قبلا این‌جا به این موضوع پرداخته‌ام که مهم‌ترین وظیفه‌ی یک مشاور حل مسئله است. شاید بشود یک گام هم پیش‌تر گذاشت و به قول پوپر گفت: “زندگی سراسر حل مسئله است!” خوب این حل مسئله چطوری باید انجام بشود؟ این یکی از دل مشغولی‌های اساسی من هست که قبلا در مورد آن نوشته‌ام و در آینده هم حتما خواهم نوشت.  این اواخر مطلب جالبی خواندم درباره‌ی این‌که چطور به روش شرلوک هلمز مسئله را حل کنیم؟ قبل از من البته امیر مهرانی این‌جا در این مورد از زاویه‌ی دید دیگری نوشته که پیشنهاد می‌کنم حتما آن را هم بخوانید.

خوب این هم ویژگی‌های تفکر هلمزی:

  1. ذهن بازی داشته باشید.
  2. از استدلال استقرایی استفاده کنید.
  3. حواس‌تان باشد پیش‌فرض‌ها یا راه‌حل‌های ارایه شده توسط دیگران (از جمله مشتریان شما به‌عنوان یک مشاور) ممکن است درست نباشد و یا حتی بدتر، بی‌ربط باشد!
  4. همه‌ی احتمالات ممکن را بررسی کنید، به‌ویژه آن‌هایی که دیگران جا انداخته‌اند!
  5. به دقت همه‌ی جزییات را بررسی کنید و آن‌هایی را که ممکن است بعدا به دردتان بخورند را به خوبی ثبت کنید.
  6. به دنبال ارتباطات، روابط، موارد سازگار یا ناسازگار بگردید.
  7. تا می‌توانید سؤال بپرسید!
  8. به شم و غریزه‌ی خود اعتماد داشته باشید؛ ولی لطفا این توانایی را هم داشته باشید که آن را با شواهد و واقعیت‌ها پشتیبانی کنید.
  9. تغییر قیافه بدهید (یا حتی ندهید!)
  10. بی‌رحمانه برای پیدا کردن راه‌حل تلاش کنید!

یک نکته‌‌ی دیگر: کارآگاهان خوب الگوهایی را هم برای آدم‌هایی که از راز مورد نظر کارآگاهان باخبرند و هم برای کارِ کارآگاهی خوب توسعه می‌دهند. بنابراین سعی کنید برای حل مسئله الگوهایی را طراحی و استفاده کنید.

دوست داشتم!
۳

قبلا این‌جا به این موضوع پرداخته‌ام که مهم‌ترین وظیفه‌ی یک مشاور حل مسئله است. شاید بشود یک گام هم پیش‌تر گذاشت و به قول پوپر گفت: “زندگی سراسر حل مسئله است!” خوب این حل مسئله چطوری باید انجام بشود؟ این یکی از دل مشغولی‌های اساسی من هست که قبلا در مورد آن نوشته‌ام و در آینده هم حتما خواهم نوشت.

شاید مهم‌ترین دغدغه‌ی هر جوان محصلی، شغلی باشد که بعد از فارغ‌التحصیلی دنبال خواهد کرد. آیا برای یک سازمان بزرگ و پیش‌رو کار خواهد کرد؟ آیا وارد کسب و کار خانوادگی‌اش خواهد شد؟ آیا در حوزه‌ی تخصص خودش فعالیت خواهد کرد یا درسی که خوانده به دردش نخواهد خورد؟ و شاید هم آیا کسب و کار خودش را راه خواهد انداخت؟ اما این تمام ماجرا نیست. افراد شاغل هم در هر نقطه‌ از مسیر شغلی خودشان، با همین سؤالات روبرو هستند؛ این‌که می‌خواهند در سازمان فعلی کارشان را ادامه بدهند یا خیر مهم‌ترین سؤال برای آن‌ها است.

در دنیای امروز فرد پیش از تصمیم‌گیری برای انتخاب شغل، دو مسیر متفاوت شغلی را پیش روی خود خواهد دید: کار کردن برای دیگری و کار کردن برای خود (راه انداختن استارت ـ آپ.) این تصمیم، اولین و مهم‌ترین گام در فرایند جستجوی شغل ودر نتیجه مهم‌ترین سؤال در میان سؤالات مذکور است.

اغلب ما احتمالا ترجیح می‌دهیم برای خودمان کار کنیم تا هم کنترل کارمان را کامل در دست داشته باشیم و هم حاصل دست‌رنج (!) ما به جیب دیگری نرود. خیلی از ما رؤیای روزی را داریم که توانسته باشیم گوگلی، فیس‌بوکی، مایکروسافتی، اپلی و … تأسیس کرده باشیم؛ اما خوب باز هم اغلب ما معتقدیم که: “هنوز زمان‌اش نرسیده! بگذار به وقت‌اش.” اما آیا به این فکر کرده‌ایم که آن روز موعود کی فرا خواهد رسید؟ تصمیم با خود ماست.

خوب حالا اگر خواستیم تصمیم بگیریم که برای دیگری کار کنیم یا خودمان آستین‌ها را بالا بزنیم، به چه معیارهای تصمیم‌گیری باید توجه کنیم؟ مروری می‌کنیم بر این معیارها:

  • پول: حواس‌تان باشد که بیش از ۹۰ درصد استارت ـ آپ‌ها شکست می‌خورند. حقوق‌ها در استارت ـ ـ آپ‌ها معمولا پایین‌تر از میانگین بازار است. پاداش‌ها معمولا به صورت وعده‌ی سر خرمن (یعنی سهام موفق شرکت) داده می‌شوند. بنابراین اگر پول برای‌تان خیلی مهم است و طاقت سختی کشیدن بابت‌اش را ندارید، حقوق‌بگیر شوید نه حقوق بده!
  • مسئولیت: دامنه‌ی مسئولیت‌ها در یک سازمان جاافتاده و در حال کار، مشخص است. معلوم است که باید چه کار بکنید و می‌توانید عملکردتان را هم در مقایسه با همکاران بسنجید. تازه به‌تر از همه معلوم است که کار روزانه‌تان کی تمام می‌شود! در مقابل در استارت ـ آپ‌ها اصلا معلوم نیست که چه کسی باید چه بکند و از آن بدتر، فهرست کارهای لازم الاجرا (To-Do List) هیچ وقت به انتها نمی‌رسد!
  • توازن شغل با زندگی شخصی: در یک سازمان در حال کار، شما هفته‌ای لازم است بین ۴۰ تا ۵۰ ساعت کار کنید. اما در یک استارت ـ آپ حجم کار موجود، کم‌تر از ۸۰ ساعت در هفته نیست!
  • تغییر: در یک کلام باید گفت که اگر دنبال عوض کردن جهان با دستان خودتان هستید، راه‌تان از استارت ـ آپ‌ها می‌گذرد!
  • رزومه‌سازی: اگر دنبال کار گرفتن و جابه‌جا شدن در میان سازمان‌های موجود هستید، به یکی از آن‌ها بپیوندید و کار را شروع کنید. رزومه‌ی یک کارآفرین فقط به درد راه‌انداختن یک استارت ـ آپ جدید می‌خورد!
  • امنیت شغلی: استارت ـ آپ‌ها اغلب شکست می‌خورند؛ اما نگران نباشید. آدم با کیفیت روی زمین نمی‌ماند، می‌رود به استارت ـ آپ‌های دیگر. با توجه به وضعیت فعلی بازار کار، عملا کار کردن در سازمان‌های موجود هم امنیت زیادی به دنبال ندارد. بنابراین در مورد این معیار، تفاوت زیادی وجود ندارد.
  • راضی کردن والدین (!): این خطاب به جوانان جویای نام تازه فارغ‌التحصیل است. اگر می‌خواهید همین که کار کردن را شروع کردید پدر و مادرتان بتوانند به فرزند دسته‌ی گل‌شان جلوی فامیل و دوستان افتخار کنند، استارت ـ آپ‌ها را بی‌خیال شوید!

