جایی که آرزو نیست، هیچ عشقی هم وجود نخواهد داشت …
ایندیرا گاندی
جایی که آرزو نیست، هیچ عشقی هم وجود نخواهد داشت …
ایندیرا گاندی
جایی که آرزو نیست، هیچ عشقی هم وجود نخواهد داشت … ایندیرا گاندی دوست داشتم!۰
دو ماه پیش همین روزها یکی از بدترین اتفاقهای زندگیام رخ داد. لحظات بسیار سختی را گذراندم که هنوز بهیاد آوردنشان مرا آزار میدهد. مدام سعی میکردم تا فراموش کنم و نمیشد. هر لحظه و هر نفس، زندگی سختتر از قبل میشد. من ناخواسته داشتم به تهِ چاهِ زندگی سقوط میکردم …
******
آن روزهای سخت گذشتهاند. حالا من بهشرایط عادی زندگی برگشتهام. اینکه چه شد و چه کردم، بماند برای وقتی دیگر که شاید تصمیم گرفتم از این تجربهی شخصی عمیقام بنویسم. اما وقتی که خوب شدن را شروع کردم، برای برنگشتن آن حالت بد روحی ـ روانی قبلی باید کاری میکردم. همان روزها آقای حقپرست عزیز سؤالی را پای یکی از پستهای گزارهها مطرح کردند: “یک سؤال در ذهنام پیدا شده. چرا با رواج این همه کتابها، مجلهها و سمینارهای مختلف دربارهی موفقیت حتی افرادی که از این کتابها و مجلهها استفاده میکنن و به همین سمینارها میرن کمتر میتونن تو زندگی روزمرهشون این رؤیاها را پیاده کنن و بهقول شما رؤیاهاشون رو زندگی کنن؟”
آن نیاز شخصی و این سؤال باعث شدند تا من روزهای زیادی برای حل این مسئلهی بغرنج (!) فکر کنم: چرا تکنیکها و روشهای موفقیت و شاد بودن را نمیتوانم در لحظات سخت زندگیام پیاده کنم؟
در همین فکر کردنها یاد زمانی افتادم که تعلیم رانندگی میرفتم. آن روزها هر وقت منِ تازهکار در موقعیتی سخت قرار میگرفتم و میخواستم مثلا با انحراف به چپ یا راست و یا ترمز زدن از آن موقعیت فرار کنم، مربیام به من میگفت: “فرار نکن. ماشین را کنترل کن. این راههایی که تو استفاده میکنی، احتمال تصادف را بالاتر میبرند!”
و همینجا بود که من پاسخ آن سؤال را پیدا کردم: وقتی اتفاق ناخوشایندی در زندگی آدم میافتد و باران احساسات منفی بر سر روح آدمی همچون سیل فرو میریزد، بهصورت ناخودآگاه و ناخواسته در برابر آن مقاومتی نمیکنیم. به این ترتیب احساسات منفی بدون هیچ مانعی شروع میکنند به تخریب روحیهی آدم که نتیجهای جز ناامیدتر شدن و دلخستگی بیشتر ندارد. شبیه همین اتفاق وقتی که با شکست بزرگی هم روبرو میشویم رخ میدهد. در این حالت آدم گویی در مردابی قرار گرفته و میداند که دست و پا زدناش نتیجهای جز بیشتر فرو رفتن ندارد؛ اما از فرط استیصال، همچنان تقلا میکند …
حداقل در مورد من، مشکل اصلی اینجا بود که احساس میکردم شکست در گذشته، یعنی اینکه موفقیت در آینده دیگر وجود نخواهد داشت! خودم هم الان به احساس آن موقعام میخندم؛ اما همهی ما تجربهی روزهای بد زندگیمان را داریم و میدانیم که در چنین شرایطی آدم نمیداند که حق با عقل است یا احساس …
بنابراین در برابر آن اتفاق بد ـ همانطور که مربیام گفته بود ـ چارهای نداشتم جز کنترل کردن احساسات منفیام و نه فرار کردن از آنها. بنابراین وقتی یاد آن ماجرا میافتادم، سعی نمیکردم که فراموشاش کنم. بهجای آن تمام تمرکز و تلاشام را روی کنترل احساساتام میگذاشتم.
خوب بهتدریج بخشی از مشکلاتام حل شد. اما هنوز برایام عجیب بود در آن روزها خیلی تلقین احساسات مثبت و روشهای شادمانی و موفقیت برای خارج شدن از آن موقعیت بد، کمکام نمیکردند! سؤال آقای حقپرست هم دقیقا همین بود. مدتی که از آغاز کنترل احساسات و نه فرار کردن از آنها گذشت و وضعیت زندگیام نسبتا عادی شد، متوجه شدم که آن تکنیکهای تا چند روز پیش بیاثر، چقدر دوباره روی زندگیام اثرگذار شدهاند.
