کپی شدن تنها انگیزه برای تولید محتوا است؟ و آیا این انگیزه بهترین انگیزه است؟ و اصلا آیا دیده شدن محتوای ما با خلق برند شخصیمان در ارتباط است؟ اگر بله، از چه موضعی در حال تولید محتوا هستیم؟ (یک فرد متخصص / یک علاقهمند و تحلیلگر یا …؟) قرار است مخاطبان با خواندن و دیدن این محتوا به چه تصویر ذهنی در مورد ما برسند؟
۳- آیا انگیزهی مادی از این تولید محتوا داریم؟ اگر بله، آیا میدانیم چگونه باید از این محتوا پول درآورد؟ در چه بازهی زمانی قرار است پول دربیاوریم و اصلا چقدر پول؟ 🙂
۴- از تمام این حرفها گذشته آیا روند مشخصی برای تولید محتوایمان در نظر داریم؟ آیا صرفا همین که هر زمانی ایدهای داشتیم، مقالهی خوبی خواندیم یا نکتهی جالبی شنیدیم، بلافاصله بهسراغ رسانههای اجتماعی برویم تا دیگران را هم در لذت یادگیری یا کشفمان قرار دهیم، کفایت میکند؟ آیا همه چیز را همانطور که میخوانیم و میبینیم و میشنویم، نقل میکنیم یا اینکه برای نوشتنمان سبک خاصی داریم؟
۵- مخاطب ما چه کسانی هستند؟ مخاطبمان افراد متخصص هستند یا عموم مردم؟ آیا رگ خواب هر گروه و دسته از مخاطبان را میشناسیم؟ از مخاطبانمان در برابر زحمت تولید محتوا چه انتظاری داریم؟ راستی چرا مخاطب باید من را بخواند و نه دیگری را؟
۶- از امروز تا چند روز، چند ماه و چند سال دیگر انگیزهی قلم زدن را خواهیم داشت؟ آیا قرار است پس از مدتی بهدلیل دیده نشدن (یا بهعبارت بهتر فاصلهی زیاد با آنطوری که دوست داشتیم دیده شویم!) عطای این کار را به لقایش ببخشیم؟ یک سؤال صمیمانهتر: آیا مطمئنیم که جوزده نشدهایم؟
۷- و آخرین سؤال: پلهی آخر چیست؟ از نوشتن و ترجمه کردن و گردآوری محتوا و انتشار و بازنشر محتوا قرار است به کجا برسیم؟ آیا نقطهی رضایت درونیمان پایان مسیر ما در تولید محتوا است؟
این سؤالات را بههمین شکل میتوان در مورد کسبوکارها هم مطرح کرد؛ چه کسبوکارهایی که اساسا ماهیت کسبوکارشان بر فروش محتوا و بازاریابی محتوایی مبتنی است و چه کسبوکارهایی که از بازاریابی محتوا و بازاریابی دیجیتال بهعنوان یک ابزار مدرن بازاریابی میخواهند بهره بگیرند. شاید مهمترین سؤال این باشد که:
۱- آیا این گزینه بهترین گزینه برای توسعه و تنوعبخشی فعالیتهای بازاریابی مجموعه است؟
۲- آیا نرخ بازگشت سرمایهگذاری (ROI) بهرهگیری از بازاریابی محتوا نرخ مناسب و قابل قبولی نسبت به سایر گزینههای در دسترس برای بازاریابی است؟
۳- آیا سازوکار بهینهی تولید و عرضهی محتوا در صنعت حوزهی فعالیت خود را بهخوبی میشناسید؟
سؤال پرسیدن همیشه میتواند به شفاف شدن انگیزهها و هدفها کمک کند!