اصطلاح هم‌سویی IT با کسب و کار (IT- Business Alignment) از آن مفاهیم سهل ممتنعی است که این روزها زیاد شنیده می‌شود و انواع و اقسام مدل‌ها و ایده‌ها برای اجرایی کردن آن مطرح شده است. ظاهرا در این‌جا بحث این است که IT باید کاملا با کسب و کار سازمان هم‌سو و متناسب باشد تا بتواند نقش خود را به درستی ایفا کند. اما خانم مریلین واینشتاین با این دیدگاه موافق نیست و آن را اصلی‌ترین مانع رشد IT در سازمان‌ها می‌داند. به نظر ایشان IT پیش‌ران اثربخشی سازمان، فراهم‌کننده‌ی امکانات مورد نیاز کسب و کار و عامل توان‌مندساز کسب و کار برای موفقیت است. به نظر ایشان همین اصطلاح هم‌سویی (که می‌شود آن را هم‌ترازی هم معنی کرد)، به معنای محدود کردن IT به همان سطح کسب و کار در سازمان است! و این یعنی محدود ساختن IT و جلوگیری از نوآوری و ایده‌های خلاقانه‌ای که می‌تواند حتی کسب و کار سازمان را هم متحول سازد. خانم واینشتاین معتقد است اتفاقا برعکس، این IT است که باید با نوآوری‌های خود کسب و کار سازمان را به دنبال خود بکشاند و در جا زدن IT و نگاه به آن به‌‌عنوان یک وظیفه‌ی پشتیبانی یکی از اشتباهات بزرگی است که می‌تواند در یک سازمان رخ بدهد. ایشان چند مثال بسیار جالب را هم درباره‌ی نتایج شگفت‌انگیز توجه به نوآوری با کمک IT در سازمان مطرح می‌کنند.

مقاله‌ی این هفته بسیار جذاب و خواندنی و در عین حال کوتاه است. می‌توانید این مقاله را در سایت CIO.com از این‌جا به صورت آن‌لاین بخوانید و یا از این‌جا آن را در قالب یک فایل PDF دو صفحه‌ای دانلود کنید.

دوست داشتم!
۴

اصطلاح هم‌سویی IT با کسب و کار (IT- Business Alignment) از آن مفاهیم سهل ممتنعی است که این روزها زیاد شنیده می‌شود و انواع و اقسام مدل‌ها و ایده‌ها برای اجرایی کردن آن مطرح شده است. ظاهرا در این‌جا بحث این است که IT باید کاملا با کسب و کار سازمان هم‌سو و متناسب باشد تا بتواند نقش خود را به

نویسنده: پیتر برگمان / مترجم: علی نعمتی شهاب

هفته‌ پیش من به جلسه‌ای رفتم که برای پاس‌داشت و تقدیر از دیدگاه‌های دکتر آلن روزنفیلد تشکیل شده بود؛ کسی که برای ۲۲ سال رئیس مدرسه‌ی سلامت عمومی میل‌من کلمبیا بوده است. آلن در حوزه‌ی سلامت عمومی به‌ویژه در حوزه‌های بهداشت و حقوق زنان یک غول به حساب می‌آید.

فهرست بلند بالایی از سخنرانان وجود داشت و من پس از مدتی تمرکزم را از دست دادم. پس از مدتی جری هوسن کوادیا پروفسور دانشگاه کوازولو ناتال از آفریقای جنوبی پس تریبون قرار گرفت.

او نگاهی به حاضران در مجلس انداحت و بدون هیچ هیاهویی سخنرانی‌اش را شروع کرد: “اغلب چیزهایی که من امروز می‌خواستم بگویم، گفته شد. “سپس بدون خواندن متنی که آماده کرده بود، زمان کوتاهی درباره‌ی یک ویژگی عجیب آلن سخن گفت:‌ “دیدن در تاریکی!” دیدن بی‌عدالتی‌هایی که دیگران نمی‌بینند و سپس اقدام کردن.

در میان همه‌ی سخنرانی‌های آن شب بدون هیچ تردیدی سخنرانی ساده و دل‌نشین او بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار داد.

جری آن‌چه را که آلن زیسته بود برای ما مدل کرد: دیدن در تاریکی! آن روز عصر دیگر نیازی به سخنرانی فصیح و غرّای دیگری در مورد وضعیت سلامت عمومی نبود. جری همه‌ی آن چیزی را که آماده کرده بود، برای پرداختن به آن چیزی که در آن لحظه بهتر می‌دانست به کناری نهاد. توانایی او برای تشخیص موقعیت، توقف و سپس تغییر مسیر واقعا ستودنی بود. این نشان‌دهنده‌ی انعطاف‌پذیری، حضور ذهن و تمرکز او است. اما این‌جا نکته‌ای عمیق‌تر هم وجود دارد. جری نشان داد که به خودش اعتماد دارد.

پیش‌تر درباره‌ی این‌که چقدر روی سخنرانی TEDx خودم در مورد یادگیری کار و فکر کردم و خودم را برای آن آماده کردم، نوشته‌ام. هر وقت ویرایش جدیدی از سخنرانی‌ام آماده می‌شد آن را برای گروهی از دوستان معتمد می‌فرستادم ـ کسانی که آدم‌هایی هوش‌مند، بخشنده و بافراست بودند ـ و از آن‌ها می‌خواستم که نظرشان را در مورد سخنرانی من بدهند. آیا به‌اندازه‌ی کافی جذاب است؟ آیا به‌اندازه‌ی کافی روشن است؟ آیا به‌اندازه‌ی کافی خلاقانه است؟ آیا به‌اندازه‌ی کافی بامزه است؟

هر بار که آن‌ها نظرات ارزشمند و هو‌ش‌مندانه‌شان را به من می‌گفتند، من کمی احساس خسران می‌کردم و کمی اعتمادم به پیامی که می‌خواستم بدهم، ایده‌های خودم و از همه بدتر خودم کم‌تر می‌شد. این بدان معنا نیست که شنیدن انتقاد برای من سخت است. اتفاقا برعکس من زود به آن‌ها عمل می‌کردم. من زیاده از حد آن‌ها را می‌پذیرفتم. من بیش از اندازه حساس بودم تا تغییراتی را به وجود آورم که موجب به دست آوردن بالاترین سطح واکنش مثبت شود.

