هفته‌ی پیش این شانس را داشتم که مقاله‌ی “مدیریت بر خود (Managing Oneself)” نوشته‌ی پیتر دراکر بزرگ را بخوانم و واقعا هم از آن لذت بردم. این از آن نوشته‌هایی است که باید حتما بخوانیدش تا از نزدیک تک‌تک واژه‌های آن را لمس کنید و لذت ببرید. می‌خواهم این‌جا فقط چند نکته‌ی کوتاه اما شگفت‌انگیز را از این مقاله بنویسم و بقیه‌اش را بگذارم تا خودتان بخوانید. این نکات ساده، اوج نکته‌سنجی و ذهن بی‌نظیر این پیر درگذشته‌ی مدیریت را نشان می‌دهند.

مدیریت بر خود به‌روایت پیتر دراکر پنج گام دارد: ۱٫ توانایی‌های من کدام‌اند؟‍  ۲- من چگونه کار می‌کنم؟ (عادت‌ها و سبک کاری و علایق من مثل: دوست داشتن کار کردن با دیگران یا ترجیح دادن تنها کار کردن.) ۳٫ ارزش‌های زندگی من کدام‌اند؟ ۴٫ من متعلق به کجا هستم؟ (یعنی با این توانایی‌ها، نظام ارزشی و آن علایق کجا باید کار بکنم؟) ۵٫ حالا براساس پاسخ‌های سؤالات قبل چه کار می‌توانم بکنم؟ این پنج گام با مکانیزم ساده‌ی بازخورد (feedback) روی هم تأثیرگذارند.

اما چند جمله‌ی ساده اما بی‌نظیر در این مقاله بود که مرا به‌شدت هیجان‌زده کرد:

ـ مردم بیش‌تر می‌‌دانند چه کاری را بلد نیستند؛ نه این‌که چه کاری را بلدند!

ـ تبدیل ضعیف به متوسط از تبدیل خوب به عالی سخت‌تر است!

ـ هیچ وقت نخواهید که خودتان را عوض کنید. تنها باید روش کارتان را عوض کنید!

ـ وقتی خودتان را در آینه می‌بینید دوست دارید چه آدمی را ببینید؟ این همان آدمی است که باید در دنیای واقعی بسازیدش.

ـ انتخاب گزینه‌ها در تصمیم‌گیری وابستگی تام دارد به نظام ارزشی افراد (برای همین ارزش‌های فردی‌تان را تعیین کردید. در واقع منظور این است که در تصمیم‌گیری در یک موقعیت یکسان، آن چیزی که باعث تصمیمات متفاوت می‌شود نظام ارزشی متفاوت افراد است.)

ـ اعتماد یعنی آشنایی با روش کار یکدیگر.

این مقاله عالی بود!!! واقعا عالی! متن انگلیسی‌اش را می‌توانید از این‌جا دانلودش کنید. ضمنا ترجمه‌‌ی فارسی این مقاله (که من هم آن را خوانده‌ام) در کتاب جستارهایی در رهبری با ترجمه‌ی آقای دکتر محمد ابراهیم محجوب و چاپ نشر نی منتشر شده است. این مقاله اولین مقاله‌ی کتاب است و تحت عنوان “راه‌بری خویش” ترجمه شده است.

مطالعه‌ی این کتاب و جدا از آن، مقاله‌ی بسیار خواندنی “مدیریت بر خود” را به همه توصیه می‌کنم. این مقاله یکی از ۱۰ مقاله‌‌ی پرخواننده‌ی مجله‌ی هاروارد بیزینس ریویو نیز بوده است.

دوست داشتم!
۵

هفته‌ی پیش این شانس را داشتم که مقاله‌ی “مدیریت بر خود (Managing Oneself)” نوشته‌ی پیتر دراکر بزرگ را بخوانم و واقعا هم از آن لذت بردم. این از آن نوشته‌هایی است که باید حتما بخوانیدش تا از نزدیک تک‌تک واژه‌های آن را لمس کنید و لذت ببرید. می‌خواهم این‌جا فقط چند نکته‌ی کوتاه اما شگفت‌انگیز را از این مقاله بنویسم

نویسنده: شاون ایچر/ مترجم: علی نعمتی شهاب

نیمه شب به تخت‌خوابم رفته‌ام. حالا ساعت دو صبح است و من هنوز بیدارم. استرس فکر کردن درباره‌ی کتاب‌ام ـ که به طرز خنده‌داری در مورد شادی است ـ من را بیدار نگه داشته. برای این‌که این موضوع را از سرم بیاندازم، لپ‌تاپم را باز کردم و کلیپ‌هایی را از سایت دیلی شو نگاه کردم. دیدن تبلیغاتی درباره‌ی یک قرص مشهور خواب‌آور من را به خنده انداخت: ۲۰ ثانیه‌ی اول تبلیغ به من قول می‌داد که اگر من این قرص را بخورم، همین الان به خواب خواهم رفت؛ در حالی که در ۴۰ ثانیه‌ی بعد یک صدای آرامش‌بخش به من می‌گفت که خوردن این قرص می‌تواند موجب بروز عوارض جانبی فوری، حملات قلبی ناگهانی، توهم، عصبانیت شدید، گاز گرفتن زبان‌ام و احتمالا خودکشی شود! بعد از چنان تبلیغی، فهمیدم که اگر آن قرص را بخورم، استرس بسیار بیش‌تری که در مورد عوارض جانبی آن خواهم داشت، نخواهد گذاشت که بخوابم.

من متوجه شدم که این لطیفه نیست: این یک تبلیغ واقعی است. و هم‌چنین فهمیدم که برنامه‌های آموزشی کنترل استرس در سازمان‌ها هم همین طوری هستند.

برای مجبور کردن شرکت‌ها و کارکنان‌شان برای جدی گرفتن استرس، در طول سی سال گذشته اغلب معلمان و مربیان روی تحقیقاتی تأکید کرده‌اند که نشان‌دهنده‌ی این بوده‌اند که استرس اولین تهدید سلامتی در آمریکا است و این‌که بین ۷۰ تا ۹۰ درصد مراجعات به پزشکان در مورد مسائل مربوط به استرس است و این‌که استرس یکی از ۶ علت اصلی مرگ است.

اما اگر تمرکز بر آثار منفی استرس اوضاع را بدتر بکند چه؟ (همان‌طور که فکر کردن درباره‌ی عوارض جانبی یک قرص خواب من را نیمه شب بیدار نگه داشت.) و چه اتفاقی رخ خواهد داد اگر ما شیوه‌ی تفکرمان را در مورد استرس بازنگری کنیم؟

برای آزمودن این سؤال آلیا کرام محقق دانشگاه ییل و من تیم مشترکی را با ره‌بران ارشد UBS تشکیل دادیم تا رفتار ۳۸۰ مدیر را در این مورد بررسی کنیم که آیا تغییر ذهنیت می‌تواند استرس را از یک نقطه ضعف به نقطه‌ی قوت تبدیل کند؟

به‌عنوان یک محقق دانشگاه هاروارد، من معمولا این قانون خودم را رعایت می‌کنم که با محققان دانشگاه ییل همکاری نکنم. اما کرام با تحقیق معروف مشترک‌اش با الن لانگر و مطالعاتی که درباره‌ی تأثیرات تغییر ذهنیت بر سلامت انسان داشته شناخته شده است. یکی از اولین چیزهایی که ما کشف کردیم این بود که برنامه‌های آموزش معمول سازمانی در مورد استرس، به شکل ناخواسته استرس را بیش‌تر می‌کنند.

