دوره‌گردی مفهوم خاصی در ذهن‌مان دارد. اگر یادتان باشد در دوران کودکی ما بسیاری از مایحتاج عمومی خانواده‌ها (حتی چیزهایی مثل پوشاک!) توسط فروشندگان دوره‌گرد تأمین می‌شد. کالاهایی که در بساط دوره‌گردها وجود داشت، اغلب اوقات در مغازه‌ها یافت نمی‌شد و یا این‌که قیمت بالاتری داشتند. دوره‌گردها با وجود این‌که هر از گاهی به هر محله پا می‌گذاشتند؛ اما با رفتار صمیمانه و فروش حرفه‌ای‌شان مردم را به خود جلب می‌کردند (این‌که چطور یک فروشنده‌ی خرده‌پای دوره‌گرد در محله‌ی کوچک و نسبتا کارگرنشین ما که بسیاری از خانوارهای ساکن آن اجاره‌نشین بودند، کالای‌ش را به‌صورت قسطی به‌فروش می‌رساند و در برابرش هیچ‌گونه تضمینی جز “اعتماد به درستی خریدار” دریافت نمی‌کرد، این روزها در دنیای امروزی که حتی روابط شخصی ما هم کالازده و اقتصادی‌اند، برای‌م نوستالژیک و رازآلود است …) به‌نظرم سه ویژگی کلیدی دوره‌گردها را از فروشندگان دارای محل ثابت (مثل مغازه‌ها) متمایز می‌کرد:

  1. تمرکز: آن‌ها محصولی داشتند که در بساط دیگری یافت نمی‌شد!
  2. محدودیت دسترسی: آن‌ها همیشه در دسترس نبودند و در نتیجه وقتی از راه می‌رسیدند، “خونه‌دار و بچه‌دار” بدو بدو با “زنبیل” به استقبال‌شان می‌شتافتند!
  3.  مشتری‌شناسی: با وجود تعامل کم آن‌ها با مشتریان، خیلی خوب می‌دانستند که چه مشتری به چه چیزی نیاز دارد و هر محصول، دوای درد چه کسی است!

وقتی وارد بازار کار شدم، چیزی که برای‌م عجیب بود دیدن دوره‌گردی در زندگی نسبتا باثبات کارمندی بود. افراد مختلفی را در طول این ده سال دیده‌ام که مدام در حال تغییر شغل و رفتن از این سازمان به سازمان دیگر هستند. چنین رویکردی البته متأسفانه در اغلب موارد بدون هدف و استراتژی مشخصی است و نتیجه‌ی آن، پایین آمدن قابلیت اعتمادپذیری آن فرد در زندگی حرفه‌ای‌اش می‌شود. همه‌ی ما داستان افرادی که به‌دلیل همین رفتارهای غیرحرفه‌ای‌شان، فرصت‌های کاری بزرگی را از دست داده‌اند، شنیده‌ایم. به این ترتیب من همیشه یک مخالفِ جدی “دوره‌گردی” در زندگی شغلی بوده و هستم.

اما در چند وقت اخیر در صحبت با چند نفر از دوستان در مورد آینده‌ی شغلی‌شان متوجه شدم که “دوره‌گردی” به‌همان مفهوم کلاسیک‌ش هنوز هم می‌تواند یک استراتژی جذاب شغلی باشد. اما برای اجرای آن در عمل لازم است به چند نکته توجه شود:

  1. دوره‌گردی شغلی در انواع خاصی از شغل‌ها معنادار است. شما به‌عنوان یک مشاور متخصص می‌توانید به دوره‌گردی فکر کنید؛ اما به‌عنوان یک مدیر تصمیم‌گیر خیر.
  2. دوره‌گردی شغلی بیش‌تر می‌تواند از جنس یک استراتژی مقطعی با هدفی مشخص مثل: تنوع‌بخشی به تجربیات، کسب درآمد نسبتا بالا، توسعه‌ی شبکه‌ی حرفه‌ای و چیزهایی شبیه این‌ها باشد. روی دوره‌گردی شغلی به‌عنوان یک استراتژی اعتباردهنده به شخصیت حرفه‌ای خود حساب باز نکنید!
  3. دور‌ه‌گردی شغلی همانند فروشندگی دوره‌گرد نیازمند داشتن یک تخصص ویژه و نایاب است. اگر تخصص شما متاعی است که در دکان هر عطاری یافت می‌شود، به‌تر است فعلا از خیرش بگذرید.
  4. دوره‌گردی شغلی در بلندمدت ضررهایی هم دارد. مهم‌ترین ضرر آن عدم تمرکز شما روی یک حوزه‌ی کاری خاص است که باعث می‌شود دانشی عمومی و غیرعمیق در مورد چند حوزه‌ی مختلف داشته باشید. اما این تنها ضرر دوره‌گردی شغلی نیست؛ آدم‌ها از جایی به‌بعد روی شما حساب خاصی باز نمی‌کنند چرا که شما را فردی غیرمسئولیت‌پذیر و کوتاه‌مدت به‌حساب می‌آورند.
  5. دوره‌گردی شغلی در یک دوره‌ی زمانی محدود تجربه‌ی جالبی است؛ اما به‌خصوص با افزایش سن، کم‌کم متوجه می‌شوید که نیاز به ثبات در زندگی (و به‌ویژه ثبات مالی) قوی‌تر از آن است که به حس مثبت دوره‌گردی بیارزد!