دیوید واگونر در شعر “قهرمانی با یک چهره” این چنین می‌سراید:

“هر آن چیزی را که از من خواسته شده بود، برگزیدم

آن‌ها به آرامی به من تلقین کردند که چه کسی هستم

صبر کردم، و از آن چیزی که باید یاد می‌گرفتم شگفت‌زده شدم

اوه امروز دو برابر زمان تولدم نابینا هستم.”

بسیار از ما زمان زیادی از زندگی‌مان را به گوش کردن به پدران و مادران، معلمان، مدیران و ره‌بران‌مان می‌گذرانیم و آن چیزی را که به ما می‌گویند انتخاب می‌کنیم، همان کسی می‌شویم که به ما تلقین می‌کنند، خودمان را براساس بازخورهای دیگران اصلاح می‌کنیم و منتظر تأیید دیگران ـ که نشانه‌ی شناخته شدن‌مان است ـ می‌مانیم.

دلیل خوبی برای یادگیری از خرد دیگران وجود دارد. اما این‌جا هزینه‌هایی هم هست: همان‌طور که ما خودمان را مطابق آرزوها، اولویت‌ها و انتظارات دیگران شکل می‌دهیم، دچار ریسک از دست رفتن خودمان می‌شویم. ما ممکن است بدون راه‌نمایی‌های آن‌ها منجمد شویم، اما خوب در طرف مقابل، ممکن هم هست نتوانیم خودمان دست به انتخاب بزنیم و به بینش خودمان شک کنیم. اوه این‌جا است که دو برابر زمان تولد، کور می‌شویم!

درمان ساده‌ای برای حس نااطمینانی از خودمان بودن وجود دارد: از پرسیدن دست بکشید. به جای آن زمانی را به سکوت برای تصمیم‌گیری در مورد آن‌چه می‌اندیشید بگذرانید. به این شکل است که ما بخشی از وجود خودمان را می‌بخشیم. این‌گونه است که قدرت‌مند، زیرک، خلاق و بابینش می‌شویم. به این ترتیب است که دیدمان را دوباره به دست می‌آوریم.

بعد از منحرف شدن با بازخورهایی که گرفته بودم، بعد از این‌که النور گفت زیادی سخت کار کرده‌ام، بعد از این‌که برای ۵ بار مرور دیگر سخنرانی‌ام زمان کم آوردم؛ بالاخره همان کاری را کردم که جری انجام داد. متن سخنرانی را به کناری انداختم و انتخاب‌های شخصی‌ام را در مورد چیزهایی که می‌خواستم با دیگران به‌اشتراک بگذارم، مشخص کردم.

چگونه به آن انتخاب‌ها رسیدم؟ من به هزاران کلمه‌ای که نوشته بودم، تگاه کردم تا چیزی را پیدا کنم که احساس می‌کردم نگاه یکتای من را به موضوع یادگیری به خوبی بازتاب می‌دهد. امروز این کار برای من بدیهی است؛ اما مسئله‌ی اصلی این است که چگونه من انتظار داشتم دیدگاه یکتای خودم را با پرسیدن از دیگران بیابم؟ به جای‌ این کار من در تاریکی به دنبال چیزهایی که دیگران از آن‌ها چشم‌پوشی کرده بودند، گشتم.

این‌گونه اعتماد کردن به خود تنها در مورد نوشتن متن سخنرانی کاربرد ندارد. این روش در مورد سخن گفتن در جلسات، انتخاب پروژه‌هایی که می‌خواهید انجام‌شان بدهید، دفاع از بودجه‌ی واحدتان و داشتن شجاعت انجامکارهایی که شما را به جلو می‌برد، هم هست. آیا می‌توانید به خودتان این‌قدر اطمینان کنید که انگیزه‌های شخصی‌تان را دنبال کنید؟

به محض این‌که تصمیم گرفتم پرسیدن از دیگران را در مورد این‌که درباره‌ی تفکرات من چطور فکر می‌کنند، متوقف کنم؛ من چیز جذاب دیگری را کشف کردم: من وقتی به دیگران وابسته‌ نیستم، سخت‌تر کار می‌کنم. من مشکلاتی را حل می‌کنم که ممکن بود حل آن‌ها را برعهده‌ی دیگران قرار بدهم. من سخت‌کوشانه‌تر کار می‌کنم تا مطمئن شوم دیدگاه من به موضوع، از منطق درونی و یکپارچگی لازم برخوردار است.

قبلا وقتی مقاله‌ام را برای اظهارنظر دیگران می فرستادم، با وجود این‌که می‌‌دانستم که بخش‌هایی از آن هنوز کار دارد، تنبلی می‌کردم. و وقتی تنبلی من با بخشندگی دیگران همراه می‌شد اثر جانبی‌اش کاهش ایمان من به توانایی‌های خودم برای کار کردن روی کاری که به آن چسبیده بودم، می‌شد!

پیشنهاد من نادیده گرفتن بازخورها نیست. خوب است بدانیم دیگران در مورد کار ما چگونه فکر می‌کنند. بعد از تمام کردن بازنویسی سخنرانی‌ام آن را به‌عنوان تمرین برای چند گروه متفاوت از شنوندگان اجرا کردم.