درباره‌اش فکر کنید: پس از خواندن آمارهای فوق درباره‌ی استرس، سلامتی و مرگ چه احساسسی داشتید؟ اولا این‌که حتی اگر استرس نداشته‌اید، آمارهایی شبیه این‌ها باعث می‌شوند تا شما به صورت ذهنی به استرس با احساس “بجنگ یا فرار کن” واکنش نشان بدهید. استرس به‌عنوان یک تهدید تصویر شده، بنابراین ما ما یا نیاز داریم که با آن بجنگیم یا این‌که از آن فرار کنیم؛ چیزی که باعث بیش‌فعال شدن دستگاه عصبی سمپاتیک ما می‌شود. ثانیا این‌که اگر احساس استرس کرده‌اید، حالا شما حتی دلایل بیش‌تری برای احساس خطر دارید؛ چون دیگر می‌دانید که روی کاغذ، استرس می‌تواند شما را بکشد! (حالا برای‌تان در خوابیدن آروزی موفقیت دارم!)

ما روش جایگزینی را یافته‌ایم که بسیار موفق هم بوده است. کرام و من ۳ فیلم‌ ویدئویی مختلف را به دو گروه از مدیران USB نشان دادیم. گروه اول فیلمی را در مورد جزئیات یافته‌ها در مورد خطرات استرس تماشا کردند. گروه دوم فیلمی را دیدند که در آن در مورد یافته‌های علمی در مورد اثرات مثبت استرس بر مغز و بدن انسان بود. اطلاعات این فیلم دوم، کم‌تر شناخته شده‌اند؛ اما به همان اندازه‌ی اطلاعات موجود در مورد جنبه‌های منفی استرس معتبرند. استرس می‌تواند موجب آن شود که مغز انسان استفاده‌ی بیش‌تری از ظرفیت‌های خودش بکند، حافظه و هوش بهبود یابند، بهره‌وری افزایش پیدا کند و حتی سرعت بهبود چیزهایی مثل شکستگی زانو بیش‌تر شود. تحقیقات نشان اده‌اند که استرس ـ حتی در بالاترین سطح ـ باعث افزایش مقاومت ذهنی، روابط عمیق‌تر، آگاهی بیش‌تر، به دست آوردن دیدگاه‌های جدیدتر، احساس چیره‌دستی، احترام بیش‌تر برای زندگی، احساس بامعنایی عمیق‌تر و تقویت اولویت‌بندی‌های آدمی می‌شوند.

یافته‌های تحقیق ما بسیار جالب توجه بودند: وقتی فرد درباره‌ی استرس به‌عنوان یک عامل مثبت به جای دیدن آن به‌عنوان یک عامل منفی فکر می‌کند، سطح استرس واقعی خود را در آن لحظه می‌پذیرد و از آن به‌عنوان یک مزیت بهره‌برداری می‌کند. در این حالت جنبه‌های منفی استرس شروع به ناپدید شدن می‌کنند؛ چرا که واکنش “بجنگ یا فرار کن” فعال نمی‌شود و فرد احساس بهره‌وری و انرژی بیش‌تری می‌کند ـ و در همان حال حتی علامت‌های فیزیکی مربوط به استرس (مانند: سر درد، کمر درد و خستگی) نیز کم‌تر گزارش شده‌اند. به‌علاوه در یک مقیاس ۱ تا ۴، ارزیابی بهره‌وری از متوسط ۹/۱ تا ۶/۲ افزایش می‌یابد و این تغییر بسیار قابل توجه است. امتیازهای رضایت از زندگی نیز افزایش می‌یابند؛ چیزی که در مطالعات گذشته به‌عنوان یکی از شاخص‌های اصلی پیش‌بینی کننده‌ی بهره‌وری و شادی در کار شناخته شده بودند.

هیجان‌زده از این نتایج، من و کرام سپس ۲۰۰ مدیر را در برنامه‌ای که “تفکر دوباره درباره‌ی استرس” نام داشت آموزش دادیم؛ برنامه‌ای که بر “استفاده از استرس کنونی به‌عنوان مزیت” در کار تمرکز داشت. این فرایند شامل سه گام است: آگاهی از استرس، تعیین معنایی که در پشت چرایی احساس استرس شما نهفته است و سپس هدایت واکنش شما به استرس به سمت بهبود بهره‌وری که در آن معنا پنهان است. تأثیرات این آزمایش دوم حتی جالب‌تر بود. نه تنها استرس کاهش یافت؛ بلکه استرسی که این مدیران تجربه می‌کردند در عمل باعث بهبود‌های بیش‌تری در افزایش اثربخشی و بهبود سلامت آن‌ها شد.

هدف ما این نبود که نشان دهیم استرس اساسا یک عامل تقویت‌کننده‌ی مثبت است یا این‌که تلاش کنیم این احساس غلط را که استرس فقط آثار تخریب‌کننده دارد، تغییر دهیم. به جای آن، هدف ما متوازن کردن تحقیقاتی بود که نشان داده‌اند ذهنیت فرد نسبت به استرس، نوع واکنش او را به استرس تعیین می‌کند.

استرس در محل کار یک واقعیت است. این مطالعه به این نتیجه نرسیده که هر فردی باید به صورت فعالانه منتظر افزایش استرس‌اش باشد. با این حال سرمربی پاتریوتز، بیل بلیچیک می‌گوید: “این چیزی است که هست.” بعضی استرس‌ها غیرقابل اجتناب هستند. وقتی استرس رخ می‌دهد، فکر کردن در مورد آن به‌عنوان یک عامل مثبت به جای یک عامل منفی می‌تواند ریسک سلامت شما را کم‌تر کند و تفاوت عمده‌ای را در بهره‌وری و عملکردتان پدید آورد.

منبع

پ.ن. گزاره‌‌ها از امشب به روال معمول خود برمی‌گردد.

دوست داشتم!
۲

نویسنده: شاون ایچر/ مترجم: علی نعمتی شهاب نیمه شب به تخت‌خوابم رفته‌ام. حالا ساعت دو صبح است و من هنوز بیدارم. استرس فکر کردن درباره‌ی کتاب‌ام ـ که به طرز خنده‌داری در مورد شادی است ـ من را بیدار نگه داشته. برای این‌که این موضوع را از سرم بیاندازم، لپ‌تاپم را باز کردم و کلیپ‌هایی را از سایت دیلی شو

من اعتقاد زیادی به شانس دارم و متوجه شده‌ام که هر چه سخت‌تر کار کنم، شانس بیش‌تری هم به من رو خواهد کرد.

توماس جفرسن

دوست داشتم!
۰

من اعتقاد زیادی به شانس دارم و متوجه شده‌ام که هر چه سخت‌تر کار کنم، شانس بیش‌تری هم به من رو خواهد کرد. توماس جفرسن دوست داشتم!۰

یازده ماهگی لینک‌های هفته و هفته‌ای بسیار پرلینک!