و اینجا بود که کشف بزرگ دوم من اتفاق افتاد: تکنیکها و روشهای موفقیت، شادی، خوب کار کردن و … معمولا فرضشان این است که منِ نوعی در شرایط عادی و نرمال زندگی بهسر میبرم و حداقل، نمودار زندگی من بالای محور مختصات خود است (و نه بهصورت یک موج سینوسی زیر محور!) این تکنیکها با این فرض، به من کمک میکنند تا شرایط نرمال زندگی را حفظ کنم و آن بخشهایی از زندگیام را هم که درست نیست ـ مثل عادتهای بد ـ اصلاح کنم. فرض بر این است که یک زندگی نرمال و روی مسیرِ درست و مستقیم، به موفقیت و شادکامی و خوشبختی دست خواهد یافت! به بیان دیگر این تکنیکها میخواهند به من کمک کنند تا شاد و موفق بمانم نه اینکه شاد و موفق بشوم!
بنابراین وقتی که من از نظر روحی ـ روانی در شرایط خوبی نبودم، نمیتوانستم از آن تکنیکها استفادهی مناسب را ببرم. اما وقتی به حالت عادی برگشتم، امکان استفاده از آنها را برای ثابت نگه داشتن شرایط خوب زندگیام پیدا کردم.
بنابراین در مواجهه با شکست و روزهای بد و غمناک، بیش از هر چیز روی کنترل احساسات منفیتان و نه فرار کردن از آنها تمرکز کنید. این کار خود به خود باعث میشود تا کمکم به زندگی عادیتان برگردید. میتوانید به جملاتی مثل “زمین خوردن که کاری نداره؛ بلند شدنه که سخته!” و “خوشبینی یعنی انتظار همیشگی وضعیت بهتر!” (توئیتهای آن روزهای من!) هم بهعنوان مسکن فکر کنید! (برای من که جواب داد!) بعد کمی که اوضاع مناسبتر شد، از تکنیکها و روشهای موفقیت و شاد بودن هم بهعنوان یک داروی مکمل بهره بگیرید تا سرعت بهبودتان را افزایش ببخشید.
******
“کنترل کن، نه فرار!” چه درس خوبی. برای همیشه این جملهی کوتاه را از مربیام به یادگار نگه میدارم.
دو ماه پیش همین روزها یکی از بدترین اتفاقهای زندگیام رخ داد. لحظات بسیار سختی را گذراندم که هنوز بهیاد آوردنشان مرا آزار میدهد. مدام سعی میکردم تا فراموش کنم و نمیشد. هر لحظه و هر نفس، زندگی سختتر از قبل میشد. من ناخواسته داشتم به تهِ چاهِ زندگی سقوط میکردم … ****** آن روزهای سخت گذشتهاند. حالا من بهشرایط
پیش از شروع:
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
پیشنهادهایی برای موفقیت در کار- ۲- مراحل ارجاع کار به کارکنان و پیشنهادهایی برای موفقیت در کار- ۳- ایجاد اعتماد در محل کار (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
میزان دستمزد سختترین سوال یک مصاحبه شغلی (و چطور به آن جواب بدهیم)
شما مرغابی هستید یا عقاب؟ (یک حکایت مدیریتی جذاب!)
چگونه کاهش سروتونین افراد را عصبی میکند/ موقع عصبانیت شکلات بخورید! (خبرگزاری مهر)
مدیریت:
پاسخگو باشیم و پاسخگو تربیت کنیم (مهدی عرب عامری؛ PMPlus) (این هفته وبلاگ مهدی یک سالگیاش را جشن گرفت. تبریک به مهدی عزیز. :))
خطرات Freelancer بودن (مجید آواژ؛ روزنوشتهای بهساد)
مدیر قوی/ مدیر ضعیف (بهاره حسینی؛ The Notes)
هر آنچه را که هستید بگویید. (یادداشتهای روزانهی یک مدیر)
گفتگو با اینجانب درباره تحولات اخیر اپل و استیو جابز (استاد پرویز درگی)
بررسی حضور زنان در هیأتمدیره (“زنان کمی بیشتر از مردان تمایل دارند که وضعیت کنونی را به چالش بکشند و این ویژگی موجب میشود که آنها موضوعات جدیدی را در هیات مدیره مطرح کنند. زنان کمی بیشتر متواضعند و راحتتر از این جملات استفاده میکنند: «اوه، من تازهواردم و متوجه این موضوع نمیشوم. آیا کسی میتواند این موضوع را برایم توضیح دهد؟» یا «چرا ما این کار را بدین طریق انجام میدهیم؟» این رویکرد مسائل جدیدی را مطرح میکند که باعث ایجاد طرز نگرش متفاوتی در بین مدیران میشود.” عالییی!)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
یک دلیل + ۱۰ لذت برای مهندس نرمافزار شدن (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)
تایپ متن فارسی در Gmail (وبلاگ رسمی گوگل به زبان فارسی)
نگرانی برنامهنویسان در مقابل ویندوز ۸ و آینده (تحلیلی بسیار مهم و خواندنی در مورد آیندهی پلتفرم ویندوز) (نارنجی)
روش ساده برای ساخت رمزهای قوی (وبشهر)
ده شخصیت تأثیرگذار در دنیای آزاد (جادی؛ کیبرد آزاد)
کارجویان از شبکههای اجتماعی استفاده کنند (خبر جالب و بسیار مهم. در مورد نقش لینکداین هم نکات جالبی داره.)