اما این بار من از آن‌ها نخواستم پیام مرا بسنجند. من از آن‌ها خواستم تا چیزی که تحویل‌شان دادم را بسنجند. آیا آن‌ها از سخنرانی من چیزی به دست آورده بودند؟ آیا من پیام‌ام را به شکلی بیان کردم که اشتیاق‌ام را به آن نیز به شنونده منتقل کند؟

و وقتی سرانجام سخنرانی‌ام را در فیلنت میامی ارایه دادم، سخنان‌ام روشن، متمرکز و معتبر احساس شد.

حالا احساس می‌کنم خودم هستم.

منبع

دوست داشتم!
۱

نویسنده: پیتر برگمان / مترجم: علی نعمتی شهاب هفته‌ پیش من به جلسه‌ای رفتم که برای پاس‌داشت و تقدیر از دیدگاه‌های دکتر آلن روزنفیلد تشکیل شده بود؛ کسی که برای ۲۲ سال رئیس مدرسه‌ی سلامت عمومی میل‌من کلمبیا بوده است. آلن در حوزه‌ی سلامت عمومی به‌ویژه در حوزه‌های بهداشت و حقوق زنان یک غول به حساب می‌آید. فهرست بلند بالایی

هفته‌ی کم‌لینکی داشتیم! پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم.
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

با این توضیحات لینکهای هفته را مرور می‌کنیم:

مدیریت:

آشنایی با شرکت مجهول برای استخدام (چرا شرکت‌ها آگهی استخدام مجهول الهویه می‌دهند؟ حتما به کامنت آقای واحد پای این پست توجه کنید!)، سن کارآفرینی و آن سه کلمه حیاتی برای موفقیت (امیر مهرانی)

منشور پروژه – قسمت دو و راهنمایی برای جمع آوری نیازمندی های پروژه (مهدی عرب عامری)

گرفتن مدرک PMP، از سیر تا پیاز (عالی!!! هر چقدر هم تعریف کنم کمه! حتما بخونید.؛ از نادر خرمی‌راد)

مصاحبه با امیر مهرانی درباره‌ی پرسنال برندینگ و ۲۶ راه که من را مجددا به بلاگ خود بکشانید (مایا؛ وبلاگ کسب و کار اینترنتی)

کیفیت یک فرهنگ است (مجید آواژ؛ وبلاگ بهساد)

احتکار تجربه!!! (وبلاگ همینا درباره‌ی دردسرهای آغاز یک استارت ـ آپ در ایران!)

از اعتماد به نفس ژاپنی تا تلاطم سیاسی عربی (آیدین کسایی)

لذت مهندس نرم افزار بودن (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

نظرسنجی را جدی بگیریم (افشین دبیری در مورد لزوم نظرسنجی‌های مرتب از کارکنان در پی فاجعه‌ی فوت ۴ کارگر در ایران خودرو)

شرکتی که راه خود را از کشورش جدا کرد (درباره‌ی استراتژی‌های بازاریابی شرکت ایسر)

موفقیت از راه (درباره‌ی استراتژی‌های بازاریابی شرکت آب معدنی اویان؛ پرفروش‌ترین آب معدنی اروپا)

دانلود چند کتاب در زمینه‌ی استراتژی

فناوری اطلاعات:

انواع سرویس‌های Cloud Computing و قیمت تبلت‌های اندرویدی مهم تر از اندروید ۳٫۰ Honeycomb است ! (مهرداد نایب)

در همایش اندروید چه گذشت؟! و گوگل موزه‌ها را به خانه‌هایتان آورد! (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

تفاوت اسم رمز خوب و بد

فروش کتاب‌های الکترونیکی بیش از کتاب‌های کاغذی (در فروش سالانه‌ی آمازون فروش کتاب‌های کیندل، دستگاه کتاب‌خوان آمازون از فروش کتاب‌های کاغذی بیش‌تر شده‌اند!)

جدول پرفروش ترین سیستم عاملهای موبایل/ “آندروئید” پرفروش ترین شد (رشد فروش اندروید در سال ۲۰۱۰ نسبت به سال ۲۰۰۹ شگفت‌انگیز است: ۶۰۰ درصد!!!)

کدام کشورها پرسرعت‌ترین و کندترین اینترنت رادارند/ جایگاه ایران درآسیا

پیش‌بینی درآمد یک میلیارد دلاری برای نرم افزارهای موبایلی

فروش یک و نیم میلیارد گوشی در سال گذشته

پیش‌بینی درآمد ۱۳۶ میلیارد دلاری پیامک در سال ۲۰۱۵

جدول بازار جهانی رایانه در سال ۲۰۱۰/ معرفی پرمتقاضی ترین رایانه ها

درآمدهای مایکروسافت رکورد زد (به لطف کینکت …)

جایگاه ایران در حوزه مدیریت امنیت اطلاعات

کیوویکی؛ رقیبی برای ویکی‌پدیا و گوگل

اقتصاد:

زنان در ایران فقط ۱۳درصد فرصت های شغلی را در اختیار دارند (فاجعه …)

شکاف جنسیتی در میان نسل خلاق آمریکا/ مخترعانی که در گاراژ کار می‌کنند! (چند درصد آدم‌ها به تفکیک زن و مرد خودشان را خلاق می‌دانند!؟ و این آدم‌ها به خلاقیت در چه‌ حوزه‌هایی علاقه‌مندند؟ بسیار بسیار خواندنی و جالب!)

انسان‌ها چطور تصمیم‌ می‌گیرند؟ انگیزه‌ها مهمند

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

نیازمندی بیش از پیش به روانشناسی مثبت‌نگر (استاد پرویز درگی)

راز بزرگ موفقیت: تمرکز

یادداشت ویژه :شکست امپراطور کوچک در سرزمین ناپلئون‌ها و فوتبال و سیاست! (دو نقد فوتبالی ـ جامعه‌شناسی بر شیوه‌های تکراری و بی‌اثر پرداختن به شکست‌های پیاپی فوتبال ما!)