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید!
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. لینک اخبار را برای این می‌گذارم که به نظرم برخی اخبار حداقل عنوان‌شان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر از نظر شما تعداد لینک‌ها بسیار زیاد است، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ وقت زیادی نمی‌گیرد و ضرر هم نمی‌کنید!

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

زندگی‌تان را مستند کنید (رضا بهرامی عزیز)

ده گام ساده برای افزایش بازدهی (عباس صفارائی؛ ویزویز)

نکاتی که باید در امضای پایین ایمیل رعایت کرد (بسیار مهم!) (شایان شلیله؛ دنیای مجازی یا فاجعه‌ی مجازی)

آیا درد همان رنج است؟ نگاهی به مفهوم درد و رنج از دید دانش پزشکی (بخوانید حتما …) (پست مهمان در وبلاگ دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

مدیریت:

من این هفته در شش پست ماجرای دوره‌‌ی MBAی که گذراندم را دوره کردم. در همین راستا خانم حسینی لطف کردند و در دو پست در دانشگاه چه یادگرفتم؟ (۱) و در دانشگاه چه یاد گرفتم؟ (۲)- یادداشت شخصی از تجربیات MBAخوانی خودشان نوشتند. توصیه می‌کنم حتما بخوانید.

نمونه قرارداد کاری مدیرعامل و مدل هافستد در فرهنگ (خوش‌حال که شهرام دوباره نوشتن را شروع کرده.) (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

انسان‌ها و سیستم‌ها و کار تمام کن حرفه‌ای و زمینه‌سازها (امیر مهرانی)

جدایی دردناک (احمد شریفی) و ۴۷۴-بازی جوانمردانه (خاطرات یک مدیر) در راستای این پست افشین دبیری: کارفرمای برگزیده ماندن!

الگو و نمونه مستند طرح مدیریت ارتباطات پروژه، نویز در ارتباطات مستند، همه مدیریت پروژه در دفتر مدیریت پروژه و چهار راه برای سودهی پروژه (این آخری عالیه!!! واقعا لذت بردم ازش.) (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)

دفاع از خود و پروژه و وقتی فرآیند درست کار نمی‌کند؟ (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

پرورش نبوغ بازاریابی در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران و اولین اجلاس سالانه فروشندگان حرفه‌ای بیمه در ایران (استاد پرویز درگی)

حمایت از پروژه‌های دانشجویی مهندسی نرم‌افزار (در شرکت رادمان) (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

به‌یادماندنی ترین مدیران عصر دیجیتال (نارنجی) (فهرست جالبی است؛ ولی چند نفر جا افتاده‌اند: لویی گشنر مدیرعامل سابق IBM، لاری پیج و سرگئی برین و اریک اشمیت از گوگل، خانم کارلی فیورینا مدیرعامل سابق HP و خیلی‌های دیگر!)

راز‌های مدیریتی باشگاه فوتبال بارسلونا (مطلب خوبی است؛ اما من ضمن اعتراض به این‌که: “ایده‌ی منو دزدیدن دارن باهاش پز می‌دن” باید بگویم که ترجمه‌ی افتضاحی دارد. کاش اگر کسی از مسئولین صفحه‌ی مدیران دنیای اقتصاد این‌جا را دید، توجه کند که مترجم محترمی که حتا نمی‌تواند اسم معروف‌ترین شرکت مشاوره‌ی مدیریت دنیا “دیلویت” را درست ترجمه کند، چندان صلاحیت ترجمه‌ی متن تخصصی مدیریت را ندارد.)

مشاور کارفرما کیست؟ (امیر نام‌آور؛ وبلاگ ایده)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

دیروز پنج‌شنبه ۹ تیر، روز جهانی «رسانه‌های اجتماعی» به ثبت رسید (به نقل از وبلاگ رسانه‌های اجتماعی جواد افتاده.) ضمن این‌که به همت جواد افتاده‌ی عزیز مراسم این روز در تهران هم برگزار شد. حضور در این مراسم برای من بسیار دل‌پذیر بود و دیدار برخی از دوستان سابقا مجازی و چند دوست جدید برای من باعث افتخار بود. گزارش جشن را رضا قربانی عزیز در پست  جشن روز رسانه‌های اجتماعی و خود جواد افتاده در پست گزارش تصویری جشن روز رسانه های اجتماعی نوشته‌اند. (در پست جواد می‌تونید عکس بنده را هم از زوایای گوناگون زیارت کنید! :)) در همین راستا دو مقاله‌ی چشم‌انداز رسانه‌های اجتماعی در سال ۲۰۱۱ و روز جهانی رسانه‌های اجتماعی را هم بخوانید.

جستجوی آنلاین عکاس «نازی‌»ها، با «گوگل پلاس» بیشتر در گوگل پَلاس خواهیم بود! تهاجم بزرگ ارتش گوگل به جبهه شبکه‌های اجتماعی و آیا «گوگل پلاس» می‌تواند به اندازه کافی سربازگیری کند و مهمات جمع‌آوری کند؟! (دو پست دکتر در مورد شبکه‌ی اجتماعی تازه افتتاح گوگل که تازه از دیروز به‌دست ایرانی‌ها افتتاح شد، خواندنی است.) (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

استفاده از لپ‌تاپ‌ها بصورت دسکتاپ با تکنولوژی جدید سامسونگ (مهرداد نایب؛ ویزویز)

چرا پست بعدی وبلاگ‌تان باید مینیمال باشد؟! (صادق جم؛ بلاگ‌نوشت)

با ifttt، بگذارید اینترنت کارهای شما را انجام دهد! (روزنوشت‌ میلاد)

شبکه جهانی ارتباطات موبایل ۲۰ ساله شد (نارنجی)

گروه هکری LulzSec اعلام بازنشستگی کرد! (فارنت)

اینفوگرافی به مناسبت تولد چهار سالگی آیفون (وبلاگ مانی)

آی پد ۴۰۰ برابر بیشتر اینترنت مصرف می‌کند

آگوست ۲۰۱۱ آیفون ۵ به بازار می‌آید

اتصال ۳۵ میلیارد دستگاه الکترونیکی به اینترنت

سال ۲۰۱۳ ماهواره‌های گوگل در مدار قرار می‌گیرند و گوگل دو سرویس خود را تعطیل کرد و روزانه ۵۰۰ هزار موبایل اندرویدی را فعال می‌کند! و گوگل از شما می‌پرسد:چه چیزی دوست دارید! (دو مطلب آخر از فارنت) (چه می‌کنه این گوگل!)

فیس‌بوک رکورد ۷۵۰ میلیون کاربر را پشت سر گذاشت!

آوریل ۲۰۱۲ ویندوز ۸ می‌آید

نکات مهمی که بایستی درباره وردپرس ۳٫۲ بدانید (رضا؛ دنیای زیبای وب)

برای تعمیر فایل‌های آسیب دیده چه کاری انجام می‌دهید؟ (علی اسماعیل‌زاده؛ بهترین ارتباط)

۱۲ کلید میان‌بر که احتمالاً بلد نیستید!

