برای اختراع کردن، تنها نیازمند یک کپه چیزهای دورریختنی هستید!
توماس آلوا ادیسون
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴
برای اختراع کردن، تنها نیازمند یک کپه چیزهای دورریختنی هستید!
توماس آلوا ادیسون
برای اختراع کردن، تنها نیازمند یک کپه چیزهای دورریختنی هستید! توماس آلوا ادیسون دوست داشتم!۲
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴
سالها پیش از این یکی از چالشهای پیش روی نویسندگان مطالب تخصصی نداشتن خواننده و گرفتن بازخورد مناسب بود! (اینجا را بخوانید.) اغلب افراد باید برای دل مبارک خودشان مینوشتند و الا انگیزهی مادی و معنوی خیلی زیادی وجود نداشت. در جریان بیش از ۵٫۵ سال پایش وب فارسی برای انتخاب پستهای منتخب لینکهای هفتهی گزارهها چه بسیار وبلاگها و سایتهای درخشان دیدم که حالا باید افسوس بهروز نشدن و از بین رفتنشان را خورد. البته آنهایی که نگاهی بلندمدتتر داشتند، درک درستی از اهمیت ساختن برند شخصی داشتند و موفق شدند برای خودشان کسبوکارهایی را هم بر پایهی نوشتههایشان بنا کنند.
حالا دو سالی است که بهلطف فراگیر شدن موج بازاریابی محتوایی در ایران همانند سایر نقاط دنیا، هر روز شاهد تولید دهها مطلب در وبلاگهای شخصی، وبسایتهای شرکتی و رسانههای اجتماعی هستیم. بهویژه حالا با همهگیر شدن رسانهای مثل تلگرام در ایران، دهها کانال تخصصی تلگرام در حوزههای مختلف ایجاد شدهاند که به تولید و انتشار محتوا میپردازند (البته اگر حجم بالای کپیکاری در آن را مثل وب فارسی در همین روزها بشود نادیده گرفت!) حالا حداقل انگیزهی دیده شدن توسط چند ده هزار نفر باعث قلم بهدستشدن بسیاری از ما شده است. 🙂 این بهخودی خود اتفاق مبارکی است و حتما در بلندمدت به گسترش هر چه بیشتر دانش و اطلاعات عموم مردم و همهی ما کمک خواهد کرد. اما داستان از آنجایی برای من کمی عجیب میشود که میبینم در میان این نوشتههای بسیار، الگوهای مشترکی وجود دارند که با کمی دقت سؤالاتی را به ذهن میآورند. من چند سؤالی را که برایم پیش آمدهاند اینجا یادداشت میکنم، امیدوارم که گذشت زمان بتواند پاسخ این سؤالات را شفافتر کند:
۱- چرا مینویسیم و ترجمه میکنیم؟ آیا هدف درونی داریم یا بهدنبال هدفی بیرونی هستیم؟
۲- آیا دیده شدن محتوایمان و دهها بار کپی شدن تنها انگیزه برای تولید محتوا است؟ و آیا این انگیزه بهترین انگیزه است؟ و اصلا آیا دیده شدن محتوای ما با خلق برند شخصیمان در ارتباط است؟ اگر بله، از چه موضعی در حال تولید محتوا هستیم؟ (یک فرد متخصص / یک علاقهمند و تحلیلگر یا …؟) قرار است مخاطبان با خواندن و دیدن این محتوا به چه تصویر ذهنی در مورد ما برسند؟
۳- آیا انگیزهی مادی از این تولید محتوا داریم؟ اگر بله، آیا میدانیم چگونه باید از این محتوا پول درآورد؟ در چه بازهی زمانی قرار است پول دربیاوریم و اصلا چقدر پول؟ 🙂
۴- از تمام این حرفها گذشته آیا روند مشخصی برای تولید محتوایمان در نظر داریم؟ آیا صرفا همین که هر زمانی ایدهای داشتیم، مقالهی خوبی خواندیم یا نکتهی جالبی شنیدیم، بلافاصله بهسراغ رسانههای اجتماعی برویم تا دیگران را هم در لذت یادگیری یا کشفمان قرار دهیم، کفایت میکند؟ آیا همه چیز را همانطور که میخوانیم و میبینیم و میشنویم، نقل میکنیم یا اینکه برای نوشتنمان سبک خاصی داریم؟