دوره‌گردی شغلی می‌تواند یک تجربه‌ی جذابِ مقعطی برای افزایش تجربه و توسعه‌ی ارتباطات حرفه‌ای باشد. اما به‌عنوان فردی که خودش هم در برهه‌ای از دوران شغلی‌اش در کنار کار ثابت کمی هم دوره‌گردی را تجربه کرده، پیشنهاد می‌کنم که دور جذابیت‌های دوره‌گردی شغلی را در بلندمدت خط بکشید و برای پیش‌رفت، به‌دنبال راه‌کار بلندمدت‌تری باشید. 🙂

دوست داشتم!
۵

دوره‌گردی مفهوم خاصی در ذهن‌مان دارد. اگر یادتان باشد در دوران کودکی ما بسیاری از مایحتاج عمومی خانواده‌ها (حتی چیزهایی مثل پوشاک!) توسط فروشندگان دوره‌گرد تأمین می‌شد. کالاهایی که در بساط دوره‌گردها وجود داشت، اغلب اوقات در مغازه‌ها یافت نمی‌شد و یا این‌که قیمت بالاتری داشتند. دوره‌گردها با وجود این‌که هر از گاهی به هر محله پا می‌گذاشتند؛ اما با رفتار صمیمانه و فروش

“فوتبال به من همه چیز داده؛ وقتی ۱۶ ساله بودم به عنوان یک جوان روستایی، به مادرید آمدم تا رؤیای فوتبالیست شدنم را محقق کنم و الان با ۶۱ سال سن می‌توانم بگویم که همه‌ی آرزوهایم برآورده شده. به‌علاوه باید به خوش‌شانسی‌ام هم اشاره کنم که مرا در دو تیم بزرگ مثل رئال مادرید و فدراسیون فوتبال اسپانیا یاری کرد.”

“جام‌های بزرگی که فتح کرده‌ام همیشه خیلی مهم بوده‌اند؛ ولی از نظر من جذاب‌ترین دوره‌ی سنی‌ام، همان ۱۶ سالگی‌ام بود که در تیم پایه‌ای رئال مادرید سپری شد. می‌توانم بگویم که روزهای فوق‌العاده و فراموش‌نشدنی بود. ما گروهی بودیم که بدون درنظر داشتن پول و یا شهرت بازی می‌کردیم. ما فقط دوست داشتیم تا انسان‌ها و بازیکنان بزرگی باشیم.”

“اساتید فوتبال و اساتید زندگی به من یاد دادند که بیشتر از همه احترام است که مسیر موفقیت است. آن‌ها با ما نه‌تنها مثل یک فرد عادی و بلند پایه، بلکه مثل یک اشراف‌زاده برخورد می‌کردند: این‌که به تو احترام می‌گذارند، مهم‌ترین نکته‌ی موجود است. در شهرک ورزشی، کارگری به نام آنتونیو مسکیتا بود که همه او را مسکی صدا می کردند و همه به او لطف و محبت ویژه‌ای داشتند و به او توجه می‌کردند. مهم‌ترین نکته برای یک سرمربی و کلید همه مسائل در این است که بتوانی کاری کنی که بازیکنان‌ت به این باور برسند که این آن‌ها هستند که فرمان می‌دهند  ولی در نهایت این مربی است که تصمیمات مهم را می‌گیرد و همه از او پیروی می‌کنند.” (ویسنته دل‌بوسکه؛ این‌جا)

پایان تلخ یورو ۲۰۱۶ برای اسپانیا، نقطه‌ی پایانی بر مسیر پرافتخار یک مربی بزرگ بود: ویسنته دل‌بوسکه، مربی که همیشه در سایه‌ی ستاره‌های درخشان تیم‌ش قرار داشت؛ اما هیچ کس نمی‌تواند انکار کند با فتح یک یورو و یک جام جهانی و دو لیگ قهرمانان اروپا، یکی از بزرگ‌ترین و پرافتخارترین مربیان تاریخ است. چیزی که بیش‌ از هر چیزی در مورد دل‌بوسکه آن را تحسین می‌کردم، فروتنی همیشگی و ادبیات محترمانه و دوست‌داشتنی او در هر شرایطی ـ چه پیروزی و چه شکست ـ بود. این حرف‌های استاد اگر چه چند سال پیش از این بیان شده؛ اما می‌تواند خلاصه‌ای باشد از اندیشه، تفکر و رفتار ـ و یا به‌عبارت به‌تر، سلوک ـ یک مربی و یک برنده‌ی بزرگ.  به کلیدواژه‌های پررنگ شده و جمله‌ی آخر دقت کنید. آرزو می‌کنم که ما هم یاد بگیریم که گفتار و رفتار ما دو عامل مهم هموارکننده‌ در طی مسیر طولانی موفقیت هستند.