منبع

دوست داشتم!
۰

شاید مهم‌ترین دغدغه‌ی هر جوان محصلی، شغلی باشد که بعد از فارغ‌التحصیلی دنبال خواهد کرد. آیا برای یک سازمان بزرگ و پیش‌رو کار خواهد کرد؟ آیا وارد کسب و کار خانوادگی‌اش خواهد شد؟ آیا در حوزه‌ی تخصص خودش فعالیت خواهد کرد یا درسی که خوانده به دردش نخواهد خورد؟ و شاید هم آیا کسب و کار خودش را راه خواهد

اغلب اوقات تکرار زیاد هر چیزی باعث از بین رفتن تأثیر آن در عمل می‌شود. کلیشه‌ها مثال بسیار روشنی از این موضوع هستند. رزومه نوشتن هم از این امر مستثنا نیست و به‌تر است برخی واژه‌ها را که همه در رزومه‌های‌شان از آن‌ها استفاده می‌کنند را از رزومه‌مان حذف کنیم. چرا؟ برای این‌که خودمان را در انجام کار متفاوت از دیگران نشان دهیم و نه خودمان را! حواس‌مان باشد برای کارفرمای احتمالی این‌که چه کاری می‌توانیم انجام دهیم مهم است؛ نه این‌که چه کسی هستیم!

بنابراین لطفا ۱۰ واژه‌ی زیر را که طبق تحلیل‌های LinkedIn در رزومه‌های ام‌سال بسیار تکرار شده‌اند، از رزومه‌تان حذف کنید:

  1. تجربه‌ی گسترده
  2. نوآور و خلاق
  3. باانگیزه
  4. نتیجه‌گرا
  5. پویا
  6. ثبت‌کننده‌ی کلیه‌ی سوابق
  7. دارای مهارت کار گروهی
  8. سریع
  9. دارای توانایی حل مسئله
  10. کارآفرین

منبع

دوست داشتم!
۳

اغلب اوقات تکرار زیاد هر چیزی باعث از بین رفتن تأثیر آن در عمل می‌شود. کلیشه‌ها مثال بسیار روشنی از این موضوع هستند. رزومه نوشتن هم از این امر مستثنا نیست و به‌تر است برخی واژه‌ها را که همه در رزومه‌های‌شان از آن‌ها استفاده می‌کنند را از رزومه‌مان حذف کنیم. چرا؟ برای این‌که خودمان را در انجام کار متفاوت از

“یک بار برایان موینیهان مدیرعامل بانک آمریکا در یک گردهمایی عمومی شرکت گفت که عاشقِ بردن است. چه کسی دوست دارد برای سازمانی کار کند که حتا نمی‌خواهد امتحان کند که چگونه خود را از دیگر سازمان‌ها متفاوت کند و به‌واقع خود را یکتا سازد!؟”

از خلال گفتگو با یک کارمند بانک آمریکا

پ.ن. قبل‌تر نوشته‌ای داشتم با عنوان معیارهای سنجش کیفیت زندگی کاری که در آن مدلی را برای تصمیم‌گیری در مورد محل کار معرفی کرده بودم. در تکمیل آن پست، این مجموعه پست‌ها به چنین نقل قول‌هایی می‌پردازد تا ببینیم یک سازمان ایده‌آل برای کار کردن چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

دوست داشتم!
۰

“یک بار برایان موینیهان مدیرعامل بانک آمریکا در یک گردهمایی عمومی شرکت گفت که عاشقِ بردن است. چه کسی دوست دارد برای سازمانی کار کند که حتا نمی‌خواهد امتحان کند که چگونه خود را از دیگر سازمان‌ها متفاوت کند و به‌واقع خود را یکتا سازد!؟” از خلال گفتگو با یک کارمند بانک آمریکا پ.ن. قبل‌تر نوشته‌ای داشتم با عنوان معیارهای سنجش

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم.
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

با این توضیحات لینکهای هفته را مرور می‌کنیم:

مدیریت:

احسان اردستانی این هفته پستی نوشت تحت عنوان آداب ایمیل درباره‌ی چگونه ای‌میل زدن در محل کار. این پست منجر به پست آیا “عصر ایمیل” به آخر خط رسیده است؟ آیدین کسایی و پست چگونه یک Email را طوری بازنگری کنیم که دیگران آن را بخوانند در گزاره‌ها شد.

هم‌چنین روایت احسان را از کنفرانس مدیریت امسال در کنفرانس مدیریت و پست های کنفرانس (۱) – سرچ در اینترنت بخوانید.

آقای زاکربرگ ۲۶ ساله (ایرانی‌اش را می‌توانیم داشته باشیم!؟) و کار مورد علاقه بعد از ۳۰ سال (امیر مهرانی)

مدیریت پروژه با طعم هدفمندی یارانه ها (پیشنهاداتی برای کاهش هزینه‌های پروژه‌ها) و فعالیتهای پس از جلسه (مهدی عرب عامری)

جوجه ی برتراند راسل (در تحقیق فقط حواس‌تان به متغیرهای اصلی نباشد. گاهی اوقات متغیرهای فرعی و تعدیل‌کننده مهم‌ترند!) (نیام یراقی)

ارتقای تصادفی یا هردنبیلی*؟ و تصمیماتی که احساسی نبود (آیدین کسایی)

چگونه در شرایط بحرانی تصمیم بگیریم؟ (وبلاگ همینا)

حضور زنان در سمت‌های مدیریتی (” تحقیقات داخلی در شرکت HP نشان داد که زنان تنها زمانی که فکر می‌کنند ۱۰۰ درصد معیارهای لازم را دارند، درخواست شغل می‌دهند؛ در حالی که مردان اگر احساس کنند ۶۰ درصد شرایط لازم را دارند، تقاضای کار می‌دهند.”)