اعلام ورشکستگی دیجینوتار (دنیای زیبای وب)
فناوری که ویدیوهای درون مغز را بازسازیمیکند (شگفتانگیززز!) (دنیای زیبای وب)
Google Takeout: تمام اطلاعات خود را دانلود کنید (عالیه این سرویس!!! کل گودرم را دانلود کردم؛ شد حدود ۲۰۰ مگ!!!)
گوگل پلاس مرز ۴۳ میلیون کاربر را رد کرد (وبلاگینا)
باز کردن فایل های ZIP و RAR با استفاده از اسناد گوگل (معرفی افزونه) (مجلهی اینترنتی گویا آیتی)
فیس بوک امکانات جدید خود را معرفی کرد (وبلاگینا)
کارشناسان پیشبینی کردند: عبور محصولات دیجیتال شخصی از کامپیوترها
اقتصاد:
پاسخی بر چرایی ضدیت روشنفکران با الگوی اقتصاد آزاد (نوشتهی عالی پویا جبل عاملی)
اندازهی اقتصاد زیرزمینی (پویان مشایخ؛ خاکریز اقتصاد)
«بحرانهای اقتصادی و شکست دولت» (“بسیار ضروری است بررسی شود آیا تنظیمات و مقررات دولتی باعث بهبود عملکرد بازارهای خصوصی میشود به جای آنکه آن را بدتر سازد؟ در مقالهای که من بیش از پنجاه سال قبل (۱۹۵۸) با عنوان «رقابت و دموکراسی» منتشر کردم نوشتم «انحصار و سایر نواقص بازار دست کم به همان اندازه که در بازار مهم هستند حتی شاید به میزان بسیار بیشتری در حوزه سیاست اهمیت دارند. … آیا وجود نواقص بازار، توجیهکننده دخالت دولت است؟ اگر نواقص در رفتار دولت بسیار بیشتر و شدیدتر از نواقص در بازار باشند، پس پاسخ خیر خواهد بود.»” نوشتهی خواندنی گری بکر)
مروری بر نابرابریهای اقتصادی جنسیتی: معرفی مفاهیم کلی مرتبط با «توانمندسازی زنان»
باورهای نادرست اقتصادی: کاهش قیمتها با حذف واسطهها (“یک مقاله بسیار مشهور در بین اقتصاددانان وجود دارد که عنوان آن «درباره ماهیت بنگاه» است. نویسنده این مقاله رونالد کوز (برنده جایزه نوبل اقتصاد) این پرسش را پیش میکشد که چرا بنگاهها وجود دارند. او در مقاله خود میپرسد چرا هر مرحله از تولید به پیمانکاران مستقل واگذار نمیشود؟ پاسخ در وجود هزینههای تولید قرار دارد. بنگاهها آن بخشهایی از فرآیند تولید را با هم یک کاسه میکنند که بهینه باشد که به جای این که مجموعهای از بخشهای جداگانه، در بازار با همدیگر سروکار داشته باشند توسط سازمانی واحد انجام شود.”)
صندوق بینالمللی پول اوضاع اقتصاد جهان را بررسی کرد: آمار جدید IMF از اقتصاد ایران
رشد شرکتهای نرمافزاری در بورسهای جهان: افزایش تقاضا برای سهام مطمئنتر
بزرگترین کارفرمایان جهان (همه هم دولتیاند تقریبا!)
۱۰ درصد خریدهای آنلاین با موبایل
فیسبوک ۱۸۲ هزار شغل در آمریکا ایجاد کرده است (دست گل زوکربرگ درد نکنه!)
پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید گودر گزارهها را دنبال کنید. لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای: پیشنهادهایی برای موفقیت در کار- ۲- مراحل ارجاع کار به کارکنان و پیشنهادهایی برای موفقیت در کار- ۳- ایجاد اعتماد در محل کار (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی) بهجای زمان، انرژی خود را
شدیم ساعت و تقویم خود نمیفهمیم
چه ساعت است؟ و یا فصل چندم است اینجا؟
به شوق دیدن آرامش پس از توفان
هنوز حوصلهها در تلاطم است اینجا
کجاست جذبهی لبخندهایمان؟ وایا!
چقدر حافظهها بیتبسم است اینجا …
محمد علی بهمنی
شدیم ساعت و تقویم خود نمیفهمیم چه ساعت است؟ و یا فصل چندم است اینجا؟ به شوق دیدن آرامش پس از توفان هنوز حوصلهها در تلاطم است اینجا کجاست جذبهی لبخندهایمان؟ وایا! چقدر حافظهها بیتبسم است اینجا … محمد علی بهمنی دوست داشتم!۰
شنبه شب همین هفته باز هم شاهد یک پیروزی درخشان دیگر برای بارسای گوآردیولا بودیم: بارسا بدون اینیستا و الکسیس، ۸ بر صفر اوساسونا را نابود کرد! مدتهاست میخواهم دربارهی مثلث طلایی موفقیت بارسا بنویسم و چه بهانهای بهتر از این بازی بینظیر و زیبای بارسا؟
فوتبال، برای همهی فوتبالیستها یک شغل است و برای بعضی از آنها، تمام زندگیشان. برای بعضی فوتبالیستها، فوتبال بدون موفقیت دوستداشتنی نیست؛ اما برای برخی دیگر بیش از خود موفقیت، این راه رسیدن به موفقیت است که لذتبخش است. و خیلی وقتها همین تفاوت دیدگاه است که آنها را برنده میکند! چیزی که در بارسای عصر پپ دیدهایم و من هم بارها در موردش نوشتهام.
در موفقیت این بارسای شگفتانگیز، سه الگوی رفتاری حیاتی تأثیرگذارند. این سه الگو بهصورت نمادگونه در بازی سه ستارهی اصلی این تیم ـ مسی، ژاوی و اینیستا ـ نمود یافتهاند. این سه الگو را در قالب یک مثلث در شکل زیر نشان دادهام:
بیایید کمی دقیقتر به این مثلث نگاه کنیم:
۱- لیونل مسی: “لذت ببر!” در این زمینه قبلا چند باری نوشتهام؛ از جمله در اینجا که نوشته بودم: “بازیکنان بارسا بازیکنان توانمندی هستند و این را باور کردهاند. اما فقط باور کافی نیست! علاوه بر آن بازیکنان بارسا از توانمند بودنشان لذت میبرند!” به بازی این پسرک ریزنقش آرژانتینی دقت کنید: همیشه و در همه حال، لذت بردن از فوتبالی که دارد بازی میکند برایاش مهمتر از هر چیز دیگر است. لذت بردن از فوتبال برای او یعنی دریبل زدن و پاس دادن و گل زدن و مهمتر از همه زیبا بازی کردن. مسی میداند که بهترین بازیکن جهان است، میداند که چه توانایی ها و مهارتهای شگفتانگیزی دارد و از همه مهمتر میداند که چگونه از این همه خوب بودن، لذت ببرد. بنابراین: از خودت، تواناییهایات، کارت، دنیای اطرافات و زندگیات لذت ببر!
۲- ژاوی هرناندز: مهارت را عادت کن!” “فوتبال من پاس دادن است.” این را خودش در یکی از مصاحبههایاش گفته. پاس دادن یکی از سادهترین و ابتداییترین مهارتهای فوتبال است. به مدرسهی فوتبال که بروید، احتمالا از همان جلسهی اول پاس دادن جزو درسهای اصلی مربیتان است. همهی ما وقتی فوتبال بازی میکنیم، پاس میدهیم و شوت میزنیم؛ اما چه چیزی ژاوی را برای پاسهایاش، ژاوی کرده است؟ جالب است که وقتی اسماش را به انگلیسی گوگل کنید یکی از پیشنهادات اصلی گوگل “پاسکاریهای ژاوی” است! ژاوی چه کرده؟ این اواخر که هر هفته با عدهای از دوستان فوتسال بازی میکنیم، به نکتهای پی بردم که بعد با دقت در بازی ژاوی، جواب این سؤال را به من داد. کشف من این بود که برای موفقیت در فوتبال، فقط بلد بودن مهارتهای درست، کافی نیست؛ باید بتوانی آنها را در درستترین زمان ممکن بهکار بگیری. چیزی که ژاوی را متمایز میکند، زمان و فردی است که برای پاس دادن انتخاب میکند. کمی که دقت بکنید، متوجه زمانبندی دقیق پاسهای ژاوی میشوید. خیلی وقتها اگر ژاوی یک ثانیه دیرتر یا زودتر پاس بدهد، توپ به آن کسی که باید، نمیرسد. چطور ژاوی این مهارت شگفتانگیز را بهدست آورده است؟ از نبوغ و استعداد ژاوی که بگذریم، تبدیل شدن یک مهارت درست به یک عادت درست است که باعث شده ژاوی بتواند این پاسهای جادویی را بدهد. بنابراین: “مهارتهای مورد نیاز برای موفقیت در زندگی و کار را به عادتهای تبدیل کن!”