به‌احترام ویسنته دل‌بوسکه دوست‌داشتنی کلاه از سر برمی‌دارم. 🙂

دوست داشتم!
۳

“فوتبال به من همه چیز داده؛ وقتی ۱۶ ساله بودم به عنوان یک جوان روستایی، به مادرید آمدم تا رؤیای فوتبالیست شدنم را محقق کنم و الان با ۶۱ سال سن می‌توانم بگویم که همه‌ی آرزوهایم برآورده شده. به‌علاوه باید به خوش‌شانسی‌ام هم اشاره کنم که مرا در دو تیم بزرگ مثل رئال مادرید و فدراسیون فوتبال اسپانیا یاری کرد.” “جام‌های

این هفته عباس کیارستمی سینماگر برجسته‌ی ایرانی از میان ما برای همیشه پر کشید. چند گزینه‌گویه‌ی الهام‌بخش از استاد را این‌جا بخوانید. روح بزرگ‌ش شاد.

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینه‌ی مهارت‌های کار حرفه‌ای و هم‌چنین لینک‌های منتخب کار حرفه‌ای در ایمیل‌تان هستید، در راه‌کاو عضو شوید!
  4. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

اصالت؛ شاخصی برای تبیین کیفیت درونی رفتارها | سید بابک علوی (عاااالی!)

تلقین مثبت، عادت ساده‌ای که موجب افزایش ضریب موفقیت می‌شود (زومیت)

چگونه مغز خود را از حالت معمول «عملکرد خودکار» خارج کنیم؟ (دیجیاتو)

۵ تیپ از افرادی که تعلل می‌کنند: آیا شما هم جزو آن‌ها هستید؟ (بیزینس‌ترند)

۸ شخصیت سمی زندگی‌تان را حذف کنید و این ۱۵ نوع آدم را حتما باید در زندگی‌تان داشته باشید (بازده) (این دو مطلب را با هم بخوانید!)

مدیریت کسب‌وکار:

چطور یک مشاور بازاریابی را انتخاب کنیم؟ (وب‌برندینگ)

مدیریت کار تیمی بر اساس اصول هنری (هزار و یک بوم)

ادوبی چگونه با حذف ارزشیابی سالانه کارکنان خود، عملکردشان را بهبود بخشید؟ (دیجیاتو)

آیا برای راهبری و مدیریت آماده‌اید؟

بدون افزایش حقوق به کارمندان انگیزه دهید!

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

چگونه متمرکز شویم

۵ دلیل که کسب و کار شما حتما به رقیب نیاز دارد (بازده)

۱۰ رمز موفقیت کارآفرینان از زبان بیل گیتس، ثروتمندترین مرد دنیا (شبکه)

مشارکت با کارآفرینان فرصت رشد شرکت‌های بزرگ

آنالیز رفتار مصرف‌ کننده با ۷ پرسش ساده

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

پایه پولی ۱۷ درصد رشد کرد

مزاحمان شروع کار در پایتخت

صعود ایران در شاخص عملکرد لجستیک

۱۱ رتبه بهبود جایگاه ایران در شاخص کارایی بازار کالا

نوبت انقضای فرمول اجاره

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

اقتصاد آنلاین – وضعیت رسانه‌های خبری در سال ۲۰۱۶

۱۰ قانون بازاریابی در شبکه‌های اجتماعی (بازده)

۶ اشتباه رسانه‌های اجتماعی و راه‌کارهایی برای مقابله با آن‌ها (بازده)

اپلیکیشن‌های موبایلی در حال تحول هستند (زومیت)

آیا واقعا شبکه‌های اجتماعی برای آدم‌های خوش‌شیفته جذاب هستند؟ – یک پزشک

دوست داشتم!
۲

این هفته عباس کیارستمی سینماگر برجسته‌ی ایرانی از میان ما برای همیشه پر کشید. چند گزینه‌گویه‌ی الهام‌بخش از استاد را این‌جا بخوانید. روح بزرگ‌ش شاد. پیش از شروع: می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما

“گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود.” این روزها در مواجهه با “آرزوهای بزرگ‌” و “رؤیاها” یکی از گزینه‌های اصلی موجود همین است! 🙂 آینده‌ای محتوم اما نامعلومِ در پیش ما، وقتی کنار تجربیات گذشته‌ی زندگی‌مان قرار می‌گیرد، ما را به این نتیجه می‌رساند که هر چقدر هم که تلاش کنیم، باز هم خبری از موفقیت‌های مورد انتظار نخواهد بود. زندگی سرِ سازگاری با ما را ندارد و قرار نیست آنی بشود که ما می‌خواهیم. همین است که ناامیدی بر ما غلبه می‌کند و در بسیاری از اوقات حتی حرکت در مسیر رؤیاهای بزرگ‌مان را اصلا آغاز نمی‌کنیم. هر از گاهی هم که به هر دلیل و با هر انگیزه‌ای حرکت را کلید می‌زنیم، پس از گذشت مدتی و با برخورد با اولین شکست‌ها کار را ناتمام باقی می‌گذاریم و دوباره زانوی غم بغل می‌گیریم (نگارنده خودش یکی از اساتید چیره‌دست این ناتمام گذاشتن است!) واقعیت البته این است که گذشته، رابطه‌ی ارگانیکی با آینده ندارد و اتفاقا تفاوت بزرگی هم دارد: امروزی که می‌توان با‌ آن آینده را ساخت.