به بهانه حذف دوباره دایی از فوتبال ایران (علی دایی که برگشت؛ اما یک جمله‌ی شاه‌کار داشت مازیار ناظمی عزیز در این متن: “من روزگاری دایی را یک نخبه می دانستم و دلم می خواست با افق فکری بلندش حداقل نیم قرن ! جلوتر از این فوتبال ایرانی حرکت کند و نقشی تعیین کننده برای توسعه این فوتبال داشته باشد ولی افسوس که او هم مثل من و تو ، فقط خودش را دید.“)

مورد کاوی نرم‌افزار کد باز: راه نجات یا خودکشی؟ (“در همه صنایع، سازمان‌هایی هستند که رویکردشان به مشتریانشان بیشتر از همه به تعریفشان از موفقیت برمی‌گردد.
برای مثال، صنعت تلفن همراه را در نظر بگیرید. برای Apple موفقیت در قدم اول توانایی تعریف کردن یک تلفن عالی است و آیفون یک قطعه زیبا از تکنولوژی است که با قیمت زیادی در دسترس عموم است. ولی این سازمان در سال ۲۰۰۷ تنها ۴ میلیون از این گوشی‌ها را فروخت. در حالی که نوکیا در سال ۴۰۰ میلیون تلفن می‌فروشد. چرا که تعریف نوکیا از موفقیت بزرگ‌ترین تولیدکننده تلفن همراه بودن در دنیا است. سازمانی با این تعریف مسلما می‌خواهد محصولاتش را به هر چقدر بازار بزرگ‌تری که امکان دارد بفروشد.”)

بازاریابی ۵ عامل مهم بازاریابی (به ترتیب چرا، چه کسی، چی و چه موقع و کجا!)

مشاوره‌ی مدیریت:

مهارت‌های برنامه‌نویسی (“ناگفته پیدا است که یک مشاور هم باید چنین قابلیت‌هایی را داشته باشد؛ البته با تعریفی دیگر!”)

ادغام بخش مشاوره‌ی IT زیمنس و شرکت مشاوره‌ی Atos و ایجاد بزرگ‌ترین شرکت مشاوره‌ی IT اروپا

فناوری اطلاعات:

۱۰ پیش‌بینی؛ صنعت آی‌تی در سال ۲۰۱۱

بهترین مدارک بین الملی آی تی در سال ۲۰۱۰ و ده گجت خوش اقبال که در سال آینده میلادی می درخشند و (مهرداد نایب)

چند پست عالی دکتر مجیدی عزیز در یک پزشک: بررسی آماری واژه‌های پنج میلیون کتاب با محصول جدید گوگل، تبلت چگونه زندگی مجازی شما را متحول می‌کند؟! تجربه شخصی من از کار با «گلکسی تب» (الان جو گرفت برم بخرم!) و ۱۰ پیشبینی در مورد رسانه‌ها در سال ۲۰۱۱

فاینشنال تایمز منتشر کرد ارزشمندترین شرکت‌های تکنولوژی جهان

۱۵ شکست بزرگ فناوری ۲۰۱۰

پیش بینی جدال فیس بوک و گوگل در سال ۲۰۱۱

دورکاری؟ اینجا ایران است! (افشین دبیری در این پست از عدم بلوغ کافی نیروی کاری ادارات دولتی برای دورکاری می‌گوید.)

اقتصاد:

اقتصاد برای همه چرا تبعیض قیمتی آنقدرها هم بد نیست؟ و مالکیت: سنگ بنای نظام اقتصادی

پاسخ‌هایی به یک منتقد رادیکال: پول دانش‌کده‌های اقتصاد از کجا می‌آید؟ (من به سهم خودم از حامد قدوسی عزیز برای دادن پاسخ‌های منطقی به این حضرات چپ تشکر می‌کنم!)

جدولی برای قیمت ها (جدول مقایسه‌ای قیمت‌های با یارانه و بی‌یارانه که زحمت‌اش را خانم سمیه توحیدلو کشیده‌اند.)

۹۰ شاخص موثر بر قیمت مسکن (در تهران به روایت شهرداری)

نگاه مصائب اقتصادی سوسیالیسم (نوشته‌ی میزس: “مصرف‌کننده، هم خریدار است هم نوعی کارفرما. وقتی از فروشگاهی بیرون می‌آیید ممکن است این یادداشت را روی در ببینید که: «از خرید و حمایت شما متشکریم. به امید دیدار مجدد.» اما اگر در کشوری تمامیت خواه به فروشگاه بروید فروشنده می‌گوید: «یادت باشد حزب کمونیست را به خاطر وجود این کالا شکر کنی.» در کشورهای سوسیالیستی به جای فروشنده این خریدار است که سپاسگزاری می‌کند. شهروند رییس نیست، رییس، کمیته مرکزی است. کمیته‌های سوسیالیستی و رهبرانشان ارباب اند و مردم کاری جز اطاعت ندارند.”)

گفت‌وگو با ریچارد ایسترلین درباره‌ی اقتصاد خوش‌بختی (“با افزایش درآمد، تغییراتی در سایر قلمروهای زندگی به وجود می‌آید که برای خوشبختی مهم هستند و اثر افزایش امکانات و کالاها را خنثی می‌کنند. نه فقط آرزوها تمایل به پرواز دارند بلکه مردم اضطراب بیشتری درباره کار، روابط خانوادگی، همسایه‌ها و غیره پیدا می‌کنند.”)

رئیس کل بانک مرکزی: بانک‌ها با محدودیت شدید منابع مواجه‌اند

معاون بانک مرکزی: روند تورم تا آبان ۱۳۹۰ افزایشی خواهد بود

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

۱۱ درس زندگی که بچه ها به ما می آموزند

خُلق مثبت، مغز را خلاق می‌کند (“افرادی که دارای خلق مثبت هستند می‌توانند نگاه روشن‌تری نسبت به وقایعی که در اطرافشان می‌گذرد داشته باشند، اطلاعات حاصل را بهتر در ذهن خود سازمان‌دهی کنند و به نوآوری در تفکر دست یابند.”)

