“فصل گذشته تیمهای زیادی را غافلگیر کردیم؛ اما امسال حریفان ما نحوه بازیمان را میدانند. گاهی باید سیستم خود را تغییر دهیم تا حریفان را مغلوب کنیم. سایر تیمها و بازیکنان میتوانند بازی ما را تحلیل کنند، سیستم و سبک ما را مورد مطالعه قرار دهند و راهی برای متوقف کردن ما بیابند. حتی تیمهایی که در نزدیکی انتهای جدول لیگ قرار دارند بیشتر میتوانند دردسرساز شوند. تیمی که فصل گذشته با نتیجه ۴ برصفر مغلوب ما شد، درس گرفته و تاکتیکهایش را تغییر خواهد داد. آنها نمیخواهند بار دیگر متحمل یک شکست سنگین شوند؛ بههمین خاطرکار را برای ما دشوار میکنند.
علت اینکه عاشق فوتبالم همین است. همیشه یک چالش و معمایی برای حل کردن وجود دارد و وقتی از عهدهی آن برمیآیید بسیار رضایتبخش است. باید از مهارت، هوش و قدرت خود استفاده کنید تا بهتر شوید و تلاش کنید بر هر کدام از موانع غلبه کنید. برعکس وقتی یک بازی خیلی آسان است برای من خیلی کسلکننده است.” (یحیی توره؛ اینجا)
با گذر از سالهای اولیهی پس از جنگ جهانی دوم که بهدلیل خرابیهای ناشی از جنگ، اغلب کسبوکارها در تأمین نیازهای بازار با مشکل مواجه بودند و در نتیجه هر محصولی را با هر کیفیتی و به هر قیمتی میفروختند، سرانجام زمانی فرا رسید که کسبوکارها متوجه شدند در هر بازاری با بیش از یک رقیب سر و کار دارند و مردم نیز بهدنبال بهترین گزینه برای خرید هستند. این زمان یعنی اواخر دههی پنجاه میلادی زمان ظهور جنبش مدیریت کیفیت بود که با معجزهی دکتر دمینگ در ژاپن آغاز شد. در دههی هفتاد میلادی نیز کمکم رقابت بهسطح بینالمللی کشیده شد و حالا دیگر کسبوکارها چارهای جز پذیرش لزوم همخوانی با بازار و مشتریان و حتی رقبا را نداشتند.
حالا ۵۰ سال از آن روزها نیز گذشته و در دههای زندگی میکنیم که سرعت پیشرفت فناوری و نوآوریهای کسبوکاری از توان درک اغلب کسبوکارها بالاتر رفته است. در دنیای فرارقابتی امروز، واقعیتی بهنام “تغییر” تنها ثابت محیط پیرامونی کسبوکار است! دیگر پذیرش و همراه شدن با تغییر نه یک انتخاب که یک عامل جبری است: یا تغییر را پذیرا میشوید یا تقدیر را. 🙂
اما پذیرش لزوم تغییر یک چیز است و تغییر بهموقع چیز دیگر! پذیرش لزوم ایجاد تغییر در کسبوکار و محصولات و خدمات آن، بازطراحی استراتژیها و رویکردهای کلان شرکت، تحول سازمانی و حرکت بهسوی تعالی و … در زمانی که دیگر چارهای نیست، هنری نیست و متأسفانه معمولا در چنین زمانی، دیگر برای تغییر بسیار دیر شده است. به کسبوکارهای موفق سالهای اخیر بنگرید. اغلب آنها خود منشأ تغییر در صنعت حوزهی فعالیت خود بودهاند و حتی از تغییر رویکردها و فرایندها در قالب بهبود و بهروزرسانی هم پا را فراتر گذاشتهاند و آن صنعت را از بنیان و اساس متحول کردهاند؛ همان چیزی که از آن تحت عنوان «نوآوری تخریبگر» (Disruption) یاد میشود.
یحیی توره هم در همین باب سخن گفته است. او از این میگوید که در رقابت، رقبا ممکن است از شما عقب بیفتند، ممکن است با تأخیر به راهکارهای شما برای حل مشکلات و مسائل صنعت محل فعالیتتان دست یابند و ممکن است نتوانند با استراتژیهای شما مقابله کنند؛ اما همهی اینها مربوط به دورهی زمانی مشخصی است و اگر شما هم دل به آنها خوش کنید، آنوقت نوبت به باختن شما از رقبا هم خواهد رسید. این، موضوعی عجیب و غریبی نیست و بدیهی بهنظر میرسد؛ اما احتمالا یکی از مهمترین دلایل شکست موفقترین کسبوکارهای دنیا همین است!
اما بخش دوم حرفهای توره هم جالب است: اینکه چطور میتوان برای همراه شدن با تغییر، رقابتپذیری را حفظ کرد. او به سه کلیدواژه اشاره میکند که میتوان به معادل آن در دنیای کسبوکار هم فکر کرد: مهارت، هوش و قدرت (البته در اینجا قصد ندارم در مورد این معادلها بنویسم. شاید وقتی دیگر.)
بنابراین برای باقی ماندن در دنیای رقابت، باید تغییر را بهموقع پذیرفت و به آن تن داد و چه بهتر که بتوان خود، منشأ ایجاد تغییر و تحول شد. شاید اینجا بشود آن ضربالمثل معروف را اینگونه تغییر داد که: “رهرو آن است که پیشرو و پیوسته رود …” و البته نباید فراموش کرد که این پیشرو بودن لزوما در عامل تغییر بودن نیست؛ چرا که بسیاری از کسبوکارهای پیشرو این را آموختهاند که “تغییرات دنیای آینده” را بهموقع از دیگران بقاپند (استیو جابز هم زمانی در این زمینه پندی به مدیران گوشزد کرده بود!)