اما فارغ از این چرخه‌ی معیوب تکرارشونده‌ی امید تا ناامیدی، ما در عمق‌ِ درون‌مان با مشکلات دیگری هم مواجه هستیم که به این حسِ درون بی‌انگیزگی دامن می‌زنند. چند روز پیش دوباره گرفتار حس ناامیدی شده‌ بودم. در فکر این بودم که من تمامی تلاش‌م را کرده‌ام و نشده و کجای کارم دچار مشکل بوده است. کمی بعدتر به این فکر افتادم که نقش من در تحقق این رؤیاها چیست و تا چه حد شرایط محیطی روی آن‌ها تأثیرگذارند. در آن لحظات خودم را خلع سلاح حس می‌کردم: من که تمام تلاش‌م را کرده‌ام، پس چرا نشد و نمی‌شود؟ در این فکرها غوطه‌ور بودم که ناگهان متوجه موضوع عجیبی شدم. می‌دانستم بخشی از داستان، اشتباهات من در تصمیم‌گیری و جهت حرکت و اقدامات‌م بوده است؛ اما یک نکته‌ی بسیار مهم‌تر این بود که متوجه شدم نمی‌توانم در ذهن‌م خودم را در روزی تصور کنم که رؤیاهای‌ بزرگ‌م محقق شده‌اند! ترس‌ناک بود: این‌که قرار نیست رؤیایی محقق بشود یا نشود به‌جای خود، این‌که در اعماق ذهن‌م به‌صورت ناخودآگاه نمی‌توانستم تحقق رؤیای‌م را تصور کنم، مسئله‌ی مهمی بود که نمی‌توانستم از آن بگذرم. نقش شکست‌های گذشته‌ی زندگی در ترس از عدم تحقق رؤیاها به‌جای خود، من در زندگی‌م رؤیاهای‌ بزرگی هم داشته‌ام که عینا و حتی بالاتر از آنی که تصور می‌کردم محقق شده‌اند! کمی که بیش‌تر فکر کردم متوجه شدم که داستان از جای دیگری نشأت می‌گیرد: “من خودم را شایسته‌ی تحقق آرزوی‌م نمیدانم!” اوه! چه دردناک!

بارها خوانده‌ایم و شنیده‌ایم که یکی از عوامل موفقیت در مسیر تحقق رؤیاهای بزرگ، داشتن تصویر ذهنی مشخصی در مورد آن رؤیا و کیفیت تحقق آن است. اگر از ادعاهایی چون قانون جذب که بگذریم، واقعیت این است که این تصویر مشخص دارای کارکرد بسیار مهمی است: این‌که من بدانم برای تحقق رؤیاهای‌م باید واجد چه ویژگی‌ها و توانمندی‌های‌م باشم و چگونه لازم است دنیای سرشار از نامرادی‌ها را تغییر بدهم (یا حتی با آن کنار بیایم!) تا رؤیاهای‌م محقق شوند. این تصویر مشخص، البته انگیزه‌بخش و الهام‌بخش هم خواهد بود: هر زمانی که دچار ناامیدی شدی، با یادآوری آن می‌توانی انگیزه و شور درونی‌ات را بیدار کنی! اما چرا این تصاویر ذهنی از آینده و رؤیاهای محقق شده برای ما کار نمی‌کنند؟

اگر کمی با صداقت به درون خودمان نگاه کنیم می‌بینیم که یکی از مهم‌ترین علت‌های ناامیدی ما بعید انگاشتن فاصله‌ی میان امروزِ من با زندگی ایده‌آل‌ است. من فکر می‌کنم همین “منِ امروزی” باید آن رؤیای بزرگ را زندگی کند و وقتی با این مسئله مواجه می‌شوم که منِ امروزی نقص‌ها و ضعف‌هایی دارد که متناسب با آن رؤیای بزرگ نیست، ناخودآگاه‌م بدون یادآوری این‌که “خب می‌توانی تغییر کنی!”، تصمیم می‌گیرد که ناامید شود. 🙂 در عین حال نکته‌ی مهم دیگر این است که خیلی وقت‌ها این “منِ امروزی” هم در دنیای واقعی لازم نیست تغییری کند تا شایسته‌ی آن رؤیای بزرگ باشد: من دارم خودم، زندگی‌م و رؤیای‌م را دستِ‌ کم می‌گیرم! (بگذریم از این‌که به‌عنوان یک فرد باورمند به وجود خدای بزرگ و مهربان، اساسا ناامیدی را نباید جزو گزینه‌های زندگی به‌حساب بیاورم!) حرفِ مردم ـ همان‌هایی که اغلب‌شان در تحقق رؤیای‌شان شکست‌ خورده‌اند ـ عامل مهم دیگری در دامن زدن به این حسِ ناخوشایند درونی است.

این تفکرات من را به این نتیجه رساند که ناامیدیِ درونی ما می‌تواند در واقع از جنس حس‌های دیگری باشد. اما شاید مهم‌ترین نکته در گذر از ناامیدی‌های بزرگ زندگی، مقابله با این حسِ عذابِ وجدان (!) از نداشتن ویژگی‌ها و شایستگی‌های لازم برای زیستن رؤیاهای‌مان باشد. در مسیر رؤیاسازی سخت‌ترین کار این است که در درون‌مان بپذیریم که شایسته‌ی داشتن و تحقق رؤیاها و آرزوهای بزرگ زندگی‌مان هستیم. آن‌وقت است که حتی می‌توانیم ظرفیت‌های بزرگ‌تری را در خودمان کشف کنیم و متوجه شویم که شایسته‌ی چه رؤیاهای بزرگی هستیم که تا به‌امروز کم‌تر در اندیشه‌ی آن‌ها بوده‌ایم. مولوی بزرگ در همین باب گفته است:

دلا چون طالب بیشی عشقی
تو کم اندیش در دل، بیش و کم را!