شیوه‌های پیشگیری از درگیری

ذهن انسان و مشکل چندوظیفه‌ای

درمان ۹ مرحله‌ای مدیران سرسخت (اصول علمی پاچه‌خواری!!!)

بررسی رفتار مدیران موفق مدیران موفق همیشه افراد برون‌گرایی نیستند (“به طور جالب توجهی‌، هیچ یک از مدیران درون‌گرا و برون‌گرا نسبت به گروه دیگر بهره‌وری یا سوددهی بیشتری از خود نشان ندادند‌. تفاوتی که گرانت و محققانش در‌این رابطه یافتند در نحوه کنار هم قرارگرفتن مدیران و کارمندان بود. او می‌گوید‌: «با وجود همکاری با گروه‌های مختلفی از کارمندان، هر دو روش مدیریت درون گرا و برون گرا به یک اندازه موثر هستند. به عنوان یک دانشمند علوم اجتماعی ‌این مسا‌له برایم جالب است که شخصیت کارمندان در سازمان‌ها به اندازه کافی پیچیده هستند و به ندرت می‌توان نتیجه‌گیری کرد که کدام روش نسبت به دیگری مفیدتر است‌. طبق تحقیقات انجام شده به ‌این نتیجه رسیدیم که به جای مطرح کردن‌ این سوال که کدام روش کارآمدتر است‌، بهتر است بپرسیم در چه زمانی روشی مفید است.»”)

آیا زنان از مردان قابل اعتمادترند؟ (“در تحقیقی که در نشریه روانشناسی کاربردی به چاپ رسیده است محققان متوجه شدند طی یک مکالمه ۱۰ دقیقه نزدیک به ۶۰ درصد مردم حداقل یک بار دروغ می‌گویند. در حالی که متوسط تعداد دروغ‌هایی که یک فرد در این مدت می‌گوید ۲٫۹۲ دروغ است. نوع دروغ‌هایی که مردان و زنان می‌گویند کاملا متفاوت است. مردان معمولا از دروغ گفتن برای بهبود چهره خود در نظر دیگران استفاده می‌کنند. این در حالی است که زنان برای آن‌که طرف مقابلشان حس بهتری داشته باشد دروغ می‌گویند.”)

مغز تنها در مدت ۱۵ دقیقه یک واژه خارجی را یاد می گیرد

گوش کردن به آواز پرندگان راهی برای مقابله با افسردگی (البته در زمستان!)

نوشیدن قهوه شیرین شما را باهوش‌تر می‌کند

پ.ن. ۱٫ لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمی‌شناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیش‌تر.

پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی (و گاهی هم که خیلی هیجان‌زده می‌شوم، علم!) دنبال کنید.

دوست داشتم!
۰

پیش از شروع سه نکته: لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم

در جلسه‌ای با یک مشتری مهم سازمان‌تان دارید صحبت می‌کنید. رئیس‌تان هم آن‌ طرف میز نشسته و دارد چپ چپ نگاه‌تان می‌کند. چه در ذهن شما می‌گذرد؟

“از دست مشتری عصبانی شده؛ کار خودت رو بکن.”

“ای وای الان داره دندون‌هاش رو بهم فشار می‌ده.”

“اوه اوه. نه مثل این‌که از ایده‌ی من خوشش نیومد.”

“من دارم گند می‌زنم. منظورش اینه.”

“دیگه حتا نگاهم هم نمی‌کنه.”

“بدبخت شدم. همین امروز اخراجم.”

“نه تنها کارم را از دست دادم؛ بلکه یک بازنده‌ی واقعی هم هستم.”

“من یک آدم به‌درد نخورِ ناامیدم که لیاقت زندگی کردن را هم ندارم!”

این موقعیت و این سقوط گام به گام وضعیت روحی برای‌تان آشنا نیست؟ خیلی وقت‌ها ما در محیط کارمان با چنین وضعیتی مواجه می‌شویم؛ زمانی که اوضاع آن طوری که باید پیش نمی‌رود و آدم احساس می‌کند که کارش را بلد نیست، همه‌اش دارد اشتباه می‌کند، دیگر به تهِ خط رسیده، ادامه دادن برای‌اش ممکن نیست و … باید رفت! در چنین شرایطی چه کار باید بکنیم؟ محل کارمان را ترک کنیم، خودمان را سرزنش کنیم یا …

هیچ کدام. خانم جوانا بارش نویسنده‌ی همکار کتاب “زنان فوق‌العاده چگونه مدیریت می‌کنند؟” یک روش ۵ مرحله‌ای را برای نجات دادن خود از این وضعیت دشوار پیشنهاد کرده است:

  1. معنایابی: در کارتان معنا پیدا کنید و کاملا شور و اشتیاق شخصی‌تان را دنبال کنید. تنها راه حفظ اشتیاق‌تان، خوش‌بینی است. به خودتان بگویید که این، نه آخر راه است و نه آخر دنیا. “به خودتان بگویید: این که چیزی نیست. من می‌تونم باهاش مواجه بشم و ازش رد بشم.” خوش‌بینی همراه با معنایابی در کارتان، می‌تواند اثر معجزه‌آسایی داشته باشد.
  2. برانگیختن: مطالعات متعددی نشان داده‌اند که برانگیختن کارکنان سازمان به بالا رفتن بهره‌وری و نوآوری و ایده‌های به‌تر می‌انجامد. خانم بارش چنین پیشنهادی را برای زندگی کاری شما هم دارد: وقتی اوضاع بهم می‌ریزد و وقتی دوره‌ی ناامیدی فرا می‌رسد، با حرف زدن با همکاران‌تان یا یکی از اعضای خانواده، خودتان را برانگیزانید. “این می‌تواند یک مکالمه‌ی تصادفی باشد، اما برای پاک کردن ذهن شما کافی است. به‌علاوه پرت شدن حواس‌تان گاهی اوقات می‌تواند به شما چشم‌انداز جدیدی را نشان بدهد.”
  3. انرژی‌گیری: منظور کنار گذاشتن کار نیست ـ هر چند که این کار هم یک راه مفید شناخته‌ شده است. ـ منظور این است که با دید تحلیلی به نقاط مثبت و موانع پیش روی‌تان در این موقعیت چالش‌برانگیز بنگرید. “در ذهن‌تان خودتان را از کارتان اخراج کنید. فردا به‌عنوان یک کارمند جدید به محل کارتان برگردید. این طوری تفاوت عمیقی را در دیدگاه‌ها و عادت‌های‌تان مشاهده خواهید کرد.”
  4. وصل شدن: خودتان را به شبکه‌ای از دوستان و اهل خانواده که شما را شاد و باانگیزه نگاه می‌دارند و به شما لذت می‌بخشند، وصل کنید.
  5. ساختارشکنی: طرح‌هایی که کار نکرده‌اند را بشکافید و دوباره ببندید. همکاران‌تان و زیردستان‌تان را در این کار درگیر کنید. اغلب یک تیم متنوع‌تر احتمال موفقیت بالاتری دارد. “به صورت مداوم ایده‌ها را به چارچوب‌تان تزریق کنید و آن را بشکنید. ساختارشکنی کنید، اجزا را دوباره به هم بچسبانید، بشکنید و از نو بسازید. این کار به شما کمک می‌کند که از معادله یک گام جلوتر بروید و مسدله را به صورت هدف‌مند حل کنید؛ به جای این‌که آن را شخصی کنید.”