راهنمای “توئیتر” برای خبرنگاران (جالب)

گوگل پلاس با فونت تاهوما

اقتصاد:

استدلال سلاحی برای غلبه است یا راهی برای فهم حقیقت و موانع سیاسی توسعه و رشد اقتصادی (حجت قندی؛ اقتصادانه)

درس‌هایی از یونان و آرژانتین (علی دادپی؛ اقتصادخرد، بازار و خانوار)

کنترل اجاره مسکن (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

افزایش اجاره باید چقدر باشد؟ (محمد رضا فرهادی‌پور؛ دگردیسی مشغولیت‌ها)

کریستین لاگارد، اولین زن در سمت ریاست «صندوق بین‌المللی پول»

پ.ن.۱٫ از معرفی سایت‌های مفیدی که من نمی‌شناسم‌شان، استقبال می‌شود!

پ.ن.۲٫ با توجه به به‌پایان رسیدن مرور دوره‌ی MBA من، گزاره‌ها از شنبه یعنی فردا به روال سابق خود برمی‌گردد.

دوست داشتم!
۰

یازده ماهگی لینک‌های هفته و هفته‌ای بسیار پرلینک! پیش از شروع سه نکته: لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید! برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید

رسیدیم به آخر خط مجموعه پست‌های بررسی ماجرای دوره‌ی MBA من! حالا که یک دوره‌ی دو و نیم ساله‌ی خوب و جذاب به پایان رسیده، بد نیست که ببینم در این دوره‌ی MBA، چه چیزهایی را به‌دست آوردم. مختصر و مفید این‌ها را:

  • شبکه‌سازی: همه‌ جای دنیا، مهم‌ترین کاربرد خواندن MBA برای آدم‌ها شبکه‌سازی است. قبل‌تر در مورد شبکه‌سازی این‌جا نوشته‌ام؛ بنابراین توضیح اضافی نمی‌دهم. فقط بگویم که در این مورد خاص منظور از شبکه‌سازی، برقراری ارتباط حرفه‌ای و دوستانه با هم‌کلاسی‌ها است (حالا برای بعضی‌ها این شبکه‌سازی شامل اساتید هم شد البته!) این شبکه‌سازی بعدها در سه حوزه حتما برای‌ام مفید خواهند بود: دسترسی به فرصت‌های بیزینس، دسترسی به برخی اطلاعات که از راه‌های معمول نمی‌شود بهشان راحت‌ دست یافت و انجام پروژه‌های مشترک.
  • آشنایی با تقریبا تمام شاخه‌های اصلی علم مدیریت: استراتژی، بازاریابی، سازمان‌دهی، ره‌بری، فاینانس، رفتار سازمانی، تئوری تصمیم، مدیریت تکنولوژی، مدیریت ریسک و … بعد یک دانش‌جوی مدیریت باید چقدر شانس داشته باشد که در این درس‌ها پای به‌ترین اساتید کشور بنشیند؟ حالا به‌نسبت سه سال پیش این فرق را دارم که می‌دانم هر کدام از شاخه‌های علم مدیریت چی هستند و به چه دردی می‌خورند. و این “دانستن” باعث شده تا بفهمم که برای آینده باید روی کدام حوزه‌ها سرمایه‌گذاری علمی بیش‌تری بکنم، کدام شاخه‌های علم مدیریت به‌درد منِ مشاور می‌خورند و کدام‌ بخش‌ها را باید براساس علاقه‌ی شخصی‌ام دنبال کنم.
  • ایجاد چارچوب ذهنی درست نسبت به یاد گرفتن: من در این دوره یاد گرفتم که چطور باید در مواجهه با حجم بالای اطلاعات، بفهمم چه چیزهایی به‌دردم می‌خورند و بعد همان‌ها را یاد بگیرم! (البته شاید به همین دلیل نمره‌های چندان خوبی نسبت به بعضی از هم‌کلاسی‌های‌ام نگرفته باشم!)
  • ایجاد انگیزه برای راه‌اندازی گزاره‌ها! قبل‌تر هم من به نوشتن از مدیریت و کاربردهای‌اش در عمل علاقه‌مند بودم؛ اما خوب عملا یکی از انگیزه‌‌های اصلی وبلاگ‌نویسی جدی در این حوزه از MBA خواندن حاصل شد!
  • یاد گرفتن ایده گرفتن و ایده‌پردازی: توضیح این یکی یک مقدار سخت است؛ اما این روزها به‌وضوح در کارم و وبلاگ‌نویسی‌ام می‌بینم که چقدر نکته‌سنج‌تر از چند سال قبل شده‌ام و چقدر می‌توانم یک ایده را پرورش بدهم. شاید علت‌اش دو چیز باشد: خواندن دروس گوناگون و ایده‌های متفاوت آن‌ها نسبت به موضوعات واحد و ایده‌ها و کامنت‌های اساتید و ایده‌ها و سؤالات هم‌کلاسی‌های عزیزم در مورد دروس مختلف.
  • فهمیدن شکاف میان تئوری و عمل و ارتباط میان آن‌ها: شاید شانس بزرگ من، داشتن امکان امتحان کردن آوخته‌های‌ام در عمل بوده. مثلا استراتژی را که خوانده بودم بعدا در دو پروژه عملا تجربه کردم یا آموخته‌های سازمان‌دهی را در طراحی ساختار سازمانی یک شرکت به‌کار گرفتم. در همه‌ی این تجربه‌ها، متوجه شدم که دنیای تئوری با دنیای عمل چقدر متفاوت‌اند. و مهم‌تر این‌که: شما اگر بنیان‌های فلسفی و اصول پایه‌ی علمی یک حوزه را خوب بلد باشید، به‌تر و آسان‌تر می‌توانید برای حل مسائل دنیای واقعی ایده‌پردازی بکنید و ابزار تولید کنید. این مهم‌ترین نتیجه‌ی من از MBA خواندن بود.

لازم است در این‌جا از تمامی اساتید گرامی و هم‌کلاسی‌های عزیزم برای همراهی‌شان و چیزهایی که ازشان یاد گرفتم تشکر کنم. به‌امید روزهای به‌تر برای همه‌ی این عزیزان.

امیدوارم که این مجموعه‌ی شش قسمتی برای علاقه‌مندان به آشنایی با MBA مفید بوده باشد. با این حال اگر باز هم در این زمینه سؤالی داشتید، می‌توانید از طریق صفحه‌ی تماس با من سؤالات‌تان را مطرح کنید.