نوشتن با قلم ذهن را تقویت می کند (قابل توجه آدم‌های دیجیتالی مثل من!)

پ.ن. ۱٫ لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمی‌شناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیش‌تر.

پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی (و گاهی هم که خیلی هیجان‌زده می‌شوم، علم!) دنبال کنید.

پ.ن.۳٫ پست لینک‌های هفته از این پس به جمعه‌ها منتقل می‌شود تا من برسم همه‌ی لینک‌هایی که باید را مطالعه کنم!

دوست داشتم!
۰

هفته‌ی کم‌لینکی داشتیم! پیش از شروع سه نکته: لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است

قدرت غیب‌‌گویی در به‌ترین صورت آن قلمروی پیام‌بران است؛ اما در دوره و زمانه‌ی ما پیام‌بران سخت کم شده‌اند …

مارتینی؛ کاردینال میلان

(برگرفته از کتاب: ایمان یا بی‌ایمانی: مکاتبات امبرتو اکو و کاردینال مارتینی؛ ترجمه‌ی علی اصغر بهرامی؛ نشر نی)

دوست داشتم!
۰

قدرت غیب‌‌گویی در به‌ترین صورت آن قلمروی پیام‌بران است؛ اما در دوره و زمانه‌ی ما پیام‌بران سخت کم شده‌اند … مارتینی؛ کاردینال میلان (برگرفته از کتاب: ایمان یا بی‌ایمانی: مکاتبات امبرتو اکو و کاردینال مارتینی؛ ترجمه‌ی علی اصغر بهرامی؛ نشر نی) دوست داشتم!۰

سایت گل فارسی مصاحبه‌ای با پپ گواردیولا گذاشته در مورد بازی بارسا و راسینگ. این جملات پپ بسیار مهم‌اند: “می‌خواهم ارزش بسیاری به کاری بنهم که این تیم انجام می‌دهد. بازیکنان تلاش فوق‌العاده‌ای انجام می‌دهند.” پپ در ادامه در مورد بویان که گل‌نزنی در حد احمد مؤمن‌زاده‌ی خودمان شده (!)، گفته: “او بازیکنی قدرتمند می‌شود، چون در طول سال‌ها بسیار به ما کمک کرده و به این روند ادامه خواهد داد. او استعداد بازی در این‌جا را دارد.”

این را بگذارید کنار این‌که حدود یک ماه پیش وقتی معلوم شد سه نام‌زد اصلی توپ طلای امسال، هر سه از بارسا هستند، اعلام شد که ممکن است همه‌ی بازی‌کنان بارسا در مراسم اهدای توپ طلا شرکت کنند. هر چند آخرش این اتفاق نیفتاد؛ اما خوب وجه نمادین این حرکت بسیار مهم بود.

درس فوتبالی این شماره برای کسب و کار این است: در یک سازمان موفقیت، حاصل تلاش همه است و شکست نیز مال تک تک افراد؛ اما ره‌بران سازمان نباید فراموش کنند که باید در افراد ضعیف سازمان هم این باور را ایجاد کنند که آن‌ها هم عضو مهمی از تیم هستند. برای موفقیت سازمان ضروری است تک تک اعضای تیم احساس مهم‌ بودن بکنند!

پ.ن. نمی‌توانم مراتب تقدیر و تشکر و لایک‌های فراوان خودم را نسبت به پست شورانگیز خانم فرانک مجیدی در سال‌گرد تولد پپ بزرگ با عنوان رؤیاساز بیان ندارم!

دوست داشتم!
۰

سایت گل فارسی مصاحبه‌ای با پپ گواردیولا گذاشته در مورد بازی بارسا و راسینگ. این جملات پپ بسیار مهم‌اند: “می‌خواهم ارزش بسیاری به کاری بنهم که این تیم انجام می‌دهد. بازیکنان تلاش فوق‌العاده‌ای انجام می‌دهند.” پپ در ادامه در مورد بویان که گل‌نزنی در حد احمد مؤمن‌زاده‌ی خودمان شده (!)، گفته: “او بازیکنی قدرتمند می‌شود، چون در طول سال‌ها بسیار

نوشتن این فهرست پیشنهادی برای مطالعه‌ی مشاوران جوان در طول یک هفته مدت‌ها است توی ذهن من است و کمی تنبلی و کمی درگیری باعث شده بود که این کار را نکنم. اول از همه باید این را بگویم که این فهرست وحی منزل نیست و براساس تجربیات، دیدگاه‌ها و علایق من شکل گرفته است. بنابراین اگر نقدی بر آن دارید و اگر چیزی به نظرتان می‌رسد که جا افتاده، بفرمایید. همین‌جا نکته‌ی دوم هم شکل می‌گیرد: این برنامه‌ی مطالعاتی من در یک هفته است. شما هم باید برای خودتان یک فهرست مشخص داشته باشید براساس چهارچوبی که برای خودتان مشخص می‌کنید، مطالعات‌تان را انجام دهید. توجه کنید که اساس این فهرست این است که هر هفته باید در تمام حوزه‌های پیشنهاد شده، حداقل یک مطلب یک خطی بخوانید!

