ـ نظر در تو میکنم ای بامداد، که اندُهگنانه نشستهای
کنارِ دریچهی خُردی که بر آفاقِ مغربی میگشاید.
ــ من و خورشید را هنوز
امیدِ دیداری هست،
هر چند روزِ من
آری
به پایانِ خویش نزدیک میشود
ــ نظر در تو میکنم ای بامداد …
احمد شاملو
ـ نظر در تو میکنم ای بامداد، که اندُهگنانه نشستهای
کنارِ دریچهی خُردی که بر آفاقِ مغربی میگشاید.
ــ من و خورشید را هنوز
امیدِ دیداری هست،
هر چند روزِ من
آری
به پایانِ خویش نزدیک میشود
ــ نظر در تو میکنم ای بامداد …
احمد شاملو
ـ نظر در تو میکنم ای بامداد، که اندُهگنانه نشستهای کنارِ دریچهی خُردی که بر آفاقِ مغربی میگشاید. ــ من و خورشید را هنوز امیدِ دیداری هست، هر چند روزِ من آری به پایانِ خویش نزدیک میشود ــ نظر در تو میکنم ای بامداد … احمد شاملو دوست داشتم!۰