۵- مخاطب ما چه کسانی هستند؟ مخاطبمان افراد متخصص هستند یا عموم مردم؟ آیا رگ خواب هر گروه و دسته از مخاطبان را میشناسیم؟ از مخاطبانمان در برابر زحمت تولید محتوا چه انتظاری داریم؟ راستی چرا مخاطب باید من را بخواند و نه دیگری را؟
۶- از امروز تا چند روز، چند ماه و چند سال دیگر انگیزهی قلم زدن را خواهیم داشت؟ آیا قرار است پس از مدتی بهدلیل دیده نشدن (یا بهعبارت بهتر فاصلهی زیاد با آنطوری که دوست داشتیم دیده شویم!) عطای این کار را به لقایش ببخشیم؟ یک سؤال صمیمانهتر: آیا مطمئنیم که جوزده نشدهایم؟
۷- و آخرین سؤال: پلهی آخر چیست؟ از نوشتن و ترجمه کردن و گردآوری محتوا و انتشار و بازنشر محتوا قرار است به کجا برسیم؟ آیا نقطهی رضایت درونیمان پایان مسیر ما در تولید محتوا است؟
این سؤالات را بههمین شکل میتوان در مورد کسبوکارها هم مطرح کرد؛ چه کسبوکارهایی که اساسا ماهیت کسبوکارشان بر فروش محتوا و بازاریابی محتوایی مبتنی است و چه کسبوکارهایی که از بازاریابی محتوا و بازاریابی دیجیتال بهعنوان یک ابزار مدرن بازاریابی میخواهند بهره بگیرند. شاید مهمترین سؤال این باشد که:
۱- آیا این گزینه بهترین گزینه برای توسعه و تنوعبخشی فعالیتهای بازاریابی مجموعه است؟
۲- آیا نرخ بازگشت سرمایهگذاری (ROI) بهرهگیری از بازاریابی محتوا نرخ مناسب و قابل قبولی نسبت به سایر گزینههای در دسترس برای بازاریابی است؟
۳- آیا سازوکار بهینهی تولید و عرضهی محتوا در صنعت حوزهی فعالیت خود را بهخوبی میشناسید؟
سؤال پرسیدن همیشه میتواند به شفاف شدن انگیزهها و هدفها کمک کند!
سالها پیش از این یکی از چالشهای پیش روی نویسندگان مطالب تخصصی نداشتن خواننده و گرفتن بازخورد مناسب بود! (اینجا را بخوانید.) اغلب افراد باید برای دل مبارک خودشان مینوشتند و الا انگیزهی مادی و معنوی خیلی زیادی وجود نداشت. در جریان بیش از ۵٫۵ سال پایش وب فارسی برای انتخاب پستهای منتخب لینکهای هفتهی گزارهها چه بسیار وبلاگها و
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴
“تونی کروس هافبک آلمانی رئال مادرید معتقد است یک مربی سطح بالا باید سه ویژگی داشته باشد: اول از همه مربیان سطح بالا باید فلسفه کاری و سبک بازی واضح و روشنی داشته باشند. دوم اینکه، آنها باید قادر باشند تا با بازیکنان خود صحبت و حرفهایشان را بشنوند و در کنارش برای بالا بردن روحیه تیم تلاش کنند. در آخر هم باید به موفقیت برسند.” (اینجا)
در گزارهها پیش از این بارها و بارها در مورد اصول کلیدی موفقیت مدیران نوشتهام. اصولی که چندان هم عجیب و غریب نیستند و در اصل، بسیار سادهاند؛ اما در کتابها و کلاسهای مدیریتی چنان پیچیده میشوند که مدیران، در اجرای آنها در میمانند. اما این مصاحبه را که خواندم دیدم تونی کروس ـ که بنا بر پست بازیاش در میان بازیکنان تیم قهرمان جامجهانی ۲۰۱۴ آلمان بیش از دیگران به فوتبالیستهای فانتزی فوتبال آمریکای جنوبی شبیه باشد ـ با نگاهی آلمانی (!) به موضوع مدیریت و مربیگری، سه اصل بنیادین را برای مدیریت از زاویهی دید همکاران یک مدیر بیان کرده است. این نکته مهم است که اصولا محتوای آموزشی مدیریت بیشتر از زاویهی دید سازمانی و خود مدیران به اصول مدیریتی میپردازد و نه از زاویهی دید همکارانی که باید توسط مدیر هدایت و رهبری شوند! بههمین دلیل ارزش نکات بیان شده توسط تونی کروس بسیار بیشتر از آنی است که در ابتدای امر بهنظر میرسد.