بعد از طی این مرحله‌ی دشوار است که تازه کار سخت‌ دیگری را باید کلید بزنیم: مشخص کردن روشِ حرکت در مسیر تحقق رؤیای‌مان (استراتژی رؤیاسازی!) و آغازِ حرکت به‌سوی تحقق رؤیاها. 🙂

حالا دیگر من خودم را شایسته‌ی تحقق رؤیاهای‌ بزرگ زندگی‌م می‌دانم و به خودم اعتماد دارم که می‌توانم رؤیای‌م را زندگی کنم. شما چطور؟

دوست داشتم!
۱۶

“گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود.” این روزها در مواجهه با “آرزوهای بزرگ‌” و “رؤیاها” یکی از گزینه‌های اصلی موجود همین است! 🙂 آینده‌ای محتوم اما نامعلومِ در پیش ما، وقتی کنار تجربیات گذشته‌ی زندگی‌مان قرار می‌گیرد، ما را به این نتیجه می‌رساند که هر چقدر هم که تلاش کنیم، باز هم خبری از موفقیت‌های مورد انتظار نخواهد بود. زندگی سرِ سازگاری

“در شرایط خوبی هستم. تجربیات زیادی دارم و رقابت را دوست دارم. می‌خواهم ادامه دهم … با آزادی و مسئولیت بازی می‌کنم و احساس می‌کنم مفید هستم … عملکرد دروازه‌بان‌ها با تعداد بازی‌هایی که انجام داده‌اند، شناخته نمی‌شود؛ بلکه براساس مهارت‌های‌شان سنجیده می‌شود. این سؤال که چه کسی بهترین دروازه‌بان دنیا است، پاسخی ندارد. برای ایتالیایی‌ها این دروازه‌بان من هستم؛ برای اسپانیایی‌ها ایکر است و برای بقیه شاید چک یا نویر باشد. زمان‌هایی وجود دارد که یک دروازه‌بان بهتر بازی می‌کند و زمانی هم دیگری. ثبات کلید موفقیت است.” (جی‌جی بوفون؛ این‌جا)

بلاتردید یکی از سه دروازه‌بان اول تاریخ و یکی از دوست‌داشتنی‌ترین ستاره‌های دو دهه‌ی اخیر فوتبال است. یک ایتالیا است و یک یوونتوس و یک جی‌جی بوفون که حالا با کنار رفتن پیرلو، تک‌ستاره‌ی درخشان و تنها نماد تیم ملی و باشگاه‌ش است؛ آن هم در روزهایی که هیچ نشانی از ایتالیای پرستاره‌ی دهه‌ی ۹۰ و ۲۰۰۰ را نمی‌بینیم!

این روزها در اوج هیجان یورو و در میان ستاره‌های ریز و درشت فوتبال اروپا، هم‌چنان جان لوئیجی بوفون شماره‌ی یک افسانه‌ای ایتالیا یک قدم در ستارگی از دیگران پیش است. بوفون محور و نقطه‌ی ثقل تیم لاجوردی‌پوش ایتالیا و ره‌بر برجسته‌ی این تیم و روحی است که با هیجان و انگیزه و عملکرد درخشان‌ش تمام بار مسئولیت تیم را در زمین یک تنه به‌دوش می‌کشد. شادی‌های کودکانه‌ی او بعد از بردهای ایتالیا بیش از هر زمانی دیدنی است.

در گذر بیش از ۲۰ سال درخشش در سطح اول فوتبال حرفه‌ای جهان، شاید هیچ کسی نباشد که به‌اندازه‌ی بوفون بتواند درباره‌ی پایداری موفقیت سخن بگوید. مصاحبه‌ی نسبتا قدیمی جی‌جی که در ابتدای این نوشته نقل شد، راز بر پا کردن “امپراتوری خورشید” را توسط “آبی‌ترین چشم” ایتالیا ارائه کرده است. ۵ اصل کلیدی موفقیت پایدار به‌روایت جی‌جی‌ بوفون عبارتند از:

  1. پاداش، خودِ طی طریق است: وقتی به کل داستانِ حرکت در یک مسیر طولانی و پرماجرا و سرشار از تجربیات شیرین و تلخ فکر کنی، می‌بینی که مجموع چیزهایی که به‌دست آوردی ـ و شاید مهم‌تر از همه حس‌های‌ت ـ به سختی مسیر می‌ارزد!
  2. تو همان‌قدر بزرگی که می‌توانی: در طی مسیر زندگی شخصی و شغلی، رقابت و مقایسه با دیگران جزوی غیرقابل انکار است. تاریخ و تجربه نشان از آن دارند که در نهیت، آن‌هایی برنده‌اند که بیش‌تر می‌توانند!
  3. رفتن، رسیدن است: مزد آن گرفت جانِ برادر که ثبات داشت!