منبع

پ.ن. شخصا یک و چهار را تجربه کرده‌ام و واقعا مؤثر است. سه هم بسیار جالب بود! بدیهی است که در مواجهه با مشکلات زندگی هم این راه‌حل‌ها، مؤثر است.

دوست داشتم!
۴

در جلسه‌ای با یک مشتری مهم سازمان‌تان دارید صحبت می‌کنید. رئیس‌تان هم آن‌ طرف میز نشسته و دارد چپ چپ نگاه‌تان می‌کند. چه در ذهن شما می‌گذرد؟ “از دست مشتری عصبانی شده؛ کار خودت رو بکن.” “ای وای الان داره دندون‌هاش رو بهم فشار می‌ده.” “اوه اوه. نه مثل این‌که از ایده‌ی من خوشش نیومد.” “من دارم گند می‌زنم. منظورش

نویسنده: دیوید سیلورمن / ترجمه: علی نعمتی شهاب

“آدم‌ها فکر می‌کنند اولین پیش‌نویس اتفاق بزرگی است و بازنگری، آن را پاکیزه می‌سازد. اما اولین پیش‌نویس در واقع مثل چیدن میزها، صندلی‌ها و فنجان‌ها است و بازنگری، پاک کردن آن‌ها نیست. بازنگری خود میهمانی است!”

“همه پیش‌نویس‌ها وحشتناک هستند و من اهمیتی نمی‌دهم؛ حتی اگر تو همینگوی باشی!”

“هر چیزی که بدون فیلتر از ذهن انسان بیرون بیاید، گل‌آلود است.”

مهم نیست که گفته‌های بالا مال چه کسی هستند. آن‌ها یک درس اساسی را در خود دارند: هیچ Mailی نباید بدون بازنگری فرستاده شود.

من کشف کرده‌ام که برای Mailهای معمولی شما، تعداد بازنگری بستگی به تعداد دریافت‌کنندگان آن دارد. تجربه من این را نشان می‌دهد که:

  • ۱ تا ۵ گیرنده = ۲ تا ۴ بار بازنگری.
  • ۵ تا ۱۰ گیرنده = ۸ تا ۱۲ بار بازنگری.
  • در سطح شرکتی یا سطح اعضای هیئت مدیره = ۳۰ تا ۵۰ بار بازنگری!

حتی ساده‌ترین نامه رسمی به یک نفر از یکی دو بار بازنگری مجدد ضرری نمی‌کند. در این‌جا یک چک‌لیست برای در نظر داشتن در زمان بازنگری ارایه می‌شود:

  1. مطالب زاید را حذف کنید: اگر حرف‌تان را تکرار کنید، خواننده از خواندن دقیق دست می‌کشد و سرسری خواندن را شروع می‌کند (همان‌طور که خودتان احتمالا چنین کاری را می‌کنید!)
  2. از اعداد و کلمات دارای معنای مشخص به جای صفت‌ها و قیدها استفاده کنید: این جمله که “پروژه در حال حاضر در فعالیت‌های عمده خود از جاده اصلی منحرف شده” به‌ اندازه این جمله “این پروژه در تحویل دادن نان‌های مخصوص همبرگر به دیموینس (Des Moines) تأخیر دارد.”
  3. پیش‌زمینه نامعلوم را اضافه کنید: آیا خواننده‌تان می‌داند که نان‌های مخصوص همبرگر در آیوا برای به دست آوردن ۳۷ میلیون دلار پول مورد نیاز هستند؟ اگر مطمئن نیستید، به او این موضوع را یادآوری کنید.
  4. بر قوی‌ترین استدلال موجود تکیه کنید: آیا نان‌های مخصوص همبرگر مذکور باید فرستاده شوند چون تأخیر باعث شرم‌ساری شرکت می‌شود، چون برای کودکان به اندازه ناهارشان می‌ارزد یا چون برای شرکت به اندازه ده‌ها میلیون دلار می‌ارزند؟ ممکن است هر سه دلیل درست باشند؛ اما یکی از آن‌ها (بسته به دیدگاه خواننده شما) برای کشاندن نان‌ها به جاده کافی است.
  5. موضوعات نامربوط را حذف کنید: به‌ترین Mailها یک موضوع را و همان یک موضوع را به صورت روشن بیان می‌کنند. Mailهای تک موضوعی به گیرنده‌گان در بایگانی پیام بعد از انجام دادن کارهای لازم کمک می‌کند (چیزی که هر کسی برای مدیریت Mailهای‌اش از Outlook استفاده می‌کند آن را با آغوش باز پذیرا است!)
  6. به دنبال دروغ‌ها بگردید و آن‌ها را پاک کنید: این جمله که “آن زمان بهترین زمان‌ها بود. بدترین زمان‌ها بود” به درد چارلز دیکنز می‌خورد نه گزارش‌های وضعیت!
  7. علاقه‌های خودتان را بکشید: آیا بخشی از متن شما به شکل خاصی پرمغز، جذاب یا هوشمندانه است؟ این ممکن است یک شانس باشد و ممکن است هم نباشد. اگر آن بخش به Mail شما تحمیل شود، شبیه یک گوریل در حال رقص در لباس مخصوص بوکسورها خواهد بود: بامزه وقتی شما درباره آن می‌اندیشید و شرم‌آور، وقتی آن Mail وارد صندوق پشت الکترونیک مدیرتان می‌شود!
  8. هر چیزی را که احساسی نوشته شده است حذف کنید: آیا این جمله نشان می‌دهد که چه کسی از اول در مورد نان‌های همبرگر بر حق بوده است؟ بله؟ حذفش کنید.
  9. کوتاه کنید: خواننده‌ای را که برای هضم پیام شما در حال این سو و آن سو رفتن تلاش می‌کند (بلک‌بری و آی‌فون در هر صفحه ۴۰ کلمه را نشان می‌دهند) به یاد بیاورید. آن چیزی که روی صفحه رایانه شما کوتاه به نظر می‌رسد، روی صفحه یک تلفن همراه همانند یک منظومه حماسی خواهد بود!
  10. هر روز یکی بفرستید: در مورد زمان آن چیزی که ضروری است لازم نیست یادآوری شود. و یک Mail کم‌تر چیزی است که هر کسی بابت آن از شما متشکر خواهد شد.

