دردِ دل با دیوار سرد سنگی …
علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
سه شنبه ۸ آبان ۱۴۰۳
اینجا برای ماندن حتی هوا کم است این جا خبر همیشه فراوان است اخبار بارهای گل و سنگ بر قلبهای کوچک در گورهای تنگ اما من از درون سینه خبر دارم … ***** باری این حرفهای داغ دلم را دیوار هم توان شنیدن نداشته است آیا تو را توان شنیدن هست؟ دیوار! دیوار سرد سنگی سیار! ***** بهاحترام ۸ آبان،
نیلوفرانه پیچکی بیتاب نورم …
علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
شنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیریست از خود، از خدا، از خلق دورم
با این همه در عین بیتابی صبورم
پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخههای پیچ در پیچِ غرورم
هر سوی، سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچکی بیتاب نورم
بادا بیفتد سایهی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری در عبورم
از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد
همرنگ بختم تیرهرخت سوگ و سورم
خط میخورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بیتو غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز، با مرغابیانم
چون سنگپشتی پیر، در لاکم صبورم
آخر دلم با سربلندی میگذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم …
قیصر امینپور
در ابتدا عید سعید فطر را به تمام مسلمانان و روزهداران عزیز تبریک عرض میکنم و امیدوارم طاعات و عبادات همهی دوستان، مقبول درگاه حضرت حق بوده باشد.
اما بعد: این نوشته ادای احترامی است به امروز ۲ اردبیهشت، ۶۴ سالگی قیصر امینپور، شاعری که «دغدغهی درد انسان» خلاصهی زندگی و شعر او بود … در این روز مبارک، روح پاک و بلندش، غریق دریای رحمت الهی باد. انشالله.
دیریست از خود، از خدا، از خلق دورم با این همه در عین بیتابی صبورم پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی سرشاخههای پیچ در پیچِ غرورم هر سوی، سرگردان و حیران در هوایت نیلوفرانه پیچکی بیتاب نورم بادا بیفتد سایهی برگی به پایت باری، به روزی روزگاری در عبورم از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد همرنگ بختم تیرهرخت
هوای ناحیهی ما همیشه بارانی است …
علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است
هوای ناحیهی ما همیشه بارانی است
دلم میان دو دریای سرخ مانده سیاه
همیشه برزخ دل، تنگهی پریشانی است
مهار عقدهی آتشفشان خاموشم
گدازههای دلم، دردهای پنهانی است
صفات بغض مرا فرصت بروز دهید
درون سینهی من، انفجار، زندانی است
تو فیض یک اقیانوس آب آرامی
سخاوتی! که دلم، خواهشی بیابانی است …
قیصر امینپور
*****
باز نیمهی شعبان رسید و خبری از یار (عج) غایب از نظرمان به ما نرسید … باشد که روزی چشم دلمان به جمال نورش روشن شود و آن روز، پایانی باشد بر رنج و غصههای انسان در این روزگار پر از ظلم و غربت.
عیدتان مبارک و التماس دعا.
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است هوای ناحیهی ما همیشه بارانی است دلم میان دو دریای سرخ مانده سیاه همیشه برزخ دل، تنگهی پریشانی است مهار عقدهی آتشفشان خاموشم گدازههای دلم، دردهای پنهانی است صفات بغض مرا فرصت بروز دهید درون سینهی من، انفجار، زندانی است تو فیض یک اقیانوس آب آرامی سخاوتی! که دلم، خواهشی بیابانی است … قیصر امینپور
پیش از رسیدنِ دلِ کالی که داشتم …
علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
ای برتر از خیال محالی که داشتم
بالاتر از توهم بالی که داشتم
طوفان رسید و برگ و برم را به باد داد
پیش از رسیدنِ دل کالی که داشتم
این کوره رودهای گل آلود از کجاست؟
کو چشمهی عمیق و زلالی که داشتم؟
حال غزال بود و مجال غزل مرا
آن حال کو؟ کجاست مجالی که داشتم؟
کی میشود به روی تو روشن چراغ چشم؟
روشن نشد جواب سؤالی که داشتم
باری مگر ز شرق نگاه تو بردمد
آن آفتاب رو به زوالی که داشتم …
جمعه ۲ اردیبهشت که گذشت، قیصر امینپور، شاعر زلال همروزگار ما ۶۳ ساله شد. روح بزرگش در این ایام نورانی و مبارک، قرین رحمت الهی باد.
ای برتر از خیال محالی که داشتم بالاتر از توهم بالی که داشتم طوفان رسید و برگ و برم را به باد داد پیش از رسیدنِ دل کالی که داشتم این کوره رودهای گل آلود از کجاست؟ کو چشمهی عمیق و زلالی که داشتم؟ حال غزال بود و مجال غزل مرا آن حال کو؟ کجاست مجالی که داشتم؟ کی میشود
داغ هنوز تازهی ما کویرْدلان …
علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید
اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید
پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید
تا داغ ما کویرْدلان تازهتر شود
چون ابری از سراب ببارید و بگذرید
پنهان در آستین شما برق خنجر است
دستی از آستین به درآرید و بگذرید
ما دل به دست هرچه که بادا سپردهایم
ما را به دست دل بسپارید و بگذرید
با آبروی آب چه باک از غبارِ باد
نانپارهای مگر به کف آرید و بگذرید
***
امروز یعنی ۸ آبان، ۱۴مین سالگرد آسمانی شدن شاعر «دستور زبان عشق» است. بهاحترام دریای ناآرام درون قیصر امینپور و با آرزوی آرامش ابدی برای او در جوار رحمت الهی.