خوب با این مقدمات، فهرست پیشنهادی من این است:

  1. کتاب و مقاله‌ی فنی: این یکی این‌قدر بدیهی است که من توضیحی در موردش ندهم! فقط تأکید می‌کنم که بین خواندن تئوری و یاد گرفتن مدل‌های جدید با خواندن و دیدن کیس و مطالب کاربردی توازنی ایجاد کنید. شاید یک سوال این باشد که در چه حوزه‌های فنی بخوانیم؟ این بستگی به کارتان و علایق‌تان دارد؛ یعنی ممکن است لازم باشد کسی مثلا در زمینه‌ی برنامه‌ریزی استراتژیک خیلی بخواند و دیگری در حوزه‌ی مستندسازی و تحلیل فرایند. پیشنهاد خاصی در این زمینه ندارم؛ فقط لطفا حداکثر سه حوزه را به‌عنوان حوزه‌های تخصصی‌تان (مثلا: استراتژی، تحلیل و طراحی سیستم و تحلیل کسب و کار) انتخاب کنید. بیش‌تر از این تعداد، تمرکزتان را از دست می‌دهید و می‌شوید اقیانوسی به عمق یک بند انگشت! در صورتی که شاید به‌تر باشد جویباری به عمق یک اقیانوس باشید!
  2. چطور مشاور خوبی باشیم؟ این سؤال مهمی است که مجموعه پست‌های مربوط به مشاوره‌ی مدیریت وبلاگ گزاره‌ها قصد دارد به آن پاسخ بدهد. فکر می‌کنم برای پاسخ دادن به این سؤال باید چند قدم برداشت: اول بفهمیم تعریف مشاوره‌ی مدیریت چیست، بعد با فرایند آن آشنا شویم (که سعی می‌کنم به‌زودی در چند پست این فرایند را به صورت کلی مرور کنم) و بعد ببینیم در هر گام از فرایند مشاوره باید چه کنیم تا به‌تر و اثربخش‌تر عمل کنیم. پیشنهاد می‌کنم این پست من را هم در زمینه‌ی استاندارد مشاوره‌ی مدیریت CMC بخوانید. مستندات این استاندارد به تازگی به دستم رسیده که سعی می‌کنم از آن‌ها هم برای نوشتن در این حوزه بهره بگیرم.
  3. اخبار تحولات مشاوره‌ی مدیریت در دنیا: این یکی برای خود من جذابیت‌های زیادی دارد! چند منبع خوب اینترنتی در این زمینه پیدا کرده‌ام که در پستی آن‌ها را معرفی خواهم کرد.
  4. اخبار سیاست و اقتصاد و صنعت: شما حتا اگر مشاور برنامه‌ریزی استراتژیک هم نباشید که مستقیما با تحلیل محیط (همان مدل PEST معروف خودمون!) در ارتباط باشد، به هر حال از اتفاقاتی که دارد در کشور و در سطحی وسیع‌تر دنیا می‌افتد حداقل در زندگی شخصی‌تان متأثر می‌شوید. کلا آگاهی از تحولات دور و برتان مزیت‌های غیرقابل وصفی دارد؛ باید تجربه کنید تا بدانید چه می‌گویم! پیشنهاد می‌کنم حداقل هفته‌ای یک بار سایت MBANews و هر روز روزنامه‌ی دنیای اقتصاد را ورقی بزنید؛ ضرر نمی‌کنید!
  5. اخبار علم و فناوری به‌ویژه فناوری اطلاعات و ارتباطات: اگر مشاور حوزه‌ی IT باشید که خواندن اخبار این حوزه برای‌تان جزو واجبات محسوب می‌شود؛ اما حتا اگر مشاور کسب و کاری هم هستید، دنبال کردن این اخبار جدا از جذابیت ذاتی‌شان می‌تواند برای شما در کارتان دیدگاه‌ها و فرصت‌های جدیدی را مشخص کند. فقط لطفا نچسبید به اخبار محصولات و این‌که اپل و گوگل و مایکروسافت و ایکس و ایگرگ چه کرده‌اند یا می‌خواهند بکنند؛ اخبار تحولات مدیریتی بازار فناوری نکته برای یاد گرفتن زیاد دارند (مثل ماجراهایی که بر سر کنار رفتن اریک اشمیت از گوگل در هفته‌ی اخیر پیش آمد.) من شخصا در این زمینه از سرویس فناوری‌های نوین خبرگزاری مهر، آی‌تی ایران، مدیا نیوز، آی سی تی پرس، لحظه‌های فناوری اطلاعات و وبلاگ‌هایی مثل یک پزشک استفاده می‌کنم.
  6. گزاره‌ها! بله گزاره‌ها: گزاره‌ها یا همان نقل قول‌هایی که از آدم‌ها می‌شود، غیر از خاصیت انگیزش‌بخشی و تفریحی که در خودشان دارند، می‌توانند به شما کمک کنند از زاویه‌ی جدیدی به یک موضوع بدیهی و پیش پا افتاده نگاه کنید. بنابراین اهمیت گزاره‌ها را دست کم نگیرید!
  7. وبلاگ‌های مدیریتی و فناوری: وبلاگ‌های این حوزه به شما کمک می‌کنند از پیچیده‌ترین مسائل فنی گرفته تا تجربیات شغلی و دیدگاه‌های شخصی آدم‌ها را نسبت به دنیای اطراف‌شان بخوانید و ازشان چیز یاد بگیرید. به نظرم این یکی از جنبه‌های پیش‌رفت مدیریت در دنیای جدید همین روایت‌های شخصی آدم‌ها از موضوعات و مباحث علم مدیریت است. من شخصا از همه‌ی بلاگرهای این حوزه چیز یاد گرفته‌ام و می‌گیرم و به نظرم ترویج نوشتن و خواندن در این حوزه یکی از کارهای مهمی است که همه باید در کنار هم به آن‌ها بپردازیم. اصلی‌ترین هدف مجموعه پست‌های لینک‌های هفته‌ی وبلاگ گزاره‌ها، همین است. فید مجموعه‌ی نسبتا کاملی از این وبلاگ‌ها را از این‌جا مشترک شوید.
  8. اعداد و ارقام: در لینک‌های هفته دیده‌اید که من چقدر به این اعداد و ارقام اهمیت می‌دهم. به نظرم مطالعه‌ی اعداد و ارقام و پی‌گیری‌ روندهای تغییرات و نرخ تغییرات در تمامی حوزه‌های مربوط به مشاوره ـ به‌ویژه و به‌ویژه در حوزه‌ی فناوری اطلاعات و ارتباطات ـ دیدگاه‌ خوبی در مشاوران در مورد اتفاقاتی که دارد می‌افتد و قرار است بیفتد ایجاد می‌کند. از آن گذشته وقتی روندهای یک بازار را در طولانی مدت دنبال کنید … خبرنامه‌ی The Daily Stats سایت مدرسه‌ی مدیریت هاروارد منبع بسیار جالبی است برای این اعداد و ارقام.
  9. مطالبی در حوزه‌ی کار حرفه‌ای، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی کار: همیشه با آدم‌هایی که از نظر فنی در سطح بالایی قرار دارند؛ ولی رفتارشان غیرحرفه‌ای است و نمی دانند چطور باید با دیگران کار کنند، مشکل داشته‌ام. این مهم است که ما هر هفته در مورد این‌که چطور باید کار خودمان را به‌بود بدهیم، چطور رفتار درستی داشته باشیم، چطور خودمان را بیانگیزانیم، چطور با مشکلات روبرو شویم و باهاشان کنار بیاییم و … بخوانیم. از طرف دیگر روان‌شناسی و جامعه‌شناسی کار (و به‌عبارت به‌تر علم رفتار سازمانی) هم افق دید ما را برای تحلیل رفتار خودتان به‌عنوان یک فرد و هم‌چنین رفتار آدم‌ها در سطح تیم کاری‌تان، واحد سازمانی‌تان، سازمان‌تان و حتا جامعه حسابی باز می‌کند. این طوری شاید بتوانیم هم مشکلات رفتاری خودمان را زودتر کشف کنیم و هم کم‌تر از دست دیگران حرص بخوریم! در این زمینه وبلاگ‌های هاروارد بیزینس اسکول به‌ترین و بی‌رقیب‌ترین پیشنهاد ممکن هستند!
  10. ادبیات و قصه و شعر! شما به‌عنوان مشاور قرار است خروجی‌های به مشتری‌تان بدهید که بتواند بخواند و بفهمد! متأسفانه حجم غلط‌های املایی و اشکالات نگارشی در گزارش‌های ما مشاوران ایرانی به شدت بالا است و از آن بدتر، اصلا هم به این فکر نیستیم که خواننده‌ی بنده خدا (مدیر / کارشناس کارفرما یا ناظر) چه زجری قرار است از خواندن این گزارش بکشد! پس با ادبیات مأنوس و محشور باشیم و علاوه بر حظ معنوی، چیز یاد بگیریم!