دوست داشتم!
۲

رسیدیم به آخر خط مجموعه پست‌های بررسی ماجرای دوره‌ی MBA من! حالا که یک دوره‌ی دو و نیم ساله‌ی خوب و جذاب به پایان رسیده، بد نیست که ببینم در این دوره‌ی MBA، چه چیزهایی را به‌دست آوردم. مختصر و مفید این‌ها را: شبکه‌سازی: همه‌ جای دنیا، مهم‌ترین کاربرد خواندن MBA برای آدم‌ها شبکه‌سازی است. قبل‌تر در مورد شبکه‌سازی این‌جا

خوب در ادامه‌ی بررسی ماجرای دوره‌ی MBAی که گذراندم، می‌رسیم به ترم چهارم و آخر که در آن درس‌های جالبی را گذراندیم:

مدیریت تکنولوژی: من در حوزه‌ی مدیریت آی‌تی فعالیت می‌کنم که یک جورهایی ادبیات موضوع‌اش متأثر از مدیریت تکنولوژی است. در مدیریت تکنولوژی به‌سادگی به‌دنبال این هستیم که بفهمیم چه تکنولوژی‌هایی به‌درد سازمان ما می‌خورند، از کجا تأمین‌شان بکنیم و چطوری تأمین‌شان بکنیم. البته ماجرا به همین سادگی هم نیست. در هر یک از این سه حوزه کلی متغیر تصمیم‌گیری هستند که باید حواس‌تان به آن‌ها باشد. خیلی خلاصه اگر بخواهم بگویم: در بخش اول ابتدا CSFهای (معیارهای کلیدی موفقیت) سازمان تعیین می‌شوند و  بعد راه‌کارهای تکنولوژیک هر متناسب با هر کدام استخراج می‌شوند. در بخش دوم تصمیم سه شکل دارد: توسعه در درون سازمان، خرید از بیرون یا راه‌کار ترکیبی. در آخرین بخش هم در مورد شکل تأمین از بیرون تصمیم گرفته می‌شود که جزئیات آن می‌شوند انواع قراردادهای انتقال تکنولوژی که برای خودش دنیایی است. این درس با تدریس آقای دکتر باقری مقدم، یکی از مفیدترین و جذاب‌ترین درس‌های کل دوره برای من بود. در این درس واقعا نکاتی را یاد گرفتم که مطمئنم در کار مشاوره‌ی مدیریت و مشاوره‌ی آی‌تی به کارم می‌آیند.

مدیریت ریسک: احتمالا اولین بار در ایران بوده که حداقل در دوره‌ی MBA، درس مدیریت ریسک به‌معنای ریسک کلی و نه مالی تدریس شده است. استاد این درس آقای دکتر عطار، تازه دکترای‌شان را گرفته بودند و به ایران برگشته بودند و در نتیجه بسیار پرانگیزه و پرانرژی بودند. این درس در دو بخش تدریس شد: بخش اول با تدریس خود استاد که شامل ۹ نظریه‌‌ی فلسفی ریسک، تحلیل ریسک و کاهش اثرات ریسک بود. بخش دوم هم پرزنت‌های هم‌کلاسی‌ها بود که در آن هر کس برحسب تجربه یا علاقه‌ی خود موضوعی را در مورد تحلیل ریسک ارایه داد. بخش اول بسیار جذاب و بخش دوم بسیار مفید بود. در بخش دوم چند تا کیس را بررسی کردیم، با سیستم مدیریت ریسک در دو شرکت بسیار معتبر بین‌المللی آشنا شدیم، معنای مدیریت ریسک را در حوزه‌های مختلف (آی‌تی، مدیریت پروژه، بانک‌داری و …) مرور کردیم و … این درس هم بسیار مفید و جذاب بود.

مدیریت پروژه: من در دوره‌ی لیسانس این درس را پاس کرده بودم. کسانی که من را می‌شناسند می‌دانند که چقدر قبلا از این حوزه فراری بوده‌ام؛ اما خوب به‌تدریج هم به آن علاقه‌مند شدم و هم اجبارهای شغلی باعث شده که سراغ‌اش بروم! در هر صورت این درس در دوره‌ی فوق‌ لیسانس چندان مفید نبود؛ شاید بیش از هر چیز به این علت که سیلابس درسی مشخصی برای آن در نظر گرفته نشده بود و ما جز تعدادی مطلب پراکنده چیزی متوجه نشدیم! از دلایل‌اش می‌گذرم. در هر حال درس مفیدی است؛ البته به شرط آن‌که درست تدریس شود.

مهندسی ارزش: موقعی که هنوز بیش‌تر خودم را مهندس صنایع می‌دانستم تا مشاور مدیریت (احتمالا بین سال چهارم دانشگاه تا یکی دو سال بعد از فارغ‌التحصیلی کارشناسی‌ام)، پراکنده‌خوانی زیاد می‌کردم تا ببینم کدام حوزه‌های این رشته را باید یاد بگیرم. البته ظاهرا نتیجه این بود که همه‌ی حوزه‌ها را (!) و شاید شانس آوردم که از نظر کاری در حوزه‌ی مشخصی محدود شدم و بعدتر هم فهمیدم که سمت و سوی اصلی آینده‌ی کاری من کجاست. در آن دوران پراکنده‌خوانی، درباره‌ی مهندسی مجدد هم چیزهایی خوانده بودم. بنابراین وقتی مجبور شدم (!) مهندسی ارزش را به‌عنوان یک درس اختیاری بگیرم، خیلی دید مثبتی نسبت به آن نداشتم (چون مباحث درس برای‌ام تکراری بودند.) اما خوب بعدا دیدم که با دید مثبت هم می‌شود به این درس نگاه کرد: از مباحث اصلی مهندسی ارزش که بگذریم، از صحبت‌های استاد درس ـ آقای مهندس فصیحی عزیز ـ و پرزنت‌های هم‌کلاسی‌ها کلی مطلب جذاب درباره‌ی اصول و تکنیک‌های مشاوره‌ی مدیریت یاد گرفتم؛ مخصوصا در مورد مفهوم تسهیل‌گری (Facilitation) که مهم‌ترین وظیفه‌ی یک مشاور مدیریت است.

پ.ن. با انتشار این پست، بررسی دروس گذرانده‌ی شده‌ی دوره‌ی MBA ما به پایان رسید. فردا شب در پست پایانی این مجموعه به نتایج مثبت این دوره برای خودم و زندگی شغلی‌ام خواهم پرداخت.

دوست داشتم!
۲

خوب در ادامه‌ی بررسی ماجرای دوره‌ی MBAی که گذراندم، می‌رسیم به ترم چهارم و آخر که در آن درس‌های جالبی را گذراندیم: مدیریت تکنولوژی: من در حوزه‌ی مدیریت آی‌تی فعالیت می‌کنم که یک جورهایی ادبیات موضوع‌اش متأثر از مدیریت تکنولوژی است. در مدیریت تکنولوژی به‌سادگی به‌دنبال این هستیم که بفهمیم چه تکنولوژی‌هایی به‌درد سازمان ما می‌خورند، از کجا تأمین‌شان بکنیم و

شرکت ما ـ مهندسی مشاور حاسب سیستم ـ به یک کارشناس اطلاع‌رسانی به‌صورت تمام وقت نیازمند است. شرکت حاسب سیستم یک شرکت مشاوره‌ی مدیریت قدیمی و معتبر کشور است که در حوزه‌های مشاوره‌ی مدیریت و مدیریت آی‌تی فعالیت می‌کند. این شرکت جوی دوستانه و جوان هم دارد.