کروس میگوید یک مدیر بزرگ باید سه کار مهم را انجام دهد تا بتواند همکاران خود را بهخوبی مدیریت کند و ضمن جلب رضایت آنها به اهداف سازمانی نیز دست یابد:
۱- داشتن فلسفهی مدیریتی شفاف: پیش از این بارها در این مورد در گزارهها نوشتهام. جالب است که فلسفهی مدیریتی روشن از نظر همکاران یک مدیر هم مهم است! مهمتر از اینکه همکاران شما باید بدانند که کشتی سازمان در اقیانوس پرتلاطم محیط بیرونی قرار است به کدام ساحل آرامش برسد، آنها باید بدانند بهعنوان مدیر از آنها چه انتظاری دارید و در مقابل، آنها چه وظایف و مسئولیتها و اختیاراتی دارند.
۲- گفتوگو (نه گفت و نگو!): انتقال فلسفهی مدیریتی به همکاران شاید اولین دلیل اهمیت گفتوگو در مدیریت از نظر همکاران باشد؛ اما جدا از آن نباید فراموش کنیم که همهی ما انسان هستیم و جدا از اندیشه، “قوهی ناطقه” یکی دیگر از مهمترین تفاوتهای ما با دیگر موجودات این جهان خاکی است. گفتوگو آیینی شریف است که میتواند ذهنها و قلبهای مدیر و همکاراناش را ـ بهویژه در روزهای سخت ـ همسو کند و جلوی بسیاری از سوءتفاهمها را بگیرد. در کنار آن، گفتوگو میتواند یک مزیت پنهان هم برای مدیریت شما ایجاد کند: اینکه همکاران شما متوجه شوند به آنها توجه کافی دارید و جز دستور دادن، کارهای دیگری هم از شما برمیآید!
۳- همدلی و انگیزش: شاید چنانکه در تعاریف رهبری کسبوکار گفته میشود، مهمترین وظیفهی یک رهبر سازمانی در دنیای امروز، همدلی و انگیزشبخشی به همکاران خود باشد. شما باید روحیات و شخصیت خاص همکاران خود را درک کنید و با هر کس مطابق ویژگیهای خود او رفتار و تعامل کنید. انعطافپذیری در رفتار و گفتار با همکاران بسته به موقعیت کاری نیز هرگز از یاد یک مدیر بزرگ نمیرود!
“تونی کروس هافبک آلمانی رئال مادرید معتقد است یک مربی سطح بالا باید سه ویژگی داشته باشد: اول از همه مربیان سطح بالا باید فلسفه کاری و سبک بازی واضح و روشنی داشته باشند. دوم اینکه، آنها باید قادر باشند تا با بازیکنان خود صحبت و حرفهایشان را بشنوند و در کنارش برای بالا بردن روحیه تیم تلاش کنند. در
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
شناخت عملکرد مغز برای طراحی بهتر ـ ۱۰۰۱ بوم
تکلیفت رو نوشتی؟ (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)
چگونه هدف زندگی خود را در عمل بیابیم؟ ـ دیجیاتو
اسم من توی گینس ثبت شده ـ ترجمان
راز یادگیری مهارتهای تازه با سرعتی دو برابر در چیست؟ ـ دیجیاتو
مدیریت کسبوکار:
چرا پول نمیتواند به تنهایی انگیزه ایجاد کند؟
پایبندی به ارزشهای سازمانی شعار نیست!