فعلا این‌ها به ذهن من رسید. کامل‌اش کنید ممنون می‌شوم.

دوست داشتم!
۳

نوشتن این فهرست پیشنهادی برای مطالعه‌ی مشاوران جوان در طول یک هفته مدت‌ها است توی ذهن من است و کمی تنبلی و کمی درگیری باعث شده بود که این کار را نکنم. اول از همه باید این را بگویم که این فهرست وحی منزل نیست و براساس تجربیات، دیدگاه‌ها و علایق من شکل گرفته است. بنابراین اگر نقدی بر آن

هفته‌ی پیش دکتر مجیدی این‌جا در یک پزشک، سرویس جدیدی را معرفی کردند که با عضویت در آن‌، دیگران می‌توانند شما را در سه کلمه توصیف کنند. ایده‌ی بسیار جذاب و هوش‌مندانه‌ای است! خیلی از دوستان زحمت کشیدند و در صفحه‌ی من، در موردم نظر دادند. اما جذابیت این سرویس برای من از دو جهت بود:

  1. پرسنال برندینگ مثل هر کار سیستماتیک دیگر بدون بازخور گرفتن معنادار نیست. شما باید تلاش کنید تا در ذهن دیگران با گروهی از ویژگی‌های مشخص شناخته شوید (یعنی به محض این‌که اسم شما آمد، یاد آن ویژگی یا به‌عبارت دیگر یاد واژه‌ی خاصی در مورد شما بیفتند!) اما خوب شاخص موفقیت‌تان چیست؟ شاید Three Words Me یک راه سنجش میزان موفقیت‌تان در پرسنال برندینگ باشد! من از واژه‌هایی که در مورد من در این صفحه نوشته شده، نکات جالبی به دست آورده‌ام. مخصوصا این‌که در داشبورد حساب‌تان کلمات دارای بیش‌ترین استفاده (Top Words) را هم می‌توانید ببینید.
  2. ارزیابی ۳۶۰ درجه ابزار نسبتا جدیدی برای ارزیابی عملکرد در سازمان‌ها است. به صورت خلاصه در ارزیابی ۳۶۰ درجه برای هر فرد تلاش می‌شود تا از مجموع نظرات افراد زیردست، بالادست و هم‌سطح فرد برای ارزیابی عملکرد او استفاده شود تا از اشکالات روش‌های سنتی ارزیابی عملکرد اجتناب شود. اما خوب شاید یک اشکال روش ۳۶۰ درجه، به‌دست آوردن اطلاعات لازم باشد؛ مخصوصا در مورد زیردستان که از غضب مدیرشان می‌ترسند! ابزار Three Words Me می‌تواند یک راه‌حل برای این مشکل باشد؛ البته نه در سطح رسمی و سازمانی بلکه برای خود ما در هر سطحی که هستیم. یکی از ویژگی‌های سایت Three Words Me قابلیت نظر دادن ناشناس (Anonymous) است. بنابراین شما به‌عنوان یک مدیر یا حتا کارشناس می‌توانید یک اکانت در این سایت درست کنید و بعد از زیردستان‌تان و هم‌کاران‌تان و حتا بالادستی‌های‌تان بخواهید در مورد شما در این سایت قضاوت کنند!‌ باور کنید نتایج جالبی به دست خواهید آورد.