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید تا داغ ما کویرْدلان تازهتر شود چون ابری از سراب ببارید و بگذرید پنهان در آستین شما برق خنجر است دستی از آستین به درآرید و بگذرید ما دل به دست
همهی طول سفر، یک چمدان بستن بود …
علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
گرچه چون موج، مرا شوق زخود رستنْ بود
موج موج دل من، تشنهی پیوستن بود
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
خواستم از تو به غیر از تو نخواهم؛ اما
خواستنها همه موقوف توانستن بود
کاش از روز ازل هیچ نمیدانستم
که هبوط ابدم، در پی دانستن بود
چشم تا باز کنم، فرصت دیدار گذشت
همهی طول سفر، یک چمدان بستن بود
*****
امروز دوم اردیبهشت، قیصر امینپور، شاعر جاودانهی جانهای بیقرار، ۶۲ ساله شد. روح طوفانیش در جوار رحمت پروردگار بزرگش، در آرامش باد.
گرچه چون موج، مرا شوق زخود رستنْ بود موج موج دل من، تشنهی پیوستن بود یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود خواستم از تو به غیر از تو نخواهم؛ اما خواستنها همه موقوف توانستن بود کاش از روز ازل هیچ نمیدانستم که هبوط ابدم، در پی دانستن بود
فردا را بازی دیگری است؟
علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
سه شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیروز
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز، او
ما را …
فردا؟ …
***
امروز دوم اردیبهشت، قیصر امینپور، شاعر اردیبهشت، ۶۱ ساله شد. روح بزرگش در جوار پروردگار مهربانش، شاد.
دیروز ما زندگی را به بازی گرفتیم امروز، او ما را … فردا؟ … *** امروز دوم اردیبهشت، قیصر امینپور، شاعر اردیبهشت، ۶۱ ساله شد. روح بزرگش در جوار پروردگار مهربانش، شاد. دوست داشتم!۰
فریاد خوابها
علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸
شاخهها تن به تقاضای شکستن دادند
برگها یک به یک از شاخه به خاک افتادند
باز موسیقی تار و شب و قانون سکوت
بادها باز هم آواز عزا سر دادند
بس که خمیازهی فریاد کشیدم، دیری است
خوابهایم همه کابوس، همه فریادند!
لب به آواز گشودم به لبم مهر زدند
چشمم آمد به سخن، سرمه به خوردش دادند
گرچه یاران همه از شادی ما غمگیناند
باز شادیم که یاران ز غم ما شادند!
***
امروز یعنی ۸ آبان، ۱۲ سال از روزی که «قیصر شعر ایران» آسمانی شد، گذشت. روح مهربان قیصر امینپور غریق دریای رحمت الهی.
شاخهها تن به تقاضای شکستن دادند برگها یک به یک از شاخه به خاک افتادند باز موسیقی تار و شب و قانون سکوت بادها باز هم آواز عزا سر دادند بس که خمیازهی فریاد کشیدم، دیری است خوابهایم همه کابوس، همه فریادند! لب به آواز گشودم به لبم مهر زدند چشمم آمد به سخن، سرمه به خوردش دادند گرچه یاران همه
گرفتار …
علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
نه چندان بزرگم
که کوچک بیابم خودم را
نه آنقدر کوچک
که خود را بزرگ …
گریز از میانمایگی
آرزویی بزرگ است؟
بهاحترام دوم اردیبهشت و ۶۰ سالگی قیصر امینپور. روح بزرگ و مهربانش در آستان جانان شاد باد.
نه چندان بزرگم که کوچک بیابم خودم را نه آنقدر کوچک که خود را بزرگ … گریز از میانمایگی آرزویی بزرگ است؟ بهاحترام دوم اردیبهشت و ۶۰ سالگی قیصر امینپور. روح بزرگ و مهربانش در آستان جانان شاد باد. دوست داشتم!۳
خواستن برای ساختن …
علی نعمتی شهاب
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷
پیشینیان با ما
در کار این دنیا چه گفتند؟
گفتند: باید سوخت
گفتند: باید ساخت
گفتیم: باید سوخت،
اما نه با دنیا
که دنیا را!
گفتیم: باید ساخت
اما نه با دنیا
که دنیا را!
بهاحترام ۵۹ سالگی قیصر امینپور. روح بزرگ و دریاییاش غریق دریای رحمت الهی.
پیشینیان با ما در کار این دنیا چه گفتند؟ گفتند: باید سوخت گفتند: باید ساخت گفتیم: باید سوخت، اما نه با دنیا که دنیا را! گفتیم: باید ساخت اما نه با دنیا که دنیا را! بهاحترام ۵۹ سالگی قیصر امینپور. روح بزرگ و دریاییاش غریق دریای رحمت الهی. دوست داشتم!۴