لزوم مداخله هیأتمدیره شرکتها در مدیریت ریسک شهرت
تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
چگونه یک استراتژی کارآ ایجاد کنیم؟
مایکروسافت و سرنوشت بخش موبایل ـ دیجیاتو
۹ توصیه برای فروش اثربخشتر محصول و خدمات به مشتری ـ دیجیاتو
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
اقتصاد آنلاین – ۶ علت پولدار نشدن را بشناسید
نگاهی بر جزئیات کارخانه عظیم باتریسازی تسلا در نوادا و تخفیف مالیاتی ۱٫۳ میلیارد دلاری آن ـ دیجیاتو (یک مطالعهی موردی جالب در مورد استراتژی دولت برای جلب سرمایهگذار)
حبس پول کشور در سپردههای بانکی
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
پنج تحول بزرگ شبکههای اجتماعی در سال ۲۰۱۶
مزایا و ریسکهای رسانههای دیجیتال بر تعاملات ما
سهم ۸۵ درصدی بازیها از فروش کلی برنامههای موبایل در سال ۲۰۱۵ | زومجی
کتابهایی که دیگر چاپ نمیشوند. نگاهی بر پروژه تازه گوگل برای ارائه کتب تعاملی ـ دیجیاتو
پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب میشوند) را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم. اگر
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴
“رقابت” کلیدواژهی اصلی دنیای کسبوکار امروز است. در هر عرصهای از کسبوکار همواره یا رقیبی وجود دارد و یا بهصورت بالقوه امکان ورود یک رقیب جدید به بازار رقابت وجود دارد. برای پاسخگویی به رقابت، کسبوکارها از ابزارهای مختلفی استفاده میکنند که تحت عنوان کلی “استراتژی” از آنها یاد میکنیم. طراحی استراتژی برای رقابت یکی از مهمترین وظایف مدیران ارشد کسبوکارها است ـ البته اگر نگوییم که تنها وظیفهی مهم آنها است!
برای طراحی استراتژی رقابتی روشهای مختلفی وجود دارد. ماهیت اصلی کار طراحی استراتژی، جمعآوری دادهها از محیط بیرون و درون سازمان، تحلیل دادهها و استخراج نیروهای پیشران / اصطکاکی کلیدی و سرانجام طراحی روشهایی برای بهرهگیری از نیروهای پیشران و مقابله با نیروهای اصطکاکی است. اینکه چگونه این رویکرد کلی بهاجرا دربیاید، موضوع علم استراتژی است که از دههی شصت میلادی به این سو جزو یکی از زیرشاخههای بسیار مهم مدیریت بوده است. از روشهای کلاسیک استراتژی که نگاهی تقریبا استاتیک به موضوع استراتژی و رقابت داشتهاند تا امروز که بعضی از صاحبنظران از مرگ استراتژی سخن میگویند، راهی طولانی طی شده است. اما در هر حال به هر مکتب و رویکرد استراتژی که باور داشته باشیم، در نهایت بهعنوان مدیر یک کسبوکار در حال فعالیت لازم است “تصمیم استراتژیک” بگیریم! البته تجربه نشان میدهد که اغلب، این تصمیمات به زمانی که دیگر چارهای جز گرفتن آنها نداریم موکول میشوند و در زمان همین بحرانها است که ناگهان میبینیم مدیر کسبوکار بهدنبال نوشدارویی معجزهگر برای حل مسائل استراتژیک خود میگردد (مسئلهی استراتژیک میتواند چگونگی بهرهگیری از یک فرصت بزرگ یا پاسخگویی به یک چالش باشد.)
در هر حال یکی از راههای طراحی استراتژی، بهینهکاوی استراتژیهای موفق دیگر کسبوکارها است. البته اصولا در سطح استراتژیک، “تقلید یکشبه” توصیه نمیشود و حتی برای استفاده از یک استراتژی موفق نیاز به تطبیق آن با شرایط بازار و کسبوکار خود داریم؛ اما در هر حال آشنایی با این استراتژیها میتواند گزینههای جدیدی را برای تفکر در مورد طراحی استراتژی پیش روی مدیران کسبوکارها بگذارد.