این کارشناس سه وظیفه‌ی اصلی دارد که عبارتند از:

  • مسئولیت تهیه‌ی بخش‌های مدیریتی و عمومی اسناد مناقصات: تمرکز کار ما برای گرفتن پروژه شرکت در مناقصات مختلف است. با توجه به این‌که اغلب اوقات اسناد و مدارک مربوط به بخش‌های مدیریتی و عمومی بین مناقصات مختلف مشترک هستند، این کارشناس باید بتواند اولا: اسناد و مدارک مربوطه (شامل مواردی هم‌چون: اساسنامه، روزنامه‌ی رسمی، گواهی‌نامه‌های عضویت در مجامع و انجمن‌ها ـ مثل انجمن مشاوره‌ی مدیریت ایران و گواهی‌نامه‌ی ایزو ـ و …) را در قالب یک بخش مشخص از سیستم مدیریت مستندات شرکت جمع‌آوری، مدیریت و به‌روزرسانی کند. ثانیا: در هنگام تهیه‌ی اسناد مناقصات با راه‌نمایی مدیر تهیه‌ی پروپوزال پروژه، بخش‌های مدیریتی و عمومی و جداول مربوطه را با توجه به جدیدترین اطلاعات شرکت تکمیل کند.
  • مسئولیت تهیه و به‌روزرسانی رزومه‌ی شرکت و رزومه‌های مدیران و کارشناسان: در کنار مستندات عمومی شرکت، باید رزومه‌ی شرکت (شامل سوابق پروژه‌ها، تاریخ شروع و خاتمه، تعریف مختصر پروژه، مدل‌ها و ابزارهای استفاده شده و سایر اطلاعات شناسنامه‌ای پروژه‌ها) باید در قالب یک مستند مشخص تهیه شده و به‌صورت مستمر به‌روزرسانی شوند. هم‌چنین باید رزومه‌ی مدیران و کارشناسان شرکت نیز براساس یک قالب مشخص تهیه و به‌روزرسانی شود.
  • مسئولیت سایت شرکت: ما برنامه‌های جدی برای توسعه‌ی سایت شرکت داریم. اما اجرای این برنامه‌ها، مستلزم داشتن یک مسئول سایت است که حواس‌اش به اطلاعات روی سایت و اطلاعاتی که باید روی سایت قرار داده شوند، باشد، بتواند اطلاعات عمومی مثل سوابق پروژه‌ها و مدیران و کارشناسان شرکت را در سایت قرار بدهد و به‌روزرسانی کند و در کنارش از ماها پی‌گیری تهیه‌ی محتوای مورد نیاز سایت را بکند.

رشته‌ی تحصیلی برای این مسئولیت اهمیت چندانی ندارد. اما مهم است که این فرد، دقیق و حواس‌جمع باشد، توانایی مدیریت حجم بالای اطلاعات را داشته باشد و مهارت‌های بالایی در ارتباط با انسان‌ها داشته باشد. ما کاملا برای جذب چنین فردی جدی هستیم و شرکت حاضر است در صورت مناسب بودن فرد، برای همکاری بلند مدت هم روی او سرمایه‌گذاری بکند (ولی حواس‌تان باشد که این به‌معنای تعهد شرکت در حال حاضر نیست و مستلزم این است که فرد استخدام شده در انجام وظایف خود موفق باشد.)

لطفا رزومه‌های‌تان را تا آخر تیر ماه برای من به نشانی gozareha@gmail.com بفرستید. در کنارش بد نیست توضیح بدهید که چرا فکر می‌کنید برای این مسئولیت مناسب هستید.

لطفا این آگهی را هم در گودر به‌اشتراک بگذارید تا شاید به دست کسی که باید، برسد. پیشاپیش متشکرم.

پ.ن. این آگهی منقضی شده و ما همکارمان را در شرکت جذب کرده‌ایم.

دوست داشتم!
۰

شرکت ما ـ مهندسی مشاور حاسب سیستم ـ به یک کارشناس اطلاع‌رسانی به‌صورت تمام وقت نیازمند است. شرکت حاسب سیستم یک شرکت مشاوره‌ی مدیریت قدیمی و معتبر کشور است که در حوزه‌های مشاوره‌ی مدیریت و مدیریت آی‌تی فعالیت می‌کند. این شرکت جوی دوستانه و جوان هم دارد. این کارشناس سه وظیفه‌ی اصلی دارد که عبارتند از: مسئولیت تهیه‌ی بخش‌های مدیریتی

خوب در ادامه‌ی بررسی ماجرای دوره‌ی MBAی که گذراندم، می‌رسیم به ترم سوم که درس‌های مهمی را گذراندیم:

استراتژی: احتمالا می‌شود گفت مهم‌ترین درس دوره‌ی MBA همین درس است. در این‌ درس ما با فرایند برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری آشنا شدیم، فهمیدیم که پایه‌ی اصلی استراتژی رقابت است، با فرایند برنامه‌ریزی استراتژیک و ابزارهای تحلیلی مربوطه آشنا شدیم، استراتژی‌های عام پورتر (ره‌بری هزینه / ایجاد تفاوت) را یاد گرفتیم و البته کمی هم تحلیل پورتفولیو را خواندیم. استاد این درس هم آقای دکتر خلیلی شورینی بودند که به‌دلیل تجربه‌ی بسیار بالای ایشان در این حوزه، تکست بوک فوق‌العاده‌ی این درس و علاقه‌ی شخصی من به حوزه‌ی استراتژی این درس برای‌ام بسیار مفید بود. در این درس البته کلی تکلیف هم انجام دادیم؛ از جمله: خلاصه کردن همه‌ی کتاب‌هایی که استاد نوشته بودند یا ترجمه کردند! به هر حال این درس بسیار مهم و حیاتی است. جدی‌ بگیریدش. هم جذاب است و هم بعدا در بازار کار برای‌تان مزیت رقابتی ایجاد می‌کند.

مدیریت مالی: تا زمان گذراندن این درس من نه می‌دانستم که فاینانس این‌قدر مهم است و نه اصلا از آن خوشم می‌آمد. اما … وقتی این درس را گرفتم از همان جلسه‌ی اول به‌شدت نسبت به آن حس خوبی پیدا کردم. تأثیر استاد این درس ـ آقای دکتر پرویز عقیلی ـ در ایجاد این علاقه قطعا بسیار زیاد بوده است. در هر حال در این درس ما با ساختار زمانی پول (براساس نرخ بهره)، مبانی و روش‌های تأمین مالی، انواع مؤسسات مالی و اعتباری، تجزیه و تحلیل صورت‌های مالی، چگونگی محاسبات اقتصادی پروژه‌ها، ساختار مالی شرکت‌ها (براساس نظریه‌ی M & M)، هزینه‌های تأمین مالی و مباحث دیگری از این دست آشنا شدیم. همان‌طور که خانم حسینی در این‌جا نوشته‌اند، فاینانس یکی از کلیدی‌ترین درس‌های دوره‌ی MBA است که باید حتما جدی بگیریدش. من بعد از این‌که فاینانس را گذارندم، در کار مشاوره‌ام هم متوجه شدم که چقدر دید جدیدی نسبت به مسائل کلان سازمان‌ها و تحلیل تصمیمات مالی سازمان‌ها پیدا کرده‌ام.