۳- آندرس اینیستا: “در ستایش سادگی!” روزهای اولی که ریکارد به بازی میگرفتاش، بهشدت روی اعصاب من راه میرفت! این پسرک لاغراندام کممو، اینقدر ساده بازی میکرد و اینقدر بازیاش در چشم نمیآمد که در مقایسه با رونالدینیو، مسی، ژاوی و دکو واقعا من نمیفهمیدم چرا باید در آن بارسا بازی کند. با آمدن پپ اما عصر آندرس هم آغاز شد. پسرک دوستداشتنی لاماسیا زیر نظر پپ به عنصری غیرقابل انکار در سیستم تهاجمی بارسا تبدیل شد. او حالا میتوانست با آن سادگی سبک بازیاش ـ پاسهای سریع و دریبلهای ریز و پرهیز از هر گونه حرکت اضافی ـ جادو کند. پاس گل بدهد و گل بزند. هنوز هم وقتی هست کسی نمیبیندش و وقتی که نیست، تازه برای آدم سؤال پیش میآید که کجاست؟ بنابراین: “لازم نیست کار را سخت و پیچیده کنی. این کار بهمعنی مهارت یا استعداد بیشتر نیست. ساده باش و ساده کار کن، اما اثربخش!”
راز موفقیت بارسای جادویی عصر پپ همین است: “لذت، عادتهای درست و سادگی.” چیزی که اوج و کمالاش را میتوان در رفتار و سبک مربیگری خود پپ پیدا کرد.
شنبه شب همین هفته باز هم شاهد یک پیروزی درخشان دیگر برای بارسای گوآردیولا بودیم: بارسا بدون اینیستا و الکسیس، ۸ بر صفر اوساسونا را نابود کرد! مدتهاست میخواهم دربارهی مثلث طلایی موفقیت بارسا بنویسم و چه بهانهای بهتر از این بازی بینظیر و زیبای بارسا؟ فوتبال، برای همهی فوتبالیستها یک شغل است و برای بعضی از آنها، تمام زندگیشان.
دو سال از پرواز پرویز مشکاتیان گذشت. یک قطعه تکنوازی سنتور از او را به یادش از اینجا گوش دهید. روحاش شاد.
دو سال از پرواز پرویز مشکاتیان گذشت. یک قطعه تکنوازی سنتور از او را به یادش از اینجا گوش دهید. روحاش شاد. دوست داشتم!۲
معمولا همیشه یکی از ویژگیهای خانمها ـ مخصوصا در محیطهای کاری ـ ریسکپذیری کمتر آنها نسبت به آقایان فرض میشود. خیلی وقتها من این طرف و آن طرف شنیدهام که اگر مثلا فلان خانم کمی محافظهکاری را کنار میگذاشت و فلان ریسک را میپذیرفت، حتما در کارش پیشرفت کرده بود و الان مثلا بهجای کارشناس بودن، مثلا سرپرست یا مدیر بود یا حقوقاش بیشتر میشد. البته فقط در محیط کار نیست که انتظار ریسکپذیری را از خانمها نداریم؛ همه جا ـ مثلا در مورد ماجراجویی و کارهای هیجانانگیز ـ وقتی یک خانم ریسکهایی را که حتا آقایان هم جرأتاش را ندارند به جان میخرد، همه آن خانم را بهعنوان یک استثنا و یک موجود عجیب و غریب در نظر میگیرند!
اما تحقیقاتی که محققان دانشگاه کلمبیا انجام دادهاند نشان میدهد که این یک کلیشهی غلط و تبعیضآمیز دیگر در مورد تفاوتهای زنان و مردان است. در واقع تفاوت زنان و مردان، نه در میزان ریسکپذیری بلکه در حوزههایی است که در آنها ریسکپذیرند.