در اینجا بهنقل از مقالهی آنا یوهانسون در سایت مجلهی آنترپرنر به مرور مجموعهای از گزینههای استراتژیک پیش روی کسبوکاری که با رقابت مواجه است، میپردازیم:
۱- مخاطبان و بازار هدف جدیدی برای خودتان پیدا کنید! (کشف بازار گوشهای شدیدا توصیه میشود!)
۲- محصول / خدمت جدیدی را به بازار ارائه دهید که رقبایتان از آن بیبهرهاند.
۳- محصول / خدمت کنونیتان را از نظر کیفی و کمّی بهبود بدهید.
۴- استراتژی قیمتگذاریتان را بازنگری و اصلاخ کنید.
۵- یک برنامهی وفاداری یا پاداشدهی به مشتری ایجاد کنید.
۶- روی خلق یک تجربهی مشتری متمایز تمرکز کنید.
۷- یک برنامهی بازاریابی جدید طراحی و پیاده کنید.
۸- از روشهای تبلیغاتی و برندسازی دیجیتال استفاده کنید.
۹- از تجربیات قبلی خود (فن آخر!) برای غلبه بر رقیب تازهوارد استفاده کنید!
۱۰- با رقیب وارد اتحاد یا همکاری استراتژیک شوید!
این استراتژیها لزوما در هر شرایطی و برای هر کسبوکاری قابل استفاده نیستند. این هنر شما بهعنوان استراتژیست کسبوکار است که بتوانید انتخاب درستی از میان این استراتژیها داشته باشید. ممکن است یکی از این استراتژیها برای غلبه بر رقیب کفایت کند و ممکن است نیازی به خلق یک استراتژی ترکیبی داشته باشید.
“رقابت” کلیدواژهی اصلی دنیای کسبوکار امروز است. در هر عرصهای از کسبوکار همواره یا رقیبی وجود دارد و یا بهصورت بالقوه امکان ورود یک رقیب جدید به بازار رقابت وجود دارد. برای پاسخگویی به رقابت، کسبوکارها از ابزارهای مختلفی استفاده میکنند که تحت عنوان کلی “استراتژی” از آنها یاد میکنیم. طراحی استراتژی برای رقابت یکی از مهمترین وظایف مدیران ارشد
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴
احتمالا تجربه کردهاید که در زمان دنداندرد، معمولا درد در دندان خراب احساس نمیشود و بیشتر دندانهای کنار آن درد میکنند. در کسب و کارها هم در بسیاری اوقات همین اتفاق رخ میدهد. بنابراین درمان واقعی دردهای سازمانی، نیازمند کشف درد واقعی است. در اما چطور درد واقعی را کشف کنیم؟ پاسخ من این است: با طرح سؤالات درست.
شاید شنیده باشید که میگویند سؤال درست پرسیدن، نصف بیشتر راهحل مسئله است. سؤال درست میتواند باعث شود تا زوایای پنهان یک درد سازمانی کشف شود و ریشههای واقعی یک مشکل شناسایی شود. تجربه نشان میدهد که در بسیاری موارد، دردها نشانههای مشکلاتی که ما فکر میکنیم در سازمانمان وجود دارند نیستند! و اینجاست که اهمیت طرح سؤالات درست، مشخص میشود. اما چطور درست سؤال کنیم!؟
ابتدا بیایید به یک سؤال دیگر پاسخ دهیم: چرا سؤالات درستی نمیپرسیم؟ پاسخ این است که ما برای اغلب مسائل، راهحلهای از پیش تعیین شده داریم. خیلی وقتها مشکل اصلی در حقیقت راهحل معمول برای یک مسئله است و ما باید اول مشکلِ “درست نبودن راهحل” را حل کنیم! در واقع ما همیشه بهدنبال پیچی میگردیم که آچارمان به آن بخورد!
بنابراین برای پرسیدن سؤالات درست، باید اول کلیشهها و سنتها را کنار بگذاریم و بعد، سؤالات جدیدی بپرسیم. یک راه دیگر هم این است که سؤالات قدیمی را بهروشی جدید مطرح کنیم. بهعبارت بهتر: لازم است با یک ورق کاغذ سفید برای نوشتن سؤالات شروع کنیم!