به‌امید یک پیروزی جذاب دیگر برابر آلمان در بازی امشب. فورزا ایتالیا! ویوا بوفون. 🙂

دوست داشتم!
۴

“در شرایط خوبی هستم. تجربیات زیادی دارم و رقابت را دوست دارم. می‌خواهم ادامه دهم … با آزادی و مسئولیت بازی می‌کنم و احساس می‌کنم مفید هستم … عملکرد دروازه‌بان‌ها با تعداد بازی‌هایی که انجام داده‌اند، شناخته نمی‌شود؛ بلکه براساس مهارت‌های‌شان سنجیده می‌شود. این سؤال که چه کسی بهترین دروازه‌بان دنیا است، پاسخی ندارد. برای ایتالیایی‌ها این دروازه‌بان من هستم؛ برای اسپانیایی‌ها ایکر است

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینه‌ی مهارت‌های کار حرفه‌ای و هم‌چنین لینک‌های منتخب کار حرفه‌ای در ایمیل‌تان هستید، در راه‌کاو عضو شوید!
  4. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

عزت نفس چیست و چه کسانی عزت نفس سالم دارند؟

۸ سؤال که قبل از پذیرفتن شغل جدید باید از خود بپرسید (بازده)

با این ۷ روش به خشونت کلامی آدم‌ها پاسخ دهید (بازده)

درس‌هایی که می‌توان از تفکر خلاق داوینچی آموخت (۱۰۰۱ بوم)

برای آنکه ۱۰ سال دیگر هنوز در بازار کار به شما نیاز باشد، این ۵ مهارت را در خود پرورش دهید (دیجیاتو)

مدیریت کسب‌وکار:

رویکردهای نوین توسعه رهبری در سازمان‌ها (ایوب اسماعیلی؛ منابع انسانی)

چگونه از برگزاری جلسات مخرب جلوگیری کنم؟

اخلاقیات کاری مجموعه‌ای از تصمیمات کوچک

مدیر باید به دنبال چه خصوصیاتی در افراد باشد؟

۱۰ رمز موفقیت کارآفرینان از زبان بنیان‌گذار لینکدین (شبکه)

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

هشت قاعده الزام آور برای تحقق نوآور

افراد غیرمنطقی ارزشمندترین دارایی‌های شما

چگونه سایت‌های عظیم برای شما طراحی شد‌ه‌اند!

۵ ویژگی شخصیت برند

۱۰راز قابل اعتمادترین برندها

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

جایگاه ایران در ریسک تجاری

چرا سود سپرده شکست اما تسهیلات نه!؟

کدام کشورها میزبان ابرشرکت‌ها می‌شوند؟

پنجاه شرکت برتر و هوشمند جهان از نگاه MIT (دیجیاتو)

پنج مزاحم رشد صنعتی

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

چگونه ۵G زندگی ما را هیجان‌انگیز می‌کند؟ (شبکه)

سوپرسل چگونه با کم‌طاقتی کاربران موبایل به درآمد چند میلیارد دلاری رسیده است؟ (زوم‌جی)

رایانش ابری گزینه پیش فرض نرم‌افزارها می‌شود

در فصل مشترک دنیای مدیریت و فناوری چه خبر است؟

۳ دلیل برای تماشای تبلیغات در بازی‌های موبایل (زوم‌جی)

دوست داشتم!
۱

پیش از شروع: می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. اگر

بهترین ادب آن است که از خود آغاز کنى.

مولا علی (ع)

شب سال‌گرد شهادت “تنهاترین مردِ خدا” است و شبِ قدر. زمانی برای نگریستن به درونِ خود و نقطه‌ی آغازی دیگر برای اصلاحِ خویش‌تن. در اوج‌های معنوی امشب‌تان، ما پابستگان این دنیای خاکی را فراموش نفرمایید.

التماس دعا. یا علی.

دوست داشتم!
۵

بهترین ادب آن است که از خود آغاز کنى. مولا علی (ع) شب سال‌گرد شهادت “تنهاترین مردِ خدا” است و شبِ قدر. زمانی برای نگریستن به درونِ خود و نقطه‌ی آغازی دیگر برای اصلاحِ خویش‌تن. در اوج‌های معنوی امشب‌تان، ما پابستگان این دنیای خاکی را فراموش نفرمایید. التماس دعا. یا علی. دوست داشتم!۵

خوشحالم که نقشی در فرماندهی تیم در زمین و کسب نتیجه داشتم. از طرفی خرسندم که تیم به من چنین اعتمادی کرده که بخشی از مسئولیت پیش‌ بردن تیم در زمین به من واگذار شده است. قبلا در زمانی که بازیکن آ.ث‌میلان بودم، فرماندهی تیم به بازیکنانی مثل گاتوزو، پیرلو و نستا داده می‌شد. فرمانده تیم در زمین در حقیقت کسی است که ارتباط مثبتی با بازیکنان در زمین ایجاد می‌کند و باعث ارتقا همدلی‌ها در تیم می‌شود.” +

“من فکر می‌کنم پیر شدن تاثیری در فو‌تبا‌لم نداشته است و در واقع برعکس هم بوده. من اصلا فکر نمی‌کنم که در حال پیر شدن هستم. هنوز از لحاظ ذهنی و قلبی‌ انگیزه زیادی دارم تا گل‌های‌م را روز به روز بیشتر کنم.+