منبع

پ.ن. مدت‌ها بود که دنبال بهانه‌ای برای انتشار این ترجمه‌ام بودم. پست امشب احسان با‌ عنوان آداب ای‌میل بهانه‌اش بود! نوشته‌ی احسان را هم بخوانید. شاید حوصله‌ام گرفت و خودم هم در این زمینه نوشتم.

دوست داشتم!
۰

نویسنده: دیوید سیلورمن / ترجمه: علی نعمتی شهاب “آدم‌ها فکر می‌کنند اولین پیش‌نویس اتفاق بزرگی است و بازنگری، آن را پاکیزه می‌سازد. اما اولین پیش‌نویس در واقع مثل چیدن میزها، صندلی‌ها و فنجان‌ها است و بازنگری، پاک کردن آن‌ها نیست. بازنگری خود میهمانی است!” “همه پیش‌نویس‌ها وحشتناک هستند و من اهمیتی نمی‌دهم؛ حتی اگر تو همینگوی باشی!” “هر چیزی که

ضمن تسلیت ایام سوگواری سید الشهدا امام حسین (ع)، برویم سر کار خودمون! فقط چند تا توضیح:

  1. از این هفته لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم.
  2. پیام هدایت یکی از خوانندگان خوب و محترم این وبلاگ هم از این هفته به جمع‌ مدیریتی‌نویس‌های وب پیوست. ضمن تبریک به پیام، امیدوارم که زود به زود بنویسه!
  3. امیر مهرانی این هفته به رکورد ۱۰۰۰ مشترک ثابت در فید وبلاگ‌اش رسید. به امیر هم تبریک می‌گویم و امیدوارم یک روزی خودم هم به همچین جایی برسم!

این هم شما و لینک‌های منتخب این هفته:

این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

با این توضیح لینک‌های هفته را در قالب دسته‌بندی موضوعی مرور می‌کنیم:

مدیریت:

بستر پیشرفت شما کجاست؟ (آیا کارتان را بستر پیشرفت می‌دانید؟) و سیگنال در مقابل نویز (از امیر مهرانی)

گام نخست اجرای مدیریت پروژه در سازمان (جمع‌آوری اطلاعات، اولین گام مدیریت پروژه است) و اهداف هوشمند (کاربرد مدل SMART در تحلیل فرایند) (از مهدی عرب عامری)

قانون، محدودیت نیست (بخش اول) (نوشته‌ی آقای مجید آواژ در مورد لزوم محدودیت اینترنت در شرکت‌های آی‌تی. من با نظر ایشان مخالفم و می‌توانید در این مورد کامنت من و پاسخ متین و سنجیده‌‌ی ایشان را پای همین پست مشاهده کنید.)

گزارشی درباره‌ی مدیریت منابع انسانی در گوگل (این گزارش به دغدغه‌های مدیریت منابع انسانی در گوگل پرداخته. کسی حوصله داشت ترجمه‌اش کند. سه تا نکته‌ی بسیار مهم‌اش این‌ها هستند: ۱٫ گوگل الگوریتمی را برای تعیین ریسک شرکت توسط تک تک ۲۰۰۰۰ کارمندش در قالب برنام‌ای به نام Googlegeist توسعه داده. ۲٫ در گوگل روی ایجاد سیستم تصمیم‌گیری که در آن اشتباهات شناختی یا همون Cognitive Biases خودمون حذف شده باشند!!! ۳٫ در گوگل همه چیز باید از نو ابداع شود؛ حتی در حوزه‌ی منابع انسانی. این‌که یک طرح منابع انسانی مثلا در GE یا IBM به خوبی کار کرده دلیل نمی‌شود که در گوگل هم به کار گرفته شود!)

تأسیس سایت “دفتر ارتباط با دانشگاه” (برای اطلاع‌رسانی و ترویج فعالیت‌های آکادمیک بازاریابی )

۱۰ عامل مهم شکست نوآوری

مدیریت ریسک راه حلی جهت غلبه بر رکود اقتصادی

فناوری اطلاعات:

مایکروسافت تبلت های جدید خودش را برای رقابت با آی پد معرفی می کند (کلا کپی پیست‌کار خوبی است این مایکروسافت!) (مهرداد نایب)

خروجی کارآ در Agile (تفاوت روش Agile با متدولوژی‌های موجود توسعه‌ی نرم‌افزار)

فعالیت گروهی برای گسترش کتاب الکترونیک فارسی (پیشنهاد قابل تأمل دکتر مزیدی عزیز برای گسترش محتوای فارسی)

برتری آماری اندروید بر آیفون، در میدان گوشی‌های همراه و نقشه روابط فیس‌بوکی (از یک پزشک؛ دکتر علی رضا مجیدی عزیز)

گزارش صریح مرکز پژوهش‌های مجلس چالش‌های اصلی صنعت نرم‌افزار ایران

تحقیقی درباره گرایش‌های مختلف وبلاگ‌های ایرانی (گزارش‌ مربوطه را در قالب فایل PDF از این‌جا دریافت کنید.)

جدول میزان تحقق برنامه چهارم در فناوری اطلاعات

نتیجه‌ی نظرسنجی والت: آیا کارکنان باید براساس اظهارنظرهای‌شان در فیس‌بوک اخراج شوند!؟

روزانه ۳۰۰.۰۰۰ گوشی آندروید فعال می‌شود! (دم گوگل گرم!)

۱۰ موضوع مورد علاقه کاربران توئیتر در سال ۲۰۱۰

دانلود اولین کتاب گوگل: ۲۰ نکته‌ای که در مورد وب و مرورگرها یاد گرفتم (فارسی) | مجله اینترنتی گویاآی‌تی

افشای پیشنهاد ۱۵ میلیارد دلاری مایکروسافت برای خرید فیس‌بوک (دم مارک زوکربرگ گرم که نفروخت!)