کسب این مهارت نیازمند تمرین بسیار زیاد است. شخصا فکر میکنم این میتواند یک تمرین فوقالعاده عالی برای درک بهتر مفاهیم و مسائل باشد: سعی کنیم هر از گاهی با سؤالاتی جدید یا متفاوت، خودمان را در مورد یک مفهوم که فکر میکنیم کاملا درک کردهایم، به چالش بکشیم! همین تمرین کردن به ما این اجازه را میدهد تا در دنیای واقعی ـ مخصوصا در جایگاه یک مدیر ـ بتوانیم سؤالات درستی طرح کنیم و با رسیدن به عمق مسئلهی واقعی و بعد پیدا کردن یک راهکار مناسب، درد واقعی را درمان کنیم!
احتمالا تجربه کردهاید که در زمان دنداندرد، معمولا درد در دندان خراب احساس نمیشود و بیشتر دندانهای کنار آن درد میکنند. در کسب و کارها هم در بسیاری اوقات همین اتفاق رخ میدهد. بنابراین درمان واقعی دردهای سازمانی، نیازمند کشف درد واقعی است. در اما چطور درد واقعی را کشف کنیم؟ پاسخ من این است: با طرح سؤالات درست. شاید
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۹۴
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
چگونه سبک زندگی خلاقانه داشته باشیم؟ ـ ۱۰۰۱ بوم
نتیجه میخواهید؟ خودتان را تنبیه کنید!
۱۴ چیزی که لازم نیست همیشه به آنها جواب مثبت بدهید
افراد موفق، این هشت چیز را قربانی میکنند
مدیریت کسبوکار:
با انجام دادن این ۱۰ کار مدیر بهتری باشید
به کارکنانمان کمک کنیم تا از یکدیگر یاد بگیرند (محمد سالاری)
بنگاهداران موفق چگونه در جلسات B2B حاضر میشوند؟
اولین کسی که باید مدیریتش کنید خودتان هستید
تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
چرا آژانسهای کوچک در پیچهای بزرگ شکست میخورند؟ | ماکان مهرپویا
تکلیف تیز کردن تبر چی میشه؟ ـ نادر خرمی راد
افقهای جدید؛ میراث ارزشمند سازمانهای امروز
گوگل و اپل چگونه تا این حد بزرگ شدهاند؟ ـ دیجیاتو
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
اقتصاد آنلاین – اعلام شاخصهای اقتصادی فصل تابستان
اقتصاد آنلاین – بزرگترین شرکتهای ایران را بشناسید
اقتصاد آنلاین – در پسابرجام کجا سرمایهگذاری کنیم؟
بهبود نمره آزادی اقتصادی ایران
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
کسب و کار کوچک شما به اپلیکیشن موبایل احتیاج دارد
توسعه اپلیکیشنهای موبایلی؛ اولویت سازمانها در سال ۲۰۱۶
اینترنت چطور درآمد تجاری تلویزیون را به چالش کشیده است؟
اینستاگرام سریال ۱۵ ثانیهای میسازد
در سال ۲۰۱۶ منتظر کدام فناوریها باشیم؟ ـ دیجیکالا مگ
پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم. اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴
بازاریابی مستقیم عبارت است از: “هر گونه فعالیت تبلیغی که باعث ایجاد یا توسعهی روابط مستقیم شخصی میان مشتری و بنگاه فروشنده شود.” هدف اصلی بازاریابی مستقیم، کنار گذاشتن نظرات شخصی بنگاه اقتصادی و مشتری و ایجاد یک رابطهی مستقیم و برد ـ برد میان آنها است.
پیش از هر چیز کسبوکارها باید به این نکته توجه کنند که لزومی ندارد همهی مردم جامعه از وجودشان و محصولات و خدماتشان باخبر باشند. تنها لازم است مشتریانی که به محصولات و خدمات آنها نیاز دارند یا نیاز خواهند داشت از وجود یک کسبوکار باخبر باشند. در عین حال نیازهای هر مشتری خاص خود آن مشتری است و وظیفهی اصلی هر کسبوکاری حل مسائل خاص هر مشتری و پاسخگویی به نیازهای وی است. کسبوکارها در دنیای رقابتی امروز مجبورند مشتریانشان را پیدا کنند، با آنها رابطه برقرار کنند، آنها را نگهداری کنند و البته آنها را رشد دهند و بههمین دلیل است که بازاریابی مستقیم اهمیت خاصی پیدا کرده است.