بهصورت خلاصه نتایج اصلی این تحقیق عبارتند از:
۱- ریسکپذیری نه یک پدیدهی تکجنبهای است و نه یک ویژگی شخصیتی خاص. بنابراین نمیتوان بهسادگی (آنطوری که در تئوری تصمیم و مدیریت ریسک گفته میشود) به آدم ها برچسب ریسکپذیر / محافظهکار زد؛ چون فردی که در یک حوزه ریسکپذیر است، ممکن است در حوزهی دیگر کاملا محافظهکار باشد.
۲- دو نوع ریسک وجود دارند: سرد و تأملگرا در برابر گرم و احساسی (یا شهودی.) هر دو جنس به این دو نوع ریسک بسته به موقعیت واکنش متفاوتی دارند. یعنی اینطوری نیست که واکنش همهی مردان عین هم باشد و در عین حال آنها نسبت به زنان بیشتر ریسکپذیر باشند.
۳- بنابراین موقعیت است که ریسکپذیری زنان و مردان را تعیین میکند. برای سنجش موقعیت، محققان یک ابزار طراحی کردند که DOSPERT Scale (سنجهی ریسکپذیری وابسته به موقعیت) نامیده میشود. این ابزار موقعیتهایی که در آنها ریسک وجود دارد را به پنج دسته تقسیم میکند: اخلاقی، مالی، سلامت / ایمنی، تفریحی و ریسکهای اجتماعی. آدمها در پاسخگویی به این موقعیتها براساس جنصیتشان واکنش متفاوت نشان میدهند: زنان در ریسکهای اجتماعی نسبت به مردان بیشتر ریسکپذیرند و در چهار موقعیت دیگر کمتر.
۴- ادراکِ ریسک (اینکه من چقدر در یک موقعیت ریسک احساس میکنم و شما چقدر) از میزان آشنایی انسان (از نظر ریسکپذیری) با آن موقعیت ریسکی و همچنین گزینههای قابل انتخاب در مقابل آن ریسک حاصل میشود. بنابراین هر چقدر تجربهی بیشتری در مواجهه با یک نوع موقعیت ریسکی داشته باشید، در آن موقعیت احساس ریسک کمتری میکنید و در نتیجه ریسکپذیرتر میشوید.
یک بار دیگر انواع موقعیتهای ریسکی را بخوانید و به این جملهی آخر پاراگراف قبل فکر کنید تا متوجه شوید تبعیضات جنصیتی باعث شدهاند تا چه اتفاق تلخی بیافتد: خانمها متأسفانه تجربهی کمتری در مواجهه با موقعیتهای اخلاقی، مالی، سلامت / ایمنی و تفریحی داشتهاند …
معمولا همیشه یکی از ویژگیهای خانمها ـ مخصوصا در محیطهای کاری ـ ریسکپذیری کمتر آنها نسبت به آقایان فرض میشود. خیلی وقتها من این طرف و آن طرف شنیدهام که اگر مثلا فلان خانم کمی محافظهکاری را کنار میگذاشت و فلان ریسک را میپذیرفت، حتما در کارش پیشرفت کرده بود و الان مثلا بهجای کارشناس بودن، مثلا سرپرست یا مدیر
آمریکا مهد مدیریت مدرن است، بهترین مدارس کسب و کار دنیا را دارد و البته شماری از جذابترین و بهترین شرکتهای دنیا را. بنابراین عجیب نیست که نتایج یک تحقیق ده ساله انجام شده توسط گروهی از محققان اروپایی، نشانگر آن باشند که بهصورت متوسط بنگاههای آمریکایی در قیاس با دیگر کشورها بهتر اداره میشوند. به قول این محققان، “آمریکاییها شاید در فوتبال چیزی نباشند؛ اما قطعا برزیلیهای حوزهی مدیریت هستند!”
در این تحقیق توسط تیمی مشترک از محققان مدرسهی مدیریت هاروارد، مدرسهی اقتصاد لندن، شرکت مککنزی و دانشگاه استنفورد انجام شده است، ابزاری برای سنجش وضعیت مدیریت بنگاهها در عمل در حوزههای: مدیریت عملیات، پایش، هدفگذاری و مدیریت منابع انسانی توسعه داده شد. با استفاده از این ابزار کیفیت مدیریت بیش از ۱۰ هزار شرکت در ۲۰ کشور توسعه یافته و در حال توسعه مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج خیلی عجیب و غریب نیست:
سؤال: چرا آمریکاییها در مدیریت اینقدر از دیگران بهترند؟ چرا این اتفاق رخ داده است؟ چرا مدل مدیریت آمریکایی محبوب تمام دنیا شده؟ آیا اینجا هم پای برتری فناوری و اقتصادی آمریکا ـ همان “هژمونی” واژهی مورد علاقهی سیاستمداران عموما چپ! ـ در میان است؟
بهعقیدهی محققان، یکی از بزرگترین محرکهای این وضعیت، تفاوت در مدیریت منابع انسانی است. جالب است نه؟ این پژوهشگران میگویند که بنگاههای کشورهای در حال توسعه در زمان تلاش برای پیادهسازی تکنیکهای جدید مدیریت مثل “مدیریت ناب” این حقیقت را که نیروی کار چیزی فراتر از “ورودی” صرف است را نادیده میگیرند. بهعنوان مثال در بسیاری از بنگاههای چینی، حتا زبان رئیس کارگاه با کارگران یکی نیست و آنها باید با زبان اشاره با هم ارتباط برقرار کنند. موضوعی که باعث میشود تا همدلی در میان این افراد به این راحتیها بهوجود نیاید. بنگاههای آمریکایی در پاداشدهی و ارتقای سریع کارکنان خوبشان و بازآموزی یا اخراج کارکنان بد نیز بیباکاند.