بیشترین کلمه بکار رفته در ویکی لیکس

اقتصاد:

دوستان لطفن کمی هوای تازه یا چه‌گونه در ۱۲ ساعت یک منتقد رادیکال شده و باعث کسالت و خواب‌آلودگی بقیه شویم؟ (مطلب بسیار بسیار عالی حامد قدوسی عزیز در نقد ناقدان هوچی‌گر چپ‌گرای حوزه‌ی اقتصاد) و پست مکمل آن پاسخ‌هایی به یک منتقد رادیکال: کشاورزی آمریکایی یا دهقان هندی؟ (اگر به اقتصاد علاقه دارید هر دو تا را بخوانید حتما)

درسهای اقتصادی آلودگی هوای تهران (علی دادپی)

مروری بر گزارش ۲۰۱۰ موسسه فریزر آزادی اقتصادی در جهان کمتر شده است

۹ اصل علم اقتصاد

۲۸ ماه است که نرخ رشد اقتصادی کشور اعلام نشده است (فاجعه!!!)

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

یک روانشناس از منطق اقتصادی می‌گوید: چرا شاد بودن همیشه خوب نیست؟ (“اگر احساس خوب داشتن اولویت اصلی نباشد، اولویت اصلی چیست؟ به نظر من، آرامش داشتن. منظور من از آرامش هیچ چیز فراطبیعی نیست. منظورم نادیده گرفتن خودآگاه برای رسیدن به شور و آرامش نیست؛ موادمخدر هم اثر مشابهی ایجاد می‌کند. منظور من از آرامش وضعیتی است که شما در کنترل کامل ذهن و زندگی‌تان هستید، از اراده آزادتان در سازگارترین شکل ممکن استفاده می‌کنید؛ و در عین حال، نسبت به اموری که اداره شان از دست شما خارج است بی‌تفاوت هستید.”)

چرا موفق نیستم؟

مدیریت باهوش‌ترین‌‌ها (رونوشت به مدیران من! :دی)

کارآفرینی کار آفرینی ، روانشناسی موفقیت (کارآفرینان با سایر انسان‌ها فرقی ندارند؛ فقط درک نمی‌کنند که چرا می‌شود شکست خورد!!!)

کیفیت زندگی در جزئیات کوچک نهفته است

مهارت‌های مدیریتی اصول کنار آمدن با کارهای خصمانه (“بسیاری از مشاجرات تنها به این دلیل روی می‌دهند که یکی از دو طرف مجادله یا هر دو، از جملات تحریک کننده استفاده می‌کنند. معمولا مشاجراتی که به این شیوه روی می‌دهند، برای روابط بسیار مضر هستند. یاد گرفتن کلماتی که می‌توانند منجر به دعوا شوند و جایگزین کردن آنها با کلمات دیگر، کار چندان دشواری نیست.”)

چرا باید مدیران درد را احساس کنند؟ (“هرچه بیشتر تلاش کنم تا دیگران را تحت تاثیر قرار بدهم به همان‌ اندازه کمتر خود را باور می‌کنم و هیچ دوره آموزشی ارتباطات برای بهبود‌این شرایط به من کمک نخواهد کرد مگر در صورتی که قادر باشم درد هیچ گاه به ‌اندازه کافی خوب نبودن را احساس کنم و قبول کنم تنها راهی که ما بتوانیم به سمت جلو حرکت کنیم، از زندگی لذت ببریم و با جرات رهبری کنیم ‌این است که جلوی احساسات خودمان را نگیریم و آنها را کاملا تجربه کنیم تا بتوانیم تبدیل به یک انسان کاملا بالغ و به کمال رسیده شویم.”)

۱۰ شغل افسرده‌کننده در آمریکا

قسمت‌های قبل:

برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.

پ.ن. ۱٫ لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمی‌شناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیش‌تر.

پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی (و گاهی هم که خیلی هیجان‌زده می‌شوم، علم!) دنبال کنید.

دوست داشتم!
۰

ضمن تسلیت ایام سوگواری سید الشهدا امام حسین (ع)، برویم سر کار خودمون! فقط چند تا توضیح: از این هفته لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. پیام هدایت یکی از خوانندگان خوب و محترم این وبلاگ هم از این هفته به جمع‌ مدیریتی‌نویس‌های وب پیوست.

همان‌طور که به‌تر از من می‌دانید تئوری‌های مختلفی برای تشریح مکانیسم‌ها و ماهیت انگیزش در محیط کار و زندگی انسان تدوین شده که یکی از بخش‌های مهم مباحث رفتار سازمانی را تشکیل می‌دهند؛ تئوری مازلو، نظریه‌ی مدیریت X و Y و … از آن سو در سطح زندگی شخصی هم مباحث مختلفی در زمینه‌ی انگیزش شخصی خود در علم روان‌شناسی مطرح شده است. اما تجربه‌ی شخصی من نشان می‌دهد که همه‌ی این نظریات، تا وقتی که خود فرد انگیزه نداشته باشد، بی‌معنا هستند. در واقع در انجام هر کاری، چه عوامل انگیزشی بیرونی وجود داشته باشند و چه نه، نهایتا خود آدم باید انگیزش را در خود ایجاد کند. پستی که قبل‌تر در مورد انگیزش درونی بازی‌کنان بارسا نوشته بودم هم بر این‌که این موضوع تا چه حد می‌تواند اهمیت پیدا کند و تأثیرگذار باشد، تأکید داشت.

شخصا در انجام کار، لذت بردن از کاری که دارم انجام می‌دهم مهم‌ترین عامل انگیزشی برای من است. وقتی این طور باشد، دیگر نه پول برای‌ام مهم می‌شود و نه زمانی که برای انجام کار صرف می‌کنم. نه خستگی می‌فهمم و نه روز کاری و تعطیل سرم می‌شود (شاهدش همین وبلاگ‌نویسی!) اما این کافی نیست: قدم بعدی این است که ببینم از چه کارهایی لذت می‌برم تا روی آن‌ها تمرکز کنم و به این ترتیب لذت‌ام از کار و در نتیجه به‌تر کار کردن و موفقیت‌ام را بیشینه کنم.

به‌عنوان یک مشاور، عاشق حل مسئله، پروپزال نوشتن، نوشتن گزارش تحلیلی برای شناخت مشکلات سازمان و ارایه‌ی راه‌کار و طراحی سیستم‌ها و وضعیت مطلوب سازمان هستم. در مقابل از شناخت وضعیت موجود، سر و کله زدن با کارشناسان کارفرماها و از آن بدتر جلسات بی‌فایده‌ و وقت‌گیر درون و بیرون شرکتی اصلا رضایتی ندارم. کلا هر چقدراز حل مسئله لذت می‌برم، از نوشتن پاسخ مسئله اصلا دل خوشی ندارم! (البته خوب قطعا در کار مشاوره آن بخشی که دوست ندارم، مبنای اصلی رسیدن به آن بخشی است که عاشق‌اش هستم و این پارادوکسی است برای خودش که باید حل‌اش کنم!)