پس حالا لطفا تشریف ببرید به حساب من در این‌جا و در مورد من با سه کلمه قضاوت کنید!

پ.ن.۱٫ پست ثابت ایده‌های هفته آن چیزی که باید، از آب در نیامد. برای همین حذف‌اش می‌کنم.

پ.ن.۲٫ نوشته‌ی امیر مهرانی را هم در این رابطه با عنوان آن سه کلمه حیاتی برای موفقیت بخوانید.

دوست داشتم!
۲

هفته‌ی پیش دکتر مجیدی این‌جا در یک پزشک، سرویس جدیدی را معرفی کردند که با عضویت در آن‌، دیگران می‌توانند شما را در سه کلمه توصیف کنند. ایده‌ی بسیار جذاب و هوش‌مندانه‌ای است! خیلی از دوستان زحمت کشیدند و در صفحه‌ی من، در موردم نظر دادند. اما جذابیت این سرویس برای من از دو جهت بود: پرسنال برندینگ مثل هر

یکی از مهم‌ترین فرق‌های یک گربه و یک دروغ این است که جناب گربه فقط ۹ تا جان دارد!

مارک تواین

دوست داشتم!
۰

یکی از مهم‌ترین فرق‌های یک گربه و یک دروغ این است که جناب گربه فقط ۹ تا جان دارد! مارک تواین دوست داشتم!۰

در فرهنگ ما اشتغال بیش‌تر معطوف به جسم است تا ذهن. بدن‌ات باید درگیر باشد. عرق ریختن تو را دوست دارند …” (مجید قیصری؛ هم‌شهری داستان؛ آذر ۸۹)

“یک مساله این است که ما در مایکروسافت کارت نمی‌زنیم. ما کارمان را می‌فروشیم نه وقتمان را. حتی می‌توانیم ساعت دو نصفه شب برویم سر کار. مربی من خودش از ساعت سه نصفه شب تا یک بعد از ظهر کار می‌کرد و بعد به خانه می‌رفت. من خودم هر وقت کار اداری دارم، نمی‌آیم. چیزی به اسم برگه ‌یمرخصی وجود ندارد. کافیست به مدیرت خبر بدهی که دیر می‌آیم یا نمی‌آیم. خیلی روزها هم از خانه کار می کنم. البته مدیر اگر بخواهد می‌تواند سخت بگیرد. اما معمولا چنین سخت‌گیری وجود ندارد. چون کار از قبل تعریف شده و باید در زمان مشخص تحویل داده شود. حتی برخی به طور ثابت یک روز در هفته کار در منزل دارند. بعضی‌ها هم فقط چهار روز می‌آیند و در عوض روزی مثلا ۱۰ ساعت کار می‌کنند. مهم این است که کار انجام شود.” (مصاحبه با یک مهندس ارشد ایرانی مایکروسافت؛ این‌جا)

این دو نقل قول در کنار هم بسیار جالب‌اند. در این چهار سالی که دارم کار می‌کنم یکی از مشکلات آخر ماه در شرکت‌هایی که مشغول کار بوده‌ام، تهیه‌‌ی تایم شیت ماهانه توسط ما کارشناسان و تأییدش توسط مدیران محترم بوده است: خیلی وقت‌ها تایم شیت ناقص است، من در کارت کشیدن یا رد کردن مرخصی و مأموریت‌های‌ام اشتباه کرده‌ام، حساب‌دار شرکت اشتباه کرده و … همیشه با این شیوه‌ی محاسبه‌ی کارکرد مشکل داشته‌ام؛ چرا که هیچ توجهی به کیفیت کار آدم‌ها ندارد. مثلا این‌که کسی کارش را سریع‌تر از دیگران انجام دهد، این‌که تفاوت کیفیت خروجی کار آدم‌ها چطور باید مشخص شود و این‌که تفاوت حجم کار آدم‌ها چطور باید معلوم بشود! (مثلا وقتی من می‌توانم کار بیش‌تری را در یک دوره‌ی زمانی مشخص نسبت به دیگری انجام بدهم تفاوت‌اش کجا باید معلوم شود؟) معمولا در سازمان‌ها تلاش می‌شود با توجیهاتی مثل تفاوت حقوقی، آیتم‌های اضافه بر حقوقی مثل کارانه و پاداش و … آدم‌ها در این زمینه توجیه شوند و بپذیرند که آن تفاوتی که لازمه‌ی احساس عدالت در سازمان است، در عمل هم وجود دارد (اما خوب کتمان نمی‌کنم که بارها مدیران محترمی که باهاشان کار کرده‌ام، مخصوصا در آن بخش آیتم‌های اضافه به خیال‌شان سر من کلاه گذاشته‌اند و سکوت من را به حساب نفهمیدن گذاشته‌اند. لطفا خیال نکنند که من نمی‌فهمم چه کسانی را با چه ترفندهایی از خودشان راضی کرده‌اند و حواس‌شان باشد نجابت و احترام گذاشتن از طرف من هم حدی دارد.)