خوب آیا الگو گرفتن از روشهای مدیریت منابع انسانی بنگاههای برتر آمریکایی کافی است؟ آیا برای ساختن یک گوگل، استخدام یک چارلی آیرز کفایت میکند؟ نه. اینطور نیست. ریشههای اصلی ماجرا ـ که در نگاه اول به چشم نمیآیند ـ در جای دیگری نهفتهاند.
محققان در بررسیهای عمیقتر خود به سه علت اصلی برای پدید آمدن این وضعیت رسیدهاند:
و اینها دقیقا ویژگیهای یک اقتصاد بازار ـ محور آزاد هستند؛ چیزی که در نقاط دیگر دنیا به بهانههای خاک گرفتهای مثل شکست بازار، بیعدالتی در توزیع ثروت و … نادیده گرفته شده یا محدود میشود! برای خود من بسیار جالب بود که کیفیت مدیریت، وابستگی تام و کاملی به آزادی اقتصادی دارد: ویژگی جذاب و متمایزکنندهی اقتصاد ایالات متحده!
و این دقیقا چیزی است که دکتر طبیبیان و دکتر عقیلی عزیز در درسهای اقتصاد خرد و فاینانس بارها به ما گوشزد کرده بودند.
سایت این پروژه را هم حتما در اینجا ببینید.
آمریکا مهد مدیریت مدرن است، بهترین مدارس کسب و کار دنیا را دارد و البته شماری از جذابترین و بهترین شرکتهای دنیا را. بنابراین عجیب نیست که نتایج یک تحقیق ده ساله انجام شده توسط گروهی از محققان اروپایی، نشانگر آن باشند که بهصورت متوسط بنگاههای آمریکایی در قیاس با دیگر کشورها بهتر اداره میشوند. به قول این محققان، “آمریکاییها شاید
با تبریک برد دلچسب و قاطعانهی استقلال، میرویم سراغ لینکهای این هفته. پیش از شروع:
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
پشت کوهها دشتی است… (امیر مهرانی؛ The Coach) (این مطلب امیر، بهترین مطلب هفته برای من بود!)
پیشنهادهایی برای موفقیت در کار و شغل- ۱- تعامل با مدیر (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی) (این یادداشت شهرام در مورد چگونگی مدیریت کردن رئیس یا مدیرتان، بسیار خواندنی است. دیگر مطلب برتر هفته از نظر من!)
سه عامل موفقیت (محمود حقوردی؛ حرفه روابطعمومی)
شش دلیلی که شما باید زبان بدن تان را تقویت کنید (چرا واقعا عباس صفارائی اینقدر در ویزویز کم مینویسد؛ وقتی مطالباش همیشه عالیاند؟)
مهماندار سمت راستی باشیم (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)
چگونه شرکت مورد نظرمان را انتخاب کنیم؟ (وبلاگ یادداشتهای روزانهی یک مدیر)
شش روش توسعهی بهرهوری فردی (“شما فقط به سر کار نمیروید تا کار کرده باشید، بلکه به آنجا میروید تا در کارتان رشد کنید. در پایان روز باید احساس کنید که کاری انجام دادهاید، موفق بودهاید و در کار و زندگی اطمینان بیشتری نسبت به خود به دست آوردهاید.”) (ساده و کاربردی!)
رابطهی خلاقیت و یک اختلال روانی کشف شد (خوشحال باشیم که افسردهایم!)
از سه اشتباه مهلک در هنگام پرزنت و ارائه مطلب بپرهیزیم (محمد سالاری)
مدیریت:
دلخوشیها کم نیست! (نوشتهی عالی و انرژیبخش مجید آواژ عزیز در مورد لذت ساختن کسب و کار خود!)