برخی روشهای بازاریابی مستقیم عبارتند از:
هر یک از این روشها دارای نقاط قوت و ضعف و کاربردهای خاص خود هستند.
همچنین در بازاریابی مستقیم ۵ عامل کلیدی موفقیت وجود دارند که باید کسبوکارها به آنها توجه کنند:
همانطور که مشخص است بازاریابی مستقیم بیشتر مناسب شرکتهایی است که نوع کسبوکار آنها فروش به بنگاه (B2B) است.
بازاریابی مستقیم عبارت است از: “هر گونه فعالیت تبلیغی که باعث ایجاد یا توسعهی روابط مستقیم شخصی میان مشتری و بنگاه فروشنده شود.” هدف اصلی بازاریابی مستقیم، کنار گذاشتن نظرات شخصی بنگاه اقتصادی و مشتری و ایجاد یک رابطهی مستقیم و برد ـ برد میان آنها است. پیش از هر چیز کسبوکارها باید به این نکته توجه کنند که لزومی
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴
رسیدن به رؤیاهای بزرگ زندگی میتواند بزرگترین و دلانگیزترین داستان زندگی هر کدام از ما باشد. اما مسیر رسیدن به آرزوها مسیری دشوار و سنگلاخ است و فشارهای محیط بیرونی آنقدر زیادند که برای دوام آوردن و بهسرانجام رساندن کار، خیلی بیشتر از آنی که فکرش را میکنیم باید “مجنونِ لیلی” باشیم. رسیدن به ساحل آرامش دریای پرتلاطم زندگی نیازمند خودشناسی و از آن بیشتر “خوداتکایی” است. فردی که خود را نمیشناسد، از توانمندیها و نقاط ضعفاش باخبر نیست و نمیداند که چرا و چگونه میخواهد در مسیر تحقق رؤیاهایاش گام بردارد، در مواجهه با اولین مانع مسیر از ادامهی حرکت باز خواهد ماند. اما کسی که با خودشناسی و تکیه بر گوهر وجودی و شور درونی خود، بهدنبال رسیدن به آرزوها و رؤیاهای خود با تکیه بر اندیشه و ایدههای نوآورانهی خود است، از مواجه شدن با کوهی از مشکلات نیز باکی نخواهد داشت.
اما همیشه هم اوضاع آنطور که باید پیش نمیرود. اجازه بدهید بگویم که برخی اوقات مسئلهی اصلی پیش رویِ ما اصلا “آغاز کردن” نیست؛ بلکه درک این است که چه زمانی باید دست از کار کشید و ایستاد! ما کاری را شروع میکنیم و با انگیزه برای تحقق هدفهایمان پیش میرویم. اما هر چه پیش میرویم، نهتنها اتفاق مثبتی نمیافتد، بلکه اتفاقات بسیار بدی میافتند. اما ما با باور اینکه “موقتی است، میگذرد” یا “بالاخره این بدبیاریها تمام میشود”، همچنان پیش میرویم. غافل از اینکه شاید مسیر اشتباهی را برای حرکت انتخاب کردهایم. پس همچنان هزینه میدهیم، بهامید اینکه روزی این هزینهها جبران شوند. “هزینههای سوخته” به تلاش یا پولی اشاره دارند که در راه دستیابی به هدفمان پرداختهایم.
روانشناسان دریافتهاند که هزینههای سوخته میتوانند باعث شوند تا ما کارهای عجیبی انجام دهیم و از همه بدتر اینکه حتی زمانی که طرحمان کاملا شکست خورده است، به حرکت براساس آن ادامه میدهیم. تحقیقات نشان دادهاند که هر چه انسانها روی هدفی سرمایهگذاری کنند، احتمال بیشتری میدهند که موفق شوند ـ بدون اینکه این خیالپردازی ربطی به موفقیت واقعی داشته باشد. خوب است بدانید چه زمانی باید سکان قایق را بچرخانید که در غیر این صورت، افسار اسب مردهای را در دست خواهید داشت.