مثال بزنم: من الان نزدیک دو سال است به دلیل دانش‌جو بودن ماهانه بخشی از حقوق‌ام را به دلیل کسر کار ماهانه‌ام از دست می‌دهم؛ ولی در عمل نه تنها کم‌تر از دوران قبل از دانش‌جویی کار نمی‌کنم که حجم کارم بیش‌تر هم شده! به دلیل قانون فعلی من حق اعتراض ندارم و حتا باید از کارفرمای محترم ممنون هم باشم (که هستم: دست گل‌اش درد نکنه!) که با من دانش‌جو قرارداد تمام وقت منعقد کرده؛ اما خوب یک وقت‌هایی هم فکر می‌کنم با توجه به کارهایی که دارم انجام می‌دهم، عدالت در این زمینه رعایت نمی‌شود.

بخش اعظمی از این مشکل به قانون کار فعلی و شیوه‌ی محاسبه‌ی بیمه و مالیات حقوق افراد برمی‌گردد. در واقع کارفرماهای محترم هم مجبورند که برای محاسبه‌ی کارکرد به این شکل عمل کنند تا مشکلات قانونی دامن‌گیرشان نشود. از آن طرف خود ما آدم‌ها هم مشکل داریم؛ یعنی همه‌ی ما که خودکنترل و خودانگیز و بالغ نیستیم که بتوانیم در یک چارچوب زمانی مشخص خروجی لازم را تحویل بدهیم (حالا از این‌ گذشتم که خیلی وقت‌ها مدیران هم یا بلد نیستند  کار را تعریف کنند یا این‌که بلوغ لازم را برای تعریف محدوده‌ی فنی و زمانی درست کار ندارند.) تفاوتی هم نمی‌کند که شما یک کارگر پای دستگاه تراش در فلان کارخانه‌ی قالب‌سازی را در نظر بگیرید یا کارشناس برنامه‌ریزی استراتژیک را در بهمان شرکت مشاوره. بنابراین در عمل شیوه‌ی فعلی در حالت کلی بهینه به نظر می‌رسد!

این روزها بحث اصلاح قانون کار، نقل محافل کار و کارگری است. من فکر می‌کنم که اگر در اصلاح قانون کار، شیوه‌ی جدیدی برای محاسبه‌ی حقوق و دستمزد ماهانه براساس خروجی تعریف شود و آدم‌ها محدود به پر کردن تایم شیت ماهانه‌شان نشوند (که خیلی وقت‌ها هم عملا جز ضرر مالی برای کارفرما و اتلاف وقت برای خود آدم چیزی در بر ندارد)، شاید بتوان به حل مشکلی که در این پست مطرح گردید، نزدیک شد. البته همان‌طور که بالاتر گفتم از نظر من شیوه‌ی کنونی محاسبه‌ی حقوق و دستمزد و براساس آن بیمه و مالیات برای احتمالا ۸۰ تا ۹۰ درصد آدم‌ها بهینه است و این شکل جدید (اگر واقعا جدید باشد) می‌تواند به‌عنوان یک شکل اختیاری برای کارفرماها مطرح باشد.

اگر من اشتباهی در زمینه ی قانون کار فعلی داشته‌ام یا اگر در زمینه‌ی این بحث یا نظری دارید، خوش‌حال می‌شوم که از نظرات‌تان باخبر شوم.

دوست داشتم!
۲

“در فرهنگ ما اشتغال بیش‌تر معطوف به جسم است تا ذهن. بدن‌ات باید درگیر باشد. عرق ریختن تو را دوست دارند …” (مجید قیصری؛ هم‌شهری داستان؛ آذر ۸۹) “یک مساله این است که ما در مایکروسافت کارت نمی‌زنیم. ما کارمان را می‌فروشیم نه وقتمان را. حتی می‌توانیم ساعت دو نصفه شب برویم سر کار. مربی من خودش از ساعت سه

تحلیل شکاف یا تحلیل فاصله (Gap Analysis) بخش لاینفک یک پروژه‌ی مشاوره است. همان‌طور که بارها گفته‌ام مشاوره چیزی نیست جز طی یک فرایند حل مسئله. و وقتی که مسئله حل شد باید دو نوع تغییر در سیستم مورد نظر ایجاد شود:

  1. تغییر چیزهایی که سیستم را دچار مشکل می‌کنند (با افزایش هزینه، کاهش کارایی و اثربخشی و …)؛
  2. ایجاد چیزهای جدیدی که برای پشتیبانی از نیازهای جدید سیستم یا پشتیبانی به‌تر از نیازهای قبلی لازم‌اند.

بنابراین در گام آخر، قبل از اجرا نیازمند این هستیم که بدانیم چه میزان تغییر در کجای سیستم و با چه برنامه‌ای (برنامه‌ی زمانی، بودجه‌ای و احتمالا کیفیت) باید ایجاد شود. این‌جاست که از ابزار تحلیل شکاف استفاده می‌شود تا ابعاد تغییر و میزان تغییر مورد نیاز در سیستم مشخص شوند.

توضیحاتی بیش‌تر در این زمینه را در مقاله‌ی این هفته (دانلود از این‌جا) بخوانید که البته بیش‌تر متمرکز است بر تحلیل شکاف در به‌بود فرایندهای کسب و کار (BPI.) اما یادتان باشد تحلیل شکاف در هر پروژه‌ی مشاوره یا هر جایی که با حل مسئله مواجهیم معنادار است.

بعدا مفصل‌تر به این موضوع خواهیم پرداخت.

دوست داشتم!
۳۳

تحلیل شکاف یا تحلیل فاصله (Gap Analysis) بخش لاینفک یک پروژه‌ی مشاوره است. همان‌طور که بارها گفته‌ام مشاوره چیزی نیست جز طی یک فرایند حل مسئله. و وقتی که مسئله حل شد باید دو نوع تغییر در سیستم مورد نظر ایجاد شود: تغییر چیزهایی که سیستم را دچار مشکل می‌کنند (با افزایش هزینه، کاهش کارایی و اثربخشی و …)؛ ایجاد