سوءتفاهمی به نام «کپی رایت» در ورزش ایران (امیر علیزاده؛ فریادنامه)
اگر میخواهید یک کسبوکار اینترنتی داشتهباشید، همین حالا دست نگهدارید! (زینب جم؛ همینا)
سؤالی که میتواند آینده شرکت شما را پیشبینی کند (عالی!)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
جدیدترین گزارش مجمع جهانی اقتصاد درباره رقابتپذیری کشورها منتشر شد: جایگاه ایران در فهرست آمادگی تکنولوژی (مهمترین خبر تکنولوژی هفته)
ویندوز ۸: فرار مایکروسافت به سمت پیروزی؟ (دکتر علیرضا مجیدی؛ یک پزشک) (یک توصیف نسبتا جامع از همهی اطلاعاتی که در مورد این محصول جدید مایکروسافت در دسترسه!)
چطور محتوا در رسانههای اجتماعی دیده شود؟ (جواد افتاده؛ رسانههای اجتماعی)
ایمیل ملی: کمی تا قسمتی ایمن! (معرفی ایمیل ملی توسط وبشهر)
میزان پستهای منتشر شده در گوگل پلاس ۴۱ درصد کاهش پیدا کرده (بهروز فیض؛ یک آیتینویس)
نیمی از کاربران جهان از برنامههای دزدی استفاده میکنند! (وبلاگینا)
تلاش برای اندازهگیری جهان آنلاین؛ اینترنت چند صفحه است؟ (پروژهای بسیار جالب که با حمایت مالی گوگل و توسط مخترع وب سر تیم برنزلی انجام میشود!)
گوگل از خرید موتورولا پشیمان شد (راسته!؟)
جدیدترین آمار کاربران اینترنت در ایران/ آخرین رتبهبندی کشورها (جالبه، هر چند ایراناش خیلی خالیبندی بهنظر میاد!)
مایکروسافت ۴۵۰ میلیون مجوز ویندوز ۷ به فروش رسانده است
حاکمیت iPad بر بازار جهانی تبلتها تا سال ۲۰۱۳
تأسیس کتابخانهی دیجیتال از سوی آمازون (رقیب گوگلبوکز)
اقتصاد:
ایران در بین ۱۴۲ کشور جهان ۶۲ و در بین ۲۱ کشور منطقه دهم شد: بهبود اندک رتبه رقابتپذیری (مهمترین خبر اقتصادی هفته)
نجات یک دریاچه آب شور چه قدر میارزد؟ (نگاه اقتصادی حامد قدوسی بهعنوان یک ارومیهای به ماجرای دریاچهی ارومیه :))
برابری و نابرابری (تحلیل بسیار خواندنی دکتر علی دادپی در مورد نگاه به نابرابری بهعنوان یک علت و نه یک معلول! یکی از بهترین مطالبی که این هفته خواندم.)
نتایج نظرسنجی جهانی «مک کینزی» بازاندیشی شرکتهای بزرگ دنیا در مواجهه با مسائل اجتماعی (مطلبی بسیار جالب در مورد نگاه شرکتها به سودآوری برنامههای توانمندسازی زنان. این مطلب توسط همکار خوب من خانم مهندس خدیوی ترجمه شده است.)
ورشکستگی یونان قطعی است. (حجت قندی؛ اقتصادانه) (و البته تبعات آن برای یورو)
تحلیل دکتر عسلی دربارهی علل رکود اقتصادی و بیکاری جوانان بهرغم رشد مناسب سرمایهگذاری (آمار و اطلاعات خواندنی دارد. تحلیل آقای دکتر عسلی هم بهجای خودش خواندنی است.)
جهان چگونه با تنها صد میلیارد دلار میتواند از فقر خارج شود؟ (کاش میشد …)
«۲۸ میلیون مبتلا به آلزایمر از بیماری خود بیخبرند» (“هزینهی درمان بیماری آلزایمر معادل یکدرصد تولید ناخالص جهانی است. به نوشتهی نویسندگان گزارش آلزایمر در سال ۲۰۱۱، اگر این بیماری «یک کشور میبود، این کشور هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا به حساب میآمد.»” اقتصاد آلزایمر!)
وعدهی کمک چین به اروپا و آمریکا برای حل بحران مالی (لیبرال کمونیستهای مائوئیست دنیای مدرن!)
با تبریک برد دلچسب و قاطعانهی استقلال، میرویم سراغ لینکهای این هفته. پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید گودر گزارهها را دنبال کنید. لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای: پشت کوهها دشتی است… (امیر مهرانی؛ The Coach) (این مطلب امیر، بهترین مطلب هفته برای من بود!) پیشنهادهایی