آیا فقط همین عامل کافی است؟ نظر شما چیست؟ برای شما در کار چه چیزی مهم است: خودِ کار، درآمد، راحتی و سختی کار، زمانِ کار، شرایط فیزیکی و روانی محل کار یا عامل دیگر؟ یا شاید همه‌ی این‌ها کنار هم؟ نظرتان را بنویسید.

دوست داشتم!
۰

همان‌طور که به‌تر از من می‌دانید تئوری‌های مختلفی برای تشریح مکانیسم‌ها و ماهیت انگیزش در محیط کار و زندگی انسان تدوین شده که یکی از بخش‌های مهم مباحث رفتار سازمانی را تشکیل می‌دهند؛ تئوری مازلو، نظریه‌ی مدیریت X و Y و … از آن سو در سطح زندگی شخصی هم مباحث مختلفی در زمینه‌ی انگیزش شخصی خود در علم روان‌شناسی

خوب دوست خوب من مهدی زرگر نتاج بالاخره پستی که قرار بوده بنویسه را نوشت. ایشان فوق لیسانس مهندسی نرم‌افزار از دانشگاه شهید بهشتی تهران دارند و مثل من در حوزه‌ی معماری سازمانی فعال هستند. فعلا این معرفی مختصر را داشته باشید تا مجبورش کنم در حوزه‌ی تخصص‌اش هم برای این‌جا پست مهمان بنویسه!

یک توضیح فقط لازمه: منظور از شهاب در این متن خود من هستم! این هم نوشته‌ی مهدی:

این پست با تأخیراتی زیاد مواجه شده، اما من قسمتی از متن رو تغییر دادم تا با آخرین پست شهاب هم‌راستا باشه.

شاید آدم‌های بی‌سواد زیادی اطراف ما وجود داشته باشند، اما شخصاً از همه بی‌سوادها بدم نمی‌آد، از آدم‌های بی‌سوادی که سوال می‌کنند و برخی اوقات هم سعی می‌کنند برخی کارها رو خودشون به‌تنهایی و با تکیه به دانش فردی انجام بدن، هر چند اشتباه، بیشتر خوشم می‌آد و فقط از نوع خاصی از اونها بسیار بدم می‌آد و تا جایی که می‌تونم با تمام دانش فنی‌ام! ضایع‌شون می‌کنم برخلاف شهاب که عصبانی می‌شه. بیشتر  فکر می‌کنم با این طور آدم‌ها نباید بحث کرد بلکه باید اجازه داد هر چه بیشتر حرف بزنند و هرچه بیشتر دانش‌افشانی کنند تا از نظر ذهنی ارضاء بشند و ازشون هی سوال کرد تا اونها جواب بدن و آخرش جواب‌هاشون رو کنار هم گذاشت و ضایع‌شون کرد. این استراتژی مثل بادکردن توی بادکنکه که طرف رو هی شارژ می‌کنی و در آخر فقط یک نوک سوزن می‌خواد.

اما برگردیم به استدلال‌های منطقی ما ایرانی‌ها و چیزهایی که خیلی در دانشگاه یا شاید محیط کاری مشاهده می‌شه:

  • میگه پایه‌ای با هم مقاله بدیم، میگم حوزه کاری من مشخصه، حوزه کاری تو چیه؟ میگه برای من فرقی نداره! منظورش این بود که خیلی باسوادم ولی بنده اشتباهاً درست برداشت کردم که بی‌سواده.
  • میگه الان کلی موضوع هست که من روش کار کردم، ولی انتخاب موضوع مقاله رو مشکل دارم! عبارت «من روش کار کردم» دقیقاً جایی که من و شهاب روش تمرکز داریم، کار کردن یعنی چی؟ چطور رفتی کار کردی بدون اینکه موضوع رو انتخاب کرده باشی؟!! این طور کار کردن معمولاً بدین معنیه که طرف خیلی کلان کار کرده و در حد آشنایی با اسم کار کرده. بیشتر افراد با استدلال! تعابیر مختلفی از یک کلمه شفاف می‌دن.
  • میگم تو روی این موضوع کار کردی یا خالی بستی؟ میگه: خالی چیه مهندس، شاید من بدون اینکه با عنوانش آشنا باشم از این مفهوم استفاده کرده باشم، شاید هم آب دوغ خیاری کار کردم! دارم فکر می‌کنم طرف سالها داشته برای یک شرکتی نرم‌افزار می‌نوشته ولی نمی‌دونسته اسمش نرم‌افزاره، یا سال‌ها با Word کار می‌کرده ولی نمی دونسته اسمش چیه. شاید هم سال‌ها مشاور مدیر بوده نمی‌دونسته مشاوره؟

ما سال‌هاست که نمی‌دونیم اسم این، استدلال منطقیه و از نوع ایرانیش. همش ذهنم درگیره آب دوغ خیاره، نمی‌دونم چرا؟؟!!

  • میگم حالا با این مفهوم آشنا هستی؟ میگه منظور شما از این مفهوم با منظور من فرق داره، در حد شما کار نکردم، حالا منظور شما چی هست؟ وقتی با این طور استدلال مواجه می‌شین اون سوزنه رو بگیرین دست‌تون و آماده باشین.

مسلماً مشکل ما با این طور افراد حل نمی‌شه ولی باید یاد بگیریم که با این افراد چگونه برخورد کنیم. به تجربه بر من مشخص شده که عمده‌ترین روش برخورد با این افراد فقط سوال کردنه، سوالاتی که آنها را وارد جزئیات می‌کنه. جالب اینکه یکی از مدیران شرکت در برابر سوال من در مورد فرد بالا جواب قابل توجهی داده و گفته که با این فرد مستقیم خیلی کم کار کرده ولی برداشتش اینه از نظر فنی و اجرایی آدم تواناییه.  من اون لحظه باز هم داشتم با آب دوغ خیار فکر می‌کردم. نمی‌دونم چیه ولی استفاده‌اش می‌کنم!؟

پ.ن. استراتژی پیشنهادی دوست من برای برخورد با آدم‌های بی‌سوادِ پرمدعا کاملا درسته و من تأثیرش را حداقل در کارهای خودش دیدم!

دوست داشتم!
۰

خوب دوست خوب من مهدی زرگر نتاج بالاخره پستی که قرار بوده بنویسه را نوشت. ایشان فوق لیسانس مهندسی نرم‌افزار از دانشگاه شهید بهشتی تهران دارند و مثل من در حوزه‌ی معماری سازمانی فعال هستند. فعلا این معرفی مختصر را داشته باشید تا مجبورش کنم در حوزه‌ی تخصص‌اش هم برای این‌جا پست مهمان بنویسه! یک توضیح فقط لازمه: منظور از