مدیریت منابع انسانی: استاد این درس در دوره‌ی لیسانس هم استاد من بودند و خاطره‌ی بسیار خوبی از ایشان داشتم. اما این‌جا عملا اتفاق مثبتی نیفتاد و به‌دلیل طرح درس اشتباه ایشان و اشتباه بزرگ‌ترِ تعریف پروژه زیر نظر دستیار استاد، عملا تنها چیزی که ما در این درس یاد نگرفتیم، مدیریت منابع انسانی بود. هر چند درس مهمی است؛ ولی خوب چون این‌جا قرار است من از تجربیات خودم در دروس حرف بزنم، به‌تر است از آن بگذریم!

رفتار سازمانی: این درس همان‌طور که از اسم‌اش مشخص است به بررسی رفتار آدمی در سه سطح فردی، گروهی و سازمانی می‌پردازد. استاد این درس آقای دکتر الوانی بودند که معرف حضور همه‌ی علاقه‌مندان علم مدیریت در ایران هستند. در این درس ما با نظریه‌‌های رفتاری از جمله: مدیریت علمی، روابط انسانی و اقتضایی، تئوری‌های ره‌بری (مجددا البته!)، ارتباطات سازمانی، رابطه‌ی سازمان‌دهی و رفتار سازمانی و … آشنا شدیم. ویژگی اصلی این درس همان استفاده از محضر آقای دکتر الوانی بود که براساس دیدگاه‌ها و تجربیات‌شان، همیشه حرف‌های جالبی برای گفتن داشتند که خیلی وقت‌ها از متن درس جذاب‌تر و مهم‌تر بودند! به هر حال چه مدیر باشید و چه کارشناس و حتا مشاور، نیاز دارید تا با مبانی رفتاری بشر ـ به‌ویژه در محیط کار ـ آشنا بشوید. بنابراین رفتار سازمانی را جدی بگیرید لطفا.

سیستم‌های اطلاعات مدیریت (MIS): خوب این درس تکمیل درس تحلیل سیستم بود که دیشب به آن اشاره کردم. این درس هم توسط آقای دکتر فاضل زرندی نازنین ارایه شد. در درس تحلیل سیستم‌ ما با چگونگی تحلیل سیستم‌ و استخراج نیازمندی‌ها آشنا شده بودیم. در این درس، یاد گرفتیم که چگونه باید براساس ورودی‌های آن یکی درس، خروجی این یکی درس (سیستم اطلاعات مدیریت) را طراحی کنیم. در این درس ما با اجزای اصلی یک سیستم اطلاعاتی، انواع سیستم‌های اطلاعاتی، طراحی سیستم‌های اطلاعاتی، ویژگی‌های سیستم‌های اطلاعاتی خبره و هوشمند، طراحی پایگاه داده، انباره‌ی داده‌ها و دیگر مباحث مرتبط آشنا شدیم. در مجموع درس بسیار مفید و جذابی بود!

دوست داشتم!
۳

خوب در ادامه‌ی بررسی ماجرای دوره‌ی MBAی که گذراندم، می‌رسیم به ترم سوم که درس‌های مهمی را گذراندیم: استراتژی: احتمالا می‌شود گفت مهم‌ترین درس دوره‌ی MBA همین درس است. در این‌ درس ما با فرایند برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری آشنا شدیم، فهمیدیم که پایه‌ی اصلی استراتژی رقابت است، با فرایند برنامه‌ریزی استراتژیک و ابزارهای تحلیلی مربوطه آشنا شدیم، استراتژی‌های عام پورتر (ره‌بری

خوب در ادامه‌ی بررسی ماجرای دوره‌ی MBAی که گذراندم، می‌رسیم به ترم دوم که درس‌های جالبی را گذراندیم:

اقتصاد کلان: این درس را با آقای دکتر فرجادی گذراندیم. خوب اقتصاد کلان هم جزو دروسی بود که در دوره‌ی لیسانس گذرانده بودم‌شان؛ اما گذراندن‌اش در دوره‌ی فوق لیسانس هم برای‌ام بسیار مفید بود. در این درس با معادله‌ی اقتصاد کلان (macroeconomic equilibrium) و متغیرهای تأثیرگذار بر آن مثل: واردات، صادرات، مخارج دولت و …، سه متغیر اصلی اقتصاد کلان (نرخ تورم، نرخ بی‌کاری و نرخ رشد اقتصادی)، پول و شبه پول، جمعیت فعال و غیرفعال و مباحث دیگری از این دست آشنا شدیم. دو تا نکته شخصا برای من در این درس بسیار جالب بود: یکی این‌که نرخ رشد اقتصادی برای سال‌های دوره‌ی برنامه‌ریزی آینده براساس نرخ رشد جمعیت فعال آن دوره نسبت به دوره‌ی فعلی برآورد می‌شود. دومی هم این‌که میزان سلامت اقتصاد هر کشور را فقط می‌شود با سه متغیر اصلی نرخ تورم، نرخ بی‌کاری و نرخ رشد اقتصادی سنجید. به هر حال درس بسیار مفیدی بود و توصیه می‌کنم آن را جدی بگیرید. شاید یک دلیل‌ جذابیت بیش‌تر این درس به‌نسبت درس اقتصاد خرد این باشد که در اقتصاد کلان، با مباحث روزمره‌ی اقتصادی ـ که هر روز در اخبار و تحلیل‌های اقتصادی با آن‌ها مواجه می‌شویم ـ روبرو هستیم؛ در حالی که در اقتصاد خرد تحلیل اقتصادی یک بنگاه یا حداکثر یک صنعت را یاد می‌گیریم.

بازاریابی: درسی جالب و جذاب. بدون هیچ سیلابس درسی مشخص. با سخنان زیبا و خوش‌رنگ و واژه‌سازی‌‌های بانمک استادش دکتر احمد روستا. اما … من تا به حال کسی را ندیده‌ام که از استاد بازاریابی‌اش راضی باشد. شاید علت‌اش برگردد به انتظارات اشتباه ما دانش‌جویان از این درس و کاری که استاد باید انجام بدهد و چیزهایی که باید یاد بگیریم. یک نکته به نظرم در مورد هر درسی صادق است که باید در بازاریابی بیش از دروس دیگر جدی‌اش گرفت: استاد باید چارچوب درست نگاه به موضوع را در دانش‌جو ایجاد کند. شخصا فکر می‌کنم که آقای دکتر روستا این کار را برای ما انجام دادند. گیرم به‌علت پراکندگی مطالب مطرح شده، خیلی از ما متوجه این موضوع نشدیم؛ اما برای من این درس الگویی را در نگاه به مباحث بازاریابی در ذهن‌ام ایجاد کرد، باعث توجه من به برخی نکات بسیار ریز در رفتار خودم و دیگران شد و از همه مهم‌تر این را به من یاد داد که تمرکز بازاریابی روی تحلیل و تغییر رفتار بشر است. بنابراین به‌عنوان یک مشاور (و حتا وبلاگ‌نویس) خواندن مباحث بازاریابی برای‌ام واجب است. هر چند که هیچ وقت این‌قدر به بازاریابی ترغیب نشدم که آن را به‌عنوان شغل‌ام انتخاب کنم.