رسیدن به آرزوها نیازمند دادن هزینه، صبر و کوشش بسیار است. اما هیچوقت نباید از تناسب میان “ارزش تحقق اهداف” با “ارزش از دست رفته بابت هزینهها”ی تحقق رؤیاها غافل شویم. خوب است که در “مسیرِ رفتن تا رسیدن” هر از گاهی لحظهای توقف کنیم، نگاهی به خودمان و دور و اطراف و مسیر طی شده و فاصلهی مانده تا مقصد بیاندازیم. شاید نیاز باشد مسیر حرکتمان را عوض کنیم. شاید لازم باشد اسباب و ابزار سفرمان را عوض کنیم. و شاید … این شاید آخری تلخ است و برای همین پذیرش آن همیشه سختترین کار دنیا: پذیرش اینکه شاید مقصدمان اشتباه است یا دور از دسترس، و در نتیجه بهتر است مقصد دیگری را برگزینیم.
البته خبر خوب این است که پذیرش اینکه هدفمان دستنیافتنی است لزوما بهمعنی شکست خوردن نیست! خیلی وقتها تمرکز بیش از اندازهی یک هدفِ نشدنی، ما را از دیدن اهدافی جذابتر باز میدارد! فراموش نکنیم که خلاصهی داستان زندگیِ ما تجربهی زندگی است که از آن برمیگیریم؛ پس بهتر است با حساسیت بیشتری به عمرِ بازنیافتهای که در مسیر رسیدن به آرزوها صرف میکنیم، بنگریم. چنان که خواجهی شیراز “حافظ” گفت:
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است / بهتر کزین گریوه سبکبار بگذری …
پ.ن. عنوان این نوشته، مصرعی است از زندهیاد استاد شهریار.
رسیدن به رؤیاهای بزرگ زندگی میتواند بزرگترین و دلانگیزترین داستان زندگی هر کدام از ما باشد. اما مسیر رسیدن به آرزوها مسیری دشوار و سنگلاخ است و فشارهای محیط بیرونی آنقدر زیادند که برای دوام آوردن و بهسرانجام رساندن کار، خیلی بیشتر از آنی که فکرش را میکنیم باید “مجنونِ لیلی” باشیم. رسیدن به ساحل آرامش دریای پرتلاطم زندگی نیازمند
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴
“«بعد از گذشت سه چهار سال دیگر هر چه لازم بوده تجربه کردهام. از بارسلونا هم بعد از چهار سال که با موفقیتهای متعددی هم همراه بود جدا شدم. من عقیده دارم برای بهتر شدن نیاز است دشمن داشته باشی! این دشمن میتواند چالشهای جدید تو باشد. باید همواره به جدال با چالشهای تازه رفت.» او با اشاره به اینکه هر چه چالش در بایرن وجود داشته را تجربه کرده و تغییر سیستم در این تیم ـ یعنی رویکرد استفاده از سه مدافع و بردن فیلیپ لام به پست هافبک دفاعی ـ هم برایش تکراری شده است، افزود: «بهعنوان مربی باید همواره واکنشهای جدید و متفاوتی داشته باشی تا میزان هیجان را بالا نگه داری، حتی برای بازیکنان. در غیر این صورت همه چیز تکراری، یکنواخت و خستهکننده میشود.»” (پپ گواردیولا؛ اینجا)
راستش شرح خاصی بر جملات مثل همیشه درخشان پپ ندارم؛ جز اینکه برای پایدار ساختن موفقیت و غنیسازی کیفیت زندگی شغلی و شخصی حرفهای او را بهخاطر بسپارید!
“«بعد از گذشت سه چهار سال دیگر هر چه لازم بوده تجربه کردهام. از بارسلونا هم بعد از چهار سال که با موفقیتهای متعددی هم همراه بود جدا شدم. من عقیده دارم برای بهتر شدن نیاز است دشمن داشته باشی! این دشمن میتواند چالشهای جدید تو باشد. باید همواره به جدال با چالشهای تازه رفت.» او با اشاره به اینکه