“می‌گویند من مغرورم و شخصیت بدی دارم. این چیزی است که از جوانی شنیده‌ام. اما وقتی همان‌هایی که این چیزها را نوشته‌اند، من را می‌بینند، می‌گویند که اصلا شبیه تصویری که در ذهن داشتند، نیستم  … من در هر باشگاهی که بازی کرده‌ام، به قهرمانی رسیده‌ام؛ اما تنها زمانی احساس خوبی پیدا می‌کنم که هم‌تیمی‌ها، هواداران و همه اعضای باشگاه راضی باشند. من قلب بزرگی دارم.” +

“اگر نتوانم گل بزنم، خوشحال خواهم شد که دیگر بازیکنان را در موقعیت گل قرار دهم. برای یک بازیکن خوب، پست معنا ندارد. من در هر پستی که سرمربی تشخیص دهد بازی می‌کنم.+

هر بازیکن با بازی کردن در هر کشوری و در هر مسابقه تجربیات جدیدی کسب می‌کند. من معتقدم هر سال که می‌گذرد عملکردم بهتر می‌شود. من به شیوه‌ای بازی می‌کنم که به آن علاقه دارم … روزی که احساس کنم پیشرفت‌م متوقف شده است روز خداحافظی من از فوتبال خواهد بود.” +

زلاتان شاید یکی از آخرین‌های نسلی از بازیکنان درخشان باشد که به‌معنی واقعی کلمه می‌توان آن‌ها را ستاره خواند. ستاره‌هایی که درخش‌شان هر روز پرسوتر از قبل بود. آن‌هایی که در هر تیمی بودند، آن تیم را در اطراف خود و به‌نام خود تعریف می‌کردند (احتمالا دلیل شکست زلاتان در بارسا هم همین بود که آن‌جا ستاره‌های بزرگ‌تری بودند که هویت تیم را به‌نام خود زده بودند!)

زلاتان در پایان حضور ناامیدکننده‌ی سوئد در یورو ۲۰۱۶ از فوتبال ملی خداحافظی کرد؛ هر چند سفر او به‌عنوان یک بازیکن بزرگ هنوز به پایان نرسیده است. اما این خداحافظی دلیل خوبی بود برای پرداختن به مهم‌ترین جنبه‌های نگاه زلاتان به هویت حرفه‌ای: همان ویژگی‌هایی که تعیین‌‌کننده‌ی تصویری هستند که از ما در ذهن دیگران ثبت شده‌اند. تلاش کرده‌ام با انتخاب به‌ترین نقل قول‌های ممکن از زلاتان، اجزای مهم هویت حرفه‌ای یک ستاره را مشخص کنم (و فراموش نکنید که ستاره‌ها نه‌فقط در فوتبال، که در تمامی حوزه‌های زندگی بشر قابل شناسایی هستند.)

  • هوش عاطفی بالا: ستاره‌ها توان‌مندی بالایی در برقراری ارتباطات بین‌‌انسانی اثربخش و هم‌دلی با هم‌تیمی‌های‌شان دارند.
  • ظرفیت ذهنی و قلبی: انگیزه‌های‌ ستاره‌ها از درون آن‌ها و افکار و احساسات‌شان نشأت می‌گیرد. آن‌ها نیازی به عوامل انگیزشی بیرونی ندارند؛ بلکه رضایت درونی‌شان از حرکتِ رو به جلو است که برای‌شان اهمیت دارد. تا روزی که این انگیزه و انرژی در آن‌ها زنده است، حرکت‌شان نیز ادامه دارد.
  • دایره‌ی محدود واقعیت: تصویری که ستاره‌ها از دنیا می‌بینند، قابی کوچک است که در آن تنها مهم‌ترین افرادی که باید ـ یعنی: هم‌تیمی‌ها، مدیران و مشتریان‌شان ـ در حال نقش بازی کردن هستند. دیگران، خارج از این قاب‌اند: چه کسی به سیاهی لشکرها اهمیتی می‌دهد؟
  • یکی برای همه: ستاره‌های واقعی هیچ‌وقت از انجام کاری که لازم است انجام شود، ابایی ندارند. آن‌ها با این کلیشه که “شأن من این نیست” هیچ ارتباطی ندارند. برای آن‌ها کار نتیجه‌بخش مهم است و نه کاری که به نمایش‌های بی‌حاصل ختم می‌شود.
  •  تجربه‌گرایی: زمین خوردن و بلند شدن، لازمه‌ی رسیدن است. ستاره‌های واقعی برخلاف دیگران می‌دانند چطور تجربه کسب کنند و چگونه این تجربیات را برای به‌بود روش حرکت‌شان به‌سوی قله‌های بلند آرزوی‌شان به‌کار بگیرند. فراتر از آن، ستاره‌ها می‌دانند که تجربه حقیقت همان چیزی است که قرار است در زندگی به‌دست بیاوریم.
دوست داشتم!
۳

خوشحالم که نقشی در فرماندهی تیم در زمین و کسب نتیجه داشتم. از طرفی خرسندم که تیم به من چنین اعتمادی کرده که بخشی از مسئولیت پیش‌ بردن تیم در زمین به من واگذار شده است. قبلا در زمانی که بازیکن آ.ث‌میلان بودم، فرماندهی تیم به بازیکنانی مثل گاتوزو، پیرلو و نستا داده می‌شد. فرمانده تیم در زمین در حقیقت کسی