تحقیق در عملیات: این درس ظاهرا اسم‌اش این بود و باطنا تئوری تصمیم! به جرأت می‌گویم که این درس، مفیدترین درس دوره‌ی فوق لیسانس برای منی بود که در دوره‌ی لیسانس ۶ واحد تحقیق عملیات (OR) پاس کرده بودم. در این درس اول از همه فهمیدم که تحقیق در عملیات یکی از زیرمجموعه‌های مبحث گسترده‌ای است به نام تئوری تصمیم که به تحلیل روش‌های درست تصمیم‌گیری می‌پردازد. این تئوری خودش دو تا بخش دارد.

۱- بخش کمّی ـ کیفی که شامل مباحثی چون: درخت تصمیم، روش‌های کلاسیک OR از جمله: برنامه‌ریزی خطی و سیمپلکس، برنامه‌ریزی غیرخطی، دینامیک، شبکه و …، روش‌های تصمیم‌گیری مبتنی بر امتیازدهی (از جمله AHP) و … است. در این‌جا لزوما یک یا چند نقطه‌ی بهینه‌ی تصمیم وجود دارد که براساس شاخص‌های و روش‌های کمّی مشخص می‌شوند. در این‌جا یاد می‌گیریم چطور تصمیم بگیریم.

۲- بخش رفتاری که شامل: هیوریستیک‌ها (میان‌برهای تصمیم‌گیری) و اشتباهات شناختی (بایاس‌های) تصمیم‌گیری بود. در این‌جا یاد گرفتیم که چطور تصمیم نگیریم! این بخش از درس فوق‌العاده جذاب و شیرین بود.

فرقی نمی‌کند مشاور باشید یا مدیر یا هیچ کدام: این درس و زیرشاخه‌های‌اش در همه جای زندگی شما کاربرد دارند. خواندن و یاد گرفتن بخش تئوری تصمیم رفتاری از نظر من برای تک‌تک انسان‌های کره‌ی زمین واجب است!

این درس در دوره‌ی دانشگاه صنعتی شریف و دوره‌های دوم و سوم MBA پلی‌تکنیک توسط آقای دکتر عیسایی عزیز ارایه شد. از این درس و شخص ایشان بسیار آموختم.

سازمان‌دهی و ره‌بری: این یکی از اختراعات دوره‌ی MBA ما بود که در هیچ جای جهان نظیرش را نمی‌شود یافت! در این درس با دو تا از مهم‌ترین وظایف مدیران آشنا شدیم. آقای دکتر خلیلی شورینی استاد این درس یکی از نازنین‌ترین اساتید عمر من بوده‌اند. خوب این درس دو تا بخش داشت: بخش سازمان‌دهی که در آن با اصول و متغیرهای سازمان‌دهی (مثلا تکنولوژی، رسمیت و …)، شکل‌های مختلف ساختار سازمانی (مثلا مبتنی بر محصول، ماتریسی و …) و مباحثی از این دست آشنا شدیم. این آشنایی البته بیش‌تر محتوایی بود؛ یعنی فهمیدیم سازمان‌دهی یعنی چه. ولی این‌که چطور سازمان‌دهی بکنیم را من در کار طراحی ساختار یک شرکت یاد گرفتم. یک نکته‌ی کلیدی که در این بخش همیشه مورد تأکید استاد بود این بود: سازمان‌دهی برای اجرای برنامه است. بدون برنامه سازمان‌دهی معنایی ندارد. این نکته را برای همیشه به خاطر بسپارید.

بخش دوم مربوط به تئوری‌های ره‌بری و انگیزش از جمله: تئوری‌های فردی، رفتاری، اقتضایی و … بود. بحث اصلی مطرح شده در این بخش تئوری اقتضایی ره‌بری فیدلر بود. خوب من موقعی که این درس را می‌خواندم هنوز کارشناسی بیش نبودم و فقط براساس نگاه‌ام به رفتار مدیران‌ام این تئوری‌ها را می‌خواندم و تحلیل می‌کردم. حالا از این به بعد باید ببینم چقدر مرد عمل‌ام!

فکر می‌کنم یاد گرفتن سازمان‌دهی بیش‌تر به درد مشاوران طراحی ساختار بخورد؛ هر چند بد نیست با اصول کلی‌اش آشنا باشید. ولی یادگیری تئوری‌های ره‌بری و تحلیل‌های پشت آن‌ها را کاملا جدی بگیرید. الگوی فیدلر الگوی جامع و بسیار جذابی است و پرسش‌نامه‌های استانداردی هم دارد.

تحلیل سیستم: من همیشه با افتخار می‌گویم که تحلیل‌گر سیستم هستم! دانش خودم را در این زمینه مدیون دو استاد عزیز و بسیار دوست‌داشتنی‌ام در دوره‌های کارشناسی و ارشد هستم: در دوره‌ی کارشناسی استاد عزیز ما دکتر رمضانی خورشید‌دوست تحلیل سیستم را از دیدگاه ساختاری یادم دادند (الگوی مرحوم ایکاف) و در دوره‌ی فوق لیسانس هم تحلیل سیستم به‌معنای مهندسی نرم‌افزار را از دکتر فاضل زرندی آموختم. در این درس با مباحثی مثل: تعریف و انواع سیستم، روش‌های شناخت و تحلیل سیستم‌ها، فرایند تحلیل سیستم، ساخت مدل‌های تحلیلی، تحلیل نیازمندی‌ها (Requirements) و … آشنا می‌شوید. برای یک مشاور یاد گرفتن این مباحث از نان شب واجب‌تر است. این درس دقیقا کلیدی‌ترین مفاهیم و ابزارهای مورد نیاز برای یک مشاور را در اختیارش قرار می‌دهند.

اعتراف می‌کنم علاوه بر بهره‌ی علمی بسیاری که از این دو استاد برده‌ام، هر دوی این بزرگ‌واران جزو شریف‌ترین انسان‌هایی بوده‌اند که به‌عمرم دیده‌ام.

پ.ن. دوستی پیشنهاد کرده‌اند تکست‌بوک‌‌های درس‌ها را معرفی کنم. پیشنهاد بسیار خوبی است؛ ولی الان همه‌شان دم دستم نیست‌اند. بنابراین یک پست جداگانه را بعدا اختصاص می‌دهم به معرفی مراجع دروس.

دوست داشتم!
۱

خوب در ادامه‌ی بررسی ماجرای دوره‌ی MBAی که گذراندم، می‌رسیم به ترم دوم که درس‌های جالبی را گذراندیم: اقتصاد کلان: این درس را با آقای دکتر فرجادی گذراندیم. خوب اقتصاد کلان هم جزو دروسی بود که در دوره‌ی لیسانس گذرانده بودم‌شان؛ اما گذراندن‌اش در دوره‌ی فوق لیسانس هم برای‌ام بسیار مفید بود. در این درس با معادله‌ی اقتصاد کلان (macroeconomic

چقدر عالی می‌شد اگر می‌توانستیم گوش‌های‌مان را هم به همان راحتی چشم‌های‌مان، می‌بستیم و باز می‌کردیم …

جورج کریستوفر لیختن‌برگ

دوست داشتم!
۱

چقدر عالی می‌شد اگر می‌توانستیم گوش‌های‌مان را هم به همان راحتی چشم‌های‌مان، می‌بستیم و باز می‌کردیم … جورج کریستوفر لیختن‌برگ دوست داشتم!۱