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینه‌ی مهارت‌های کار حرفه‌ای و هم‌چنین لینک‌های منتخب کار حرفه‌ای در ایمیل‌تان هستید، در راه‌کاو عضو شوید!
  4. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!
  5. من مسئولیتی در مورد کپی‌کاری محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

نحوه مدیریت یک گفت‌و‌گوی سخت در محیط کار

اگر موفقیت‌ می‌خواهید، این ۱۰ بهانه را کنار بگذارید (شبکه)

چرا ۸ ساعت کار مداوم بازدهی ندارد؟ (زومیت)

۱۵ روش که فکر سمی یکی را از سرتان بیرون کنید (بازده)

با مشکلات با ذهنیتی باز و بکر برخورد کنید، نه بر اساس تجربه قبلی خود

مدیریت کسب‌وکار:

یک رهبرسازمانی چگونه شکل می‌گیرد؟

چگونگی انگیزه بخشیدن به کارکنان آگاه

رازهای موفقیت کارآفرینان از زبان جف بزوس

برنامه‌ریزی جانشینی کلید انتقالات مدیریتی بی‌دردسر

رویگردانی مشتریان و مدیریت آن در سازمان‌ها

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

رمز ماندگاری در بازار: حرکت برخلاف خرد جمعی

معرفی چند استراتژی بازاریابی

پیش‌آهنگی در درآمد کسب‌وکارهای نوپا

۵ درس استراتژی که شرکت‌ها باید از چین بیاموزند (بازده)

اندیشه طراحی؛ گمشده کسب و کارهای ایرانی

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

نبود درک صحیح از فناوری، عامل اقتصاد بیمار جوامع امروزی (زومیت)

پایانِ دوره‌ی نفت و درسی تاریخی! (فردانما)

نوید افزایش جذب سرمایه‌ در ایران

سرنوشت مسکن با سود بانکی

آدرس‌های جذاب ساخت‌و‌ساز

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

قانون مور به پایان خود رسیده است؟

OAS موج جدید در بازار سرویس‌های نرم‌افزاری

همه‌ی باورهای نادرست در مورد هوش مصنوعی (قسمت اول) و همه‌ی باورهای نادرست در مورد هوش مصنوعی (قسمت دوم- پایانی) (زومیت)

پیشگویی آینده با گوی جادویی شبکه‌های اجتماعی

مشاغل گیگی، خوشایند یا عذاب‌آور؟

دوست داشتم!
۰

پیش از شروع: می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. اگر

” … اما چیزی جلوی‌ این کارمان را می‌گیرد. شاید این فکر که در شرایط عادی، همه چیز می‌توانست جور دیگری باشد. فقط ای‌کاش به این زندگی عادی می‌رسیدیم ـ تا وقتی تلقی ما این است که وضعیت‌مان غیرعادی است، فرقی نمی‌کند منظورمان از «عادی» چه باشد. شاید آن‌وقت کشف می‌کردیم که موکول کردن همه چیز به زمانی که زندگی عادی شود، تنها بهانه‌ای است برای لاپوشانیِ ناکارآمدی و ناتوانیِ خودمان در برخورد با مشکلات. یا شاید کشف می‌کردیم که نقصی در شخصیت ما هست که فقط و فقط به خود من مربوط می‌شود و ربطی به وضعیت جامعه ندارد. اما اگر هم این‌طور باشد، فعلا در شرایطی نیستیم که بتوانیم این را بفهمیم. همیشه این احساس عجیب را داریم که این‌جا زندگی آن‌جوری که باید باشد، یا می‌توانست باشد نیست …” (کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم؛ اسلاونکا دراکولیچ؛ ترجمه‌: رؤیا رضوانی؛ نشر گمان؛ ص ۱۷۲)

پرواضح است که حرف‌های خانم دراکولیچ چقدر بازتاب‌دهنده‌ی همان بهانه‌های درونی است که از ترسِ روبرو شدن با مسئولیت‌پذیری درباره‌ی خودمان، زندگی‌مان و دنیای‌مان هر روز بیش‌تر از قبل برای خودمان می‌تراشیم. کاش روزی که دور نباشد، “درِ این حصارِ جادوییِ روزگار”مان را بشکنیم و دست به کار ساخت دنیای مطلوب‌ شخصی‌مان شویم؛ شاید آن روز، با سخت‌کوشیِِ تمام و امید و البته بدون انتظارِ آن‌چنانی از دنیای پیرامونی و آدم‌های‌ش، رؤیاهای‌ بزرگ‌مان را زندگی کنیم.

پ.ن. بی هیچ توضیح اضافی کتاب جذاب خانم دراکولیچ را با ترجمه‌ی عالی خانم رضوانی بخرید و بخوانید. (+) پشیمان نخواهید شد.

دوست داشتم!
۱

” … اما چیزی جلوی‌ این کارمان را می‌گیرد. شاید این فکر که در شرایط عادی، همه چیز می‌توانست جور دیگری باشد. فقط ای‌کاش به این زندگی عادی می‌رسیدیم ـ تا وقتی تلقی ما این است که وضعیت‌مان غیرعادی است، فرقی نمی‌کند منظورمان از «عادی» چه باشد. شاید آن‌وقت کشف می‌کردیم که موکول کردن همه چیز به زمانی که زندگی عادی